بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه و اتباعه اجمعین الی یوم الدین
بشر در میان مخلوقات به سبب بهرهمندی از امتیازاتی چون روح خدایی، عقل، نطق، اختیار و...، جایگاه منحصر به فردی دارد و آفریدهی ویژهای است؛ او برخلاف بیشتر مخلوقات، با طبع کامجو و عقل ابزارسازی که دارد از توانایی تغییر جهان آفرینش و توسعهی تمدن و تکنولوژی برخوردار است و در نتیجه، «داشتن»های او، هم از حیث کمّی و هم از حیث کیفی، دائماً در تکامل و افزایش بوده است. نوع کارکرد این داشتهها(استعدادها، امکانات و برخورداریها) در زندگی و سرنوشت بشر، کاملاً به چگونه «بودن» وی مرتبط و وابسته است. «بودن»های ما آدمیان نیز محصول وراثت، خود و محیط است که جوامع مختلف سعی دارند با آموزش و پرورش و نهادهای مرتبط با آن، فرآیند تربیت بشر و تأثیر این عوامل سهگانه بر تکوین شخصیت وی را به سوی مقاصد مطلوب هدایت کنند تا در نهایت با داشتن افرادی فرهیخته و بالنده و جامعهای همسو با فضایل و نیکیها، زندگی فردی و اجتماعی بشر را با شهد تکامل، آرامش و پیشرفت در آمیزند.
بر این اساس، گروهی از عالمان و اندیشمندان اهل سنت ایران، در اواخر عصر پهلوی، تحت تأثیر آموزههای قرآن و سنت نبوی و با کاتالیزور جریان جهانی بیداری اسلامی، پس از رایزنی و هماندیشیهای متعدّد بدین نتیجه رسیدند که برای کامیابی در زندگی دنیوی و حفظ و تکمیل شخصیت خود و سپس ایفای نقش مثبت در اجتماع، اندیشهها و گامهای خود را همسو سازند و همنوا با کائنات تسبیحگوی، نوای روحنواز «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را هر بامداد و شامگاه به عنوان سرود زندگی خود در گوش هستی نجوا کنند. سرانجام مقرّر شد با مرجعیت مکتب آسمانی اسلام و با تأكيد بر مفاهيم بنيادين «توحید در جهان بینی، اخلاق در زندگی فردی و آزادي و عدالت در زندگی اجتماعی» در پرتو درک احکام و مقاصد شریعت، درک واقعیتها و درک اولویتها، با توکل بر آفریدگار توانا، پای در عرصهی عمل بگذارند و از طریق پرورش فرد مسلمان، خانوادهی مسلمان و جامعهی مسلمان بر اساس تعالیم نورانی قرآن كريم، تحقّق آرمانهای خود را پی بگیرند. حاصل عینی آن رایزنیها و همکاریها، تولّد تشکّلی مدنی با مرجعیت اسلامی بود که امروزه تحت عنوان «جماعت دعوت و اصلاح ایران» در تمامی مناطق اهل سنت کشور پهناورمان به فعالیت مشغول است.
به رغم دشواریهای فراوان، خوشبختانه اکنون جماعت دعوت و اصلاح ايران، به لطف الهی و در نتیجهی تلاش مخلصانهی یاران، از همراهی جمعی از نیکخواهان و دیندوستان اهل سنت کشور که از اقشار گوناگونی مانند علمای دینی، اساتید دانشگاه، انديشمندان، فرهنگیان، دانشجویان، طلاب، بازاریان، کارگران و... تشکیل شدهاند، بهرهمند و به آن مفتخر است و کوشیده است در ادای وظیفهی دینی- انسانی خویش در ابعاد گوناگونی همچون تبلیغ معارف اصیل اسلامی با حکمت و موعظهی حسنه، پرورش اخلاقی و دینی دانشآموزان و دانشجویان، تلاش برای آمادهسازی مساجد و مدارس علوم دینی، نگارش، ترجمه، چاپ و نشر مقالات و کتابهای گوناگون عقیدتی، فقهی، تاریخی و... در سطح کشور، دفاع از برقراری آزادی و عدالت در کشور و به ویژه تلاش برای عمومی و برجسته کردن حقوق و مطالبات جامعهی اهل سنت ایران، کمک به پروژهی توسعهی سیاسی و فراهم شدن امکان مشارکت و رقابت سیاسی برای عموم شهروندان، کمک به تحقق اتّحاد و تقارب میان پيروان مذاهب اسلامی با تأکید بر ضرورت قبول تفاوتها به عنوان پیش شرط و پایهی اتّحاد، حفظ آرامش جامعه و... به سهم خود مشارکت کند. در عین حال جماعت که به خوبی از اهمیت و عظمت وظیفهی دینی خویش و هم چنین لیاقت و شرافت والای هموطنان آگاه است، افتخارش نه به این اندوخته کم، بلکه به این است که با وجود فعالیت تقریباً طولانی خویش در فضای خاصّ کشور ایران، مرتکب اقدامی برخلاف عزّت و مصالح ملّت خویش نشده است.
جماعت در مرحلهی تازهی فعّالیت خود تصمیم گرفت به منظور معرّفی بهتر و بیشتر خویش و زمینه سازی برای تفاهم و تعامل، رویکردها و نگرشهای اساسی خود را در نوشتاري مختصر به اطّلاع عموم هموطنان و به ویژه فعّالان اجتماعی و سیاسی برساند تا هم حقّ شهروندان برای شناختن نیروهای فعّال در جامعه رعایت شده باشد و هم جماعت نیز آنگونه که خود معتقد و مایل است، به مخاطبان محترم معرّفی گردد.
جماعت دعوت و اصلاح، از آنجا که برنامهي خود را تنها تفسير درست از اسلام نمیداند، از پیشنهادها و انتقادات همهی اندیشوران و دلسوزان دین و جامعه استقبال میکند و آرزومند روزی است که توحید در جهانبینی، اخلاق در رفتار فردی و آزادي و عدالت در تعاملات اجتماعی در حد مطلوب برقرار شود تا آدمیان بتوانند با خرسندی و آسودگی، در دنیایی آباد، به عبادت خالق و خدمت خلق بپردازند. و ما ذلک علی الله بعزیز.
غرق شدنِ انسانِ معاصر در اهتمام بیش از حد به نیازهای مادی و فیزیولوژیك، چه از شدت فقر و چه از فرط کامجویی، او را با نوعی بیماری و حتی بحران مواجه کرده است كه «بحران معنویت» و یا «فقر معنوی» نام دارد و به جرأت میتوان گفت كه این امر، زمینهساز بسیاری از تنشهای روحی و حتی جنگها و جنایتها بوده است. بروز جنگهای نژادی، مذهبی و قبیلهای، آمار بالای نابسامانیهای روانی و اضطراب و افسردگی و سرانجام فساد فراگیر و دامنهداری كه به تضعيف جايگاه نهاد خانواده و ازدیاد جرم و جنایت حتی علیه كودكان انجامیده است، شاهدی برای صحت اين مدعاست.
