نویسنده: امید صالحی_کارشناس ارشد عڵوم قرآن و حدیث
در قسمت قبل به تبیین این مسأله پرداختیم که خداوند رسولانی فرستاد تا قلوب زنگار گرفتهای را که در آن نام باریتعالی به وحدانیت جاری وساری نبوده است، مسخر ساخته و به مفهوم والای «لِنُخرجَ العَباد مِن عِبادَة العَبدِ إلی عِبادَﺓِ الله» تجلی ببخشند. مبرهن است که مهمترین فاکتور و برگ برنده داعی الی الله، معنا بخشیدن به واژه تزکیه نفس و یا همان طی کردن دوران سخت و طاقتفرسای مکی در راستای وصول به فرایند شخصیتسازی است. همچنین به این مطلب اشاره کردیم که گل سرسبد نامآوران دعوت و اصلاح، وجود مبارک نبی اکرم(ص)است که با تحمل بیمهریها، ناملایمات و رساندن ظرفیت درونیش به حد اعلی، بهترین تفسیر ممکن را از واژههای استقامت و حکمت برای همگان آشکار ساخت. استقامتی که در طائف نمود یافت، به خودی خود استقامتی ابتر و منقطع نبود.
چرا که موفقیت در چنین آزمونی، کامیابی در آزمونهای دیگر را به دنبال داشت. نبی اکرم با تجارب آموخته از مدرسه طائف، در صلح حدیبیه و با وجود اخذ القاب معنوی از آنجناب؛ بیشترین امتیازات را با آن بینش والایش از مشرکان گرفته و با قلبی سرشار از امید و آیندهنگری، شور و هیجان موجود در بین اصحابش من جمله حضرت عمر و علی(رضی الله عنهما)را با شعور آمیخته و به بهترین شکل هدایت مینماید. صلحی که در نهایت درایت، فتح قلوب ساکنان مکه را به دنبال داشت و بیجهت نیست که راجر بیکن فیلسوف مشهور، راز تمام شکستهای جبهه مسیحیت در مقابل اسلام را عدم وجود شخصیتی کاریزما و لیدری توانمند در رأس کار میداند. کسی که به تبلیغ وترویج مسالمت آمیز وحکیمانه مسیحیت بپردازد وچنین صفاتی در محمد (ص) متجلی است. اما انچه که در این قسمت به بیان آن خواهیم پرداخت، مسالهای است که متأسفانه دعوت اسلامی را تحت شعاع خود قرار داده به طوری که به وفور رایج گشته و بسیار دردآور است، وآن کشتن و سر بریدن بیرحمانه افرادی است که متهم به کفر و شرک هستند. واقعیت این است که جهان غرب و صهونیسم جهانخوار از یک قدرت برتر رسانهای برخوردارند، همچنانکه در پروتکل دوازدهم از پروتکل دانشوران صهیون آمده است: «در آینده تمام شرکتهای خبرگزاری از آن ما خواهد شد. ادبیات و مطبوعات، بزرگترین ابزار آموزشی هستند. به همین دلیل، حکومت ما افسار بیشتر مطبوعات را به دست خواهد گرفت. با این تدبیر، بالاترین نیروی جهت دهنده به افکار عمومی را در اختیار خواهیم داشت. ما آرام آرام به سمت صهیونی کردن مطبوعات و رسانهها حرکت میکنیم. (1) پس بدیهی است که جو حاکم بر جهت دهی چنین رسانههایی، مخدوش کردن چهره اسلام و ترسیم آموزههای دینی به عنوان منشاء ترور و خشونت است و از طرف دیگر چنین اعمال کریهی که افراد به ظاهر مسلمان مرتکب میشوند، مزید بر علت است.
