مؤلف: دکتر مصطفی سباعی
مترجم: عبدالعزیز سلیمی
مقدمه
الحمدلله رب العالمین، والصلاه والسلام علی سیدنا محد و علی آله و صحبه اجمعین
این کتاب برخی از موضوعاتی را در بر دارد که گوشههایی از موارد ضعف و قوت را در زندگی اجتماعی ما مورد بررسی قرار میدهند.
دکتر مصطفی سباعی (رحمه الله) آنها را برای پخش در «رادیو مدارس» (سوریه) تهیه و خود او آن را اجرا میکرده است.
به همین خاطر ما به همه دانشآموزان و دانشجویان توصیه مینماییم که این کتاب را مطالعه کنند و همه سعی خود را برای عملی نمودن مطالب آن در زندگی و روابط اجتماعی خویش به کار بگیرند.
لازم به یادآوری است که این کتاب بخشی از کتاب «اخلاقنا الإجتماعیة» میباشد که در سال 1420 هـ و 1999 م چاپ و منتشر گردیده است.
ما در اینجا تعدادی از موضوعهای آن کتاب را برگزیده و برای آنکه با سطح فهم و درک خواهران و برادران جوان ما در مدارس و دانشگاهها تناسب پیدا کند، تا حدودی آن را با زبانی ساده بیان نمودهایم.
برای همه آرزوی توفیق داریم
ابراهیم الغمری
خودکمبینی و خودپسندی
این انسان موجود عجیب و غریبی است، و بسیاری از امور متضاد در او در کنار یکدیگر قرار دارند. وقتی که بعضی از جوانب وجودی او را مورد دقت قرار میدهیم درمییابیم که توانائیهایش از همهی آفریدههای خداوند در هستی بیشتر است. زیرا او توانسته است در آسمان پرواز کند، در اعماق دریاها فرو رود، در مدت زمانی کوتاه مسافتهای طولانی را طی کند. و صحراهای خشک و سوزان را به باغها و مزارع سرسبز و خرم تبدیل نماید.
همچنین توانسته است کوهها را جابهجا کند، مسیر رودخانهها را تغییر دهد، بر روی پدیدههای موجود در زندگی خویش تأثیر بگذارد، و نیروهای موجود در زمین و آسمان را به خدمت بگیرد.
چنانچه در دیگر گوشههای وجودی او دقت و توجه بنماییم به ضعف و ناتوانی او پی میبریم، به گونهای که پشهای مزاحم او را مورد اذیت و آزار قرار میدهد، نسیمی سرد او را در بستر بیماری میاندازد، خاری کوچک پیکرش را پاره میکند، و بر اثر لغزش و حادثه ای دچار غم واندوه میگردد.
این موجود شگفتیبرانگیز که بسیاری از تناقضها را در خود دارد، خداوند او را یکی از نشانهها و دلایل ظاهری وجود خویش قرار داده است، آیه و نشانهای که از منظر متفکران و محققان و خردمندان بسیار گویا و رساست.
وَفِی ٱلأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَفِیۤ أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ (الذریات / 20-21)
«در زمین برای کسانی که میخواهند به یقین برسند، دلایل و نشانههای فراوانی هست، و در وجود خود شما مگر نمیبینید؟»
انسان خردمند کسی است که جوانب ضعف و قوت خود را فراموش نمیکند. و بر اثر تواناییها و هوشیاریها و دانش خود به گونهای دچار غرور و خودبرتربینی نمیشود که همه فضایل و خوبیها را از آن خود بداند و با چشم تحقیر به منزلت دیگران نگاه کند.
از طرف دیگر جوانب ضعف و ناتوانی را ملاک داوری در مورد خود نمیگرداند و دچار خودکمتربینی نمیشود، و با چشم تحقیر به تواناییها و امکانات خود نگاه نمینماید، و خود را موجودی بیخاصیت و ناتوان و دورانداخته شده به شمار نمیآورد.
یکی از نشانههای خیر و سلامت در میان یک ملت این است که به دو بیماری بسیار خطرناک «غرور» و «خودکمتربینی» دچار نگردیده باشد.
غرور و خودبرتربینی این است که: افراد آن با چشم تحقیر به دیگران نگاه کنند، در امور خارج از توان خود دخالت نمایند، پا را از گلیم خود بیرون بگذارنند و در مورد اموری که از آن اطلاع ندارند اظهارنظر کنند.
حتی گاهی از توجه به اندرز دیگران و گوش فرادادن به دیدگاه صاحبنظران و تسلیم در برابر منزلت بزرگان و احترام نهادن به عالمان خودداری مینمایند!
هر یک از آنان خود را عالمی برتر از دیگر عالمان، حکیم و خردمندی هوشیارتر از همه خردمندان و سیاستمداری کارکشتهتر از دیگر سیاستمداران و بزرگ و والامقامی می داند که هیچکس را شایسته بزرگی و برتری نمیشمارد.
این همان بیماری است که غالباً بسیاری از ملتهای ضعیف که در حالت انتقال از مرحلة خامی و خوابآلودگی به مرحلة پختگی و بیداری یا ملتی که از قلة سربلندی و افتخار به دره ضعف و خواری سقوط کردهاند، به آن مبتلا میشوند.
این بیماری امروزه در بین مردم مسلمان گسترش یافته و توجه به سخنان مردم در اجتماعات عمومی و کوچه و بازار و باشگاهها و گردهمآییها برای اثبات این ادعا کافی است، که چگونه هر یک از آنها خود را در همة امور متخصص و کارشناس گمان میبرند و در مورد این و آن موضوع اظهارنظر مینمایند، و چگونه به جایی از غرور و خودبرتربینی رسیدهاند که نظر خود را بالاتر و برتر از همه نظریهها و دیدگاهها به شمار میآورند و خود را از هر دانشمندی دانشمندتر میدانند.
بسیاری از آنها در ضمن سخنان خود مردم را به حماقت و نادانی توصیف مینمایند، و عالمان را به ناآگاهی متهم میکنند.
هرگاه ملتی به این بیماری مبتلا شوند، به اندرز ناصحان بیتوجهی میکنند، و در شرایطی که در حال سقوط قرار دارند، خود را بر فراز قلهها تصور مینمایند، در عین اینکه در دام مشکلات و مصایب بسیاری گرفتار آمدهاند، خود را بیعیب و نقص گمان میبرند. همچنین در حالی که دیگران علیه ایشان متفق شدهاند، آنان خود را از همه دشمنان خویش قویتر گمان میکنند. فکر میکنند، میتوانند با فریادی آنان را مرعوب نمایند و با یک اشاره ایشان را به عقبنشینی وادار کنند و با داد و فریاد و جار و جنجال با ایشان به مقابله بپردازند!
اما دومین بیماری ـ یعنی احساس خودکمبینی که نوعی بیماری و ناهنجاری روانی است ـ اگر کسی به آن مبتلا شود، او را دچار اختلال عصبی، ضعف اراده، ناامیدی و عدم اطمینان به خود و ملتی که به آن تعلق دارد، مینماید.
در میدان زندگی هیچ منزلتی را برای خود قایل نمیشود، و فکر میکنند که هیچ کاری از او ساخته نیست!
بدترین بیماری که ممکن است ملتی به آن مبتلا شود، همین بیماری خودکم بینی است که خودآگاهی و تلاش و حرکت آن را دچار ضعف و درهمریختگی مینماید، و آن را در برابر هر فرد و نظام دیکتاتور و قدرت خودکامهای خوار و تسلیم میگرداند.
