•مفهوم «آزادی» یکی از مفاهیم کلاسیکی است که مشخصا توسط فیلسوفان و اندیشمندان غربی زیاد مورد توجه بوده است، آیا بر اساس سیرهی عملی و عملکرد پیامبر اکرم-صلّی الله علیه وسلّم- میتوان تعریفی از مفهوم «آزادی» ارائه داد؟
اجازه میخواهم در آغاز، از شما و دوستانتان از اینکه فرصت پرداختن به یکی از موضوعات مهم در سیرت پیامبر بزرگ اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- را فراهم نمودهاید تشکر نمایم. انتخاب بحث آزادی نشان از اهتمام شما به مسئلهای است که در طول تاریخ بشری یکی از دغدغههای جوامع انسانی بوده و از اعتبار و جایگاه خاصی برخوردار میباشد.
برای ارائه مفهوم آزادی مورد نظر پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- و با توجه به اشاره جنابعالی به اینکه آزادی یکی از مفاهیم کلاسیک میباشد، لازم میبینم که به یک مطلب مهم در مقدمه اشاره کنم.
آزادی از آنجاییکه بخشی از شخصیت و هویت انسان را تشکیل میدهد، لزوماً باید آن را به عنوان یک مفهوم همزاد با خلقت انسان تلقی نمود. به همین دلیل با توجه به قطعی بودن تقابل استبداد با آزادی، بخش عظیمی از رسالت پیامبران تحقق آزادی بوده است. اصلاً به تعبیر مولوی رسالت پیامبران-علیهم السلام- عموماً برای رسیدن به آزادی است:
چون به آزادی نبوت هادی است
مومنان را ز انبیاء آزادی است
کیست مولا؟ آنکه آزادت کند
بند رقّیّت ز پایت بر کند
ای گروه مومنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
تفاوت در متد و روش پرداختن به یک موضوع گاهی غلطانداز است. مفهوم آزادی به عنوان یک مقولهی فکری و علمی در پژوهشهای علمی براساس استانداردهای مشخص، توسط فیلسوفان و محققان در دنیای معاصر مورد واکاوی قرار گرفته است. قطعاً این روش با روش پرداختن دین به موضوع آزادی متفاوت است. این تفاوت را نمیتوان دلیل بر اهمیت دادن یا ندادن به موضوع آزادی تلقی نمود. ریشهی این تفاوت را باید در تفاوت کلام خداوند -جل جلاله- و ضوابط فهم آن و کلام انسان و نوع نگرش او به مسائل، جستجو کرد.
در روششناسی فهم نصوص باید متوجه بود که شرع درزمینهی مسائلی که در دایرهی ضروریات زندگی انسان و رفتار طبیعی انسانها قرار میگیرد، فقط در حد ضابطهمند نمودن آن ورود میکند.
شریعت در اموری همچون سیاست، اقتصاد، آزادی و.... قواعد و مقاصد کلی را بیان و جزئیات را به خود انسانها واگذار مینماید.
کسی که متوجه این موضوع نباشد، دچار اشتباه میشود، مثلاً نپرداختن صریح، مستقیم و مکرّر به موضوع آزادی را در قرآن و سیره نبوی، حمل بر اهتمام اندک به این موضوع فرض میکند، در حالیکه قرآن و رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- در سیره عملی خود «آزادی» را در درون افراد و در جامعه اسلامی نهادینه نمودند.
برای پی بردن به مفهوم آزادی مورد نظر پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- لازم است اشارهای داشته باشیم به اینکه مخاطبین اول رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- کسانی بودند که روحیهی عبودیت و بندگی غیر خدا در گونههای مختلف آن، در وجودشان استقرار یافته بود.
کار رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- این بود که در آغاز به آزادی درون بپردازد، چرا که تا تغییر دلها اتفاق نیفتد، رفتاری تصحیح نمیگردد. پس برای رسیدن به آزادی باید انسانها از بندگی غیر خدا به بندگی خدا فرا خوانده میشدند و این گام نخستِ رسیدن به آزادی است. بله در نگاه اول به نظر میرسد که دو مقولهی بندگی خدا و آزادی قابل جمع نیستند، ولی از آنجایی که بندگی خدا ضامن آزادی درون است، انسان از بندگی خدا به آزادی میرسد. بندگی خدا نشان آزادی است. انسان در اوج عبودیت و بندگی، زمانی که پیشانی را بر آستان احدیت مینهد، این سجده از یکسو سجدهی بندگی، دلبری و دلبردگی و از دیگرسو سجدهی رهایی، آزادی و آزادگی است.