افرادی که نام والای مجاهد رابه عاریت گرفتهاند و اعمالی که به کرات در رسانههایی مانند CNN, BBC, Fox News... پخش میگردند. رسانههایی که تحت انحصار مالکان یهودی مانند «والت دیسنی، وستینگ هاوس و رابرت مرداک هستند سوالی که مطرح است این است که افرادی که به عنوان کارمند و یا کارگزار ربوده میشوند و پس از چند ساعت و یا حداکثر دو سه روز بعد، سربریده آنها را مشاهده میکنیم، در مورد اسلام چه میدانند؟ آیا غیر از این است که در همین جامعه کنونی و در بین همین خانوادههای ظاهراً مسلمان، افرادی وجود دارند که بر چسب اسلام را به عاریت گرفتهاند؟!! چه برسد به یک فرد خارجی که از یک سو قدرت رسانهای، ذهن وی را مسخر خود ساخته و از طرف دیگر چهرهای که از اسلام در ذهنش ترسیم یافته است، محصول تبلیغات منفی گروههای تبشیری علیه اسلام است. شایان ذکر است که ما در این مجال قصد دفاع ویا همدردی با کسانی که به عنوان کارمندو... در کشورهای مسلمان، اما تحت اشغال استعمار مشغول فعالیت هستند را نداریم. چرا که مسألهای که به بحث ما مربوط میشود این است که فردی که خود را مجری احکام الهی میداند و در جهت احیای توحید ناب محمدی، شخص گروگان را همچون گوسفندی در خون غرق میکند کیست؟ آیا واقعاً چنین فردی قبل از هر چیز دوران شخصیت سازی را طی نموده است؟ آیا شخص مزبور را با استمداد از حکمت و موعظه حسنه به دین فرا خوانده است؟ آیا با چنین فردی جدال احسن داشته است؟ و آیا توانسته است در این راستا، شبهات چندین و چند سالهاش را پاسخ گوید؟
شبهاتی که زاییده ترسیم چهرهای نابخردانه از اسلام است. براستی که مرحله دفع شبهات آنچنان سخت و دشوار است که نمیتوان زمان معینی را برای اتمام آن در نظر گرفت. جای بسی تعجب و شگفت است همین اشخاصی که مبادرت به قتل و سربریدن شخص گروگان میورزند، ادعا میکنند که تمام مراحل دعوت را انجام داده و سپس فرد را به قتل رساندهاند. در حالیکه غالباً یکی دو روز از به اسارت گرفتن شخص مورد نظر نمیگذرد که با جسد وی روبرو میشویم!! آیا انصافاً طی دو روز کاملاً مراحل دعوت انجام گرفت؟ مهمترین رکن، یعنی دفع شبهات به شکل مطلوب صورت پذیرفت؟ به نظر کدام انسان عاقلی، تصحیح تمام سوء برداشتها و کج فهمیها از دین اسلام در فاصله دو روز امکانپذیر است؟ آنهم در فضایی ذاتاً جبری و الزام آور که به لطف حضور شمشیر و اسلحه راهی بجز اسلام آوردن و تسلیم شدن نمیماند. در راستای تبیین مطالب فوق، ذکر این نکته ضروری است که سوره توبه که به برائت مشهور است و شدیدترین احکام را در مورد مشرکان بیان کرده است، در آیه ششم به این مسأله اشاره میکند که اصل در دعوت این نیست که همیشه مدعو، داعی را استجابت کند و اسلام را بپذیرد. بلکه اصل این است که دلایل و براهین به شکل صحیح و منطقی ارائه شده باشد: ﴿و إنْ اَحَدٌ مِنْ المشرکین استجارکَ فَأجِرْهُ حتیَ یَسْمعَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ اَبلِغْهُ مأمَنه ذَلکَ بّأنَّهم قَومٌ لا یَعلمونَ﴾ (2). ای پیامبر اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی طلبید، به وی امان بده تا کلام خدا را بشنود و راجع بدان بیندیشد، اگر اسلام را پذیرفت از زمره شماست و اگر نپذیرفت، (وی را مثله کنید؟ خیر) وی را به محل امن و مأوایش برسانید. این بدین خاطر است که مشرکان مردمانی نادان و ناآگاه از حقیقت اسلام هستند و چه بسا در پرتو آشنایی با اسلام، نور ایمان در دلهایشان روشن گردد. اسلام به این نکته واقف است که قتل و خونریزی آسان است، اما ایجاد بستر برای تحول انسان، سخت و دشوار است. از نکات جالب توجه در آیه مذکور این است که لفظ نکره «اَحَدٌ» دلالت بر هر مشرکی چه محارب و چه غیر محارب دارد. به قول علامه طباطبایی: « اساس این دعوت حقه و وعده و وعیدش و بشارت و انذارش همه برای هدایت مردم است و مقصود این است که مردم را از راه ضلالت به سوی رشد و هدایت برگردانیده و به سوی توحید بکشاند و لازمه این منظور این است که کمال اهتمام را در رسیدن به آن هدف مبذول داشته و برای هدایت یک گمراه و احیای یک حق، هر چند ناچیز باشد، از هر راهی که امید میرود به هدف برسد، استفاده شود. به همین جهت است که خدای تعالی با اینکه از مشرکین غیر معاهد بیزاری جسته، لذا وقتی احتمال میدهد همین مشرکین به راه راست هدایت شوند، همین امید و احتمال به هدایتشان، از هر قصد سویی جلوگیری میکند. » (3) نکته دیگری که در این آیه وجود دارد، قید « حتیَ یَسْمعَ کلامَ اللهِ» است. بدین معنی که «تا اینکه فرد سخن سنجیده الهی را بشنود». همانطور که واضح است شنیدن کلام خدا و تأثیرپذیری ایمانی از آن و آگاهی یافتن بدان غالباً نیازمند فرصتی مناسب است که عقل، حس، شعور و عاطفه چنین افرادی را تحت تأثیر قرار بدهد که مفهوم تراخی «ثُمَّ» در جمله « ثُمَّ اَبلِغْهُ مأمَنه» بیان فرصت مناسب جهت رساندن فرد به نقطه أمن میباشد و این حالت و حصول آن برخلاف آنچه که دوستداران و محبان قتل و خونریزی میپندارند، با فضای مسافری رهگذر که طلب امنیت نماید و کلام خدا را سرپایی بشنود، زیاد سازگار نیست. در نتیجه سخن اکثر مفسران که «مأمَنه» را به جایگاه امن که همان محل اقامت زندگی فرد مشرک است تفسیر کردهاند، سخن بسیار سنجیده و دقیقی به نظر میآید. نکته دیگر اینکه زمانی بستر برای اتمام حجت فراهم میگردد که قبل از هر چیز دو ویژگی اساسی «ناصح و امین بودن» که قرآن بر آن بسیار تأکید میورزد، در شخص داعی موجود باشد و در سایه همین ویژگیهاست که دعوت به حکمت و موعظه حسنه وجدال بالتی هی احسن صورت میگیرد. به گونهای که قدرت استدلال و منطق، موجب اعتراف جانب مقابل شود. مانند آنچه که مشرکان خطاب به پیامبر عرض کردند: ﴿و قَالوا اِنْ نَتبَّعِ الُهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أرضِنا» (4). ای پیامبر اگر همراه تو هدایت را پذیرا شویم و از برنامههای توحیدی اسلام پیروی کنیم (قبایل نیرومند عرب به جنگ ما برمیخیزند) و ما را از سرزمینمان مکه اخراج کرده و نابودمان میسازند. مشرکین هر چند به حقانیت اسلام معترفند، ولی برای حفظ جان، مال و مقام خود حاضر به قبول ایمان نیستند. درست است آنچه که به عنوان مانع پذیرش اسلام ذکر میکنند، بهانهای بیش نیست. اما این بهانه خود اعترافی ضمنی است به اینکه دعوت آن جناب و