در اولین شمارهی مجلّهی اندیشه اصلاح، با ادّعایی مواجه شدم که پذیرش آن سخت بهنظر میرسید : " پلورالیسم دینی موجب دینگریزی مردم میشود". این مدّعا در قالب یک پایاننامه دانشجویی مطرح شده بود.
در وهلهی نخست، آنچه به نظر میرسد این است که گمان نمیکنم آماری در باب رابطهی دینگریزی و پلورالیسم دینی وجود داشته باشد که بتوان چنین نتیجهای را از آن استحصال نمود؛ پس آنچه باقی میماند برّرسی رابطهی منطقی و علّی این دو پدیده است.
اگر تکثّر واقعی ادیان را عامل دینگریزی قلمداد نماییم، شواهد تجربی میلیونها انسان که تعلّق خاطری به ادیان موجود دارند و آن را جزئی از هویّت خود میدانند، نافی این موضوع خواهد بود که البته بهنظر میرسد مقصود پژوهشگر نیز نبوده است. ضمن اینکه پلورالیسم دینی موجِد این تکثّر در عالم واقع نبوده و نیست، بلکه یکی از راههای تفسیر پدیدهی تکثّر ادیان است.
در سوی دیگر، این سؤال پیش میآید که چگونه میتوان از باور به پلورالیسم دینی، به دینگریزی رسید؟ پلورالیسم دینی، نگاهی است فلسفی که از بیرون دین درصدد تفسیر تکثّر واقعی و موجود ادیان است؛ در مقابل انحصارگرایی که تنها و تنها یک دین را حقیقت محض دانسته و پیروان بقیّهی ادیان و نحلهها را راهی راه ضلالت و درنتیجه دوزخ، تصوّر میکند. در حالی که انحصارگرای دینی به یک صراط مستقیم باورمند است، پلورالیست دینی به صراطهای مستقیم باور دارد و پیروان دیگر ادیان را نیز مهتدی به هدایت الهی تصوّر میکند. لذا باور به پلورالیسم دینی، راهی است برای تفسیر تکثّر موجود ادیان. حال چگونه میتوان از اعتقاد به پلورالیسم دینی، به دینگریزی ره یافت و اعتقاد به پلورالیسم دینی را موجب دینگریزی مردم تلقّی کرد؟ این نکته را نیز باید مدّنظر قرار داد که از لحاظ کمّی، باورمندان به پلورالیسم دینی چه درصدی از جامعهی دینی را تشکیل میدهند و مفهوم پلورالیسم دینی به چه میزان در میان افراد جامعهی ما گسترش یافته است که بتوان آن را موجب و علّت دینگریزی قلمداد کرد و چه آماری در این رابطه وجود دارد؟
بهراستی چگونه این آموزهی فلسفی موجبات دینگریزی مردم و دینداران را فراهم نموده است؟! به نظر میرسد تنها در صورتی میتوان چنین نتیجهای گرفت که یک تفسیر خاصّ از دین را بهعنوان تنها تفسیر ممکن از دین و تنها شکل دینورزی پذیرفته باشیم و سپس فاصلهگرفتن از آن تفسیر و تصویر را مساوی دینگریزی قلمداد نماییم؛ بهعبارتی پذیرش تفسیری انحصارگرا از یک دین خاصّ، در زمینهی صدق و نجات، میتواند پذیرش پلورالیسم دینی را بهمنزلهی دینگریزی قلمداد کند.