فطرت به نیاز مطلق در مقابل خدای بینیاز معترف است و از همین جا بندگی را برای خدا که معنای حقیقی وجود است عاشقانه لبیک میگوید. انسان بعد از تجربهی لذتبخش بندگی که نتیجهی آن حیات طیبه و زندگی بدون ترس و اندوه خواهد بود، دیگر بندگی غیر خدا را بر نمیتابد. کسی که در مقابل خدا سر بر زمین مینهد، دیگر حاضر نمیشود برای غیر او کُرنش کند.
خلاصه اینکه: آزادی درون از قید و بند خدایان و حاکم نمودن محبت و ولایت و قانون خداوند بر دلها که در مفهوم لا اله الا الله تجلی پیدا میکند، لُبّ و جان کلام در نگاه دینی به بحث آزادی است.
•شما جایگاه «آزادی» را در دوران رهبری و رسالت پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- چگونه میبینید؟ آیا پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- در اندیشه وعمل، وزنی برای مفهوم «آزادی» قائل بودهاند؟
آزادی مهمترین دهش و موهبت الهی به انسان و اساسیترین رکن هویت انسانی و ضروریترین وسیله و ابزار تحقق انسانیت و نتیجه عبودیت خالصانه میباشد، آزادی از جملهی مقاصد عالیه است که بخش عمدهای از تشریعات و قوانین در جهت تحقق آن وضع گردیده است. و هم از جمله وسایل و روشها است که باید با عمل به آن به حیات طیبه و زندگی کریمانه رسید. چنین امری که در صمیم دینداری قرار دارد، به صورت طبیعی باید جایگاه آن در رهبری و رسالت پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- نیز در همین سطح و جایگاه مورد بررسی قرار گیرد.
اقبال لاهوری در معنی اینکه «مقصود رسالت محمدیه تشکیل و تأسیس حریت و مساوات و اخوت بنی نوع آدم است» بعد از بیان وضعیت جهان قبل از رسالت پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-، هدف و رسالت دین جدید را چنین معرفی میکند:
تا ز جان اندر تن آدم دمید
بنده را باز از خداوندان خرید
زادن او مرگ دنیای کهن
مرگ آتشخانه و دیر و شَمَن
حرّیت زاد از ضمیر پاک او
این میِ نوشین چکید از تاک او
عصر نو که این صد چراغ آورده است
چشم در آغوش او واکرده است
آموزههای قرآنی و تطبیق عملی آن توسط رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم-در بخش اندیشه، زیرساخت و بستری مستحکم را برای آزادی در درون فرد ایجاد میکرد. خداوند در ازل انسان را بر ربوبیت خود شاهد میگیرد و این شهادت که نوعی ولایت بر نفس و اعتراف اختیاری انسان به حساب میآید شروع آزادی است. سپس انسان در میان همهی موجودات باز هم به اختیار خود امانت را که قدرت اختیار است میپذیرد و دینی را که مطابق با فطرت اوست آزادانه اختیار میکند. این امور وقتی که درونی میگردند آثار آن در زندگی چیزی جز آزادمنشی نخواهد بود.
رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- در حدیثی که در صحیح بخاری آمده است حدود آزادی را مشخص نمودهاند.