هر چه که از جانب خدا آورده، حق است و صریح تر از این اعتراف ضمنی، جمله « اِنْ نَتّبِع الهُدی مَعَکَ» است که در آن اقرار میکنند به اینکه تعالیم رسول خدا هدایت و کامیابی است و گرنه میگفتند: (اگر از دین و یا کتاب تو پیروی کنیم) (5) با توجه به مطالبی که تاکنون از نظر گذشت، به این نتیجه میرسیم که یکی از مهمترین اصول، اصل دعوت به پذیرش حق و حقیقت است و در سایه همین دعوت است که موعظه حسنه و مجادله با بهترین شکل انجام میپذیرد. مگر غیر از این است که مجموعه دین برای هدایت انسان و رهنمون ساختن وی به کامیابی و حقیقت پا به عرصه نهاده است؟پس باید از کوچکترین روزنهای برای نیل به هدف مذکور بهره جوید. همانطور که ذکر شد، هدف از خلقت علو و تعالی انسانیست. نه قتل و کشتار موجودی که پا به عرصه هستی گذاشته است. تا زمانی که مراحل دعوت کاملاً طی نشده است، (اشاره به تمام آنچه که ذکر شد) قتال محلی را از اعراب دارا نیست. به عبارت دیگر، قتال آخرین راه حل دیپلماسی است که در پیش گرفته میشود و این شیوه، دفع افسد به فاسد است به گونهای که قتال در این مرحله از دیپلماسی همچون داوری زهرآمیزی است که حداقل آن تجویز میشود. پیامبر عظیم الشان اسلام که رَحمـﺔٌ للعالمین بودن وی بر همگان مبرهن است، در صدد آسیب شناسی دعوت اسلامی بر میآید و مدام به اصحاب و یارانش تذکر میدهد که اصل بر دعوت و توجیه علمی و منطقی است و قتال آخرین تدبیر است، آنهم به گونهای که در خدمت دعوت باشد، نه آنکه سد راه دعوت شود. نبی اکرم(ص) خود مسیر صعب و پر مشقت دعوت را طی کرده است و به خوبی به این نکته واقف است که راز موفقیتش، درایت، حکمت، منطق و استدلال است به گونهای که با این روش به تسخیر قلبها پرداخت. از حضرت علی(ع) نقل شده است که وقتی رسول خدا مرا به یمن فرستاد، فرمود: «لا تُقاتِّلنَ أحَداً حَتّی تَدعوه الی الاسلامِ و اَیُّم اللهُ لَئن یَهدی اللهُ عَزوجَّلَ علی یدیکَ رجلاً، خیرُ لک ممّا طَلَعَتْ عَلیه الشَمسُ و غَرُبَت» (6): ای علی با هیچ کس جنگ مکن، مگر اینکه پیش از آن، وی را به اسلام دعوت کنی. به خدا قسم اگر خدا یک نفر را به وسیله تو هدایت کند، برایت از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب میکند، بهتر است. آن سان که پیامبر، معاذبن جبل را به فرماندهی گروهی به سوی یمن گسیل داشت، به وی فرمود:« با آنان وارد جنگ نشوید، مگر آنکه به ایمان دعوتشان کنید. در این هنگام نیز اگر از پذیرفتن آن سرباز زدند، باز هم با آنان وارد جنگ نشوید تا آنان نبرد را با شما آغاز کنند. باز هم وارد جنگ با آنان نشوید و به آنان بگوئید، بیایید تا راهی بهتر از این بیابیم. زیرا اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند، از همه آنچه که در روی زمین است و خورشید بر آن میتابد برایت بهتر است. » (7) حضرت علی(ع) نیز با تأسی از مظهرصلح وصفا، محمد مصطفی(ص) میفرماید: « فَو الله ما دَفْعتُ الحربَ یَوماً الّا و أنا اَطْمَعُ اَنْ تُلْحِقَ بی طائفـةٌٌ فَتَهتدﻯ بی وتَمشوا إلی ضَوئی و ذَلکَ اَحَبَّ الیَ مِنْ اَنْ أقتْلَها عَلی ضَلالها و إن کانت تَبوُ بآثامِها»(8). سوگند