به باور ما اگرچه انسان با تلاش و خردورزی خود، به دستاوردهای بزرگی در دانش و فناوری نایل آمده و زمینههای «آزادی»اش را بیش از پیش فراهم کرده است، اما از دستيابي به «آزادگی» مطلوب ناكام مانده و به دلیل عدم برخورداری شايسته از «معنویت»، انسانیت و هویت انسانی او در معرض خطر قرار گرفته است و بعید نیست كه نتیجهی همهی تلاشها و یافتههایش برضد آدمیّت و هویت انسانیاش، به كار گرفته شود.
«معنویت خواهی» در دنیای امروز، چیزی جز اهتمام به نیازهای روانی و غیر مادی به منظور دستیابی به كمال انسانیت و در نهایت، معنادار كردن زندگی و برگرداندن آرامش به آن نیست و برای پركردن خلأ معنویت در زندگی انسانِ معاصر تلاشهای زیادی صورت گرفته است. مكاتب روانشناسی، روان درمانی و مشاوره، ادیان هندی، نحلههای مختلف عرفان و تصوف، باشگاهها و انجمنهای ورزشهای رزمی و... همگی برای احیای معنویت تلاش میكنند؛ ولی دستاوردها و نتایج حاصل از این تلاشها، نيازهاي ياد شده را به خوبي تأمين نكرده است؛ زیرا هر كدام از آنها تنها به گوشهای از وجود بسیار پیچیده و درهمتنیدهی انسان توجه نمودهاند و از پرداختن به همهی ابعاد شخصیت او و همچنین جایگاهش در كل هستی و نسبت او با سایر موجودات عالم، ناتوان ماندهاند. به نظر ما این كار فقط در حیطهی علم و قدرت خالق انسان و جهان قرار دارد.
اسلام به عنوان یكی از ادیان بزرگ جهان و تنها دینی كه دارای متنی اصیل و دست نخورده است، با لحاظ كردن ابعاد گوناگون وجود انسان و نگرشی واقعبینانه به او، همیشه در راستای گسترشِ «معنویت» و «معنا بخشیدن به زندگی» گام برداشته است و آدمی را به شكوفایی همهی استعدادها و صعود به قلهی رفیع انسانیت، ترغیب و حتی امر کرده و از توجه بیش از حد به ظواهر زندگی و «اکتفا به این جا و اكنون» بر حذر داشته است.
«معنویت» در اسلام، تنها یك تجربهی درونی یا یك احساسِ دینی فردی نیست كه بتوان آن را در «لحظههایی ناب» و با «ادبیاتی رمانتیك» و عباراتی «نغز» و «شیرین» و یا «حركاتی موزون» در سالنهای ورزشی و گوش دادن به سخنرانیهای معنوی و یا خلوت و خلسه، فرا چنگ آورد؛ بلكه خودِ زندگی و كوششِ معمولی و روزانه است؛ به شرطی که با یاد خدا عجین شود و با فضایل و ارزشهای انسانی و اخلاقی آراسته گردد. فراموش كردن و یا حذف خدا از زندگی، علت اصلی فراموشی خود و در نتیجه بیمعنایی و سرگردانی انسان است.
آری محور معنویت در اسلام، «ایمان» است و مهمترین نتايج ایمان نیز، عبارتنداز:
الف) گسترش افق دید انسان و هدفمند كردنِ زندگی با:
1- احساس حضور خدا در كل هستی و نظارت او بر رفتار و حركاتِ همهی موجودات و هر نوع تغییر و دگرگونی كه در هر لحظه از زمان اتفاق میافتد و مدنظر داشتن این که بقای وجود نیز كاملاً به تداوم عنایت او وابسته است. خدایی كه خالق و رازق بندگان خویش است، ندا و نجوای آنان را میشنود و به فریادشان میرسد؛ نه تنها امكانات بالندگی آنها را مهیا میكند، بلكه موانع و آفات را هم از سر راهشان بر میدارد. خدایی كه به رغم مسلح كردن انسان به توانمندیهایی چون عقل و اراده، باز هم با لطف و كرم خود، انسانهایی را به عنوان پیامآور برمیگزیند و آنان را همراه با «روشنگریها و دستورالعملهایی» به نام «كتابهای آسمانی» سوی او روانه میکند تا بلكه اگر خود بخواهد و بجوید، طریق سعادت و خوشبختی را سریعتر و سهلتر بشناسد و بپوید.
2- امید به ادامهی زندگی و نفی نابودی ابدی انسان كه با اعتقاد و باور به جهانِ پس از مرگ تحقق مییابد؛ جهانی كه در آن هر كس به تناسب كارهای نیك و بد و یا خدمات و خیانتهایش به همنوعان خود، ثواب و عقاب دریافت میكند. زندگی در آن جهان، بدون كاستی، كینه، نفرت، نزاع، خستگی، بیماری، پیری و مرگ و نابودی در جریان است و بشر به پاسخ پرسشهایی که باعث اضطراب و پریشانیاش بودهاند، دست مییابد؛ این گونه است كه احساس مسؤولیت و شور زیستن در ضمیر انسان افزایش و نگاهش به زندگی وسعت مییابد و از غوطهور شدن در مادیات صِرف و غرق شدن در گناهان میپرهیزد و معنویت را در زندگی تجربه میكند.
ب) همنوا شدن با هستي در تسبیح و تقدیس خداوند:
آدمی با درک این حقیقت، به جای احساس بیگانگی و دشمنی با مجموعهی کائنات، آن را زنده و صمیمی و اثری از لطف و رحمت پروردگارش ميداند، كه یار و مددكار او در مسیر بندگی و بالندگی است.
"آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كه در آنهاست، او را به پاكي ميستايند و هيچ چيز نيست مگر اينكه او را به پاكي ميستايد، ولي شما تسبيح آنان را نميفهميد. بيگمان او بردبار و آمرزنده است." (الإسراء/44)
ج) انجام عبادات:
اگر چه به تعبیری بسیار صحیح و زیبا، كل زندگی، به شرط همنوایی با شریعت، عبادت است ولی مهمترین مناسكی كه بیانگر اوج خداپرستي و کمالخواهي محسوب میگردد، عبارتند از: نماز، زكات، روزه و حج.
