بابک زمانی - نورولوژیست وقتی یک اثر داستانی نام قهرمان یا نظایر آن را بر خود میگذارد، برداشتها متفاوت است. «قهرمان دوران» لورمانتف كسی است که تمام خصایص منفی دوران خود را داشت و قهرمان آن دوران نام میگیرد. «دشمن مردمِ» هنریک ایبسن یک قهرمان واقعی است که جز به خیر و صلاح مردم نمیاندیشد، اما این خیرخواهی بنیادین با منافع زودگذر عوام در تضاد است و دلخوشیهای سخیف ایشان را به خطر میاندازد و از اینرو «دشمن مردم» لقب میگیرد. اما «قهرمان» اصغر فرهادی یک قهرمان به معنای مطلق کلمه است. قهرمان است چون در شرایط اجتنابناپذیری که هرکس ممکن است در آن قرار بگیرد، تصمیماتی میگیرد که باید اخلاقی باشند؛ آنهم طبق معیارهایی که به دقت تعریف نشدهاند؛ چراکه کسی تاکنون در آن شرایط قرار نگرفته است. باید انتخابهایی کند که هیچکدام آنها اخلاقی یا غیراخلاقی به مفهوم مطلق نیستند. سیاهوسفید وجود ندارد؛ همهچیز چون زندگی رنگارنگ است. چالش اصلی اتفاقا انتخابی است که باید بکند. در آن شرایط گاه اخلاق با عرف و با قانون هم در تضاد قرار میگیرد؛ و هنر فرهادی آن است که باید این قهرمانی را در زندگی روزمره در همان کوچهبازارهای محقر موجود و با همین آدمهای واقعا موجود نشان دهد. به ترتیبی که خود یک بار دیگر آن را زندگی کنی و هیچکس را نتوانی محکوم کنی و شاید در نهایت انتخاب قهرمانانه تو همان انتخاب شخصیتها نباشد؛ اما تو با این تجربه دیگر میشوی و نگاهی نو به اطرافت میاندازی. نوشتن مقاله در تمجید قهرمانی کار آسانی است. پرداختن داستان قهرمانی که دشمنان را مغلوب میکند نیز کار دشواری نیست. دشمنان تعریفنشدهای که تنها به این دلیل دشمناند که مؤلف میگوید. داستان غلبه بر طبیعت، بر کوه و دریا و آسمان هم كار آسانتری است؛ اما قهرمانی در نبردی اخلاقی در برابر وظیفه اینکه تقدیر، وزننشده و بیشرط و شروط پیش پایت میگذارد، قهرمانی است. در منازعهای که طرف منازعه افراد نیستند، شرایط و چارچوبهای تنگی است که گویا وضع شدهاند تا استقامت و میزان تلاش تو و در یککلام قهرمانی تو را محک بزنند؛ وگرنه آدمها حتی آنها که روبهروی تو قرار میگیرند، از زندانی و زندانبان، از طلبکار و بدهکار، از دزد و دزدزده همه و همه درگیر و تختهبند شرایط و عمدتا مثل بره گمشده بیگناه هستند. به «ابوسعید ابوالخیر» گفتند که فلانی به روی آب راه میرود و آن دیگری پرواز میکند، گفت معجزه اصلی سر بازار و پیکار روزانه است، وگرنه مرغ میپرد و وزغ هم به روی آب راه میرود! باید به اصغر فرهادی تبریک گفت که توانست چنین دنیای زیبایی بیافریند که مشکلات و گرفتاریهای عظیم آن نه از خباثت افراد بلکه از چیزی درون شرایط اجتماعی میرویند. طلبكاری كه خود اسیر مشكلات است، زندانبانی که خود زندانی قوانینی است بسیار قدیمیتر از مقتضیات مدرن، مجنونی مدرن که لیلی خود را در همین زندانهای چرک و تاریک و شلوغ در لابهلای آنچه دورریختنی است میجوید و میچسبد. چگونه میتوان سرودی زیباتر از این در ستایش زندگی آنگاه که از درودیوار ناامیدی میبارد سرود؟
نظرات