اگر میگوییم در عالم واقع پلورالیسم دینی موجب دینگریزی گردیده است، باید در یک طرح تحقیقی و آماری، با کنترل دیگر عوامل دینگریزی، این امر را نشان دهیم و چنانچه از امکان چنین تأثیری سخن میگوییم، باید دلایلی منطقی را ارائه نماییم که رابطهی منطقی و علّیِ آن دو را نشان دهد. بلّه میتوان گفت که پلورالیسم دینی میتواند منجر به تغییر نگاه افراد به ادیان و مسألهی نجات شود؛ امّا چرا باید این امر را موجب دینگریزی دانست؟ چه عناصری در باور به پلورالیسم دینی منجر به رها کردن دین و دینگریزی خواهد شد؟! چنانچه سست شدن نگاه انحصارگرا، موجب از دست رفتن اعتقادات و باورهای پیشین فرد، در رابطه با نجات مؤمنان به ادیان مختلف گردد، این امر مساوی دینگریزی نیست؛ زیرا پلورالیسم دینی، تنها منظرگاه فرد را نسبت به نجات تغییر میدهد؛ مگر اینکه فرد پیشتر به دنبال راه فراری از تکالیف دینی بوده باشد و بخواهد پلورالیسم را محملی برای توجیه آن قرار دهد که در اینصورت نیز، این امر رابطهای منطقی بین پلورالیسم و دینگریزی ایجاد نمیکند؛ زیرا تغییر زاویه دید نسبت به امکان نجاتیافتگی پیروان دیگر ادیان، مستلزم کنارنهادن دین و فرار از دین نیست.
نکتهی دیگری که نیازمند توجه است، خود موضوع دینگریزی است؛ باید پرسید که دینگریزی به چه معناست؟ آیا سستی در انجام تکالیف دینی، در عین باور به یک دین را باید بهعنوان دینگریزی تلقّی نمود؟ یا اینکه مقصود از دینگریزی رهاکردن دین و عدم باور به هیچ دینی است؟ پلورالیسم دینی مشوّق، علّت و موجد کدام نوع دینگریزی است؟ این باور که همهی ادیان میتوانند هادی و همهی مؤمنان به این ادیان میتوانند مهتدی به هدایت الهی باشند، به شرط اینکه بهواقع به دنبال نجات باشند، موجد و مشوّق سستی در دین است یا رها کردن دین؟!
پلورالیسم دینی (در تفسیر نواندیشان دینی ما از آن و ناظر به پلورالیسم نجات و نه پلورالیسم صدق)، عنوان میدارد که رحمت واسعهی الهی، مانع از آن است که گروههای عظیمی از دینداران باورمند و عامل به ادیان متفاوت را راهیان دوزخ قلمداد نماییم. انحصارگرایان تنها خود را حقیقت مطلق و مشمول رحمت الهی و برخوردار از نعمتهای جاودانهی الهی میدانند و پیروان دیگر ادیان را خطاکار و مشمول قهر و غضب الهی و شایستهی عذاب وی تلقی میکنند و گاهی پارهای از آنان نیز به خود اجازه میدهند تا بخشی از این عذاب را در همین دنیا به پیروان دیگر ادیان و نحلهها بچشانند. آنان دایرهی رحمت الهی را تنها منحصر به خود و همفکرانشان قلمداد میکنند؛ امّا درمقابل، پلورالیسم دینی، دایرهی رحمت الهی را وسعت میبخشد و آن را شامل همهی بندگان الهی که راه یکی از ادیان را میپویند، میداند.
شاید تصوّری که در ذهن برخی، موجب چنان تصویری از پلورالیسم دینی بهعنوان عامل دینگریزی می گردد، تصویری مبهم و بیضابطه از پلورالیسم دینی است؛ یعنی اینکه هر کس، هر کاری مایل بود، انجام دهد و هر گونه مایل بود، زندگی کند و در عین حال نجاتیافته تلقّی شود! مسلّم است که چنین دیدگاهی هیچ نسبتی با پلورالیسم دینی ندارد. پلورالیسم دینی در صدد توجیه خطای خاطیان و سستی کاهلان و جنایت جانیان نیست؛ همچنانکه موجد و مروّج بیاخلاقی و بیدینی نیست. این تصویر و تصوّر بیضابطه و هرج و مرج طلبانه، خطایی است بزرگ در رابطه با پلورالیسم دینی.