به خدا من هیچ روزی جنگ را از خودم دور نکردم، مگر اینکه آرزو داشتم در این فرصت گروهی به من بپیوندند و به وسیله من هدایت یابند و با بینش، بصیرت و دید ضعیفی هم که دارند به سوی نور من راه پیدا کنند. چنین نتیجهای برای من محبوب تر است از اینکه آنها را در حال گمراهیشان بکشم. گرچه سرانجام، آنها به لغزشها و گناهانشان باز خواهند گشت. با علم به روایتهای فوق، حکمت و فلسفه کراهت در تقابل و برخورد با دشمن در حدیث ذیل مشخص میگردد. نبی اکرم خطاب به سپاه مجاهدین میفرماید: «اَیُّها النّاسُ لا تَتَمنوا لِقاءَ العَدوِِّ و سَلُّوا اللهَ العافیةَ فاذا لَقیتُمْ فَاصبرِوا وَ اَعْلَموا أنَّ الجَنـَّﺔَ تَحتَ ظِلالِ السیوفِ ثُمَّ قال اللَّهُمَ مُنزلَ الکتابِ و مَجری السّحابِ و هازِم الأحزابِ أهزِمهُم و انصُرنا عَلیهِم»(9) ای مردم، آرزوی مواجه شدن و روبرو گشتن را با دشمن نداشته باشید و از خداوند، عافیت، سلامتی و آرامش را درخواست نمایید. ولی وقتی با آنان روبرو گشتید، باشد که صبر و پایداری پیشه نمایید و بدانید که بهشت در زیر سایه شمشیرها بدست میآید. سپس فرمود: بارالها فرستنده کتاب و ای به حرکت در آورنده ابرها و ای شکست دهنده جمع توطئه گران، آنان را شکست بده و ما را بر آنان یاری کن و پیروز گردان بلی، رسول اکرم(ص) از هر منفذی برای جلوگیری از جنگ و قتال استفاده میکند، به این امید که با اتخاذ روشهای حکیمانه، سایه شوم جنگ از جامعه اسلامی رخت بربندد. ایشان در این راستا مدام تأکید میکردند که من دوست دارم که شما را هنگام بازگشت با مردمی ببینم که به اسلام گرویدهاند، نه عدهای زن و کودک که شوهرانشان وپدرانشان را کشتهاید نتیجتاً اینکه، پیامبر اکرم(ص) کسانی که مراحل دعوت را طی نکرده و در همان مرحله اول به قتال میرسند، سخت تقبیح میکند. روایت ذیل گواهی است بر این مدعا: ابوبکر بن ابی شیبه میگوید: رسول خدا ما را به سریهای اعزام داشت، من فردی را که لا اله الا االله را بر زبان جاری کرد، کشتم. این کار در من تأثیر گذاشت، آن را برای رسول خدا شرح دادم. آن حضرت فرمود: آیا او لا اله الا الله را گفت و تو او را کشتی؟ گفتم: یا رسول الله از ترس شمشیر چنین میگفت. ایشان فرمود: آیا قلب او را شکافتی تا بدانی آن را از روی ترس گفته یا نه؟ پس از این ماجرا ابوبکر بن ابی شیبه میگوید: این گفته پیامبر هنوز از خاطر من نمیرود. به گونهای که آرزو میکنم ای کاش پس از آن روز مسلمان میشدم و هرگز عملی را که در پذیرش اسلام بر من حلال نیست، انجام نمیدادم.
(10)
پینوشتها:
1. -مقاله نگرشی بر پشت جبهه جنگ روانی صهیونیسم رسانهای
2. www.margiran.com - توبه، آیه 6
3. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 9 ص25
4. قصص، آیه 57
5. تفسیر المیزان، ج26، ص 85
6. التهذیب، شیخ طوسی، باب الدعوة إلی الإسلام، ج 6، ص 141
7. خاتم پیامبران، محمد ابوزهره، ج 2، ص 305
8. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 54
9. البخاری، صحیح البخاری، کتاب الجهاد والسیر، حدیث 2744- صحیح مسلم، همان، حدیث 3276 10
10. - ابن کثیر البدایة والنهایة، ، ج 1، ص 67
نظرات