انسان مسلمان، پنج بار در شبانهروز، در هر جا و در هر حالی كه باشد، به محض شنیدن اذان كه زنگ معنویت را به صدا در میآورد، دست از همهی فعالیتهایش میكشد و با آداب و اسلوبی خاص و بدون واسطه، به راز و نیاز و گفتگو با پروردگارش مینشیند و با زیباترین واژهها و عبارات، به حمد و ثنای او میپردازد و هر چند لحظاتی اندك ولی مكرر و همراه با ادامهی زندگی روزانه، مبدأ و مقصد و هدف خویش و جایگاهش در هستی را به یاد میآورد.
انسانِ مسلمان، به محض این كه مال و دارائیاش به میزان مشخصی رسید، خود را ملزم به پرداخت قسمتی از آن میداند كه «زكات» نام دارد؛ تا از این طریق، ضمن کسب رضایت خداوند، با همنوعانِ خویش ابراز همدردی کند و بر انگیزههای طمع و مالپرستی تسلط یابد و حب بیش از حد مال و دارایی، اندرونش را تیره و تار نسازد و هویت انسانی خویش را فدای آن نكند.
مسلمانان، در هر سال یك بار و به مدت یك ماه، انقلابی در زندگی فردی و اجتماعی خود ایجاد میكنند، عادتها را میشكنند، از خوردن و خوابیدن و آشامیدن و حتی فعالیت تكراری چشم و گوش و زبان خویش میكاهند و با تمرینات یك ماهه در مدرسه رمضان، باور میكنند كه میتوان بر انگیزهها و نیازهای مادی و فیزیولوژیك غالب شد؛ نیازهایی كه در تحریك انسان به فاصله گرفتن از معنویت تأثیر بسزايي دارند.
خداوند مهربانِ مهرورز، به منظور پرورش معنوی بندگانش، آنها را حداقل یك بار در طول زندگیشان، به هجرت از مال و منال و وطن و زادگاه خود، فراميخواند و در سفري طولانی و بسیار معنوی به نام «حج» و در مكاني مقدس به نام «مكّه» گِرد میآورد تا با قرار گرفتن در فضايی روحانی و در كنار مسلمانان دیگر، از سرزمینها، رنگها، اقوام و نژادها و سرانجام زبانهای متفاوت، دل را طراوت بخشند و چشمها را شستشو دهند و جوری دیگر ببینند و زنگارهای نفرت و كینهی برخاسته از اختلافات طبقاتی را از روح و روان خود بزدایند.
همهی شعایر و مناسك فوق، اگر به گونهای شایسته و مورد پسند پروردگار انجام گیرند، مسلمانان را آمادهی «جهاد در راه خدا» میکنند. جهاد نیز چیزی جز نهایت تلاش در جهت جلب رضایت خداوند نیست كه با تزكیهی نفس و خدمت به بندگان خدا از طریق زمینهسازی برای رشد و شكوفایی استعدادهایشان، و آزادی و آزادگیشان، و كوتاه كردن دست پلید و سایهی سنگین فساد، تبعیض و استبداد از سرشان ميسر میشود.
مسلمانان، به منظور ارتقاي معنويت خويش و با استمداد از انجام مناسك و عبادات، «سبك خاصی از زندگی» را در دو بُعد فردی و اجتماعی كه مملو از صلح و آرامش و معنویت است، به نمایش میگذارند که مهمترین جلوههای آن عبارتند از: «ذكر»، «شكر»، «توكل»، «اخلاص»، «آرامش» و «شهادت» در بُعد فردی، و «تقوا»، «آزادي»، «عدالت»، «محبت»، «احسان»، «تعاون»، «عفو و مدارا»، «ایثار» و «اخوت» در حیات جمعی و بُعد اجتماعی.
زندگی معنوی آنان در حالت فردی با «ذكر»، كه یاد خدا و احساس حضور او در هر حال و در هر مكانی است، شروع میشود، با «شكر»، كه اظهار سپاس و قدردانی به پیشگاه او و احساسِ عزّت نفس و مسؤولیت به دلیل مورد لطف و مرحمتش قرار گرفتن است، ادامه مییابد. آنان با تكیه و «توكّل» و واگذاری كارها به خدا و یكرنگی و اخلاص در عمل، به نوعی آرامش و اطمینان قلبی میرسند كه آمادهی شهادت و رفتن به سوی او، تنها با یك اشاره و گذشتن از جان و مال خویش میگردند و به این ندا لبیك میگویند كه:
"اي نفس به آرامش رسيده[و مطمئنه]* سوي پروردگارت بازگرد در حالي كه تو از او[خدا] خشنود هستي و او[خدا] از تو راضي است* پس در زمرهي بندگان من درآي* و به بهشت من داخل شو." (الفجر/27 الی 30)
حیات جمعی مسلمانان و جامعهی اسلامی، آنگاه معنوی میشود كه اولاً: مسلمانان در زندگی فردی خود، چنانکه گذشت، مهذّب شده باشند. ثانیاً: در روابط اجتماعی، در برابر یكدیگر، احساس مسؤولیت نمایند و از بیتفاوتی و سهلانگاری در قبال رویدادها و پدیدههای اجتماعی بپرهیزند؛ نسبت یه یكدیگر محبت و مهربانی داشته باشند؛ در امور خیر و پسندیده همكاري نموده، بر يكديگر پيشي گيرند؛ با عفو و گذشت، خطاها و گناهان را بر یكدیگر ببخشایند و با سعهی صدر و مدارا، تفاوتها و اختلافات خویش را كمتر نمايند و یا آنها را تحمّل کنند. در مواقع اضطراری و حسّاس، دیگران را بر خود ترجیح دهند و با پیوند «اخوت»، شریكِ غم و شادیِ همديگر شوند و در نهایت، این كه با آگاهی قبلی و حفظ استقلال فردی، «من»ها را به «ما» تبدیل كنند و از خودپرستی و انانیّت كه ریشهی هر گناه، ظلم و تجاوز به خود و دیگران است، اجتناب ورزيده، دست به دعا بردارند و بگویند:
"...پروردگار ما! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتهاند، بيامرز و در دلهايمان نسبت به كساني كه ايمان آوردهاند كينهاي قرار مده. پروردگار ما! همانا تو بخشنده و مهربان هستي." (الحشر/10)
جان كلام این كه «معنویت» در اسلام، همان ربّانی شدن است؛ یعنی زندگی انسان به رنگِ خدا درآید و غیر از عشقِ او و گردن نهادن به اوامر و نواهیاش، هر نوع تعلّق خاطری را از قلبش بزداید؛ به خاطر او زندگی كند و به خاطر او جان دهد، چیزی را از كسی باز ستاند و یا بدهد؛ برقراری پیوندها و یا گسستن آنها، تنها به خاطرِ او باشد؛ نقطهی اتكا و امیدش تنها او باشد و ترس و طمع از كسی جز او، به دل راه ندهد؛ به هنگام مصیبت و بلا و یا هر گونه اضطراب و دلتنگی، فقط به او روي آورد و از او استعانت بجوید و صمیمانه راز و نیازش را به او بگوید:
"بيگمان من مخلصانه روي خود را سوي كسي گرداندم كه آسمانها و زمين را آفريده است، و من از مشركان نيستم." (الانعام/79)
"بگو: «به راستي نماز و [ساير] عباداتم، و زندگي و مرگ من، تنها براي خداست كه پروردگار جهانيان است»." (الانعام/162)
راهكار
تربيت و اصلاح بينش
اسلام برای كاشتن نهال «ایمان» كه شالودهی «معنویت» است و به منظور استحكام و گسترش آن در زندگی فردی و اجتماعی، از «تربیت» مدد میجوید.