متأسفانه این بیماری نیز در میان ملتهای مسلمان گسترش زیادی پیدا نموده است! و به همین علت بسیاری از انسانها شدیداً دچار خامی و خواری و گوشهگیری گردیدهاند. چنانچه در مورد این موضوع از ایشان سئوال شود، میگویند: ما کی و چی هستیم و از چه ارزش و منزلتی برخورداریم؟
هرگاه امت مسلمان مورد تهاجم دشمنان قرار گیرند و به مشکلاتی دچار شوند، مشاهده میشود که آنگونه آدمها به گوشه منازل و کنج معبد میخزند! و چنانچه از ایشان خواسته شود که برای حمایت از ملت و میهن همکاری کنند، در پاسخ میگویند: ما را چکار به این کارها؟ از دست ما چه کاری برمیآید؟ مگر ما میتوانیم جلو حرکت آفتاب را بگیریم و یا چرخ زمان را از چرخیدن بازداریم؟
نه دوست عزیز! دارای اشتباه بزرگ و زیانباری را مرتکب میشوی! تو موجود گرامی و بزرگی هستی! کارهای بسیاری از تو ساخته است!
آنانی که صفحات تاریخ را از کارها و حماسههای بزرگ پر کرده و در میان جامعه تلاش و حرکت مینمایند، آدمهایی همچون تو هستند، و از همان استعداد، و تواناییهای تو برخوردارند، اما تنها به خودباوری رسیده و به ارزش استعدادهای خویش پی برده، اعتماد به نفس پیدا کردهاند و از آن استعدادهای خویش بهره گرفته و مردم را نیز از آنها بهرهمند گردانیدهاند.
اما تو به دست خویش بدون دلیل خود را خوار گمان کردهای و با چشم تحقیر به امت خویش نگریستهای و فراموش شدن و بیخاصیت بودن خویش را پذیرفتهای!
آن گونه آدمها در جامعه ما بسیارند، اما چیزی که جای تعجب دارد، این است که در میان آن دسته از افرادی که به بیماری احساس حقارت و ناتوانی مبتلا گردیدهاند، کسانی یافت میشوند که در عین حال دچار بیماری و ناهنجاری خودخواهی و غرور گردیدهاند، و در برابر مردم و امت خود را برتر و تواناتر میدانند، اما در برابر دشمنان به گونهای خود را خوار و حقیر میشمارند، که اجازه سربلند کردن به خود نمیدهند و قایل به هیچگونه فضل و ارزشی برای خویش نیستند.
آنگونه آدمها در میان جامعه اسلامی تعدادشان کم نیست. آنان مردم خویش را مورد تحقیر و دشمنان آنان را مورد تعریف و تمجید قرار میدهند. به تاریخ خویش با چشم تحقیر نگاه میکنند و برای تاریخ دیگران منزلتی والا قایل میباشند. فرهنگ و باورهای خودی را خوار و بیخاصیت گمان میکنند و در عینحال با چشم احترام و تقدیر به فرهنگهای غلط و باطل دیگران نگاه میکنند!
هرگاه امت ایشان مورد تهاجم همهجانبه دشمنان قرار گیرد، آنان پرچم تسلیم را به دست میگیرند، بوق خواری را به صدا درمیآورند، و به مردم خود میگویند، که دشمنان ما شکستناپذیرند، و ما توانایی مقابله با ایشان را نداریم و رویارویی با ایشان به معنای نابودی ما و آیندة ماست و بس!؟
این دو بیماری و ناهنجاری بسیار خطرناک ـ یعنی خودبرتربینی و خودکمبینی ـ از نظر آداب و تعالیم اسلامی به شیوهای حکیمانه مورد مذمت قرار گرفته و ما را از گرفتار آمدن به دام آنها برحذر داشتهاند.
تعالیم و رهنمودهای اسلام از طریق یادآوری قدرت و عظمت برتر خداوند و اینکه همة نعمتهای موجود بر روی زمین اعم از ثروت و مقام و دانش و فضیلت از آن او میباشند، ما را از غرور و خودبرتربینی برحذر میدارند.
به این فرمودههای خداوند توجه کنید!
وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ ٱللَّهِ (النحل / 53)
«هر نعمتی که دارید، از طرف خداوند است».
یَدُ ٱللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (الفتح / 10)
«دست خداوند بالاتر از دست آنهاست».
و پیامبر (ص) خود را به تواضع در برابر علم و علما فرا میخواند و میفرماید:
وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْماً (طه / 114)
«بگو: پروردگارا! بر دانشم بیفزایی».
وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیم (یوسف / 76)
«بالاتر از هر آگاهی آگاهتری هست».
وَمَآ أُوتِیتُم مِّن ٱلْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً} (الاسراء / 85)
«تنها میزان کمی از دانش به شما داده شده است».
از طریق این رهنمود الهی است که اسلام انسان مسلمان را از غرور و خودبرتربینی دور میگرداند. و چنانچه انسان واقعاً مسلمان باشد، هیچگاه فضل و منزلت صاحب فضل و منزلتی را با چشم تحقیر نگاه نمیکند و استعداد و توانایی صاحب استعداد و توانمندی را نادیده نمیگیرد.
میبینیم که رسول خدا (ص) پس از حدود بیست سال جنگ و رویارویی میان مسلمانان و قریشیان وقتی که پیروزمندانه وارد مکه میشد، به هیچوجه دچار غرور و تکبر نگردید و از پیروزی خود برای تحقیر و سرکوبی مشرکان مکه استفاده ننموده، بلکه برعکس آن هنگام ورود به مکه و سوار بر شتر سر و کمر خود را به عنوان خضوع و فروتنی در برابر خداوند فرود آورده بود، و در برابر حمایت و نصرت خداوند کاملاً شکرگزاری فرمود.
وقتی که در برابر در کعبه ایستاد و بزرگان و سران قریش هراسان ایستاده و منتظر تصمیمگیری و اقدام رسول خدا (ص) بودند، که اینک بر آنان پیروز شده و هرگونه تصمیمی را در مورد ایشان میتواند بگیرد، و نگران بودند که با آنان چکار خواهد کرد؟
اما پیروزی نتوانست اسباب غروب و خودبرتربینی را در رسول خدا (ص) فراهم کند، و با قریشیان مشرک با عفو و سعة صدر برخورد فرمود، و به مردی که نزدیک به او ایستاده و از ترس بر خود میلرزید، فرمود:
«هون علیک! انما أنا ابن امرأه من قریش کانت تأکل القدید»
«آرام باش! من کسی به غیر از فرزند زنی قریشی که خوراک او گوشت خشک شده بود، بیش نیستم».
به اخلاق و برخورد پیامبرانه و روش بسیار دلانگیز و اثرات آن نگاه کنید که میفرماید: «من فرزند زنی قریشی بیش نیستم».
این سخن، سخن آدمی شکست خورده و حقیر و گوشهنشین نیست. بلکه سخن مردی است که خداوند او را به خلعت رسالت مفتخر فرموده و او را از حکمت و نبوت برخوردار گردانیده و مدال پیروزی بر سینة او زده است. اما از این سخن که او «فرزند زنی قریشی است». ابایی نداشته است!
چرا عدهای از آدمهای مغرور و خودکامه که براساس خودبرتربینی از هیچگونه اذیت و آزاری به مردم خودداری نمینمایند، و از هیچ تعرضی به ایشان به خود تردید راه نمیدهند، این فروتنی رسول خدا (ص) را نمیبینید و به خود نمیآیند. و به حقیقت جایگاه و منزلت خود در میان مردم برنمیگردند؟!
