در ماه مبارک ربیع سالگرد میلاد پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- هستیم، بر مسلمانان واجب است هم به بازنگری شخصیت و سَبکِ زندگیِ خود در ابعاد فردی و اجتماعی بپردازند تا ببینند که تا چه حدی با استانداردهای آن بزرگوار مطابقت دارد و هم اینکه بیش از پیش به بازخوانی زوایای شخصیت اقیانوسگونه و بیکران این سفیر و پیامآور به حق و شایستهی پروردگار عالمیان، که به راستی «رَحمةٌ لِلعالَمین» است بپردازند و با زبان و ادبیاتِ زمانهی خویش و نیازمندیهای بشر در عصر جدید، آن بزرگوار را معرفی نمایند و صد البته، ما مسلمانان، بیش از دیگران بهشناختی نو و امروزین از حضرت رسول اکرم- صلّی الله علیه وسلّم- نیازمند و محتاجیم. این نوشته تلاشی است برای معرفی دوبارهی این اُسوهی انسانیت که آکنده از احساسات و با زبانی ساده و صمیمانه نگاشته شده است.
ای محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! پس از نثار درود و سلام پروردگار به روان پاک و نام جاودانهات، هم اجازه میخواهم و هم پوزش میطلبم که دوست دارم با همین نامی که خدا بر تو نهاده است، خطابت کنم و از اعماق قلبم و با زبان ساده و قاصرم، تو را فقط «محمد- صلّی الله علیه وسلّم-» خطاب کنم. احساسی که نسبت به تو دارم، به قدری صمیمانه و خودمانی و زنده است، که نمیتوانم این را درک کنم که هماکنون در میان ما نیستی و نزدیک به ۱۵۰۰ سال پیش آن هم در جایی که زادگاه و مملکت من نبود و در میان کسانی که همزبانِ من نبودند، به پا خاستی و بندهی محبوب و برگزیدهی خدا شدی.
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! خدای تو میداند هر روز که به نماز میایستم و در تشهد مینشینم، اگر شایستگی و لیاقتش را داشته باشم، گواهی میدهم که تو بندهی برگزیده و رسول امین خدایی، حضور گرم و صمیمانهات را با تمام وجود نه تنها درک میکنم، بلکه لمس میکنم و هر بار که نامت را میبرم و انگشتم را به نشانهی تأیید رسالت و پیامبریات، تکان میدهم، از فرط خوشحالی و احساس عزت و افتخار در پوستم نمیگنجم و اشک شوق، بیاختیار از چشمانم سرازیر میشود که این ارزش و لیاقت را پروردگار به من داده است تا از دوستداران و همراهانِ دوستانِ تو باشم و پروردگارت هم میداند که جرأت نمیکنم خود را از شاگردان تو قلمداد کنم؛ زیرا شاگردی در مکتب تو، روحی بزرگ، قلبی پُر از محبت، یقینی خدشهناپذیر، تلاش و جهادی مداوم در راه آزادی و کرامت بشر، استقامت و پایداری در برابر اذیت و آزار و زخمِ زبانِ نزدیکترین خویشان و همسایگان، میطلبد.