جوانههای پلورالیسم دینی، از جایی سر بر میآورد که فیلسوف و اندیشمند دینی، با تکثّری در عالم ادیان مواجه میشود که بهراحتی نمیتواند با نسبتدادن خطا یا فریبکاری به آنها، دست به تفسیر این تکثّر دهد و صرفاً آن را به چند خطای معرفتی فروکاهد و همچنین جایی که دلایل طرفین را هموزن مییابد و دیگر ترازوهای ما را قادر به تمایز میان حقایق متفاوت مورد ادّعای ادیان مختلف نمیداند و نمیتواند بهراحتی بر حقّانیت یکی و بطلان بقیّه حکم کند. متفکّر با تکثّری در عالم واقع مواجه میشود که در آن داعیههای مختلف نسبت به بهرهمندی از حقیقت وجود داشته و مؤمنان به ادیان مختلف، ضمن پایبندی به آداب و تکالیف و باورهای دین خویش، در جستجوی هدایت برمیآیند و تجارب دینی مختلفی را از سر میگذرانند.
اکنون ما با مسلمان، مسیحی و هر مؤمن به ادیان دیگر، مواجهیم که راه دین خویش میپویند و تجاربی باطنی از سر میگذرانند، و در این مسیر هر یک، دین خویش را راهنما و رهبر مییابد و تجارب هر یک رنگ و بوی زمینهای را میگیرد که در آن پرورده شدهاند. حال پرسشی که پدید میآید، این است که حقیقت نزد کدام گروه است و آیا تجارب بقیّه رنگی از حقیقت ندارند؟ انحصارگرا بهراحتی میتواند حکم به دراختیارداشتن حقیقت و بطلان دیگران نماید و تجارب خویش را اصیل قلمداد نموده و تجارب دیگران را دروغین بداند؛ اما پلورالیست همه را مشمول رحمت الهی و ماجور دانسته و برای تجارب دینی دیگران نیز ارزش قائل است. نکتهای که باید بدان اشاره شود این است که در اینجا آنچه اصالت بیشتری دارد و پلورالیست بدان بذل توجه مینماید، تجارب دینی است و نه صرفا گزارههای اعتقادی که عنوان میشوند. از منظر پلورالیست هستهی اصلی دینداری را همین تجارب دینی تشکیل میدهد که بهراحتی نمیتوان به شکل عینی و منطقی همچون گزارههای اعتقادی، دربارهی آنان قضاوت نمود و حکم به صحّت یکی و بطلان دیگری صادر کرد.
به طور معمول میتوان عنوان داشت که در تجارب دینی، مؤمنان با حقیقتی بیصورت مواجه میشوند که فهم و گزارششان از آن مسبوق و مصبوغ به سنّت، زمینه و اجتماعی است که فرد در آن زیسته است؛ لذا گزارش یک عارف مسلمان از تجربهای که از سر میگذراند، رنگ و بوی جامعه و دینی را میگیرد که او در آن زیسته و بدان باورمند است؛ باورمندان به دیگر ادیان نیز به همین صورت. در اینجا با گزارشهای متفاوتی مواجه میشویم؛ علت این تفاوتها، تفاوت در بستر و زمینهای است که این تجارب در آنها اتفاق میافتد؛ یعنی تفاوت در افراد، مکانها، زمانها، ادیان و دیگر عواملی که رنگ و بوی خود را به این تجارب میزنند و لذا با تکثّری عظیم در عالم فهم و بیان تجارب دینی مواجه میشویم که قضاوت عینی در باب حقّانیت یا عدم حقّانیت آنها، اصالت یا عدم اصالتشان و همچنین ترجیح یکی بر دیگری را برای فیلسوف دین دشوار میسازد. نمیتوان بهراحتی و با ابزارهای عینی و منطقی، یکی از این تجارب را برتر نشاند و بقیه را نفی نمود و یا قائلان به تجارب دیگر را ناصادق قلمداد نمود.
در چنین مقامی است که پلورالیسم دینی، بهعنوان یکی از تفاسیر این تکثّر سر بر میآورد و چنین قضاوت میکند که تجارب همهی این دینداران در ادیان مختلف، دارای اصالت بوده و لذا هر گروه میتواند از راه خود به آن حقیقت غایی نزدیک شود و ماجور باشد؛ زیرا حقیقتی که در اینجا با آن مواجهیم، همچون یک حقیقت ریاضی یا فیزیکی، عینی و آشکار نیست که بتوان بهراحتی در باب آن، به قضاوت پرداخت. این امر بسیار فاصله دارد با اینکه کسانی بخواهند سستی و ضعف خود را با پلورالیسم دینی موجّه سازند و یا آن را راه گریزی از دینداری و دینورزی تلقّی کنند.
