موضع مدارس نوین در خصوص ادّعای تاریخمندی نصوص قرآن را چگونه ارزیابی کنیم؟ این ایدهی نو چه ابعادی دارد؟ تا چه میزان میتوان عناصر زبانی و ظاهری برای نص قرآن به کار برد؟ به نظر شما این کار چه ضوابطی دارد؟
همهی مدارس نوین در موضعگیری خود نسبت به نص قرآن شدیداً دچار سردرگمی هستند و در جداسازی بین زبان قرآن و زبان عربی به خطا رفتهاند. بر این باورند که نص قرآن وضعی است و به وسیلهی بشر گردآوری شده است. آنان بین نص قرآن و قصیدهی امرئ القیس یا طرفه بن العبد یا لبید و غیره تفاوتی قائل نیستند. به همین خاطر این تصوّر اشتباه آنان را به تاریخمندی نص قرآن یا ارتباط آن با زمان نزول کشانده است. به باور آنان قرآن با نسلهایی که پس از آن دوره میآیند ارتباطی ندارد و این نسلها ملزم به پیروی از قرآن نیستند چون مخاطب آن نیستند. این یک شبههی قدیمی است که علمای اصول با عناوین گوناگون به آن پرداختهاند: آیا خطاب قرآن به پس از دوران خطاب – زمان نزول – سرایت میکند؟
در کتابهای اصول فقه مسألهای به نام خطاب معدوم وجود دارد؛ ما در عصر رسالت نبودهایم بلکه پس از آن به دنیا آمدهایم آیا خطاب عصر رسالت ما را شامل میشود یا خیر؟ کسانی که به تاریخمندی قرآن باور دارند میگویند همهی مسلمانان پس از عصر نبوّت اسلام را نادرست فهمیدهاند؛ آنان مورد خطاب آیات قرآن نیستند. با این ایده نه تنها جهانی بودن خطاب قرآن و رسالت محمّدی را نفی میکنند بلکه آن را در تاریخ نزول قرآن محصور میکنند زیرا با نگاه هرمنوتیک آموختهاند که باید ذهن مؤلّف را خواند و لحظه و مکان خطاب را شناخت. اینکه در ذهن مؤلّف چه میگذرد و فرهنگ مخاطبان چیست؟ و امثال این ادّعاها که باعث بازبینی در متون انجیل و تورات یا پدید آمدن عهد جدید و عهد قدیم مقدّس شد. محمّد ارکون، نصر حامد ابو زید، طیب تیزینی و دیگران تنها کاری که کردهاند این است که آموزههای این کتاب را کنار گذاشتهاند و به توهّمات خود باور دارند. زیرا نتوانستند به الهی بودن این کتاب ایمان آورند و اینکه از جانب پروردگار نازل شده است. از اعجاز و چالشهای قرآن و ناتوانی بشر – گرچه پیامبر باشد - از آوردن مانند آن چیزی نمیدانند. در نتیجه به تاریخمندی قرآن روی آوردهاند. همان چیزی که باعث شد مسیحیان پس از اقدامات گوناگون کلیسا به انجیلهای چهارگانه ایمان بیاورند و عمل به انجیلهای دیگر را تعطیل کنند. از شاگردان سید مسیح انجیلهای متی، لوقا، یوحنا و مرقس را دریافت کردند همانگونه که یهودیان تورات عزرا را دریافت کردند. عزرا پس از شکست یهود از بابلیان چیزهایی را از محفوظات یهود جمعآوری کرد و خود نیز به آن افزود و آن را همان توراتی معرّفی کرد که از جانب خدا آمده است.