اما رهنمودهای اسلام را در ارتباط با اعتماد به نفس و پرهیز از خودکمبینی در بسیاری از آیات قرآن مشاهده مینماییم. به ویژه آیاتی که به امت مسلمان روحیه میدهد و بار مسئولیت اصلاح و آبادی را بر دوش ایشان مینهد.
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ (آل عمران / 110)
«شما بهترین ملتی هستید که در جهت خیر و مصلحت بشریت پدید آمدهاید».
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً (البقره / 143)
«بدین گونه شما را امتی معتدل و میانهرو قرار دادیم، تا اسوه و سرمشقهایی برای همه انسانها باشید».
وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُّؤْمِنِینَ (آل عمران / 139)
«خود را سست و خوار نشمارید و اندوهگین نگردید، اگر به راستی اهل ایمان باشید، این شمایید که برترید».
همچنین رسول خدا (ص) بسیار زیبا و رسا فرمودهاند که:
«لا یحقرن أحدکم نفسه»[1].
«هیچ یک از شما به هیچ وجه خود را خوار نشمارد».
«لا یکن احدکم امعه، یقول: ان أحسن الناس احسنت، و ان اساؤوا اسأت، ولکن لیکن إن أحسن الناس أحسن و ان أساؤوا ترک الإساءه»[2]
«هیچ یک از شما به گونهای بیاراده نباشد که بگوید: اگر مردم خوب بودند من نیز راه خوبی را در پیش میگیرم، و اگر بد کردند، من نیز همچون آنان عمل خواهم کرد، بلکه اینگونه باشد که هرگاه مردم خوب عمل کردند، او هم راه خیر و نیکی را در پیش بگیرد، و چنانچه آنان بد عمل کردند، او از بدی دوری کند».
اینها رهنمودهای اسلام در ارتباط با گسترش و تقویت اعتماد به نفس است. اعتماد به نفسی که قربانی غرور و خودبرتربینی نمیشود. بر همین اساس انسان مسلمان در صدر اسلام هیچگاه خود را کمتر از آن نمیدانست که رهبر و رئیس مملکت را اندرز بدهد و به خود اجازه میداد از آنها سئوال کند: ای امیرالمؤمنین این را از کجا آوردهای؟
همچنین خود را دستکم نمیگرفت و فرماندهی ارتش و فتح ممالک و حاکمیت بر آن را بالاتر از شأن خود نمیدانست، بزرگان صدر اسلام بیشتر جوانانی گمنام بودند که به خاطر دمیده شدن روح اسلام در شخصیت ایشان، بخشیدن اعتماد به نفس به آنان و درک استعدهایشان، از آنان رادمردان و رهبران و پیشگامانی ساخت که چرخ تاریخ را براساس باورهای خود به چرخش درآوردند!
مگر ابوبکر و عمربن خطاب و سعد و خالد و عمروبن عاص چه کسانی بودند؟
مگر تعدادی از آنها در زمان جاهلیت کارگر و تاجر و جوانی اهل لهو و لعب و یا جنگآوری که تنها در میان قبیلهاش شهرت داشت، نبودند؟ که پس از مسلمان شدن به خاطر خودآگاهی و اعتماد به نفس به صورت آوای ماندگاری درآمدند که قصهگویان قهرمانیهای قهرمانان آنان را به شیوهای دلنشین زمزمه میکنند و دلهای بسیاری را به سوی خویش جلب مینمایند؟
دوست گرامی!
به هیچوجه منزلتی بالاتر از آنچه که هستی برای خویش قرار مده! تا دچار غرور و خودبرتربینی نشوی! و همچنین خود را از آنچه که هستی کمتر مشمار تا به بیماری و عقدة خودکمتربینی دچار نگردی!
سعی کن! که خود را در جای واقعی خویش قرار بدهی! مدام به استعدادها، تواناییها، کمبودها و ضعفهای خویش توجه داشته باش و در برابر تواناییهای خود خداوند را شاکر باش! و از او بخواه که آن را برایت بیشتر بگرداند. و مردم را نیز از آن بهرهمند بنما! و در برابر این احساس مسئولیت خویش بر آنان منت مگذار! تا از پاداش تو کاسته نشود و به بدی از تو یاد نکنند!
هرگاه به وجود عیب و نقصی در خود آگاهی پیدا کردی، تلاش کن به وسیله تربیت و تمرین و بهرهگیری از راهکارهای علمی آنها را معالجه و برطرف نمایی، و به هیچوجه در رفع و برطرف کردن آن کوتاهی مکن! زیرا زمینه ذلت و نابودیت را فراهم میگرداند.
و شما ای فرزندان امت مسلمان!
در مقایسه با ملتهای دیگر رقم کمی نیستید! شما بهخاطر رسالت و باورهای بلندتان از جایگاه والایی برخوردار میباشید! چنانچه راه زندگی را به درستی در پیش بگیرید، به خوبی میتوانید از بهترین پرچمداران زندگی سالم و متمدنانه و سعادتمند باشید.
اما چنانچه خود را حقیر و خرد به شمار بیاورید، در میان انسانها از هیچ جایگاه بلندی برخوردار نخواهید بود، و در عرصه زندگی دچار خواری و درماندگی خواهیم گردید.
شما را به خدا از غرور و خودبرتربینی که شما را به باتلاقی از خیالات خام گرفتار گرداند برحذر باشید! همچنین از عقدهی حقارت و خودکمتربینی که میان شما و سعی و حرکت مانعی بزرگ را به وجود میآورد، خود را نجات بدهید و مدام در این مسیر حرکت کنید تا این فرمودة خداوند در مورد شما تحقق پیدا نماید که:
وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ (القصص / 5)
«ما میخواهیم بر ضعیف و سرکوبشدگان منت بگذاریم و ایشان را پیشوایان و وارثان (حکومت و قدرت) بنماییم».
تنگچشمی و اسرافکاری
زندگی دنیا علیرغم گستردگی دامنه آن در رابطه با انسانها بسیار کوتاه است و آنان تنها از فرصت اندکی برخوردارند و بخشی اندک از نعمتها و منافع آن را در اختیار دارند.
عمر شما هر اندازه که باشد، در مقایسه با زمان گذشته و آینده همانند عدد یک در برابر میلیارد و حتی بیشتر است. و شما به هر مقدار که از نعمتها و امکانات استفاده نمایید، تنها در حد و حدود شرایط و اوضاع و امکانات خود میتوانید بهرهمند شوید، و چنین چیزی در برابر نعمتها و امکانات موجود در گذشته و حال و آینده مقدار بسیار بسیار اندکی به شمار میآید.
به هر اندازه که مال و ثروت را جمعآوری نمایید، در مقایسه با اموال و ثروتهای موجود در این جهان پهناور، همچون قطرهای در برابر اقیانوس بیش نیست.
از طرف دیگر تعیین میزان عمر، مقدار استفاده از لذایذ زندگی و بقای اموال و ثروت در محدوده اراده و اختیار خود انسان نیست. گاهی بدون اطلاع قبلی و ناگهانی زندگی این دنیا را ترک میکنید، و در بسیاری از موارد به خاطر بیماری و موانع دیگر نمیتوان از دارایی و لذایذ زندگی بهره لازم را گرفت. و در مواردی بهخاطر حوادث پیشبینی نشدهی فردی یا عمومی مال و ثروت نیست و نابود میشوند.