«تربیت» از منظر ما، پرورش تدريجي، واقعبینانه، همه جانبه، متوازن، مثبت و مستمر شخصیت افراد جامعه بر اساس قرآن و سنت است. محصول چنین فرایندی، «انسان صالح» است؛ انسانی كه دارای روحیهای حقیقتجو واستدلالگرا، همّتی عالی و ارادهای پولادین و همچنین مسؤولیتپذیر و نوعدوست است؛ یعنی او، زمین و آسمان، ماده و معنا، عقل و احساس و دین و دنیا را به هم پیوند زده است.
این تربیت، در بطن و متن اجتماع، همراه با فعالیت، مشاركت، نقد و گفتگو است. بیش از آن كه با تلقین و خطابه باشد، با عمل و ناشی از آموزش و پژوهش است و پیش از آن كه مستقیم و رسمی باشد، غیر مستقیم و غیر رسمی است و كسانی كه به تربیت دیگران اهتمام میورزند، باید خودشان نمونهای عملی و الگویی برجسته از باورهایشان باشند؛ در غیر این صورت، كار این افراد نه تنها ناقص و ابـتر خواهد بود بلكه نتیجهی معكوس نیز دربردارد؛ زیرا ما نمیخواهیم افراد را از طریق شعارها و فضای روانی-عاطفی خاصی كه پارهای اوقات به وجود میآید، تحت تأثیر و تلقین قرار دهیم؛ بلكه این تربیت، هم آگاهانه و هم ارادی است و حتی در زمانی كه فرد به مرحلهی آگاهی و انتخاب صحیح هم دست نیافته و به بلوغ كامل هم نرسیده است، به جای تلقین و امر و نهی مستقیم، به زمینهسازی برای شكوفایی استعدادهای او و نظارت و راهنماییاش باور داریم.
ما معتقد به تربیتی واقعگرا و متوازن هستيم كه نیازهای انسان(فكري، مادی و روانی)، تواناییها و ناتوانیها و كوششها و خطاها و لغزشها و انابتهايش را نادیده نمیگیرد.
نفس انسان، مُلْهَمْ به «خیر» و «شر» است. آمادگی صعود و سقوط را دارد، نه موجودی شرّ و سراسر بدی است و نه پاك و بینقص كه هیچ خطایی از او سر نزند. به بهانهی صعود و سلامتی روانیاش، نیازهای مادی و فیزیولوژیك او را نادیده نمیگیریم و یا سركوب نمیكنیم و به بهانهی واقعیت داشتن نیازها، دورنمای رشد و ترقی و آرمانهای پاكی و فضیلت را در برابرش تاریك و تخریب نخواهیم كرد.
تربیت از نظر ما، پروژهای نیست كه در محدودهی زمانی مشخص شروع شود و پایان یابد؛ بلكه فرايندی است كه از ولادت تا هنگام مرگ جریان دارد؛ این تربیت در خلاء و در كنج صومعهها، مساجد و خانقاهها صورت نمیگیرد و به آنها هم محدود نخواهد ماند؛ همانگونه كه مادهای درسی در كلاس درس و یا موضوعی قابل بحث در همایشها و كنفرانسها و سرمقالهی روزنامهها و نشریات تخصصی نیز، نخواهد بود بلكه نیازمند تلاش، مشاركت، نقد و گفتگو در زندگی و همراه با فعالیتهای روزمره و عادی است.
این تربیت، متعادل و متوازن است؛ یعنی به همان میزان كه به پرورشِ عواطف و احساسات انسان اهمیت میدهد، اندیشه و عقل او را نیز مورد خطاب قرار میدهد. به بهانهی توجه به درون و تزكیهی نفس، فرد را از نگاه به بیرون و اهتمام به مسایل و مشكلات جامعه بازنمیدارد و استقلال فردی او را به پای جامعه قربانی نمیكند و بر عكس، به بهانهی «فردیتِ» او، دستش را برای سرپیچی از قوانین و مقرّرات اجتماعی و بیتوجهی به منافع عمومی باز نمیگذارد و به قول معروف، برای آزادی فرد، عدالت اجتماعی را خط قرمز قرار میدهد و عدالت اجتماعی را زمینهساز آزادی او میداند.
ما به «تربیت مثبتِ» انسان اهتمام میورزیم، به گونهای كه به جاي آن كه در فكر «تخریب» باشد، «سازندگی» را مدّ نظر داشته باشد؛ با كمترین امكانات و در بستهترین فضاها، نقش خویش را ایفا كند و منتظر نماند كه دیگران مشكلات او را حل كنند؛ به بهانهی توطئهی دشمن، كوتاهيها و خطاهايش را توجیه نكند و با امّا و اگرها و یا حیلههای شرعی و مصالح سیاسی، سرنوشت خویش و جامعهاش را به دست دیگران نسپارد و با این استدلال كه اوضاع و افراد خراب و فاسد شدهاند، وظیفهی انسانیاش را فراموش نكند و به همراه نقد، پیشنهاد نیز داشته باشد. میخواهیم افراد به جایی برسند كه «بدانند چه میخواهند» و به دنبال «نفی وضع موجود» توانایی «اثباتِ وضع مطلوب» را هم داشته باشند و همان گونه كه به دنبال استیفای حقوق خویش هستند، از تكالیف خود نیز بپرسند.
همهی موارد فوق، به تعریف تربیت و بنیان وخصوصیات آن مربوط میشود و قطعاً برای دستیابی به تربیتی با این ویژگیها و خصوصیات، نیازمند وسایل و امكانات و روشهای سازگار و مناسب نیز هستیم.
