قائلین به این موضوع، آیه ۱۱۹ سوره النساء را سند قرآنی ادعای خود قرار می دهند و در شرح و بسط آن به روایات متعددی نیز استناد می کنند. 

    در آیه:

"وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" الذاریات/۵۶

هدف از خلقت جن و انس فقط عبودیت خدا معرفی شده است. و اگر بخواهیم بیش تر موضوع تغییر خلق را در آیه ۱۱۹ سوره النساء بررسی کنیم و از آن نتیجه ای قابل قبول اخذ نماییم، لازم است حد اقل سه آیه قبل را نیز مورد مداقه قرار دهیم: 

سوره النساء، 

     " إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا"/۱۱۶

خداوند، اين را كه به او شرك آورده شود، نمى‌آمرزد؛ و فروتر از آن را بر هر كه بخواهد مى‌بخشايد. و هر كس به خدا شرك ورزد، قطعاً دچار گمراهى دور و درازى شده است.

 

"إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَانًا مَرِيدًا"/۱۱۷

مشرکان به جای خدا جز جماداتی را [که هیچ اثری ندارند، و همیشه محکوم تأثیر عوامل دیگرند] نمی پرستند، و در حقیقت جز شیطانِ سرکشِ گمراه را اطاعت نمی کنند.

 

" لَعَنَهُ اللَّهُ ۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا"/۱۱۸

خدا أو را لعنت كرد. و (شيطان) گفت: گروهى معيّن از بندگانت را به فرمان خويش مى‌گيرم.

" وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ ۚ وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا"/۱۱۹

و البته گمراهشان مى‌كنم و آرزوهاى باطل در دلشان مى‌افكنم و به آنان فرمان مى‌دهم تا گوش هاى چارپايان را بشكافند. و به آنان فرمان مى‌دهم تا خلقت خدا را دگرگون سازند. و هر كس كه به جاى خدا شيطان را به دوستى برگزيند زيانى آشكار كرده است.

    عبادت و بندگی خدا عبارت است از تلاش و حرکت انسان در جهت توحید و یکتاپرستی که طبق آیه:

"وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" الذاریات/۵۶ هدف از خلقت أو هم همین است. بنا براین، طبق آیات ۱۱۶ تا ۱۱۹ سوره النساء، تلاش شیطان برای گمراهی انسان -به طوری که به تغییر خلق بینجامد-، تغییر جهت أو از توحید به شرک است که به وضوح در این آیات می بینیم.

       عجیب است! بعضی از مسلمانان این همه وقت و انرژی خود را صرف بحث هایی می کنند که شان چنین مفاهیم بلندی از قرآن را تا سطح برداشتن ابروی زنان پایین می آورند و منظور از تغییر خلق(تغییر جهت از توحید به شرک) به این وضوحی در آیات یادشده را نادیده می گیرند. خداوند آن نیرو، غفلت، میل، و انگیزه ای (شیطان)را که انسان را از هدف آفرینش (عبادت و حرکت در مسیر توحید) گمراه و فریب می دهد و به سمت شرک منحرف می کند، نفی و لعن کرده است.

    آیا فقط ابروی زنان و امثال آن مخلوق خداست که با دستکاری آن تغییر در خلقت ایجاد و در نتیجه مورد لعن خدا قرار می گیرد؟ آیا بشر از بدو ظهور در خلقت تغییر ایجاد نکرده است؟ این همه تغییر در زمین برای ساختن راه ها و تونل زدن در دل کوه ها، این همه حفاری برای استخراج مواد معدنی، این همه تغییر در درختان و گیاهان با دستکاری ژنتیکی، تغییرات اقلیمی سرسام آور بر اثر دخالت بشر و ایجاد گازهای گلخانه ای و ایجاد پدیده گرمایش و خشکسالی یا سیل های غیر عادی و ویرانگر، دستکاری های شیمیایی و فیزیکی در مواد گوناگون و اشیاء، آلودگی های تحمیل شده به طبیعت ناشی از سوخت های حاصل از نفت و گاز و ذغال سنگ و غیره و...

آیا این نمونه ها و هزاران هزار مانند آن را نمی توان از تغییر در خلق به حساب آورد؟ اساسا چرا به مداوا ی بیماران مادرزاد ایراد ندارند که در تغییر خلق او دخالت می کنند و زندگی یک انسان ناقص الخلقه را نجات می دهند چرا او را به حال خود رها نمی کنند؟!!