أَأَمِنتُمْ مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ أَن یَخْسِفَ بِکُمُ ٱلأَرْضَ فَإِذَا هِیَ تَمُورُ * أَمْ أَمِنتُمْ مِّن فِی ٱلسَّمَآءِ أَن یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ (الملک / 16-17)
«مگر از کسی که در آسمان است خود را در امان میدانید که دستور بدهد، زمین بشکافد و شما را فرو ببرد و آنگاه بلرزد و بجنبد و حرکت کند؟ یا اینکه از کسی که در آسمان است خود را در امان میدانید که طوفان شن بر شما بگمارد. آنگاه خواهید دانست که هشدار و تهدید من چگونه است».
أَمَّنْ هَـذَا الَّذِی هُوَ جُندٌ لَّکُمْ یَنصُرُکُمْ مِّن دُونِ الرَّحْمَـنِ إِنِ الْکَافِرُونَ إِلاَّ فِی غُرُورٍ أَمَّنْ هَـذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَل لَّجُّواْ فِی عُتُوٍّ وَنُفُورٍ (الملک / 20-21)
«آخر کدام اشخاص و افرادند که لشکر شمایند و جدای از خدا مهربان به شما کمک میکنند و از شما مواظبت مینمایند؟ کافران گرفتار غرورند و بس، یا اینکه چه کسانی هستند که اگر خداوند روزی خود را بازدارد بتوانند به شما روزی برسانند، به راستی کافران در سرکشی و گریز قرار دارند».
همه انسانها این حقایق را درک میکنند، اما در مورد بهرهگیری از آنها با هم تفاوت دارند. بیشتر آنها بر این باورند که از کوتاهی عمر انسان باید برای بهکارگیری آن در استفاده هرچه بیشتر از لذایذ زندگی استفاده نمود و به همین خاطر همه عمر کوتاه خود را برای کامجویی هرچه بیشتر در این راه به هدر میدهند.
عدهای هم جمعآوری مال و ثروت را هدف اصلی زندگی خویش قرار میدهند و به انباشتن هرچه بیشتر مال و دارایی میپردازند، و دیگران را از خیر و منافع آن محروم میسازند.
در واقع آنگونه آدمها هستند که عمداً خود را از نعمت زندگی و نعمت ثروت محروم نموده، به سان مستمندان زندگی خویش را سپری کردهاند، از چیزهایی که دارند بهره نمیگیرند، و از زندگی خویش لذت نمیبرند.
عدهی کمی از انسانها هستند که از کوتاهی عمر انسان در این جهان در راستای خدمت به مردم استفاده مینمایند. و از اموال و دارایی خویش در جهت خیر و منافع خود و جامعهای که در آن زندگی میکنند، استفاده مینمایند. اینگونه آدمها هستند که علیرغم کوتاهی عمرشان از حیات و زندگی واقعی برخوردارند و هرچند ثروت و دارایی خویش را از دست بدهند ثروتمند واقعی به شمار میآیند و علیرغم از دست ددن این لذیذ ناروا خوشبخت و اهل سعادت شمرده میشوند.
در این صورت بخلورزی بیماری خطرناکی است که در نهایت شخص بیمار را از پای درخواهد آورد، از طرفی علامت غفلت و عدم بصیرت و انانیتی خودخواهانه است.
حتی برخی از آدمها هستند که نسبت به برآورده نمودن نیازهای خود هم بخل میورزند و آن را از خواب و خوراک و پوشاک خوب و مناسب محروم مینمایند، و هزینه کردن برای تأمین آنها را اسراف و ریخت و پاش به شمار میآورند!
آنگونه آدمها همچون کسانی هستند که پنجره خانه خویش را برای جلوگیری از روشنایی آفتاب سوت و کور مینمایند و برای جلوگیری از مصرف هوا جلو نفس کشیدن خود را میگیرند!
روزی رسول خدا (ص) یکی از آن آدمها را با لباس کهنه و نامرتب دید و خطاب به او فرمود:
«مال و ثروتی داری؟»
گفت: بله دارم!
رسول خدا (ص) فرمود: «چه نوع ثروتی داری؟»
گفت: طلا و نقره و شتر و گوسفند دارم.
رسول خدا (ص) فرمود: در این صورت بهتر آن است که آثار و نشانهی نعمتهای خداوند در تو دیده شود، زیرا خداوند وجود نشانه نعمت خویش بر بندگانش را دوست میدارد»[3].
عدهای هم راه افراط را در پیش گرفته و خود و خانوادهی خویش را در باتلاق اسراف و ریخت و پاش و کامجوییهای ناروا و انواع و اقسام لذایذ و مظاهر زندگی دنیوی غرق مینمایند، اما در این راه به مشکلات مردم و مصالح میهن خود کمترین توجهی ندارند.
هرگاه زمینهای برای خیر و احسان و همکاری فراهم شود و به کمک و حمایت ثروتمندان نیاز وجود داشته باشد به آن پشت میکنند و چهره درهم میکشند و عذر و بهانه میآورند.
و از فقر و مشکلات و کسادی تجارت خود ناله و شکوایه سر میدهند و به گونهای خود را خوار و حقیر میگردانند که گمان میرود به کمک و صدقه دیگران نیازمند میباشند.
متأسفانه در جامعهی اسلامی آنگونه انسانها تعدادشان بسیار است، و در همه مواردی که طرحها و برنامههای تبلیغ اسلامی و مؤسسههای خیریه و منافع عمومی به کمک و حمایت ثروتمندان نیاز پیدا میکنند آنان را مشاهده میکنیم که خود را به موشمردگی میزنند! آنان بدترین بلایی هستند که گریبانگیر جامعهها به شمار میآید.
گاهی آنان در رابطه با مراسم عروسی و میهمانیها حاتمبخشی مینمایند و به خاطر عروسی آدم صاحب مقام و موقعیتی یا دوست و آشنایی پول بسیاری را خرج میکنند، تا خود را بیشتر به آن طرف نزدیک نمایند. یا آوازهی بخشندگی و دستگشادی آنها در همهجا بپیچد! اما برای حمایت از مستمندان و امور خیریه حاضر به هیچ نوع کمکی نیستند!؟ راز این روش ایشان در دو چیز نهفته است:
اول: سستی ایمانشان به وعدهها و پاداشهای خداوند برای کسانی که بخشی از دارایی خویش را با میل و رضایت خود در راه خیر و منفعت مردم به کار میگیرند.
همچنین تبعیت از وسوسههای شیطان که آنها را از فقر و نیازمندی دچار هراس مینماید و خیر و احسان را زمینهساز سختی و نیازمندی میدانند. در این مورد خداوند متعال میفرماید:
ٱلشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ ٱلْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِٱلْفَحْشَآءِ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَٱللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (البقره / 268)
«شیطان شما را (به هنگام خیر و احسان میترساند و) وعده تهیدستی میدهد و به ارتکاب گناه فرمان میدهد، ولی خداوند به شما وعده آمرزش خویش و فزونی (نعمت) میدهد. (فضل و رحمتش) وسیع و (از همه چیز) آگاه است».
دوم: از بین رفتن احساس مسئولیت اجتماعی در ایشان و چیره شدن خودپرستی مرگبار در طبیعت آنان. آنها فکر میکنند، که آفریده شدهاند تا به تنهایی زندگی کنند، و مال و ثروت را تنها با اتکاء به سعی و تلاش خود به دست آوردهاند. و صرفاً در برابر خود و خانوادهی خویش مسئولیت دارند و بس!