ما به منظور نیل به چنین تربیتی، اصلاح تصوّرات و بینش فرد دربارهی خود، هستی و نقش و جایگاهش در آن را مقدم بر هر چیزی میدانیم و در این راستا از «عقیده»، آنگونه كه قرآن بیان میدارد، بهره میگیریم؛ عقیدهای كه وجود، حضور و تأثیر بدون قید و شرط خداوند در هستی را تبیین میكند و آسمانها و زمین را با تمام عظمت و امكاناتی كه دارد، مسخّر انسان و زمینهی رشد و شكوفایی او میداند، و سرانجام با ترسیم جهانی دیگر و ادامهی حیات، پوچی و عبث بودنِ خلقت را از اذهان میزداید.
پس از اصلاح بینش و تصورات انسان به وسیلهی عقیده، فرد با انجام عبادتهایی چون: نماز، زكات، روزه و حج، عملاً به تمرین و خودسازی میپردازد و با رعایت عدالت، احسان و ایثار، به تنظیم روابط خود با دیگران مبادرت میورزد.
از آنجا كه نوع پاسخ به نیازهای روانی و فیزیولوژیك نقشی بسیار مهم و اساسی در تربیت فرد و جامعه ایفا میكند، ایجادِ امنیت(در همهی ابعاد)، اشتغال، استقرار آزادی و تأمین رفاه اجتماعی را در این راستا، فراموش نمیكنیم و به منظور دستیابی به آنها، از هیچ تلاشی دریغ نخواهیم كرد.
در طول تاريخ زندگي بشر، يكي از بزرگترين موانع رشد، ترقي، وحدت، همبستگي و رفاه انسانها و نيز يكي از بارزترين عوامل ستم بر مردم چه در سطح روابط فردي و اجتماعي و چه در نظامهاي سياسي و اقتصادي، استبداد و خودكامگي بوده است.
استبداد در سادهترين مفهوم، به معني تمركز قدرت اجرا و تصميم گيري و نيز منابع ثروت در دست يك شخص يا يك گروه خاص است؛ به گونه اي كه مردم در واگذاري و يا نظارت بر كيفيت به كارگيري آنها نقشي نداشته باشند.
استبداد به خاطر زيانهاي فراوان اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي و سياسياي كه در بر دارد، در طول تاريخ هميشه از جانب پيامبران خداوند به چالش كشيده شده است.
مبناي اصلي مبارزه با استبداد و خودكامگي و فردمحوري در تمام اديان الهي توحيد بوده است. توحيد، همه ابناي بشر را در ارزشها و مسؤوليتهاي انساني همسان قرار داده، آنها را در آخرت نيز داراي سرنوشتي مبتني بر اعمال اكتسابيشان دانسته است.
بر همين اساس براي ريشهكن نمودن هرگونه فردمحوري و استبداد در زندگي انسانها، خداوند اصل شورا را به عنوان قاعدهي حاكم بر تنظيم روابط اجتماعي در سطوح خانواده، جامعه و حكومت مقرر فرموده است؛ تا ضمن احترام به كرامت و ارزش انساني، همه افراد جامعه در تعيين سرنوشت خود و تصميمگيري دربارهي هر آنچه براي خانواده، جامعه و حكومت سرنوشتساز است، مشاركت كنند.
شورا در بُعد سياسي خود اصلي است مبتني بر قراردادي دو طرفه ميان حاكمان و شهروندان كه در آن حاكمان متعهد به اجراي دستورات خدا و پيامبر به سود مردم و در مقابل شهروندان نيز ملزم به اطاعت از دستورات آنان در چارچوب مقررات دين و نقد و نُصح حاكمان در صورت مخالفت با امر خدا و پيامبر هستند.
اين امر و نيز اشاره به اداره جامعه اسلامي به صورت جمعي و نه فردي در آيه 59 سورهي نساء چنين آمده است:
"اي كساني كه ايمان آوردهايد، از خدا اطاعت كنيد، و پيامبر و اولياي امرتان را [نيز] فرمان بريد، پس هرگاه در مورد چيزي دچار اختلاف شديد، آن را به [كتاب] خدا و [سنّت] پيامبر برگردانيد، اگر به خدا و روز آخرت باور داريد،كه اين بهتر و نيك فرجامتر است." (نساء/59)
از سوي ديگر، ادارهي حكومت اسلامي در دوران پيامبر اسلام و نيز دورهي سي سالهي خلافت راشده بر اساس شورا بوده و در عهد خلفا، خليفه مجري دستورات شورا (اهل حل و عقد) بوده است.
بعد از پايان آن دوران در بسياري از موارد، تصميمگيريهاي فردي و محفلي جايگزين سيستم شورايي گرديده كه بي ترديد اين امر يكي از عوامل برجسته تفرقه و تشتت ميان مسلمانان بوده است.
جريان بيداري اسلامي معاصر، با درك اين امر يكي از اهداف رساي خود را احياي شورا در سطوح مختلف اجتماعي، سياسي و بينالمللي قرار داده است؛ به اميد اينكه درآينده مسلمانان بتوانند شاهد جامعهاي مبتني بر مساوات و آزادي و حكومت متكي به رأي مردم و پايبند به تصميمات شورايي باشند.
در اين ميان جماعت دعوت و اصلاح ايران نيز، شورا را نه تنها يك روش براي اداره حكومت و جامعه، بلكه آنرا يك رويكرد و اصل تغييرناپذير ميداند كه بايد هميشه و در تمام اركان جامعه و جماعت ساري و جاري باشد و رسيدن به آزادي، مشاركت و همبستگي مطلوب را جز از راه شورا ميسر نميداند. استقرار شورا مستلزم پايبندي به راهكارهاي مناسب است كه در پي ميآيند.
راهكارها
آموزش و فرهنگسازي
اولين و مهمترين راهكار براي تحقق و تثبيت مفهوم «شورا» و جاري شدن آن در همهي سطوح اجتماع و ابعاد مختلف فعاليت هاي فكري و عملي، آموزش احاد جامعه از طرق گوناگون است.
سازوكار تحقق اين مهم، از آموزشهاي اوليه خانوادگي به عنوان نخستين واحد اجتماع آغاز ميشود كه در آن فرزندان الگوي مناسب رفتار شورايي را از نحوهي تعامل والدين فرا ميگيرند. تداوم آموزش فرهنگ شورايي مستلزم عنايت جدي مدارس و مراكز آموزشي به اين اصل مهم، در هر دو حوزه نظري و عملي است. مساجد و مراكز ديني، رسانهها و نهادهاي مدني نيز بايد هر يك به سهم خود نقش مؤثري را در تعميق و نهادينه كردن باور به اصل شورا ايفا نمايند. تعامل شوراسالار زمامداران و ايجاد بسترهاي مناسب جهت مشاركت واقعي شهروندان، مكمل نقش مثبت عوامل پيشگفته خواهد بود.