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! در این روزها که سالروز تولد توست، به رسم دوستی و وفاداری، دست به قلم بُرده و نیت کردهام که یادی از نام و یاد تو کرده باشم و شما را به عنوان دوست و رهبر و مرادِ خویش به فرزندانم و به دانشآموزان و دانشجویانم و به قوم و خویشان و به هممیهنان و همکیشانم معرفی کنم، اما خیلی عجیب است! هرچه بیشتر دربارهی تو میشنوم و میخوانم، بیشتر میفهمم که در شناخت و معرفی تو ناتوان و کمآگاهم و سخت درماندهام که به آنان بگویم دوستم و رهبر و مُرادم، کیست و چه اوصافی دارد؟!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! وقتی میاندیشیم که پیش از بعثت در پیمان جوانمردان یا «حلفالفضول» شرکت کردی و از حقوق مظلومین دفاع نمودی، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، یک فعّال مدنی است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها یک فعال مدنی نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد! وقتی فکر میکنم که در پاسخ به عبدالله بنمسعود- رضی الله عنه- که از تو پرسید: بزرگترین گناهان چیست؟ فرمودی: کشتن فرزند به خاطر اینکه در خوردن با تو شریک است و آنگاه که در هنگام عبور از کنار کودکان به آنها سلام میکردی، و زمانی که مردم، بچههای کوچک خود را پیش شما میآوردند تا برای آنان دعا کنی و اسمی برای آنان انتخاب نمایی و تو این کودکان را با نهایت احترام در بغل گرفته و نسبت به والدین آنها اظهار محبت مینمودی و حتی گاهی پیش میآمد که در بغلات، ادرار میکردند و والدینشان از این کار بچهها ناراحت شده سر آنان داد میکشیدند، اما تو به شدت آنان را از این کار منع میکردی و میگذاشتی تا نوزادان در بغل تو قضای حاجت نمایند سپس اسمی برای آن برگزیده و در حقشان دعا میفرمودی و طفل را به والدین میسپردی و بعد از رفتن آنان، لباسات را آب میکشیدی و با این کارت موجب سرور و خوشحالی مردم میشدی؛ و وقتی با عثمان بنمظعون- رضی الله عنه- روبرو شدی که پسر بچهای با خود داشت و او را میبوسید پرسیدی: این بچهی خودت است؟ گفت: بلی! و تو فرمودی: دوستش داری عثمان؟ گفت: بلیای رسول خدا- صلّی الله علیه وسلّم-، بخدا قسم دوستش دارم! گفتی: آیا محبت تو را نسبت به او بیشتر نکنم؟ و عثمان- رضی الله عنه- عرض گفت: بفرماییدای دودمانم به فدای تو! و تو فرمودی: هرکس کودک خردسالی از نسل خود را خوشحال کند، خداوند در روز قیامت او را شادمان خواهد کرد!! آری با یادآوری چنین لحظاتی و صحنههایی دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مُرادِ من، مدافع حقوق کودکان است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها مدافع حقوق کودکان نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! آنگاه که دست دخترت فاطمهی زهرا- رضی الله عنها- را بوسیدی، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، پدری مهربان و بلکه بهترین بابای دنیا است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها پدری مهربان نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! آنگاه که بهیاد میآورم سالها بعد از وفات خدیجه- رضی الله عنها- از او به نیکی یاد کردی و تا ایشان در قید حیات بود، تجدید فراش ننمودی، گرچه او سالها مُسنتر از تو بود و حتی دوستانش را هم گرامی میداشتی و نیز زمانی که همسرانت در منزل تحصن میکردند تو هیچگاه آنان را سرزنش نکردی و نه با دست و نه با زبان کمترین آزار را متوجهشان نساختی و همیشه با آنان در منزل همکاری مینمودی و در بیرون مسابقهی دو میدادی، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، همسری وفادار است اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها همسری وفادار و شایسته نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! زمانی که گفتی: «جبریل به قدری دربارهی همسایه به من توصیه نمود تا جایی که پنداشتم بهزودی همسایه از همسایه ارث خواهد بُرد.» و هنگامی که از بیماری همسایهی یهودیات مطلع شدی به عیادتش شتافتی، در حالی که او مدتها با تو دشمنی میکرد و زباله و پلیدی را بر سر و رویت میانداخت، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، بهترین همسایه