همچنین گمان میبرد علیرغم اینکه مردم دور و بر آنان در فقر و مشکلات قرار داشته باشند، آنان میتوانند در رفاه و آسایش زندگی کنند.
اما اگر به خوبی بیندیشید و تحقیق کنند درمییابند که برای زندگی همراه با دیگران آفریده شدهاند، و آنچه را که به دست آوردهاند با همکاری دیگران بوده و سعادت و آسودگی انسان آزاد تنها زمانی تحقق مییابد که در جامعهای آزاد و باکرامت و فضیلت زندگی کند.
همچنین برای آنان معلوم میشود که از دست دادن احساس هم دردی با مردم و بیتوجهی به مشکلات ایشان از هرگونه فقر و نیازی بدتر و از هرگونه محرومیتی ناگوارتر است، و حتی عامل محکوم شدن به مرگ معنوی و فقدان اخلاق اجتماعی به شمار میآید، رسول خدا (ص) در این رابطه فرمودهاند:
«ما آمن بی من بات شبعان و جاره جائع الی جنبه و هو یعلم به»[4].
«هر کس که شب را سیر به بستر برود و بداند که همسایهاش در کنار او گرسنه مانده به من ایمان نیاورده است».
همچنین فرموده است:
«من لم یهتم بأمر المسلمین فیلس منهم».
«هر کس به امور مربوط به مسلمانان اهتمام نده، جزو آنان به شمار نمیآید».
یکی از نشانههای یک جامعهی سالم این است که افراد آن در زندگی شخصی و خانوادگی در حدی معقول و معتدل خرج و هزینه مینمایند و تنها به برآورده نمودن نیازها در حد کفایت اقدام میکنند. اما در زندگی اجتماعی خود بسیار اهل سخاوتمند و با گشادهدستی بسیار عمل مینمایند و برای کرم و بخشندگی حد و حدودی را نمیشناسند.
انسانهایی که در دنیای متمدن امروزی زندگی میکنند، لازم است این روش را در پیش بگیرند و در ورد مخارج زندگی شخصی و خانوادگی تا حد ممکن در هزینهها و مخارج صرفهجویی نمایند و در عین برخورداری از ثروت و دارایی بسیار لباسی متوسط بر تن کنند و در خانهای متوسط زندگی نمایند، اما برای تأسیس دانشگاه، مسجد و مدرسه و یا محل پرورش کودکانی یتیم یا در رابطه با تأمین مخارج مراکز علمی و تحقیقاتی از خود بذل و بخشش بسیار به خرج بدهند و زندگی خود را وقف اینگونه کارها بنمایند. به این صورت است که ملتها در عرصه علوم و آداب و تحقیقات اجتماعی و اقتصاادی راه پیشرفت را در پیش میگیرند.
در بسیاری از جامعههای امروزی بسیاری از انسانها همین راه را در پیش گرفته و حق و انصاف ایجاب مینماید که با چشم احترام به این روش و منش ایشان نگاه کنیم و نزاع و اختلافی که میان ما و ایشان وجود دارد. مانع از اقرار به این اقدام پسندیده ایشان نگردد.
اما لازم است این حقیقت را یادآوری نماییم که قبل از همه ادیان و اندیشهها این اسلام بوده که انسانها را به آن اخلاق ارزشمند فراخوانده و در سایه تشویق به آن مسلمانان را تربیت نموده و در نهایت به صورت بهترین امتی که در تاریخ وجود داشتهاند درآمدهاند.
برای مثال همه میدانیم که اسلام ما را به رعایت اعتدال و میانهروی و پرهیز از اسراف و بخل در رابطه با مخارج زندگی خصوصی و خانوادگی فراخوانده است. قرآن میگوید:
وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً (الاسراء / 29)
«دست خود را بر گردن خویش بسته مدار (و بخیل مباش) و آن را بیش از حد مگشا! (و بی حساب بخشش مکن) تا از کار نمانی و مورد ملامت قرار نگیری و غمناک نگردی».
وَالَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ وَلَمْ یَقْتُرُواْ وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَاماً (الفرقان / 67)
«(بندگان خوب خداوند) کسانی هستند که به هنگام خرج و هزینه کردن زیادهروی نمیکنند و سختگیری هم نمینمایند و در میان این دو میانهروی را مراعات میکنند».
یَابَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وکُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (الاعراف / 31)
«بخورید و بیاشامید ولی زیادهروی مکنید».
همچنین رسول خدا (ص) فرمودهاند:
«ولا تسرف ولو کنت علی نهر جار»[5].
«اگر در کنار رودی جاری هم قرار داری اسراف مکن!»
ولی در رابطه با زندگی اجتماعی و حل مشکلات مردم به ویژه مستمندان هیچگونه اسراف و زیادهروی مذموم نیست، زیرا در این میدان هرچه بیشتر هزینه شود، بر منزلت و کرامتانسان بیشتر افزوده میگردد.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (البقره / 274)
«کسانی که داراییهای خود را در شب و روز و در پنهان و آشکار در راه خیر و احسان هزینه میکنند، مزد و پاداششان نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسی برایشان است و نه اندوهگین خواهند شد.».
آن نوع هزینهها به گونهای است که سود آن پیش از هر کس به خود احسانکننده برمیگردد.
وَمَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلأَنْفُسِکُمْ (البقره / 272)
«هرچه را در راه خیر و احسان هزینه کنید به نفع خود شماست».
انفاق و احسانی که مظهر ریشهدار بودن نیکی و خیرخواهی در درون صاحب آن است.
وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِیتاً مِّنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (البقره / 265)
«مثل کسانی که دارایی خود را برای خشنودی خداوند و استوار کردن شخصیت (ایمانی) خود انفاق مینمایند، همچون باغی است که بر روی زمینی بلند قرار داشته باشد و باران شدیدی بر آن ببارد و در نتیجه چندین برابر ثمر بدهد، اگر باران شدیدی بر آن نبارد، باران خفیفی بر آن میبارد».
این چنین منشی بیانگر ایمان و اطمینان به وعدهها و اجر الهی و علاقهمندی به کسب پاداش و رضایت خداوند میباشد.
وَمَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلأَنْفُسِکُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَآءَ وَجْهِ اللَّهِ (البقره / 272)
«هر چیزی را که میبخشید، تنها برای رضایت خداوند ببخشید».
اما بخل و اندوختن و عدم سرمایهگذاری ثروت در راههای مفید و سودمند برای آدم ثروتمند و جامعهای که در آن زندگی مینماید، بسیار زیانبار خواهد بود.
وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَآ آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَللَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (آل عمران / 180)
«آنهایی که نسبت به آنچه خداوند از فضل و نعمت خود به ایشان عطا نموده است بخل میورزند، گمان نکنند که این کار برای آنان خوب و به نفع ایشان است، بلکه این کار به زیان آنان است».
چنین کاری زمینهساز خواری و عذاب دنیوی و اخروی خواهد بود،همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
یأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیراً مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَـذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ (التوبه / 34-35)
«کسانی که (پول و) طلا و نقره را میاندوزند و آن را در راه خدا به کار نمیگیرند، آنان را به عذاب بس بزرگ و دردناکی مژده بده! روزی که آن سکهها در آتش دوزخ گداخته میشوند و پیشانیها و پهلوهای ایشان را با آن داغ مینمایند و به ایشان گفته میشود، این همان چیزی است که برای خود اندوخته میکردید، پس اکنون بچشید طعم چیزی را که میاندوختید».