جماعت دعوت واصلاح ايران، با اهتمام جدي به اصل شورا در تربيت فردي و نيز تطبيق عملي اين اصل با التزام به خرد جمعي در فرايند تصميمگيري، تلاش ميكند در جهت تسري هرچه بيشتر فرهنگ شورايي به لايههاي اجتماع و در نهايت حاكميت نظام شورايي عمل نمايد.
تأسيس و يا مشاركت در نهادهاي مدني
جماعت دعوت و اصلاح ايران معتقد است، تأسيس و يا مشاركت در سازمانهاي مردمنهاد، يكي از راهكارهاي مناسب براي تمرين عملي مشاركت جمعي و احياي فرهنگ شورايي در جامعه است.
ما بر اين باوريم كه مفهوم"دمكراسي مشورتي" نيز كه در نظريههاي برخي جامعهشناسان بزرگ معاصر تبيين گرديده است، بدون مشاركت و احساس مسؤوليت آحاد جامعه، كاركردي نخواهد داشت و نهادهاي مدني محمل مناسبي براي نيل به اين هدف هستند.
بيگمان حقوق بشر مهمترين موضوع انساني قرن بيستم و چالشي بزرگ براي آغاز قرن بيستويكم است. حقوق بشر جايگاه و هويت انسان جديد در دنياي نوين را معين ميسازد. امروزه بسياري از اعمال، رفتارها، تصميمها و برنامهها با ملاك و محك حقوق بشر سنجيده ميشود. در واقع حقوق بشر، تجلي جايگاه نويني است كه انسان معاصر براي خويش يافته است.
به باور ما، اسلام بزرگترين پرچمدار آزادي است و اساساً مهمترين فلسفهي بعثت انبياء و به ويژه پيامبر خاتم آزاد ساختن انسان از قيد و بندها بوده است و بر همين اساس حقوق انسان مورد توجه ويژهي دين مبين اسلام قرار گرفته است. خداوند به عنوان آفرينندهي هستي كه آفرينش انسان را در بهترين صورت آن قرار داده و جانشيني خود و آباداني زمين را به او واگذار نموده است، قوانيني را در راستاي حفظ دين، جان، عقل، ناموس، مال و نسل او نازل كرده است.
ما در اين مبحث در پی آن نیستيم که مبانی فکریـ دینی مدّعاهای خود را مورد بررسی و استدلال قرار دهيم و اين مهم را به تحليل علمي موافقان و مخالفان خود وا میگذاريم. ما معتقد به قرائتی از دین هستیم که با بسیاری از مبانی فکری و حقوقیِ حقوق بشر مدرن سازگار است و اساساً نقش دین اسلام برای بشریت تنها در فضایی آرام، آزاد و توأم با احترام به کرامت انسان متبلور میشود.
حقوق بشر به مثابه رویكرد
هر چند كه حقوق بشر به عنوان میراث تاریخی مشترك تمام تمدنهای بشری است و هریك از تمدنها- به ويژه آنها كه از میراث انبیاء نشأت گرفتهاند- دارای رگههایی از این حقوق میباشند و در اين ميان تمدن اسلامي از برجستگي خاصي برخوردار است، اما پردازش و ظهور معاصر و نهایی این حقوق در قالبی منسجم و سیستماتیك، پس از تلاشهای دقیق و موشكافانهی فیلسوفان اروپای پس از رنسانس و اصلاحات دینی و دوران روشنگری اتفاق افتاد. تلاشهای این متفكران در سطح جهانی پس از جنگ جهانی دوم و متعاقب تأسیس «سازمان ملل متحد» مثمر ثمر واقع شد و در قالب اعلامیهی جهانی حقوق بشر مورد تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد قرار گرفت. به رغم گذشت بیش از نیم قرن از تصویب این اعلامیه و توسعهی مفهوم حقوق بشر به بسیاری از عرصههای دیگر زندگی بشر، هنوز این اعلامیه دارای ویژگی مرجع بودن در مباحث حقوق بشر است.
بر این باوریم حقوق بشر توأمان به عنوان وسیله و همچنین هدف توسعه عمل میكند و بر این اساس بسیاری از مشكلات در بیشتر جنبههای زندگی اقتصادی، سیاسی، معرفتی، فرهنگی و... در اثر بيتوجهي به حقوق بشر است و تثبیت و اجرای این اعلامیه متناسب با فرهنگ و باورهاي ديني در جوامع بشری میتواند زمینهی ایجاد زندگی مناسب و در شأن انسان را فراهم نماید.
ضمن اذعان به این كه حقوق بشر در مقاطع مختلف تاریخی از طرف سیاستمداران وبسیاری از دولتها مورد سوءاستفاده و تعرض قرار گرفتهاست و با نوعي دگماتيسم سیاسی، مورد تفسیرهای یكجانبه قرار میگیرد، بر این باوریم كه این موارد، به ذات حقوق بشر لطمهاي وارد نميكنند و موجب دلسردی طرفداران و تلاشگران عرصهی حقوق بشر نخواهد شد.
حقوق بشر بسیاری از جنبههای مختلف زندگی بشری را تحت پوشش قرار میدهد و روز به روز عناصر بیشتری را در بر میگیرد و در زمینهی مسايل زنان، كودكان، اقلیتهای دینی، مذهبی، نژادی و زبانی و آزادیهای عمومی دارای استانداردهای مناسبی برای زندگی درخور شأن انسان است.
در جامعهی ما، هرچند كه «انسان» بهطور كلی مورد تحقیر و ستم و نقضِ حقوق قرار میگیرد، اما زنان و اقلیتها ـ هریك در عرصهای و به گونهايـ مورد ستم و نقضِ حقوقِ مضاعف قرار میگیرند و بر این اساس لازم است مورد توجه ویژهای قرار گیرند و ضمن ایمان به جدایی ناپذیری لایههای مختلف حقوق بشر، اعتلای حقوق آنان باید در سرلوحهی برنامههای اجرایی قرار گیرد و سعی شود محیطی انسانیتر برای آنان فراهم آید.
حقوق زنان در ابتدا به عنوان «زن» و نیمی از جمعیت كرهی زمین رعایت گردد و سپس به تناسب نقش اجتماعی، به عنوان «مادر»، «همسر» و«دختر» از حمایتهای ویژهای برخوردار گردند.