ضمن اینکه معتقدم طرح چنین ادّعاهایی در جامعهی ما، تنها در جهت سرکوب مفاهیمی عمل میکند که روشنفکران و نواندیشان دینی در جهت اصلاح اندیشه دینی مطرح میکنند و از طرفی علل اصلی این سستی و دینگریزی را اگر موجود باشد -که بیشتر میتوانند عللی سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی داشته باشند، تا معرفتی- پنهان میکند.
لذا با توجه به آنچه در این نوشتار بیان شد، بر این باورم که بین پلورالیسم دینی و دینگریزی، رابطهی علّت و معلول برقرار نیست و پلورالیسم دینی، از لحاظ منطقی نمیتواند موجب و موجد دینگریزی باشد و اثبات همبستگی بین عامل پلورالیسم دینی و دینگریزی در جامعهی ما، نیازمند پژوهش آماری دقیقی است که در آن ضمن حذف بقیه عوامل تاثیرگذار در ایجاد دینگریزی، بهطور مستقل بتوان نقش پلورالیسم را در دینگریزی سنجید و سپس چنین حکم فربهای صادر نمود. لذا در حال حاضر، در جامعه ما، چنین حکمی در ایجاد رابطهی بین پلورالیسم دینی و دینگریزی، تنها میتواند خوراک تبلیغاتی داشته باشد که به ضرر طرح مباحث روشنفکرانه و نواندیشانه، در جهت اصلاح و بازسازی فکر دینی عمل نماید.
نظرات
بدوننام
10 بهمن 1395 - 07:52از چند جهت متعجبم كه اين سايت چرا به چنين مباحثي مي پردازد اولا اينكه در جامعه اي كه دين جز وسيله اي براي كسب موقعيتهاي اجتماعي و اداري كاربرد ديگري نداشته و هر كس اميال و آرزوهاي خود را دين مي پندارد و به زعم خود در راه خداست چه كسي بايد دين واقعي و راستين را به مردم نشان دهد و از افتادن ديگران به واديهاي بن ناپيدا و گمراهيهاي عجيب و غريب جلوگيري نمايد. ثانيا مگر در قرآن كريم تنها دين مورد قبول در نزد خداوند متعال اسلام ذكر نشده است آنهم اسلامي كه پيامبر(ص) بر مبناي آيات قرآن كريم و سنت حسنه ي خويش در بين مردم پياده نمود و ساير اديان را منسوخ و مردود ذكر كرده است و در اين موضوع هيچ تعارف و واهمه اي ندارد و براحتي قبول هر گونه عقيده اي كه خلاف قرآن و سنت باشد مردود دانسته و معتقد به آن را گمراه مي داند. اگر قرار باشد هر گونه عقيده اي جزو دين قلمداد شده و كسي نتواند ديگري را مورد شماطت قرار دهد پس امر به معروف ونهي از منكر چه جايگاهي دارد؟ مسلمانان مكلفند طبق آيات قرآن و سنت نبوي به دين خود افتخار كرده و ديگران را هم به سوي آن دعوت كنند و از لومه و تحقير هيچ لومه گري هراسي نداشته باشند. اگر مسلماني در ايمان خود به اصول اسلام و وجوب جانفشاني در راه آن شك كند مورد مواخذه قرار خواهد گرفت. مگر در دوران پيامبر اديان ديگري هم وجود نداشتند و چرا پيامبر بر راستين بودن آنان صحه نگذاشت و مردم را در پذيرش آنها مختار ننمود؟ ( اختياري كه در پيش خداوند متعال مورد قبول و پاداش قرار گيرد). اينكه امروز بعضي از متدينان هم از پلوراليسم و قبول ساير اديان و عقايد پيش خداوند صحبت مي كنند جاي بسي نگراني و تعجب است. مسلمان واقعي كسي است كه با جرأت تمام بگويد من مسلمانم و دينم تنها ديني است كه مورد قبول حق واقع شده و تمام اديان و عقايد غير اسلام نه قبول اند و نه كسي حق دارد آنها را در جامعه تبليغ نمايد. با تشكر مرادي
بدوننام