رسول خدا (ص) اصحاب خویش و اصحاب او مردم را براساس این منش و اخلاق تربیت مینمودند، و همان اخلاق زمینه را برای سخاوتمندیها و نیکوکاریهایی فراهم نمود که همچنان در لابهلای صفحات تاریخ درخشیده و خواهند درخشید و هر انسانی را به شگفتی میاندازند.
ابوبکر صدیق (رض) در زندگی شخصی و خانوادگی خویش در زمینه خوراک و پوشاک بسیار ساده زیسته است. اما وقتی که برای تجهیز و تأمین مخارج غزوه تبوک به کمک مسلمانان نیاز وجود داشت و رسول خدا (ص) مردم را به کمک تشویق فرمود. ابوبکر صدیق (رض) همه دارایی خود را نزد ایشان آورد.
رسول خدا (ص) فرمود: «چه چیزی را برای خانوادهات باقی گذاشتهای؟»
ابوبکر صدیق (رض) فرمود: خداوند و پیامبرش را برای آنان باقی گذاشتهام!
در همان حال حضرت عمربن خطاب (رض) نیمه دارایی خود را آورد و حضرت عثمان سازوبرگ و مرکبهای بسیاری را تهیه نمود و تعداد زیادی از اصحاب به وسیله اموال او تجهیز و آماده شدند!
زنان نیز طلا و زیورآلات خود را با کمال میل و رضایت خویش نزد رسول خدا (ص) میآوردند!
بخشندگی و احساس مسئولیت اجتماعی مسلمانان صدر اسلام به ثروتمندان و مردان محدود نمیشد، بلکه فقرا و زنان را نیز شامل میشده است.
وقتی که در زمان خلافت حضرت عمر بن خطاب قحطی روی داد، حضرت عثمان کاروان تجاری شامل یک هزار شتر را در راه شام انتظار میکشید، که بار آنها شامل مواد خوراکی و پوشاک بود و در آن شرایط قحطی بسیار ارزشمند بود!
تاجرانی که در جریان نزدیک شدن کاروان تجاری او به مدینه بودند، به حضورش مراجعه نموده و میخواستند آن کالاها را از او خریداری کنند!
حضرت عثمان فرمود: چند درصد به من سود میدهید؟
گفتند: پنج درصد.
گفت: کسی هست که به من بیشتر بدهد!
گفتند: ما نیز حاضریم شش درصد بدهیم.
فرمود: کسی را سراغ دارم که بیشتر از این میدهد!
آن تاجران سود او را تا ده درصد بالا بردند.
فرمود: آن شخص خیلی بیشتر از شما سود میدهد!
گفتند: ما هیچ تاجری را نمیشناسیم بیش از این سود بدهد! ما که همه تاجران را میشناسیم و بیشتر ما اینجا هستیم، و قافله هم که دارد وارد مدینه میشود. آن تاجر کیست که بیش از ده درصد سود به تو میدهد؟!
حضرت عثمان فرمود: من کسی را یافتهام که برای هر درهم بیش از هفتصد درهم سود میدهد، مگر نمیدانید که خداوند متعال میفرماید:
مَّثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَآءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (البقره / 261)
«مثل کسانی که دارایی خود را در راه خدا صرف میکنند، همانند دانهای است که هفت خوشه برآورد، و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند برای هر کسی که بخواهد آن را چندین برابر مینماید، خداوند (قدرت و نعمتش وسیع و (از همه چیز) آگاه است».
من شما را به گواهی میگیرم که همه بارهای آن یک هزار شتر را در راه خدا صرف میکنم و در میان مسلمانان تقسیم میکنم!
این است نمونه مسلمانی ثروتمند، کسی که به راستی میتواند الگوی ثروتمندان مسلمان باشد!
یکی از کارگران مسلمان که همه شب را به آبیاری مزرعههای چند نفر اشتغال داشت و صبح که شد و کارش را به پایان برد صاحبان باغها مزدش را که دو پیمانه جو بود به او دادند.
او بلافاصله آن دو پیمانه جو را نزد رسول خدا (ص) آورد و گفت: یا رسول الله (ص)! این مزد کار دیشب من است، یک پیمانه آن را برای خانوادهام میبرم و پیمانه دیگر را در اختیار شما میگذارم که آن را به برادران مسلمان نیازمندم بدهی!
این هم نمونهای ارزشمند از کارگر مسلمان!
روزی حضرت علی با حضرت فاطمه (رض) مشغول صرف غذای اندکی بودند که برای هر دوی آنها کفایت نمیکرد، که ناگهان سائل مستمندی سر رسید و آنان غذای خود را به او دادند، و خود با گرسنگی ساختند. تا این آیه در مورد ایشان نازل گردید که:
وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ (الحشر / 9)
«(نیازمندی) ایشان را بر خود ترجیح میدهند، هرچند که خود سخت نیازمند میباشند».
این هم نمونهای از مسلمانان فقیر و مستمند!
روزی حضرت عایشه (رض) همه یکصد هزار درهمی را که به عنوان هدیه به او داده شده بود، در عین نیازمندی خود ـ در حالی که روزه بود و لباس کهنه بر تن داشت ـ در میان مستمندان تقسیم نمود.
خانمی که در کارهای منزل به او کمک میکرد گفت: بهتر بود که چیزی را برای تهیه افطار باقی میگذاشتی؟
عایشه (رض) که به خاطر مردم خود را فراموش کرده بود فرمود: اگر قبل از آنکه همه آن را تقسیم کنم به من میگفتی چیزی را هم برای تهیه افطار باقی میگذاشتم!؟
این هم نمونهای از کرم و سخاوت زنان مسلمان!
بر مبنای این سخاوتمندیها و احساس مسئولیتهای اجتماعی بود که مساجد و مدارس در صدر اسلام ساخته شدند و اموال بسیاری وقف گردید و خانههایی برای اسکان مسافران و مستمندان ساخته شدند. این منش و اخلاق بود که مسلمانان به وسیله قضیه وقف کردن برای همه امور خیریه و عامالمنفعه از دیگر ملتها تمایز پیدا کردند، و در تاریخ ملتها بینظیر گردیدند.
رسول خدا (ص) میفرماید:
«یقول ابن آدم: مالی مالی! و انما لک من مالک ما اکلت او لبست او تصدقت، و ما بقی من ذبک فهو لورثتک»[6].
«آدمها (گاهی همهاش) میگویند: ثروت من و اموال من! اما باید بدانی که دارایی تو فقط همانی است که میخوری و میپوشی و صدقه میدهی، اما بقیه آن به وارثانت تعلق دارد».
همچنین رسول خدا (ص) فرموده است:
«کدام یک از شما دارایی وارث خود را از دارایی خود بیشتر دوست میدارد؟»
گفتند: یا رسول الله(ص)! هیچکدام از ما این چنین نیست! و دارایی خود را بیش از دارایی وارثین خود دوست داریم!
رسول خدا (ص) فرمود:
«دارایی و ثروت شما همانی است که در زمان حیات خود آن را در راه خیر و احسان به کار گرفته و صدقه دادهاید، و دارایی وارث او آن اموالی است که پس از مرگ او برجای مانده است».
روزی یک نفر گوسفندی را به عنوان هدیه نزد رسول خدا (ص) آورد. خانواده رسول خدا (ص) آن را ذبح نموده و همه گوشت آن را به غیر از یک دستش را در بین نیازمندان تقسیم کردند، و به رسول خدا (ص) گفتند که: همه گوشت آن را تقسیم کردیم و تنها یک دست آن باقی مانده است.