تنوع نژادی، ملی، زبانی، مذهبی، دینی و... را به عنوان آیات خداوند و آزمونی برای سنجش میزان عدالت و تقوای دینداران، به رسمیت میشناسیم و هیچ یك از این تفاوتها را جاذب و يا دافع حقوق بشر نمیدانیم و بر این باوریم كه این تنوع را باید در مجرای طبیعی خود حفظ كرد و هر كس با هر هدف و مرامی كه برای از میانبرداشتن این تنوع تلاش كند و یا آن را مبنای تبعیض اخلاقی وحقوقی قرار دهد، در جهت مخالفت با سنتهاي الهي و فطرت بشری عمل كرده است و بر اين اساس نه تنها مورد حمایت قرار نميگیرد، بلكه بسته به مورد بايد منع، تنبیه و يا مجازات گردد.
راهكارها
حقوق بشر در جوامعی همچون جامعهی ما از دو عكسالعمل در رنج است. شعار زدگی موافقان و برخوردهاي جاهلانه و متعصبانهی مخالفان، که هر یك به گونهای حقوق بشر را در موضع ضعف و ناتوانی قرار دادهاند. این دو عكسالعمل علل و عوامل فراوانی دارند و بي ترديد فقدان برنامهی منسجم موافقان در جهت اعتلای حقوق بشر در زمره اين علتها است.
معتقدیم كه شعارزدگی در هیچ عرصهای نمیتواند موجب تغییر بنیادین گردد و در زمینهی حقوق بشر نيز نه تنها به اعتلای آن نميانجامد، بلكه موجبات تضعيف جايگاه آن را در بستر عوامفريبي و نهايتاً سلب اعتماد مردم فراهم ميكند. بر این اساس به منظور اعتلای حقوق بشر دوراهكار اصلي آموزش و حمایت را در نظر داريم:
آموزش
هرچند با توجه به این كه بیشتر رهنمودها و نتایج حقوق بشر ناظر به بعد سیاسی زندگی بوده، سعی در حمایت از شهروندان در مقابل دولت و نهادهای عمومی دارند؛ اما نمیتوان بعد فرهنگی و معرفتی حقوق بشر را از نظر دورداشت. بنابراین «آموزش» در این عرصه از اهميت ويژهاي برخوردار است.
آموزههاي دين مبين اسلام نيز، به ويژه اصل توحيد، انسان را متوجه جايگاه والا و حقوق انساني خود مينمايد. انسانها باید بدانند كه چه حقوقی را دارا هستند و برای استیفای حقوق خود از چه امكاناتی برخوردارند. این آموزش باید متناسب با شرايط مخاطبان، همگانی، وسیع و بدون اغراض سیاسی باشد.
بر اين باوريم كه تئوري حقوق بشر در ابعاد معرفتی، سیاسی و حقوقی از ظرفيت نقدپذيري و بررسيهاي بيشتر برخوردار است و نقادی علمی آن، خود یكی از راههای اعتلای حقوق بشر بوده و عرصه را بر شعارزدگی بیثمر و مخالفتهای متعصبانه تنگ خواهد كرد.
حمایت
تأمين زندگیِ متناسب با شأن انسانی، براي جوامع كمتر برخوردار، هدفی است كه باید مورد عنایت و حمایت همه جانبهی تمام گروههای فعال فكری، سیاسی، فرهنگی و دینی قرارگیرد. اهتمام به حقوق بشر در عصر كنونی يكي از مطمئنترین راههاي تحقق این هدف است.
ما در چارچوب تعاليم دين مبين اسلام با موارد نقض حقوق بشر در سطوح مختلف ملی، منطقهای و جهانی مخالف بوده، با تأكيد بر ضرورت برقراری نظامی حقوقی که درآن حقوق بشر تضمین شده باشد، حمايت خود را از فعالان فرهنگی، اجتماعي و سیاسیِ پایبند به رعایت این حقوق اعلام میداریم و در اين راستا آماده حضور در جبههای واحد برای حمایت از حقوق بشر هستيم.
آزادی بهترین و گرامیترین نیاز بشریت است. مراد ما از آزادی شکوفایی توانمنديهاي روح انسانی در راستای ساختن جهانی انسانیتر و زیباتر است؛ جهانی که در آن شاهد کاهش آلام بشری باشیم؛ جهانی که در آن بشریت از بردگی فكري، سیاسی، اقتصادی،... و عقلانیت منفعتطلبانه رها باشد و سرانجام جهانی که در آن انسانها از زندگی در کنار همدیگر احساس آرامش و صمیميت کنند.
آزادی، دالِ تک مدلولی نیست؛ بلکه مدلولهای متعددی دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
1) تحقق فردیت
شکوفاشدن استعدادهای سازندهی فردی اولین جنبهی آزادی است؛ بدین معنا که آدمیان بتوانند فارغ از هرگونه روابط قدرت و سلطهای، وجودِ الهیشان را در هستی تحقق بخشند. فردیت مورد نظر ما نه فردیت خودخواهانه بلکه نوعی فردیت اخلاقی است. در فردیت اخلاقی انسانها بدنبال تحقق توانائیهایشان در جهت بهبود زندگیِ خود و دیگراناند. اما در فردیت خودخواهانه که ما آنرا نفی میکنیم، هرکسی در پی مطامع سودگرایانه خويش است و فرد برای رسیدن به آنها از هر کس و هر چیزی حداکثر بهره را میبرد.
تحقق فردیت انسان تا جایی مدنظر ماست که به تهديد فردیت دیگران منجر نشود. تشخیص اینکه چه اعمالی موجب مخدوش شدن فردیت دیگران میشوند، نه بر عهدهی قدرت حاکمه و گروههای اجتماعی قدرتمند جامعه، بلکه برخاسته از گفتگوی آزاد افراد یک جامعهی دارای روابط اجتماعی فرهنگی خاص است که در قانون تجلی مییابد.
2) انجام فعالیتهای جمعی
انسان موجودی اجتماعی است و لذا برای زندگی کردن و افزایش کیفیت مادی و معنوی آن، نیازمند مشارکت در کنشهای جمعی است. در واقع، کنش جمعی انسان، جزئی ضروری از فرايند تحقق ذات وجودی آدمی است. براین اساس انسانها باید آزادی گردهمآمدن در قالب فعالیتهای مشترک فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را داشته باشند و در راستای بنیاد نهادن شرایط زندگي بهتر اقدام نمایند.
زندگی ديندارانه بر اساس تعاليم اسلام، بنیانی اجتماعی دارد. نمودِ این بنیان در جامعهي اسلامي هم در جنبههای عبادی(نماز، زکات، حج، جهاد، صدقه) و هم در جنبههای اجتماعی-سیاسی(اصل شورا) کاملاً مشهود است.