11 بهمن 1395 - 07:45برادر مرادی عزیز، این جور بحثا برای کسایی که دین رو ابزار و وسیله کسب قرار دادن نیست.درثانی اینا مباحثیه که در حوزه دین شناسی امروزه مطرحه و نمیشه نسبت بهشون بی تفاوت بود.گذاشتن این جور مطالب در سایت هم لزوما به منزله این نیست که جماعت دعوت به مثلا پلورالیسم و مباحثی مثل اون معتقده.از طرفی هم بحث در مورد رابطه ی پلورالیسم و دین گریزیه و نه قبول پلورالیسم یا دست کشیدن از معتقدات و باورها و ترک امر به معروف و نهی از منکر. پلورالیسم یک موضع فلسفیه که در صدد تبیین تکثر ادیانه موجوده (درست و غلط بودن این موضع بحث دیگه ایه).همون طور که موضع شما الان یک موضع کاملا انحصارگراست (این حرف به معنی بد بودن یا ابطال موضع شما نیست) و حقیقت رو کاملا روشن و واضح می بینید و اون رو نزد خودتون می دونید.گروهی هم موضع مخالفی دارن و جور دیگه ای حقیقت رو تقریر می کنن.البته در عالم فلسفه دین اینها تنها مواضع موجود هم نیستن.ولی به هر شکل نمیشه نسبت به مباحث جدید در حوزه ی دین هم بی تفاوت بود و به اونها توجهی نکرد. پلورالیسم دینی یک مفهوم مدرنه که در قرن بیستم ظهور کرده و اصلا نمی تونسته در جهان پیشامدرن پدید بیاد.چون نگاه آدم قرون جدید به حقیقت تغییر کرده بحثایی مثل پلورالیسم هم بوجود آمده.وگرنه در دوران ما قبل مدرن حقیقت بسیار آشکارو واضح بوده و هر گروهی سعی داشته این حقیقت واضح رو با حتی استفاده از زور به دیگران تحمیل کنه.اما الان بعضی از فلاسفه دین ( که ممکنه هر دینی داشته باشند) در مواجهه با این کثرت بسیار از داعیه ی حقیقت در نزد گروههای مختلف ، و این که نتونستن به راحتی از موضعی فلسفی حق رو به یکی از این گروهها بدهند ، به همچین نظراتی رسیدن.این موضع کسیه که از بیرون به این ادیان نگاه می کنه و نه موضع یک باورمند به یکی از این ادیان.و بخصوص که درباره ی تجربه ی دینی گزارش شده در هریک از این دین هاست و نه لزوما گزاره های اعتقادی اونها.و بخاطر همینه که بیشترهم از پلورالیسم نجات سخن درمیان است تا پلورالیسم صدق. به هر شکل بازهم به نظر میرسه که اگه بخواهیم در قرن بیست و یکم با دیگر ادیان و افکار تبادل نظر کنیم و بتونیم با جهان پیرامون رابطه برقرار کنیم باید با مباحث جدید آشنا باشیم و این به معنی پذیرفتن اونا نیست.وقتی بناست دعوتی ، دعوتی فراگیر باشد و همه ی اقشار رو مورد خطاب قرار بده و با همه تعامل ایجاد کنه و بتونه حرفهاشو بزنه ناگزیره که با آن چه در این فضای جدید تولید شده آشنا باشه.مگر این که بخواد از روش دیگه ای برای تزریق حقایقی که در اختیار داره به دیگران ، استفاده کنه.نمیشه مثلا با دانشجویی که با چنین مسایلی دست به گریبان میشه همون جوری سخن گفت و یا به سمت دین دعوتش کرد که با یک فرد به عنوان مثال کارگر یا کشاورز که در دورترین نقاط کشور مشغول به زندگیه سخن گفته میشه و حقیقت دین بهش آموزش داده میشه.برای نسل امروز باید حرفی برای گفتن داشت و با زبان خودشان با آن ها سخن گفت. اما این که من مسلمانم و دینم تنها دینی است که مورد قبول حق واقع شده و بقیه قابل قبول نیستند و حق تبلیغ دینشون رو تو جامعه ندارن هم حرفیه که در جامعه ی امروز به راحتی نمیشه ازش دفاع کرد.اینکه ما برحقیم یک چیزه و اینکه تو حق نداری دینت رو تبلیغ کنی چون من بر حقم و فکر میکنم تمامی حقیقت رو در اختیار دارم حرف دیگه ایه که بوی خشونت و سرکوب ازش به مشام میرسه.یکی از درگیری هایی هم که امروز در جوامع مسلمان و حتی غیر مسلمان وجود داره همینه که گروه یا گروههایی به علت در دست داشتن حقیقت تام و تمام سعی دارند بوسیله ی این حقیقت بقیه رو سرکوب کنن یا به زور به پذیرش این حقیقت وادارن.