رسول خدا (ص) فرمود: «بهتر است بگویید: همهی آن باقیمانده به غیر از یک دست!»
مقصود رسول خدا (ص) این بوده که: تنها آن اموالی برای صاحب آن ماندگار میماند که آن را در راه خیر و احسان هزینه میکند، اما آنچه را که میخورد و میپوشد و مصرف میکند و یا برای وارثین باقی میماند، از دست او میروند.
خودخواهی و ازخودگذشتگی
آیا انسان موجودی خودخواه است و خود را بیش از هر کس و هر چیز دیگری دوست میدارد و خیر و مصلحت خود را بر خیر و مصلحت دیگران ترجیح میدهد؟
یا اینکه مخلوقی است که در برابر دیگران شدیداً احساس مسئولیت مینماید و خیر و مصلحت آنان را بر خیر و مصلحت خویش برتری میدهد؟
این موضوع، موضوع بسیار مفصلی است و صفحات زیادی از کتابهای دانش روانشناسی و علم اخلاق و جامعهشناسی را به خود اختصاص داده است.
بسیاری از دانشمندان تقریباً در این مورد اتفاقنظر دارند که انانیت و خودخواهی تا حدود زیادی در نهاد و طبیعت انسان وجود دارد! برخی در این مورد راه مبالغه را در پیش گرفته و میگویند: حتی پارهای از فداکاریها و ازخودگذشتگیهایی که از برخی انسانها مشاهده میشود، به نوعی همان انانیت و خودخواهی است که بر چهرة آن نقاب از خودگذشتگی نهاده شده است!
برای مثال کسی که برای دفاع از باورها و میهن خویش وارد میدان مبارزه میشود، این کار را یا برای به دست آوردن اجر الهی و یا تعریف و تمجید شدن از جانب مردم یا حفظ امنیت و کرامت و رفاه میهنی که در آن زندگی میکنند انجام میدهد، تا از امنیت و رفاه آن خود نیز سودمند گردد.
به هر صورت این حقیقت را نیز نمیتوان انکار کرد که انسان طبیعتاً موجودی اجتماعی است، مدام به همکاری با دیگران تمایل دارد و زندگی اجتماعی را بر گوشهگیری ترجیح میدهد. لازمة چنین چیزی این است که به خاطر دیگران از برخی از حقوق خود صرفنظر کند. تا در ضمن همکاری با ایشان بتواند از وجود و کرامت و مصالح خویش نیز پاسداری کند!
بر همین اساس است که پارهای فداکاریها و از خودگذشتگیها مزد ضرورتهای زندگی اجتماعی به شمار میآیند که بدون آنها زندگی سالم و همراه با سعادت و بهروزی ممکن نیست.
برای مثال اگر در ارتباط با رفتوآمد انسان آزادی خود را محدود نکند و به مقررات موجود پایبند نباشد، نمیتواند امنیت جسمی و جانی خود را هنگام حرکت د خیابانها و جادهها تضمین کند.
همچنین اگر در میدان معاملات اقتصادی انسان خود را تابع حد و حدود و قوانین نگرداند و از دستاندازی به اموال مردم خوددای ننماید، به هیچوجه نمیتواند در معاملات با دیگران سودی را کسب کند و در مورد ثروت و دارایی خویش احساس امنیت نماید.
به این صورت است که روح قوانین و احکام شریعت از یک نظر تضمینکننده حقوق افراد است و از جهت دیگر آزادی ایشان را محدود مینمایند، و التزام و پایبندی به آن قوانین و احکام خود نوعی ایثار و فداکاری به شمار میآید. هرچند ممکن استاز نگاه شریعت دارای اجر و پاداش اخروی چندانی نباشد و از نظر اهل اخلاق کار او تعریفی نداشته باشد. اما به هر صورت التزام به آن احکام و قوانین تضمینکننده نظام اجتماعی سالم و سعادتمند است.
اما برتری دادن مصالح مردم بر مصالح شخصی و از خودگذشتگی در برابر آنها از نظر همه ادیان و شرایع بسیار مطلوب و ممدوح است و اهل اخلاق برای آن ارزش بسیاری قابل هستند.
زیرا ایثار منشی اختیاری است و تحت سلطه قانون و مقررات نمیباشد و به خاطر تحقق مصلحتی کوتاه یا درازمدت نیست که انجام میگیرد و لذتی زودگذر زمینهساز آن نمیباشد. بلکه گاهی شخص ایثارکننده خود را از نعمت و لذت و آسودگی محروم مینماید و به خاطر آسایش دیگران خود را دچار گرسنگی و سختی و حتی نیستی و مرگ میگرداند!
اما امید به پاداش الهی و ثنا و تمجید دیگران، جمال و زیبایی ایثار و فداکاری را از بین نمیبرد، زیرا اجر و پاداش و نام نیک در میان مردم امور معنوی هستند که از ضمیر و درون انسان سرچشمه میگیرند!
کسی که به خاطر امری معنوی اموری مادی و محسوس را فدای خیر و مصلحت مردم مینماید، نشان داده که دارای نفس و شخصیتی است که بیش از آنچه که در اندیشه گرفتن و منفعتطلبی باشد در فکر ایثار و فداکاری است. چنین روش و منشی به راستی بیانگر بالاترین مرتبهها و قویترین انگیزههای خیرخواهی و مردمدوستی است.
ما در برابر استفاده از همه نعمتهای مادی و معنوی زندگی مدیون کسانی هستیم که از هیچگونه تلاش و فداکاری کوتاهی ننمودهاند ما به خاطر استفاده از برق، اتومبیل، هواپیما، رادیو و تلویزیون و ... مدیون رادمردانی هستیم که خود را سالها در چهار دیواری آزمایشگاهها و کارگاهها و خانههای خود زندانی کرده و شبانهروز به تحقیق و بررسی سخت و طاقتفرسا پرداختهاند، تا موفق شدهاند به بهای رنج و زحمت خویش آسایش و راحتی و دانش و سلامتی را برای میلیونها نفر انسان در سرتاسر جهان فراهم نمایند.
ما به خاطر استفاده از نور معرفت و دانش مدیون نویسندگان، ادیبان، دانشمندان، محدثان و مفسران و اندیشمندانی هستیم که با قلم خویش صفحههای کتاب خویش را از حکمت و دانش و رهنمود پر کرده و هنگامی که دیگران در خواب و غفلت و لذت قرار داشتند، آنان با تحمل سختی و شببیداری کار و تلاش میکردهاند!
همچنین ما به خاطر استفاده از زمین و خیر و منافع مؤسسهها و سازمانهای و ادارات میهن خویش مدیون پدران و اجداد خویش هستیم که با تلاش و جانفشانی آن را آباد کرده و مورد حمایت قرار دادهاند و آن را همراه با افتخار و سربلندی تحویل ما دادهاند.
بدین صورت ما فرزندان این نسل به خاطر استفاده از همه دستآوردها و فداکاریهای نسلهای گذشته مدیون ایشان هستیم. حق این است که ما نیز به خاطر خود و نسلهای آینده راه پرخیر و برکت نسلهای گذشته را در پیش بگیریم.
آیا نسل کنونی به راستی خواهد توانست روح و مفهوم فداکاری و ایثارگری را درک نماید؟ و آیا خواهید توانست خود را به آن اخلاق و منش موردپسند شریعتهای الهی و قوانین اخلاقی مزین کند؟
اما به راستی زندگی کنونی و جامعههایی که ما در آنها زندگی میکنیم تا حدود زیادی با آن ارزشهای زیبای اخلاقی و احساس مسئولیت در برابر دیگران بیگانه گردیده است! شما هر کجا که بروی و در هر گوشهای از جامعههای کنونی جستجو نمایی با خودخواهی و انانیتی زشت روبهرو خواهی شد.