«مَثَلُ القَائِم فی حُدُودِ اللَّه والْوَاقِع فیها، کمثل قَومٍ اسْتَهَموا على سَفِینَةٍ، فَأَصابَ بَعْضُهم أعْلاهَا، وبعضُهم أَسْفلَهَا، فکان الذی فی أَسفلها إذا استَقَوْا من الماء مَرُّوا على مَنْ فَوقَهمْ، فقالوا: لو أنا خَرَقْنا فی نَصِیبِنَا خَرقا ولَمْ نُؤذِ مَنْ فَوقَنا؟ فإن تَرَکوهُمْ وما أَرَادوا هَلَکوا وهلکوا جَمیعا، وإنْ أخذُوا على أیدیهِمْ نَجَوْا ونَجَوْا جَمیعا»؛ مثال کسی که بر پا دارندهی حدود تعیین شدهی خداوند است و کسی که در نافرمانی امر خدا قرار گرفته است، مانند گروهی است که در کشتی قرار گرفته، برخی از آنها در طبقهی بالا و برخی در طبقه پایین کشتی قرار میگیرند. کسانی که در طبقهی پایین هستند هنگامی که کشتی بر روی آب قرار میگیرد برای گرفتن آب به طبقه بالا میروند. آنها به افرادی که در طبقهی بالا هستند میگویند: خوب است ما برای خود شکافی در زیر کشتی ایجاد کنیم و از آنجا آب بگیریم و مزاحم افراد طبقهی بالا نشویم. اگر آنها را با آنچه میخواهند انجام دهند به حال خود وا میگذاشتند، همگی غرق میشدند و اگر جلوی اقدام آنها را بگیرند، همگی رهایی مییابند.
این حدیث از طریق مثال، حدود آزادی افراد را در جامعه مشخص مینماید. افراد در رفتار خود آزادند ولی اگر آزادی آنها بخواهد به دیگران ضرری برساند روا نیست. «لاَ ضَرَرَ وَلاَ ضِرَارَ»؛ ضرر رساندن به خود و دیگران جایز نیست. بنابراین آزادی مطلق و بدون قید و بند که از آن به آزادی منفی نیز تعبیر میشود، در دین جایی ندارد. در سیرت عملی پیامبر اموری همچون شورا، مساوات، عدالت، تکامل اجتماعی و انفتاح بر دیگران که مثالهای متعدد دارد همه بر رعایت جانب آزادی دلالت میدهد.
•یکی از شاهکارهای پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم-، «تربیت وساختن» نخبگانی در محیط عاری از فرهنگ وتمدن شبه جزیرهی عربستان بود که بعدها توانستند تاریخ تمدنی جهان را آنگونه که خود میخواستند و بدان سفارش شده بودند، از نو بسازند. «آزادی اندیشه و بیان» چه سهمی در «تربیت و تکامل شخصیتی» اصحاب تاریخساز رسول اکرم-صلّی الله علیه وسلّم- داشته است؟
شهید سید قطب-رحمه الله- با اشاره به جمع صحابه-صلّی الله علیه وسلّم- میفرماید: «از شگفتیهای تاریخ این است که نسلی توانستند از لابلای نصوص یک کتاب خارج گردند و در کمتر از یک ربع قرن امپراطوریهای بزرگ زمان خود را تحت سیطره در آورند.»
آنچه باعث شد این تغییر بزرگ اتفاق بیفتد، ایجاد تغییر عمیق در باورهای درونی افراد بود. تربیت نبوی در تکوین و تکامل شخصیتی اصحاب از این اصل مهم آغاز میگشت که، اگر نقشههای درونی افراد تغییر پیدا نکند و تبدیل به باورهای جدید نگردد هیچ تغییر دائمی و مثبتی در بیرون اتفاق نخواهد افتاد. به تعبیر مولوی:
کاری ز درون جان تو میباید
کز عاریهها تو را دری نگشاید
یک قطرهی آب در میان خانه
به زان جویی که آن ز بیرون آید
به همین دلیل است که «پذیرش دین» که اساسیترین پیام و مسؤولیت رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- است، باید اختیاری باشد و به صراحت بیان میگردد که: «لا اکراهَ فی الدِّینِ» و در سیرهی عملی پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- نیز کمترین اثر از توجیه، امر یا برنامهای که بخواهد فرد را به پذیرفتن دین وادار کند پیدا نمیکنیم. اصل بر این است که افراد آزادانه به قناعت برسند و خود تصمیم بگیرند.
حتی رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- از شعارها و برنامههایی همچون شعار اصلاح اجتماعی، از بین بردن ظلم و... که میتوانست باعث گردآمدن افراد گردد، در شروع رسالتش خودداری میکند تا افراد در محوریت خداوند و توحید وارد دین گردند و مسائل جانبی هر چند مهم باشند اصل ایمان و توحید را تحت الشعاع قرار ندهند.