گروه های بنیاد گرای مسیحی یا یهودی یا بودایی هم گمان میکنن که حقیقت مطلق و مطلق حقیقت رو در اختیار دارن و سعی میکنن حقانیتشون رو بر جامعه هاشون تحمیل کنن و نمونه های واقعیش هم بکارگیری خشونت برای حاکم کردن نظراتشون رو در دستور کار قرار دادن .اون ها هم دقیقا از همین منطق استفاده می کنن.آیا به اونها هم حق میدید که مسلمون ها رو از ابراز نظر و تبلیغ مسالمت آمیز عقایدشون بخصوص در جاهایی که مسلمونا در اقلیت هستن ، منع کنن؟ یا فقط ما حق داریم دیگران رو از تبلیغ دین و عقایدشون منع کنیم؟ دنیای امروز به راحتی این منطق رو نمی پذیره و نمیشه در جوامع متکثر امروزی به راحتی از چنین ایده هایی دفاع کرد.چون این ایده ها در نهایت برعلیه خود ما مورد استفاده قرار خواهد گرفت.جامعه ی اهل سنت ایران رو در نظر بگیرید اگر این منطق بر آن حاکم شود و حاکمیت خود را حق مطلق بپندارد و در قبال اهل سنت نارواداری کند و همین مقدار آزادی که برای ابراز عقیده قائل شده را از ما بگیرد چه حسی به ما دست خواهد داد؟ بگذریم. نوشته در صدد دفاع از پلورالیسم نیست.در عین اینکه گمان میکنم چنین منظری ممکن است حداقل، رواداری را در میان ما اندکی گسترش دهد ؛ هرچند که تنها راه افزایش رواداری و تحمل دیگران نیز نیست.مدعای اصلی نوشته نیز این است که اثبات اینکه پلورالیسم دینی موجب و موجد دین گریزی در جامعه شده است کار آسانی نیست.این امر به این معنی است که دلیلی ندارد که ما از هر مفهومی که خوشمان نیامد و یا آن را برحق ندانستیم بتوانیم هر چیزی را بدان نسبت دهیم و یا هر کم و کاستی را بدان منسوب کنیم.دین گریزی دهها علت و دلیل می تواند داشته باشد اما پلورالیسم لزوما یکی از آن ها نیست.انتساب دین گریزی به پلورالیسم ، پنهان داشتن دلایل واقعی دین گریزی است و نه چیزی بیشتر.برای باور به چنین نکته ای لزوما نباید به پلورالیسم باور داشت بلکه باید متفتن بود که مبادا به این عارضه دچارشویم که : گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن زرگری پیروز باشید. نورمحمدی
بدوننام
26 بهمن 1395 - 06:38آن اسلامی که عندالله الاسلام است نه این اسلامی است که ما امروز برآنیم .آن اسلامی است که ابراهیم و موسی و عیسی و ... را نیز مسلمان می شمارد.هرچه که در ادیان دیگر هست که باطل نیست .یعنی همه ی آن چه ادیان دیگر بدان معتقدند باطل است؟!!!!!!همان قرآنی که دین را اسلام معرفی می کند نوع برخوردش با ادیان دیگر این است که قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم.... ؛ پیامبر با این که برحق است اما یهود و نصارا را مجبور به ترک دینشان نمی کند.پیامبر انحرافات آنان را نقد و نفی می کند اما لزوما امر به ترک دینشان نمی کند زیرا می داند که این امر نشدنی است.پیامبر به اسلام دعوت می کند اما مجبور نمی کند.آیا اصلا منطقی است که از پیامبر انتظار داشته باشیم که بیاید و بگوید ای مردم من از طرف خدا دین تازه ای آورده ام اما شما هردینی را که خواستید پیروی کنید!فراموش نکنیم که تکثرگرایی پذیرش ادیان دیگر و این که هر چه در هر دینی بیان شده درست است ، نیست.و این که فکر کنیم اختلافات از میان رفتنی است تصوری است محال.همان طور که در طول تاریخ به حیات خود ادامه داده اند مسلما ادامه خواهند داد.