این خودخواهی است که اعتماد متقابل میان انسانها را از بین برده، رشتههای روابط خویشاوندی را قطع کرده و همسایه را با همسایه و دوست را با دوست بیگانه نموده و در کل روابط اجتماعی میان انسانها را سست گردانیده است. آن هم در شرایطی که ما برای حل مشکلات و ناهنجاریهای زندگی بیش از هرچیز به همکاری و احساس مسئولیت متقابل نیازمندیم.
با این وصف در جامعههای ما همچنان مظاهری از ایثار و فداکاری وجود دارد که ما را در راستای مقابله با تاریکی خودخواهی بسیار امیدوار میگرداند.
جوانانی که در سرزمین فلسطین به شهادت میرسند و در میدانهای مبارزة آزادیبخش در تاریخ معاصر به پیشواز شهادت میروند، کسانی که با سخاوتمندی خویش مؤسسههای خیریه را یاری میدهند و از هیچ تلاشی برای خدمت به مردم دریغ نمیورزند.
کسانی که در میان جمعی فرو رفته در خواب غفلت به اصلاح و تربیت مشغولند و کمتر کسی به تلاش و دعوت آنان اهمیت میدهد.
همه آنان پرچمداران ایثار و فداکاری هستند و امیدواریم که با مرور زمان رشد و قوتشان بیشتر و بیشتر بگردد.
بیایید با هم به بررسی اصول و مبانی ایثار در اندیشهها و باورهایمان بپردازیم و به اثار و پیامدهای آن در تاریخ خویش نگاه کنیم و از عطر ارزشهای انسانی گمگشته در تاریکی هوی و هوسهای دنیای معاصر، مشام جان خویش را شادمان گردانیم.
وقتی که رسول خدا (ص) همراه با اصحاب از مکه به مدینه مهاجرت نمود، میان مهاجرین و انصار پیمان برادری را بست، به این صورت که هر یک از مسلمانان مهاجر را با مسلمانی از انصار برادر و شریک گردانید.
هر انصاری دست برادر مهاجر خویش را میگرفت و به منزل خویش میبرد. و همه دارایی خود را اعم از لباس و خوراک و پول و چهارپا با او تقسیم میکرد و همچون دوستی بسیار عزیز و گرامی از او پذیرایی مینمود، از هیچ نوع همکاری با او دریغ نمیورزید. و در زمینه راهنمایی و خیرخواهی او از هیچ تلاشی کوتاهی نمینمود. به گونهای که مهاجرین غربت و دوری از خانواده و شهر و ثروت و دارایی خویش را به دست فراموشی سپردند و به صورتی که قرآن آن پدیدة بسیار درخشان از ایثار و فداکاری را به تصویر کشیده تا برای نسلهای بعد از آنان درس و رهنمودی سرنوشتساز باشد. خداوند متعال میفرماید:
وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلاَ یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (الحشر / 9)
«آنانی که پیش از آمدن مهاجران خانه و کاشانة خود (آیین اسلامی) را آماده کردند و ایمان را (در دل خود استوار نمودند) کسانی را دوست میداشتند که به نزد ایشان مهاجرت کردهاند، و در درون خود به آنچه که به مهاجران دادهاند احساس رغبت و نیاز نمیکنند و ایشان را بر خود ترجیح میدهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند. کسانی که از (بلای) بخل خود مصون بمانند ایشان قطعاً رستگارند».
همچنین خداوند در مورد کسانی که در راه حق و حقیقت و خیرخواهی جان خود را فدا میکنند میفرماید:
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آل عمران / 169)
«آنهایی را که در راه خداوند کشته شدهاند مرده مپندارید، بلکه آنان زندهاند نزد و پروردگارشان روزی داده میشوند».
و در رابطه با آن دسته از انسانها که بدون کمترین توجه و چشمداشت به تعریف و تمجید و پاداش دیگران راه خیر و نیکوکاری را در پیش میگیرند میفرماید:
وَیُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ ٱللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَآءً وَلاَ شُکُوراً (الانسان / 8-9)
«به خاطر دوست داشتن (خداوند) به مستمند و یتیم و اسیر غذا میدهند، (و با زبان حال) به ایشان میگویند: ما تنها به خاطر خدا به شما غذا میدهیم و از شما پاداش و سپاسگزاری نمیخواهیم».
زمانی که رسول خدا (ص) تصمیم گرفت به مدینه هجرت نماید مشرکین خانهاش را محاصره نموده و قصد کشتن او را داشتند، رسول خدا (ص) پسرعموی خود حضرت علی را در جای خود قرار داد. حضرت علی با این ایثار و جان فدایی به خاطر رسول خدا (ص) خود را در معرض شمشیر مشرکین و کشته شدن و به منظور حفظ رسالت اسلام و سلامت پیامبر هدایت، جان خود را در معرض خطر قرار داد!
وقتی که در زمان عمر بن خطاب خشکسالی پیش آمد او شبها را کمتر میخوابید و استراحت خویش را به حداقل رسانیده بود. و همه دلمشغولی او آن بود که مردم خشکسالی را از سر بگذرانند. او در آن مدت چنان خواب و استراحت خویش را کم کرده بود، و آنچنان خسته و ضعیف شده بود که هرکس او را میدید میگفت: اگر قحطی چند ماه دیگر ادامه پیدا کند عمر از اندوه و نگرانی به خاطر مردم خواهد مرد!
روزی قافلهای که بار آن گندم و روغن و پارچه بود از مصر رسید، حضرت عمر همه آن را میان مردم تقسیم کرد. اما چیزی را برای خود باقی نگذاشت، رئیس کاروان را به منزل خود دعوت کرد او فکر میکرد باید در منزل خلیفه غذای خوبی تهیه شده باشد. و غذایی که در خانه خلیفه تهیه میشود، باید از غذای مردم عادی بهتر باشد.
هر دو خسته و گرسنه به منزل رفتند و حضرت عمر از اهل منزل خواست غذای آنها را بیاورند. رئیس کاروان فکر میکرد که غذای خلیفه همیشه کباب و نان گندم و شیرینی و ... است. اما وقتی غذا را آوردند، و جلو آنها نهادند و دید که چند قطعه نان خشک با مقداری روغن بیش نیست. بسیار متعجب گردید. آن مرد از کار امیرامؤمنین عمر بن خطاب (رض) تعجب نموده و پرسید چرا اجازه ندادی همراه با مردم از گوشت و نان گندمی که ما به همراه آوردهایم استفاده کنیم؟! آخر غذایی را در منزل دارید که اصلاً اشتهاآور نیست!؟
حضرت عمر فرمود: من از همان غذایی که خود میخورم شما را مهمان کردهام!
رئیس کاروان گفت: چرا از همان غذایی که مردم میخورند نمیخوری؟! مگر همین امروز گوشت و آرد گندم و ... را میان آنان توزیع نکردهای؟!
حضرت عمر فرمود: عهد کردهام تا قحطی و گرسنگی برطرف نشود، و همه مردم غذای کافی در اختیار نداشته باشند لب به گوشتو نان گندم نزنم!؟
آیا ایثاری از این زیباتر و بالاتر را سراغ دارید و در جهان کنونی چنین فداکاری را از کسی دیدهاید؟!
ادامه دارد....
نظرات