آیات فراوانی با تأکید بر تفکر و تدبر، همراه با ایجاد و بستر مناسب از طرف رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- باعث میگشت که صحابه-رضی الله عنهم- آزادی اندیشه را تمرین کنند. رسول خد-صلّی الله علیه وسلّم- فرمود: اگر کسی اجتهاد کند و اجتهادش درست باشد دو اجر و کسی که اجتهادش خطا باشد یک اجر دارد. در حقیقت ایشان با بیان این امر بیشترین تشویق را در ابراز رأی و نظر انجام داده است.
در عمل نیز وقتی صحابه-صلّی الله علیه وسلّم- در زمینههای مختلف اجتهاد کردند -همانند نماز عصر در بنی قریظه- رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- به اجتهاد آنها احترام گذاشت.
موارد مختلف و متعدد مشورت که در سیرت ذکر گردیده همه را میتوان در راستای اهمیت دادن به آزادی اندیشه و بیان ارزیابی نمود.
•آیا در دوران پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم-، یاران وپیروانش «آزادی و فرصت نقد، انتقاد و مخالفت» را در برابر پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- بعنوان رهبر جامعهی اسلامی داشتهاند؟ با نظر به سیرهی نبوی، اصحاب از چه سازوکارهایی برای بیان انتقادات و مخالفتهای خویش بهره میجستهاند؟
انتقاد و مخالفت، شاخص وجود آزادی است. اگر فرصت نقادی و مخالفت ایجاد نگردد یعنی آزادی وجود ندارد. تصرف در امور مشترک انسانها اگر بر مبنای حکمت باشد، سیاست عدل و آزادی را رقم خواهد زد و اگر این تصرف بر اساس هوی و هوس باشد استبداد ایجاد خواهد گشت. استبداد، نتیجهی طغیان است و طغیان، نتیجهی استکبار و احساس بینیازی. معمولاً دو عامل مانع نقد و نقدپذیری است. یکی اینکه شخص به پشتوانهی قدرت سیاسی بخواهد مانع نقد و آزادی بیان گردد و دوم اینکه شخص خود را واسطهی خدا و مردم قرار دهد و بخواهد لباس تقدس بر تن کند و خود را بر جایگاهی فراتر از نقد بنشاند. با اندک نگاهی به سیرت پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- در مییابیم که رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- از این دو امر شدیداً خودداری میکرد. در خصوص امر اول چگونگی نشست و برخواست و تعامل پیامبر با کودکان، اصحاب، زنان و حتی دشمنان که همیشه بر مبنای رحمت و محبت استوار بود از پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- رحمتی فراگیر و همهپذیر میساخت که هر کسی را توان هم صحبتی با او فراهم میگشت. روزی بادیه نشینی به مجلس رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- وارد گشت، در هنگام صحبت با پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- میلرزید. رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- به او فرمود: من پادشاه نیستم، من فرزند زنی هستم که همچون سایرین از غذای معمولی میخورد. در فتح مکه متواضعانه و به دور از غرورِ یک فرمانده فاتح، در حالی که محاسنش بر رحل شتر ساییده میشد، وارد مکه شد. به نسبت امر دوم نیز رسول خدا اجازه هیچ غلوّی را نسبت به خودش نمیداد. بلکه صریحاً میفرمود: در حق من غلو نکنید آنچنانکه مسیحیت در حق عیسی-علیه السلام- غلو نمود. هنگامی که فرزندش ابراهیم وفات میکند، این حادثه با خورشید گرفتگی در یک روز قرار میگیرد. بعضی میگویند خورشید به خاطر وفات ابراهیم گرفته است. رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- رسماً اعلام میدارد که خورشید از نشانههای خداست و برای مرگ هیچکس نمیگیرد.
با توجه به آنچه گذشت، شخصیت رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- به گونهای بود که به راحتی امکان هرگونه نقد و مخالفت را بر میتابید. اصحاب-رضی الله عنهم- نیز البته با کمال ادب و احترام هرگاه امری را نمیپسندیدند، حتماً آن را به عرض پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- میرساندند.
البته در اینجا بد نیست به این موضوع اشاره کنیم که صحابه-رضی الله عنهم- بین آنچه از رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- در مقام رسالت صادر میگشت با آنچه ایشان به عنوان یک نظر شخصی میفرمود تفاوت قائل بودند.