    نقل می کنند فردی که به شدت مخالف عصب کشی دندان و ترمیم آن توسط دندان پزشک بود و  آن را دخالت در خلقت می دانست، خود به دندان درد شدید مبتلا شد و مجبور شد به پزشک مربوط مراجعه و خود را درمان کند ظاهرا از آن روز دیگر حرفی از تغییر خلق به میان نمی آورد!

    سخن از تغییر خلق و اشاره قرآن در آیه ۱۱۹ النساء که شیطان انسان را بدان تهدید می کند، در واقع منظور " هدف" خلقت انسان است نه تغییرات در طبیعت. بدیهی است تغییرات در پدیده ها امری اجتناب ناپذیر است و باید در جهت کمال و رفع نیازهای بشر و ساماندهی بیش تر محیط زیست باشد نه شکل ویرانگر آن اما در اینجا بحث چیز دیگری است که شیطان برای فریب انسان کمر همت بسته است. 

    شیطان همواره مترصد گمراهی انسان در وادی اوهام و آرزوهای باطل بوده، هست و خواهد بود و با القاء تصورات بی اساس در شناخت آفریدگار او را وارد عبادت و بندگی هوس و امیال نفسانی می کند و هدف خلقت را بر او مشتبه می کند و به جای توحید و هماهنگ کردن آرزوهایش در جهت یگانگی خالق و تنظیم رفتارهایش در جهت اهداف بزرگ و متعالی، أو را در جهت شرک سوق می دهد.

    امروزه بشر در پرتو پیشرفت علوم قادر به اصلاحات ژنتیکی شده و در این مسیر قدم برمی دارد و در آینده بسیاری از بیماری های ژنتیکی مادرزادی را از میان خواهد برد. آیا این تفکر سطحیانه ممنوعیت تغییر، چالشی در مقابل تلاش دانشمندان نیست؟

    آیا بعضی اعمال جراحی که امروزه شاهد هستیم و اشکال بدقواره جسمی را به بهترین صورت اصلاح می کند، دخالت نادرست و نامشروع در خلقت و موجب لعن خداوند است؟!

    یکی از ویژگی های انسان نسبت به سایر حیوانات، پیرایش و زدودن زوائدی از بدن مانند مو و ناخن و نیز آرایش و افزودن های زینت بخش است. نفس این کار در حد معقول و متعادل نه تنها بد نیست بلکه بسیار هم لازم و پاسخی است به حس زیبا دوستی بشر اما آنچه که بد و نارواست، افراط و تفریط و خروج از تعادل است که افراط و تفریط در هیچ زمینه ای صحیح نیست. پس، بهتر است به جای پاک کردن صورت مساله از جانب بعضی، به حل مساله بپردازند و با قبول اصل موضوع، وارد فاز تعامل فرهنگی برای پیشگیری از افراط شوند.

    افراط، حتی در عباداتی مانند نماز و روزه هم که موجب اختلال یا تعطیلی عرصه های دیگر زندگی شود، جایگاهی دینی و منطقی ندارد.

     خلاصه این که:

اصل دین که بر محور عظیم توحید می چرخد و اساسا تفاوت انسان با سایر حیوانات، برخورداری از قدرت درک و توانایی انطباق عواطف انسان با آن است، با انتخاب و پذیرش این راه، هدف خلقتش را بر او معنا دار می کند و در نقطه مقابل، شرک که بر آمده از آمال و آرزوهای سست، تصورات غیر قابل انطباق با واقعیات، و در عمل جهت گیری های متفرق که عایدی جز دسته بندی ها و تنازع ندارد، حاصل پیروی از علقه های شدید صرفا حیوانی و انگیزه های برآمده از آن است و این علقه ی شیطانی همیشه همراه انسان، اگر کنترلی بر آن حاکم نباشد، این انسان است که مطیع و فرمانبر و تسلیم هوی و هوس می شود و گمراه می گردد. در ادبیات نمادین قرآنی به این حالت نفسانی که برآمده از پایه ی بعد حیوانی انسان است، و تا انسان زنده است با او خواهد ماند و در بیان نمادین دیگر در قرآن، أو دشمن قسم خورده و ملازم همیشگی انسان باقی می ماند، شیطان نامیده می شود.

تنزل این معانی عظیم قرانی به امور ناچیز با برداشت ها و تفاسیر سطحیانه، جز پوسته ای توخالی و رفتارهای سطحی و حاشیه پردازانه، پیامی ارزشمند از دین و عبادات برای متدینین به ارمغان نمی آورد.