بله ما باید سخنان مان را با شجاعت بیان کنیم و نترسیم اما نباید هم انتظار داشته باشیم دیگران بپذیرند. این همه ادعای اسلام در میان خود مسلمانان وجود دارد و هر گروه و فرقه و دسته ای خود را برحق می داند و خود را فرقه ی ناجیه گمان می برد و دیگران را گمراه و بر نهج ناصواب تلقی می کند.آیا کدامین یک برحق اند و نجات یافته ؟ کدامین یک اسلام واقعی را بیان می کنند و نمایندگان آن هستند؟ مسلما از هر گروه که بپرسید خود را ناجی و حتی منجی معرفی می کنند.وقتی در میان داعیه داران اسلام این چنین راهها مختلف و گوناگون گردیده چطور می خواهیم و انتظار داریم که بالفرض یک مسیحی یا یهودی یا بودایی و... که تابحال تنها نامی از اسلام شنیده و جز تبلیغات منفی علیه اسلام از رسانه ها ندیده و نشنیده و تنها چهره ای که از اسلام شناخته داعش و القاعده و کشتار و خشونت می باشد و تنها چیزی که از مسلمانان دیده عقب ماندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و بهداشتی و فرهنگی بوده به دین ما عطف نظر نموده و به سوی آن گرایش پیدا کند؟ همین مای مسلمان اگر در جایی دیگر بدنیا آمده بودیم آیا امروز مسلمان بودیم؟مسلما اگر در میان مسیحیان یا یهودیان یا دیگر ادیان بدنیا آمده و زیسته بودیم امروز دین دیگری داشتیم و به دنبال تبلیغ آن می بودیم.و گمان می کردیم فقط ما و دینمان نظر کرده ی خدا هستیم و به آن افتخار می کردیم. تکثرگرایی امروز معنی دارد نه در حیات پیامبر .امروز که راه حقیقت آن قدر غبارآلود است که چاله از چاه شناخته نمی شود.اگر یک نفر بخواهد حقیقت را پیداکند و مثلا همه ی ادیان را مورد مطالعه قرار دهد اگر صدسال هم عمر کند به راحتی نمی تواند همه را بررسی کند و داعیه ی همه ی ادیان را در مقابل هم قرار دهد و بعد بگوید که کدامین یک برحق اند و سپس بخواهد از آن چه یافته پیروی کند.جدای از این که دهها عامل دیگر وجود دارد که نوع فکر کردن و برداشت ما از حقیقت را شکل می دهد و از یک متن در میان کسانی که یک دین را دارند هم دهها تفسیر ارائه می شود.لذا داشتن چنین انتظاری هم معقول نیست. مشکل در تعریف همین مسلمان واقعی است.امروز داعش هم می گوید که اسلام واقعی آن چیزی است که ما فهمیده ایم و تبلیغ می کنیم.بله هر مسلمانی امروز برداشت خودش را درست می داند و می گوید من دین حق را یافته ام و بقیه ی برداشت های از اسلام هم نادرست است و نظر بقیه را مردود می داند.بعضی ها هم می خواهند با شمشیر و گلوله برداشتشان را حاکم کنند.یک نفر که از بیرون به این ادعاها نگاه کند به راحتی نمی تواند بین آن ها تمییز دهد چون هر کدام هم به کلی آیه و حدیث مستند هستند و استناد می کنند. این گونه جاها به نظر می رسد آن مسیحی که دست بینوایی را می گیرد و با دیگران با مهر رفتار می کند و اخلاقی عمل می کند بسیار به اسلام و هدایت نزدیک تر است تا آن مسلمان که به نام خدا گردن میزند.تا آن مسلمان که اخلاقیات جایی در زندگی او ندارد. مگر اینکه دایره ی رحمت و هدایت الهی آن قدر تنگ باشد که تنها عده ی کمی را در خود جای دهد .همان گونه که یهود گمان می کنند بندگان برگزیده و قوم نظر کرده ی خدایند و تنها آنان هدایت یافته اند.خداوند هادی است اما آن ها معتقدند که 13-14 میلیون یهودی هدایت یافته اند و 6-7-میلیارد انسان دیگر در گمراهی و راهی دوزخ و شایسته ی نابودی.به همین علت هم چنین وحشیانه با فلسطینیان مسلمان رفتار می کنند.