توجه به این اصل، مهم است. امام قرافی در کتاب ارزشمند «الفروق»، رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- را دارای ۳ شخصیتِ «رسول»، «امام» و «قاضی» میداند. شاه ولیالله دهلوی در «حجة الله البالغة» نیز اوامر پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- را به دو دسته تقسیم میکند. اوامری که بر سبیل رسالت بیان کرده و اوامری که اجتهادات رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- است.
بر این اساس است که میبینیم حباب بن منذر-رضی الله عنه- نظر خود را در ارتباط با نحوهی استقرار لشکر در میدان بدر بیان مینماید.
یا سعد بن معاذ و سعد بن عباده-رضی الله عنه- اعتراض خود را بر تعهد رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- به بنیغطفان در مورد واگذاری یک سوم خرمای مدینه اعلام میکنند. صحابه-رضی الله عنهم- در حدیبیه نیز ناراحتی خود را از پیمان و صلح حدیبیه مخفی نمیکنند، بلکه آن را به عرض پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- میرسانند.
•با هجرت تاریخی پیامبر اکرم-صلّی الله علیه وسلّم- از مکه به مدینه، رسالت و دعوت «لا اله الا الله» وارد مرحلهی تازهای گشت که فرصتها و ظرفیتهای گستردهای را فراروی حاملان این «رسالت ومسئولیت» نهاد. پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- بعنوان رهبر «جامعه اسلامی»، پیماننامهی «مدینه» را جهت بنیان نهادن «ساختار اجتماعی نوین»ی تدوین نمودند. شما آیا نمودهایی از «آزادیهای عمومی» را در این «پیماننامهی کلیدی» تاریخ سیاسی اسلام ملاحظه مینمایید؟ به نظرشما این «آزادیها» چه نقشی در استقرار پایههای فرهنگی و سیاسی جامعه نوپای اسلامی مدینه داشته است؟
اسلام از اهل ایمان میخواهد که با دیگران با نگاهی انسانی تعامل نمایند و به مؤمنین دستور داده است با کسانی که با آنها سر جنگ ندارند از راه قسط، بِرّ و عدل رفتار کنند. زیرا مبنای دین، عدل و مصلحت بندگان است. رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- بعد از هجرت در مدینه با شرایط جدیدی روبرو بود. در مدینه تقریباً ۴۵۰۰ یهودی، ۴۰۰۰ مشرک و حدوداً ۲۰۰۰ مسلمان زندگی میکردند. از آنجایی که بر اساس بیعتِ «عقبهی کبری»، مدینه در اختیار رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- قرار گرفته بود و اهل مدینه و یهود نیز به حاکمیت رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- و مسلمانان اعتراف داشتند، پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- با مشورت با اصحاب (مهاجرین و انصار) و همچنین با رایزنی با یهودیان و اهل مدینه، پیماننامهای را جهت تنظیم روابط بین افراد جامعه تدوین و به توافق همه رسانید. بسیاری از اندیشمندان اسلامی همچون شیخ راشد الغنوشی و شیخ یوسف القرضاوی این پیماننامه را مبنای حقوق شهروندی دانسته، و حتی پروفسور حمیدالله از آن به عنوان اولین قانون اساسی مکتوب یاد میکند. بر اساس این پیماننامه تمام کسانی که در مدینه زندگی میکردند شهروند به حساب میآمدند.
بر اساس پیمان نامه مدینه، آزادی عقیده و عبادت برای همه تضمین گردید: «لِلیهودِ دینُهُم و لِلمسلمینَ دینُهُم» و تمام شهروندان مدینه از حقوق مساوی برخوردار گردیدند.
قرار شد افراد و گروهای مختلف در مدینه در مقابل دشمن، توسط بقیه مورد حمایت قرار گیرند. آزادی و حقوقی که در پیماننامه به نسبت همهی شهروندان لحاظ گردیده بود، فرصتی ایجاد نمود تا مسلمانان مخصوصاً در سالهای اول تشکیل حکومت، به استقرار و ساماندهی اوضاع معنوی سیاسی و اقتصادی جامعه بپردازند و بتوانند فرصت تخریب و توطئه را از دشمنان حکومت نوپای مدینه بگیرند. رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- به این اصول در عمل نیز به شدت پایبند بود؛ اما متأسفانه یهود و مشرکین ارزش و اهمیت این اصول را درک ننموده و دست به خیانت زدند.
