نویسنده:
«فضایل عبارتنداز گرایشهایی که نه فقط ناظرند به اشکال خاصی از عمل، بلکه ناظر به اشکال خاصی از احساس نیز هستند. » (السدر مک اینتایر)
اگر بر سر تقسیمبندی فلسفه اخلاق به سه شاخهی «فرا اخلاق»، «اخلاق هنجاری» و «اخلاق کاربردی» توافقی حاصل باشد، اخلاق فضیلت به حوزهی اخلاق هنجاری تعلق دارد. اگر در فرا اخلاق به بحثهای انتزاعی میپردازیم و از چیستی مفاهیمی چون «خوبی» و «بدی» سخن میگوییم، در اخلاق هنجاری، هدف رسیدن به اصول و احکام اخلاقی است.
مقصود از آن (اخلاق هنجاری) این است که پایهایترین احکام اخلاقی دربارهی درست و نادرست [از حیث اخلاقی] یا خوب و بد را شناسایی و تبیین کند. این رویکرد به ما نمیگوید مردم چه چیزی را درست یا نادرست میانگارند. هدف آن این است که به ما بگوید چه چیز درست یا نادرست است. [1]
فلاسفهی اخلاق، بنیانگذاران این گرایش اخلاقی را ارسطو و افلاطون دانستهاند، که با آغاز دورهی نوزایی در غرب این گرایش اخلاق هنجاری به انزوا رفته است و جای خود را به دو رقیب اصلی، یعنی اخلاق وظیفهی کانت و پیامدگرایی جان استوارت میل داده است. تنها از دههی 1960 به بعد است که انسان مدرن، اقبال دوبارهای به اخلاق فضیلتگرا نشان داده است. اخلاق فضیلتگرا بر این باور است که به ضعفهای دو رقیب خود پیبرده و کاستیهای معرفتی آن را بر آفتاب افکنده است.
دربارهی تفاوت این مکتبها در حد سادهسازی چنین میتوان گفت که تمام بحث بر سر این است که چه چیزی به یک فعل ارزش اخلاقی، در واقع ارزش مثبت یا منفی، میدهد؟ دیدگاه وظیفهگرایانه میگوید خود فعل است که فینفسه دارای ارزش مثبت یا منفی است؛ اما دید نتیجهگرایانه میگوید فعل مطلقاً ارزش ندارد، بلکه به اعتبار آثار و نتایج است که دارای ارزش میشود. اما در اخلاق فضیلت نه خود فعل فینفسه ارزش دارد نه به اعتبار آثار و نتایج، بلکه به اعتبار فاعل فعل است که دارای ارزش میشود. پس اخلاق فضیلت، فاعلمحور است ... در اخلاق فضیلتگرا ... آثار و نتایج مهم نیست. مهم این است که چه کسی این کار را انجام میدهد به این معنا که اگر انسان صاحب فضیلت، تکبر داشته باشد درست است. اگر هم دروغ بگوید درست است ... اخلاق فضیلت میگوید درون انسانها مهم است و این هنر اخلاق فضیلت است. [2]
اگر به تعاریف و توصیفاتی که از اخلاق فضیلتگرا در کتابهای فلسفهی اخلاق صورت پذیرفته است نگاهی اجمالی بیفکنیم خواهیم دید که وجه غالب دستورهای اخلاق در سنت ما منطبق بر گرایش به اخلاق فضیلتگرا است. نگاهی به کتاب «اخلاق ناصری» و یا «مثنوی مولانا» این مهم را آشکار میسازد. [3] به باور این نوشته اگر بتوانیم اخلاق فایدهگرایانه و پیامدگرا را، اخلاق انسان متجدد بدانیم، این مکتب اخلاقی در فرهنگ ما به کلی غایب بوده است.
اخلاق فضیلتگرا بیش از آنکه به کنش اخلاقی توجه داشته باشد به «کنشگر اخلاقی» نظر میکند. اگر میخواهیم بدانیم که عملی از لحاظ اخلاقی درست است باید ببینیم که آیا آن عمل از یک انسان فضیلتمند سر زده است یا نه. انسان فضیلتمند، فضیلت را «ملکه»ی خود ساخته است و این ملکات در وقت عمل از او سر ریز میشود. پرسشی که میتوان در برابر این مکتب اخلاقی نهاد این است که اگراز فردی غیر فضیلتمند، فعلی شایسته سر بزند آیا باید آن فعل را رذیلانه دانست؟ آیا اگر از انسانی به باور ما فضیلتمند، عملی ضد اخلاقی سر زد چطور؟ آیا باید آن عمل را اخلاقی بدانیم؟ ممکن است گفته شود که از فضیلتمند جز فضیلت، بیرون نخواهد تراوید که در این صورت به همان خواهیم رسید که عارفان ما «انسان کامل» مینامند. چنین «انسان کاملی» از مادر گیتی زاده نشده است. در اخلاق فضیلت محور، آنچه در باور مذهبی- عرفانی «نیت» نامیده میشود، نقش بسزایی بازی میکند. گر شخصی به دیگری ظنّ و گمان بد ببرد، بر اساس مکتب فایدهگرایی تا آنجا که زیانی به آن شخص در نتیجهی این گمان بد نرسیده باشد، شخص هیچ عمل ضد اخلاقیای انجام نداده است اما در اخلاق فضیلت آنچه احساسات و عواطف درونی نامیده میشود نیز مشمول عمل اخلاقی میشود. البته اخلاق فایدهگرا این گونه نیست که به فضیلتها و احساسات و عواطف به صورت کلی بی توجه باشد. «فایدهگرایی نه فقط عقیده دارد که فضیلت چیزی شایسته خواستن است، بلکه اضافه میکند که فضیلت به شکل بیطرفانه و خالی از غرض، یعنی برای خود، مطلوب است.» [4]
کسی که فضیلت را برای فضیلت میخواهد، یا به این سبب است که تصور داشتن آن یک لذت است، یا به این سبب که تصور نداشتن آن یک رنج است، یا به علت این هر دو با هم؛ زیرا حقیقت امر این است که لذت و درد به ندرت جدا از هماند، تقریباً همیشه با هماند، از این رو شخص واحدی از این که واجد درجاتی از فضیلت است لذت میبرد و از اینکه فاقد درجات بالاتری از آن است رنج میبرد.