بدوننام
08 اردیبهشت 1396 - 05:57این همه مسلمان و این همه ادعای مسلمانی کدام یک راست می گویند؟
بدوننام
08 اردیبهشت 1396 - 05:55پلورالیسم دینی در عالم مسیحیت و در مقابل این ادعا قد علم نمود که معتقد است :" اعتقاد جازم بر این است که خارج از کلیسای حواری رم هیچ کس نمی تواند رستگار شود ، کلیسای رم یگانه کشتی نجات است وهرکس در آن داخل نشود هلاک خواهد گشت..." (ص 31 ، پلورالیزم دینی).در واقع این ادعای نخوت آمیز که تنها کلیسا می تواند راه رستگاری و نجات را بنمایاند مورد نقد پلورالیست هاست.در حالی که انحصارگرایان مسیحی حضور عیسی را به عنوان تجلی خداوند و یگانه تجلی امر متعال دانسته و لذا آن را تنها راه نجات و رستگاری معرفی می کنند ، تکثرگرایان تجلی الهی در بقیه ادیان را نیز به رسمیت شناخته و آن ها را راه نجات تلقی می نمایند. گلین ریچاردز در کتاب پلورالیزم دینی عنوان می کند که این نظرگاه(پلورالیزم) "مراقب است تا به نفع ادیان تاریخی خاص دعاوی انحصاری اتخاذ نکند.این رویکرد ،مهم تر از همه، تلاش می کند سعه ی صدر عقلانی و روحیه ی همدلی را در رویکرد فرد نسبت به مطالعه ی ادیان جهان پدید آورد و منظورش این نیست که مومنان اعتقاد از سر صدق خود را در نتیجه ی اتخاذ این رویکرد از دست بدهند.بلکه برای این که پیروان ادیان مختلف از طریق آشنایی متقابل به فراگیری از یکدیگر ترغیب شوند ، روحیه ی گشودگی و همدردی را به وجود می آورد." (ص 135) پلورالیزم دینی ، (1383)، گلین ریچاردز ، ترجمه رضا گندمی و احمد رضا مفتاح.تهران:انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
بدوننام
21 فروردین 1397 - 03:23پلورالیسم دینی در سطح فلسفه دین مطرح می شود.هنگامی که می خواهیم اثرات اجتماعی آن را بسنجیم بایستی داده های جامعه شناختی را نیز در کار آوریم.مثلا وقتی قرار است نقش پلورالیسم دینی را در دین گریزی نمایان سازیم از آن جا که مفهوم اخیرالذکر در حیطه ی جامعه شناسی دین مطرح می شود لذا باید از منظر جامعه شناسانه نیز رابطه ی این دو را نشان داد و صرفا نمی توان به بررسی رابطه ی منطقی آن ها بسنده کرد.تحقیقات میدانی به عنوان یکی از روش های گردآوری داده ها در حوزه ی جامعه شناسی می تواند در مطالعه ی پدیده ای اجتماعی مانند دین گریزی یاری رسان باشد و در راستای نشان دادن وجود رابطه میان پلورالیسم دینی و دین گریزی به کمک محقق بیاید.بدون توجه به این بعد از مسئله بحث در باب وجود چنین رابطه ای عقیم خواهد ماند.