•با ورق زدن برگهای تاریخ تمدن جهان متوجه خواهیم شد که بدخواهان ودشمنان «آزادی»، بیشمارند. به نظرشما پیامبر اسلام جهت برقراری نوعی از آزادی در مدینه که محل گردهمآمدن مسلمانان، یهودیان، مشرکان و منافقان با جهانبینیهاو ارزشهای متفاوت و منافع متضاد بود، با چه نارساییهای داخلی و تهدیدات خارجی مواجه بود؟
مهمترین چالش آزادی این است که روحیه بندگی در درون جانها جای گرفته باشد.
مسائلی همچون عناد، لجاجت و تعصب میتواند فرد را اسیر خود نماید. همیشه تا رسیدن به آزادی و آزادمنشی مسیر طولانی است. جامعهای که آزادی را تمرین نکرده باشد و از میوهی آن نخورده باشد در بسیاری از مواقع با آزادی به نبرد میپردازد. به همین دلیل میبینیم با وجود پیمانی که همهی حقوق شهروندی را تضمین مینمود و با وجود پیامبری که حتی به احترام جنازهی زنی یهودی بر پا میایستد، یهودیان در سه مرحله دست به خیانت و نقض پیمان میزنند. همچنین مشرکین مکه نیز به عنوان تهدید خارجی به همپیمانان خود از یهود و منافقین خبر میدهند که به زودی به مدینه حمله خواهند کرد.
•به نظر شما پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- در دوران رسالت و رهبری معنوی وسیاسیاش، تا چه اندازه در راستای «استقرار و نهادینه ساختن» آن نوع از آزادی مورد ئظر اسلام توفیق داشت؟
کاری که رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- انجام داد، این بود که توانست احترام به دیگران را - ولو اینکه با شما همفکر نباشند – در میان اصحاب-رضی الله عنهم- نهادینه کند. مسلمانان چه در دوران مکّی و چه در دورهی مدنی با خویشتنداری و سعهی صدر در برابر تحریک دشمنان، برخورد مینمودند. این صبر و تحمل توانست تا حدود زیادی موانع استقرار جامعه مدنی را که با چالشهای سنگینی روبرو بود از میان بردارد و مسلمانان بتوانند در مجموع، کارنامه موفقی را در استقرار آزادی به عنوان یک الگو به جهانیان ارائه دهند. اقبال لاهوری میگوید:
«کلُّ مؤمن اخوةٌ» اندر دلش
حریت سرمایهی آب و گلش
ناشکیب امتیازات آمده
در نهاد او مساوات آمده
هم چو سرو آزاد فرزندان او
پخته از «قالوا بَلی» پیمان او
سجدهی حق گُل به سیمایش زده
ماه و انجم بوسه بر پایش زده
کار مهم و ارزشمند رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- در استقرار آزادی این بود که اجازه نمیداد سختیها و مشکلات که فراوان بودند در درون افراد به عُقده و تنگنظری تبدیل شود. همیشه چشماندازهای بزرگ، همچون فتح ایران و روم را برای آنها ترسیم میکرد و مهمتر از آن اصحاب-رضی الله عنهم- را به گونهای تربیت میکرد که دنیا و آخرت را با هم ببینند.
وقتی صحابه-رضی الله عنهم- از مشکلات گلهمند میشدند با ذکر داستان پیشینیان آنها را از عجله و شتابزدگی بر حذر میداشتند و به آنها پیروزی در آینده را نوید میدادند.
رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- که بهترین جماعت زمینیان را تربیت نموده بود به میزان تحقق بندگی خدا، آزادی را در درون و زندگی افراد تثبیت نموده بود.
•اگر نگاهی به تاریخ رهبری و رسالت پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- داشته باشیم، نحوهی تعامل ایشان با مخالفین عقیدتی و سیاسی خویش را چگونه ارزیابی مینمایید؟ آیا در دوران حکومت ورهبری پیامبر اکرم-صلّی الله علیه وسلّم- در مدینه، مواردی از جمله محدودسازی و کنترل و منع صاحبان عقاید و ادیان دیگر از انجام شعائر دینی، اعدام، ترور فیزیکی، سیاستهای حذفی، زندان، تبعید، شکنجه و اشکال گوناگون سرکوب وخفقان که خاص حاکمان مستبد امروز ماست، ملاحظه میشود؟
اجازه میخواهم با یادآوری تقسیم بندی امام قرافی و امام ولی الله دهلوی در مورد شخصیت پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- این امر را اضافه کنم که؛ آنچه بر این تقسیمبندی مترّتب میگردد این است که همه افعال رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- در حکم تشریع و قانونی که باید از آن پیروی گردد نیست. بسیاری از احکام و اجتهادات رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- تابع شرایط محیطی و زمانی خاصی بوده که میتواند آن احکام با گذشت زمان تغییر کند. البته تشخیص این امر کار هر کسی نیست و نیاز به متخصصین و اهل اجتهاد دارد.