تمام همّ و غمشان این است که قرآن را نسبی قرار دهند نه مطلق؛ تألیف پیامبر است نه کلامی که از سوی خدا بر قلب او نازل شده باشد. اینها رویکردهای کلیسایی و تلمودی است که از سوی این مترجمان بر قرآن تسرّی یافته است. امّا ما میدانیم و ایمان داریم که قرآن آیات و کلمات الهی است که بر بندهاش محمّد نازل کرده است؛ محمّد یک کلمه از آن را خود تألیف نکرده است. قرآن شبیه به زبان عربی نازل شد نه با آن زبان؛ قرآن زبان و سیاق و روش بیان خود را دارد؛ به زبان قوم عرب نازل نشده است بلکه به زبان عربی با صفت رسایی و حکمت نازل شد؛ هر زبان عربی را نمیتوان به شیوایی و حکمت توصیف کرد امّا قرآن کلام خداست و شیوا و با حکمت است. ضوابط ما مباحث زبانی خلیل بن احمد فراهیدی (العین) سپس الکتاب سیبویه است. پس از این دو هم دانشمندان زیادی مانند عبید بن سلام و اصمعی و کسایی در این زمینه نوشتهاند تا اینکه به ابن جنی رسید و الخصائص و دیگر کتابها را نوشت. سپس عبدالقاهر جرجانی اسرار البلاغه ودلائل الإعجاز را نوشت و علوم بیان و بدیع و فقه اللغه پدید آمد و در نهایت متأخّرانی چون سیوطی المزهر وغیره را نوشتند.
اگر میان نسلهای امّت ما ارتباط شناختی وجود داشت و آینده بر اساس گذشته بنا میشد ما هم زبانهای مخصوص به خود داشتیم به طوری که با باورهای و اصول ما تناقضی نداشت. امّا بیتوجّهی به مبحث زبان و دخالتهایی که در آن صورت گرفته است و پیاده کردن قواعد اهل حدیث در روایت در زمینههای گوناگون منهای زمینهی زبان، ما را از انباشت آن مباحث جدّی و بررسیهای مهمّ باز داشته است به همین خاطر ما از هرمنوتیک و بحث ظاهری زبان و فقه اللغة باز ماندیم. آرزو داشتم مترجمان میراث غربی مانند ارکون، شحرور، نصر ابو زید، نخست دادههای خود را بررسی و از آن آغاز میکردند زیرا اگر چنین میکردند خود را از چیزهایی که به آن احاطه ندارند دور نگه میداشتند. امّا مباحث و مطالعات آنان آثار جدیدی در پیرایش و بازنگری میراث ما دارد و در این راه استفاده از میراث بشری و جهانی اشکالی ندارد. انسانِ گدا به نعمتهایی که خدا به او داده است نگاه نمیکند و از خود نمیپرسد آنچه دارد برایش کافی است یا خیر؟ او پیوسته دستش را به سوی دیگران دراز میکند.
پیش از آنکه به ذهن خود مراجعه کنید هیچ وقت علم و دانش را گدایی نکنید نخست ببینید چیزی که دارید شما را بینیاز میکند یا خیر؟ فرصت همآوردی فرهنگی با دیگران را میدهد یا خیر؟ در آن صورت در موضع ناقل و گدا و مترجم نخواهید بود بلکه بینیاز و شریک خواهید بود.
نظرات
بدوننام
21 اردیبهشت 1398 - 03:58هر چیزی در این دنیا هست تاریخ مصرف دارد و هیچ استثنایی ندارد اما این موضوع به معنای نادیده گرفتن آنچه داریم نیست انسانها در یک دستگاه زمانی مکانی محصورند و جهان پی در پی در حال دگرگونیست و اگر خداوند آگاه به ااین موضوع است که قطعا همینطورست نمی ششود برنامه ای بفرستد که ادعای لایتغییر بودن و دایمی بودن داشته باشد بنابراین تنها پاسخ این است که ادعای غیر تاریخمند بودن برساخته پیروان ادیان است پیروان ادیان گمان می کنند اگر بگویند تاریخمند است یعنی بی مصرف است آنها نمی دانند انکار واقعیت انکار نظم جهان است
بدوننام
02 شهریور 1398 - 12:55تعبیر گدایی علم از دیگران ، تعبیر شایسته ای برای یک بحث علمی نیست.در پشت این گونه تعبیرات ، خوی تکبر و احساس بی نیازی از دیگران نهفته است.متاسفانه آن چه سبب عقب ماندگی ماست همین احساس کاذب بی نیازی است.احساسی که سبب شده است تا ما به دستاوردهای دیگران بی اعتنا باشیم و حتی از موضعی خود برتر انگارانه با آنها مواجه شویم و حتی به تحقیر دستاوردهای دیگران بپردازیم.وقتی عالمان ما چنین برخوردی با علم و دستاوردهای دیگران داشته باشند از جاهلان جز تکفیر و کشتار انتظار دیگری نمی توان داشت.هرکس هم که غیر ما بیندیشد می شود خودباخته و گدا.