است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها همسایهای نمونه نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! وقتی میاندیشم که در طول حیات مبارکت، هیچ کس تو را ندید که آب دهانت را روی زمین بیندازی و یاران و دوستانات را از خوردن پیاز به خاطر اینکه بوی آن دیگران را میآزارد، در روزهای جمعه و اعیاد و هنگام حضور در مسجد منع کردی و فرمودی برداشتن یک خار و اسباب آزار از سر راه مردم، صدقه است و آنگاه که گفتی: مؤمنِ حقیقی کسی است که مردم از دست و زبانش آسوده باشند، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، شهروندی به تمام معناست. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها شهروندی متمدن نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! وقتی تأمل میکنم که اختلافات تاریخی قبایل اوس وخزرج را برطرف نمودی و غنایم جنگی را بین دیگران تقسیم کردی و به هنگام سفر و جهاد، مسلمانان را توصیه نمودی که حتماً کسی را به عنوان امیر و یا مدیرِ سفر، انتخاب کنند و خودت نیز حتماً کسی را به جای خود به عنوان امیرِ مدینه منصوب مینمودی و آنگاه که اوقات شبانهروز را به وجه احسن تقسیم کرده و برای هر روز خود برنامهریزی داشتی، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، مدیری بزرگ و توانمند است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها مدیری توانمند نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! وقنی مینگرم که فرمودی: من برای تکمیل اخلاق برگزیده شدهام و گفتی بهترینِ شما کسی است که از لحاظ اخلاق و رفتارِ نیکو، بهتر از سایرین باشد و در کتابهای سیرت و تاریخ، به جستجوی طرز رفتار و برخورد تو با دیگران و مخصوصاً با نزدیکانات پرداختم، و تنها رویداد زیر که در آخرین روزهای حیات مبارکات روی داده است، را از نظر گذراندم برای من کافی بود تا به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، تجسم اخلاق است، اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها تجسم اخلاق نیستی و بزرگتر از آنی! جریان از این قرار است: آنگاه که در آستانهی مرگ بودی و در یک گردهمایی به اصحاب و یارانات، گفتی: «اگر به کسی دَینی دارم، بگوید تا برآورده نمایم و در کمال ناباوری یکی از دوستانت به نام عکاشه- رضی الله عنه- از میان جمع برخاست و ادعا کرد که در جنگ با کفار، شما دو تازیانه بر شانهاش زدهای و طالب آن بود که آن دو تازیانه را بر شانههایت بزند و هرچه از سوی اصحاب- رضی الله عنهم- اصرار شد که در مقابل این کار هدیهای یا ۲۰ شتر دریافت دارد و از این مقابله به مثل دست بردارد، عکاشه- رضی الله عنه- امتناع نمود و خواستار قصاص شد و شما نیز آمادهی قصاص گشتی! و به محض آنکه بالاپوش خود را از بدن خارج کردی عکاشه- رضی الله عنه- نیز به جای قصاص، بر مُهرِ نبوت روی شانههایت بوسه زد و اظهار خضوع نمود. آری خیلی دوست دارم تا به مخاطبانم بگویم که تو تجسم اخلاقی!! اما براستی تو بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! آنگاه که میاندیشم آموختن علم و دانش را بر هر زن و مرد مسلمانی واجب کردی و دستور دادی یارانت از گهواره تا گور در جستجوی علم باشند و جوهر قلم دانشمندان و عالمان را با خون شهیدان برابر دانستی و فرمودی: فضیلت و برتریِ عالم بر عابد، مانند فضیلتِ من بر پائینترینِ شما است و سپس گفتی: خداوند و فرشتگانش و اهل آسمانها و زمین حتی مور در لانهاش و ماهی در دریا بر آن کسی که به مردم درس خیر میدهد، درود میفرستند، آری در چنین لحظاتی دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادم، بزرگترین معلم بشریت و ترویج دهندهی علم و دانش در طول تاریخ بوده است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها یک معلم نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! آنگاه که به یاد میآورم ساعتهای طولانی به هنگام نمازِ شب، میایستادی و گریه میکردی تا حدی که پاهایت وَرَم میکرد و در پاسخ همسر محبوبت عایشه- رضی الله عنها- که میگفتای رسول خدا- صلّی الله علیه وسلّم- چرا این همه خودت را خسته میکنی؟ مگر خداوند گناهان گذشته و آیندهی تو را نیامرزیده است؟ فرمودی: آیا بندهای شکرگزاری نباشم؟! هنگامی که در خاطر تداعی میکنم که به بلال- رضی الله عنه- میگفتی: بلال! اذان بگو و با نماز ما را خوشحال و آرام گردان و نیز آنگاه که پس از این همه عبادت و جهاد و تلاش مستمر فقط به خاطر خدا، گفتی: پروردگارا! آن چنان که شایستهی مقام توست، عبادتات نکردیم؛ آری در چنین لحظاتی دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، عارفی پرسوز و عاشقی دلباخته است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها عارفی معنوی نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! زمانی که میبینم پیرزنی را که خیلی هم اهل عبادت بود، به خاطر زندانی کردن یک گربه که منجر به مرگش شد، از جهنمیان و دوزخیان برشمردی و یک نفر را که در صحرایی با کفش خودش به سگی آب داده و از مرگ رهانیده بود، بهشتی معرفی نمودی و وقتی که یکی از یارانات را که علف و گیاه سبزی را میکَند و دور میانداخت، سرزنش کردی و گفتی: دست نگهدار! و این کار را نکن! زیرا این گیاه مشغول تسبیح خداوند است؛ و زمانی که گفتی اگر هماکنون قیامت برپا شود و در دستان یکی شما نهالی باشد، باید آن را بکارد، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مُرادِ من، طرفدار محیط زیست و حامی حیوانات است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها حمایتگر طبیعت و جانداران نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! آنگاه که به نقشههای جنگیات که در بدر و اُحُد طراحی کردی نگاه میکنم و تفسیر و تحلیل و تبیین آنها را از زبان و قلم فرماندهان نظامی میشنوم و میخوانم، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من بزرگترین فرماندهی نظامی در طول تاریخ است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها یک نابغهی نظامی نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! وقتی به یاد میآورم که پیمانِ صلحِ حُدَیبیَه را امضا نمودی و نزدیکترین یاران و نزدیکانت هم آیندهنگری و دوراندیشی تو را درک نمیکردند و فقط از روی محبت و ایمان به تصمیمات و رسالت خداییات، با تو همراهی نمودند؛ و آن زمان که پیمان همزیستی با یهود و ساکنان مدینه و اطراف آن را منعقد کردی و آن زمان که به سران ایران و روم نامه نوشتی؛ و اکنون سیاستمداران و تحلیلگران سیاسی، در تحلیل و تفسیر تصمیمات تو انگشتِ تحیر به دندان میگیرند و لب به تحسین میگشایند، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من یک دیپلمات برجسته و یک سیاستمدار حرفهای است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها سیاستمداری ممتاز نیستی و بزرگتر از آنی!
محمد- صلّی الله علیه وسلّم-! زمانیکه یادآور میشوم بلال- رضی الله عنه- را به عنوان سخنگوی نهضت جهانیات برگزیدی و زمانی که گفتی: «ایهاالناس! کُلّکُم من آدمَ و آدمُ مِن تُراب. لا فَضلَ لِعَرَبیٍ عَلی عَجَمیٍ ولا لِأبیضَ علی أسود الاّ بالتقوی»؛ای مردم! همهی شما از آدماید و آدم نیز از خاک است. هیچ عربی را بر هیچ عجمی و هیچ سفیدی را بر سیاهی، برتری و کرامتی نیست، مگر با تقوی؛ در این هنگام و با این اوصاف دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، مدافع حقوق بشر، منادی آزادی و کرامت انسانی است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها مدافع حقوق و کرامت انسان نیستی و بزرگتر از آنی!
آری! رهبرم و سَروَرم! نمیتوانم بگویم که تو اینها هستی که گفتم و نمیتوان بگویم که هیچ کدام از اینها هم نیستی! اصلاً مقایسهی تو با هیچ کس و هیچ شخصیتی درست نیست و تنها میتوانم بگویم که شما رسول و بندهی برگزیدهی خدایی و با پروردگار عالمیان و فرشتگانش هم صدا میشوم که: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» (احزاب: ۵۶) محمد- صلّی الله علیه وسلّم- تو فقط پیامبری!!! پیامبری کامل و همه جانبه.
نظرات
هیوا
02 بهمن 1392 - 10:53احسنت. عالی بود، پاینده وسرافراز باشی
شاهد
20 اردیبهشت 1393 - 04:23بسیار جالب و تاثیر گذار بود حتما با حفظ امانت از این مطلب استفاده خواهیم کرد ، اجرکم عندالله
بدوننام
18 آذر 1393 - 01:24مولای صلی و سلم دائما ابدا علی حبیبک خیر خلق کلمه احسنت به این ذوق و احساس, استاد معروفیان عزیز