در جواب سؤال باید عرض کنم که عموماً در سیرت عملی پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- حتی یک مورد که کسی را به زور به پذیرش اسلام فراخوانده باشند نمییابیم. داستان موثق و مستند از سیرت پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- این مطلب را برای ما واضح میکند. روزی رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- شمشیر را در کنار درختی نهاده و استراحت نمود. یکی از دشمنان فرصت را غنیمت شمرد شمشیر را برداشت و آن را بالا برد تا با آن پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- را بکشد. رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- از خواب بیدار شد. آن مَرد گفت: «مَن یَمنَعُکَ مِنّی؟»؛ الان چه کسی از تو دفاع میکند؟ پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- فرمود: الله. شمشیر از دست مرد افتاد. پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- شمشیر را برداشت و فرمود: «مَن یَمنَعُکَ مِنِّی؟» مرد گفت: از انسان بزرگواری چون تو امید عفو و بخشش دارم. رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- او را به اسلام دعوت کرد او مهلت خواست تا بیشتر اندیشه کند و بعدها مسلمان شد.
بله رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- به عنوان رهبر جامعه اسلامی با کسانی که به او خیانت نموده یا جنگیدهاند متناسب با رفتار آنها برخورد نموده است. یهود بنیقریظه را که در سختترین شرایط خیانت نمودند به سختترین شیوه مجازات میکند. نضر فرزند حارث و عقبه فرزند ابومعیط را به عنوان مجرم جنگی در مسیر بازگشت از بدر اعدام میکند. برخی از سران یهود را که در دشمنی با پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- لحظهای آرام نمیگرفتند و از هر وسیلهای در ضربه زدن به دین استفاده میکردند حذف فیزیکی میکند.
بدیهی است که این موارد را نباید با محدودسازی و کنترل عقاید یکی دانست. زیرا این امور استثنائی در مواردی اتفاق افتاده است که این افراد شمشیر را از رو بسته و به دور از رعایت کمترین موازین اخلاقی با پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- وارد جنگ شدهاند. ضمناً این موارد را باید در حوزهی سیاست شرعی که خالی از قطعیات و احکام صریح شرعی میباشد، مورد ارزیابی قرار داد.
•به نظر شما علاوه بر «شأن ومقام رسالت» رسول اکرم-صلّی الله علیه وسلّم-، چه عواملی ایشان را در دوران رهبری سیاسی و معنویشان از افتادن در هوس استبداد و سرکوب و ساکت نمودن مردم جامعهی تحت امرش محفوظ میداشت و به آنان فرصت عرض اندام در میادین مختلف را میداد؟
این سؤال به یکی از ضوابط و قواعد مهم در فهم سیرت اشاره میکند. بسیاری در تحلیل سیرت بر این باورند که رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- تحت عنایت و مدیریت خداوند همهی کارها را انجام داده و موفق گردیده است. بله، از منظر اعتقادی، فاعل حقیقیِ همه کارها خداست، ولی این به معنی نفی برنامهریزی و نقش افراد در کارها نیست.
مطلب مهم در سیرت این است که چون رسول الله-صلّی الله علیه وسلّم- الگوی حسنه است، تمام امور حیات ایشان از دعوت، هجرت، جهاد و... براساس قواعد عادی اتفاق افتاده است. شاید تنها مورد که جنبهی استثناء دارد سفر اسراء و معراج میباشد و دلیل آن هم واضح است، چون امّت اسلامی به این امر مکلّف نیست.
