پیشگفتار:
1. از دیدگاه من «ارزش» مجموعهای از تصورات و پندارهاست که بیانگر فهم گروهی افراد در یک زمینهی فرهنگی مشخص در برههی مشخصی از تاریخ میباشد. این تصورات گاه به اخلاق مربوط میشود، گاه به حقیقت و گاه به زیبایی. و در سطحی ناخالصتر، ارزشها به اقتصاد، سیاست و دیگر عرصههای گوناگون هنری، ادبی، نمایشی و ... پیوند دارد.
2. ارزشهای والا یا ـ به تعبیر دقیقترـ عناصر ارزشی همواره یکی است: حقیقت، نیکی و زیبایی. هر چند مفاهیم و محتوای آنها متغیر و ناپیوسته است و گاه از یک سو در برابر تاریخ کرنش میکند و از سویی دیگر از مکان و تشکیلات اجتماعی اثر میپذیرد. بنابراین، هر مجموعه از ارزشهای رایج در یک برههی زمانی از لحاظ محتوایی و نه از نظر ظاهری، مجبور به تندادن است، آن هم با دو شرط تاریخی بودن و نیز برخورداری از نسبیت.
به عبارت دیگر، میتوان گفت که ارزشها با ظاهر جهان پیوند دارد، به گونهای که این ظواهر در درون انسان در دورهای خاص و در وجودی اجتماعی ـ تاریخی مشخص پدیدار میگردد. درک انسان از خود در جهان همان احضار منظومهای کامل از ارزشها و نیز اتخاذ مجموعهای از معیارها و صدور احکام گوناگون است.
3. سخن از ارزش در فضای فرهنگی اسلامی، ضرورتا به معنای سخن از ارزشهایی است که از نگاه اعتقادی و شرعی در گام نخست به اسلام ارتباط دارد، همان گونه که در گام بعدی به مفهوم کرنش آن ارزشها در برابر تاریخ و در نتیجه تن دادن به تحول و تبدیل طبیعی میباشد. بنا بر این، هر کس که میخواهد در عرصهی ارزشها در فرهنگ اسلامی کار کند، باید شیوهای روشن در نگاه به دورهها و مراحل تاریخی داشته باشد که فضای فرهنگی از آن تأثیر پذیرفته است، تا سرانجام به راهی
نظرات