چنانچه یکی از این دو حالت، لذت و دیگری رنج تولید میکند، شخص دیگر عشق یا میلی به فضیلت نخواهد داشت، یا اینکه صرفاً به جهت فواید دیگری میخواهدش که برای او یا برای شخص دیگری که دلبستهی او است، دارد. [5]
آیریس مرداک به عنوان یکی از فضیلتگرایان بزرگ که سهم قابل توجهی در اقبال دوبارهی فیلسوفان اخلاق به اخلاق فضیلتگرا داشته است بر این نظر است که «نیت» را باید یک کنش اخلاقی به شمار آورد. هر چند بر این امر وقوف دارد که این مهم، امری بسیار دشوار است و نیازمند «کفّ نفس» و «انضباط» شدید. مرداک بر این باور است که هنر و تخیل – و نه توهم – میتواند به این امر دشوار و خطیر یاری برساند. او هنر را راهی به سوی «خوبی» میداند. این نیز مهم است که هنر والا به ما میآموزد که چگونه میتوان به چیزهای واقعی نگریست و عشق ورزید بدون اینکه مورد تصرف و استفاده قرار بگیرد و بدون اینکه به ارگانیزم آزمند «خود» اختصاص یابند. این تمرین وارستگی دشوار و با ارزش است. [6]
«در مورد اخلاق، اگر چه گاهی اوقات پاداشهایی وجود دارند. فکرت پاداش نابجاست. آزادی دقیقاً اعمال اراده نیست بلکه تجربهی رویت دقیق است که هرگاه مناسب باشد، موجب عمل میشود. چیزی که در پشت و در میان اعمال قرار میگیرد و آن را بر میانگیزد مهم است و این ساحت است که باید پاک و پالوده شود.» [7]
اخلاق فضیلتگرا – خلاف اخلاق فایدهگرا – گونهای کمالگرایی اخلاقی است. اگر فضیلتگرایی توصیفی از «انسان کامل» است، فایدهگرایی وصف «کاملاً انسان» است. اخلاق فضیلتگرا اخلاقی است خاص قدّیسان و قهرمانان اخلاقی. انسانهای متوسّط-که از قضا اکثریت انسانهای تردامن این کره خاکی را تشکیل میدهند- نمیتوانند بهرهی زیادی از این فضیلتگرایی توأم با «کفّ نفس» و «انضباط» ببرند.
اخلاق فضیلتگرا، شایسته است که به عنوان گونهای آرمانگرایی اخلاقی ترویج شود. انسانها باید قابلیت آن را بیابند که علاوه بر اینکه تلاش میکنند تا نتایج اعمالشان بیشترین فایده را برای اکثر انسانها به ارمغان آورد، در درون نیز انسانهایی شایسته و فضیلتمند باشند.
«در مجموع میتوان گفت اخلاق فضیلتگرا بصیرتهای مهمی دارد و در دوران معاصر بسیار پذیرفته شده است. اما به نظر میرسد، برای رسیدن به سر منزل مقصود و در قیاس با نظریههای اخلاقی دیگر، یک نقش تکمیلی ایفا میکنند. در حوزهی نظریهی هنجاری، صرف تأکید بر فضایل اخلاقی کفایت نمیکند و ما را به اصطلاح سعادتمند نمیسازد. ما برای تشخیص درستی و نادرستی اخلاقی و پاسخهای هنجاری میتوانیم، با مد نظر داشتن رویکردهای دیگر، این ضعف و سستی را، که ناشی از عدم تفطّن به نقش کنشگر اخلاقی است، برطرف کنیم. » [8]
پی نوشت:
----------------
1- مبانی فلسفه اخلاق رابرت ال. هولمز ترجمه مسعود علیا نشر ققنوس 1385 ص 41
2- گفتگوی مصطفی ملکیان با مجلهی شهروند امروز شماره 68 28 مهرماه 1387
3- نک. اخلاق در نگاه مولانا مهناز قانعی نشر نگاه معاصر
4- فایدهگرایی جان استوارت میل ترجمهی: مرتضی مردیها نشر نی 1388 ص 111
5- همان ص 115
6- سیطره خیر آیریس مرداک ترجمهی : شیرین طالقانی 1387 ص 178
7- همان ص 180
8- درسگفتارهایی از فلسفه اخلاق سروش دباغ انتشارات صراط 1388 ص 203
نظرات