عواملی که رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- را در دوران رهبری سیاسی از افتادن در هوس استبداد بازداشت به اختصار عبارتند از:
۴۰ سال زندگی پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- قبل از بعثت، او را با حقیقت زندگی آشنا نمود، مشکلات و سختیها تحمل کرد و در این مدت رسوم، آداب و قوانین زندگی را به خوبی فرا گرفته بود، این باعث گردید که شخصیت رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- از مفاهیمی همچون ظلم و تبعیض بیزار باشد. معنی آزادی را به خوبی درک کند و برای آن ارزش قائل شود.
توسعهی شخصیتی رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- به گونهای بود که جایگاه و مقام، حتی مقام رسالت، او را مغرور نمیکرد. در متن بندگی فقط رضایت خدا را جستجو میکرد. نامها و القاب او را فریب نمیداد، از هر آنچه جنبهی قداست داشت پرهیز میکرد و این باعث میگردید که اصحاب-صلّی الله علیه وسلّم- نیز در مقابل ایشان غلو نکنند. رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- با نگاه انسانی به همه مینگریست و این امر سبب میگشت که برای همه احترام و ارزشی خاصی قائل باشند.
حاکمیت تفکر جمعی و شورایی یکی از عوامل مهم نفی استبداد بود. رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- در امور مهم با همه مشورت میکرد. در غزوهی بدر میفرمود: «أشیرُوا عَلیَّ ایها الناسُ»؛ای مردم، به من مشوریت بدهید. و جالب اینجاست که به نظر اکثریت حتی اگر مخالف نظر خودش بود عمل میکرد (مانند خروج برای جنگ احد).
ایجاد فضای نقد و ابراز نظر از دیگر عوامل مهم در استبدادگریزی بود. بودن مشاورین قوی که بتوانند به راحتی آراء و نظرات خود را بیان کنند از ضرورت یک حاکم عادل میباشد.
•به اعتقاد شما رهبران، مدیران و فعالان در «احزاب و جماعتهای اسلامی» چگونه میتوانند از «سیرهی عملی» پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- در مواجهه با «فرصتها و چالشها»ی پیش روی خویش و در دنیای پرتلاطم و پرآشوب امروز، بهرهی بیشتری ببرند؟
مسئولین حرکتها و جماعتهای اصلاحی باید با درک شرایط حساس تاریخی امت اسلامی و تحلیل دقیق شرایط پیرامونی به تأسِی از رسول گرامی-صلّی الله علیه وسلّم-، خود و اعضای خود را به ایمان و معنویت مزیّن کرده و رابطهی خود را با خداوند قوی بگردانند. این امر بستر مناسب برای دور ماندن از استبداد و تنگ نظری را فراهم میآورد.
امروزه مسلمانان بیشتر از هر زمانی نیاز به همگرایی، انسجام و هماهنگی دارند. تنوع و تعدد حرکتها که نشان کثرت میباشد در ذات خود مثبت است و میتواند زمینه تضارب آراء و تنوع در فعالیتها را ایجاد کند. البته آفتی که این تنوع و کثرت را تهدید میکند این است که مسؤولین جماعتها به جای همگرایی و هماهنگی در اهداف مشترک، خود و اعضای خود را به واگرایی و تعصب راهنمایی کنند. حافظ میگوید:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
قطعاً منظور حافظ از تعلق این نیست که انسان دارای هیچ اسم و رسم یا نشان و علامتی نباشد، چرا که طبیعتِ خلقت، چنین وضعی را ایجاد خواهد کرد. یکی مهاجر و یکی انصار میگردد. یکی عالم، یکی فقیه و یکی مجاهد نامیده میشود.
آنچه حافظ ما را از آن پرهیز میدهد این است که داشتن نامهای مختلف که ناشی از رویکردهای متنوع افراد نسبت به مسائل مختلف است، در انسان تعصب ایجاد نکند. آفت تعصب باعث میشود که فرد دچار خود حقانگاری شود و درصدد حذف دیگران بر آید.
رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- که متصف به «و انَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم: ۴) است نمونهی بزرگمنشی، وسعت و آزادگی بود و لازم است ما نیز این ویژگیها را در خودمان ایجاد کنیم. والحمدلله اولاً و اخراً
نظرات
وفا
23 دی 1392 - 05:38برای شما استاد عزیز بهترین ها را آرزومندم جزاکم الله خیرا و بارک فی جهدکم و ینفعنی و جمیع اخوانی من علمکم ... بسیار جالب بود