3) آزادی بیان و قلم
فرهنگ و تمدن در سایهی آزادی بیان و قلم رشد مییابد و شکوفا میشود. در جوامعی که این نوع آزادیها وجود نداشته باشد، فرهنگ و تمدنی هم شکل نخواهد گرفت. به بیانی دیگر، پیشرفت فکری و تکنیکی در جوامعی به وقوع میپیوندد که شهروندان آن بتوانند در فضایی باز بیندیشند و ماحصل اندیشهشان را در حوزهی عمومی بیان کرده و آنرا منتشر کنند. جامعهي تک صدایی كه در آن تنها صاحبان قدرت و اندیشمندان وابسته به آنها، حقِ اندیشيدن و بیان اندیشههایشان را دارند، حاصلي جز تحکیم روزافزون قدرت حاكمان و بسط سلطهي آنان در بر نخواهد داشت.
4) آزادی عقیده و مذهب
دیکتاتوری عقیدتی و مذهبی يكي از فاجعهبارترین انواع دیکتاتوریهاست. از آنجا که مذاهب و پیروانشان سرشار از احساسات و تفکر عاطفياند، درصورت عدم وجود آزادی مذهبی، نارواترین اقدامات، جنبهای قدسی و عبادی گرفته و کشتن پیروان مذاهب دیگر و محروم کردن آنها از حقوق اجتماعي-سیاسیشان عین عبادت تلقی میشود؛ لذا برای جلوگیری از وقوع چنین جنایتهایی- که حافظهی تاریخی ملتها آکنده از آن است- ما معتقدیم که آزادی عقیده و مذهب در جامعه ضروري است، تا پیروان مذاهب مختلف بتوانند در عین احترام به شعائر و معتقدات مذاهب دیگر، مناسک مذهبیشان را انجام داده و اعتقاداتشان را برای خود و دیگران بیان کنند.
5) آزادی مشارکت و رقابت سیاسی
بر اين باوريم كه تحقق آزادي، مستلزم مشاركت فعال و هدفمند شهروندان در عرصههاي اجتماعي و سياسي است و دستيابي به اين مهم در پرتو باور به تكثر انديشهها و تعدد احزاب و مشاركت آزادانه و رقابت سالم عموم شهروندان ميسر است.
در همين راستا تشريك مساعي با احزاب و تشكلها را بهمنظور تحقق اهداف مشترك از طريق مذاكره، همكاري و ائتلاف ضروري ميدانيم و معتقديم اين روابط لزوما بايد مبتني بر دگرپذيري و تعامل دمكراتيك باشد.
راهکارها
شايد بتوان گفت آزادی در هیچ جامعهای امر کاملاً تحقق یافتهای نيست و تحقق آن مستلزم تلاش و كوشش مستمر است. بسته به اینکه در یک جامعه چه جنبههایی از آزادی تحقق نیافتهاند و برای تحقق آنها چه موانعی وجود دارد، راهکارهای متفاوتی را میتوان طراحی نمود. با این وجود، برای تحقق آزادی یکسری راهکارهای معلوم و اثبات شده وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره میکنیم.
شناخت و آگاهی
پرورش شناخت انسانها مقدم برهرکنش عملی برای تحقق آزادی است. انسانهایی که با حقوق خود آشنا نيستند و از موارد سلب آزادیشان آگاهی ندارند، نمیتوانند اقدامی جهت رسیدن به آن به عمل آورند. لذا آگاه کردن شهروندان یک جامعه از حقوق فردی و اجتماعیشان اولین گام حرکت در مسیر آزادی است.
وجه دیگر آگاهی، مجهزشدن به ادبیات سیاسی- اجتماعی عصر خود است. از آنجا که هر عصری نظریهها و واژگان خاص خودش را دارد، شهروندان با وقوف بر آنها میتوانند خواستههایشان را با براهین محکم ابراز نمایند و مسیری درست برای رسیدن به آنها طراحی کنند.
تفکر انتقادی
برای رسیدن به جامعهای آزاد علاوه بر واقف بودن شهروندان به حقوقشان، باید تفکر انتقادی در آنها پرورش يابد؛ یعنی شهروندان باید جرأت و شهامت زیرسؤال بردن انواع و اقسام روابط و مناسبات نامشروع حاکم بر جامعه اعم از سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را در خود و دیگران بپرورانند. اين موضوع در فرهنگ ديني، در قالب مفاهيمي چون"امر به معروف و نهي از منكر" و "نصيحت براي حاكمان و اوليالامر" تجلي مييابد.
تفکر انتقادی از آنجا اهمیت دارد که در اکثر مواقع محرومیتها و نابرابریها در لفافهای از قانون و سنتهای اجتماعی پیچیده شدهاند. مهمترین نکته در تفکر انتقادی برخوردار شدن از انديشهاي فراسوی وضع موجود و روابط و ساختارهای حاکم برآن است. در پرتوی چنین تفکری است که اصلاح و بهبود امور میسر میشود.
ايجاد نهادهای دموکراتیک
آزادی، نه از دل نهادهای توتالیتر و مبتنی بر نابرابری، بلکه از تراکم نهادهای دموکراتیک فراهم میآید. برپایی نهادهای دموکراتیک- هرچند در مقیاسی محدود- گامی دیگر در راه رسیدن به آزادی است. مراد ما از نهادهای دموکراتیک صرفاً نهادهای سیاسی مبتنی بر انتخابات آزاد نیست. بلکه در برگیرندهی کل نهادهای جامعهی انسانی است که فارغ از روابط مخدوش قدرت و ثروت، زمینهی شکوفایی استعدادهای پاک انسانی و سرکوبی پلشتیها را موجب شوند. بنابراین، بدون کوشش عملی جهت تأسيس چنین نهادهایی نمیتوان فقط با نظریهپردازی و مجهز شدن به نظریات فلسفی به آزادی رسید. در واقع ايجاد نهادهای دموکراتیک وجه ایجابی آزادی است.
تساهل و تسامح
جوامع کنونی معروف به جوامع چندفرهنگی هستند. بهطوریکه در جهانِ معاصر کمتر جامعهاي را میتوان یافت که تمامی اعضاء آن از مذهب، زبان و فرهنگِ واحدی برخوردار باشند. لذا برای اینکه هویتهای مختلف اجتماعی بتوانند در کنار همدیگربه نحو مسالمت آمیز زندگی کنند، باید سبک زندگی دیگران را در معرض فشار و سرکوب قرار ندهند؛ بلکه تا حد امکان به سبک زندگی همدیگر احترام بگذارند و نوعی تساهل و تسامح را نسبت به هم پیشه سازند.
تا زمانی که تمامی شهروندان یک جامعه بهدلیل محرومیتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قادر به مشارکت فعال در آن نباشند، نمیتوان به جامعهی انسانیِ بالندهاي دست يافت. چنین جامعهای در معرض استثمار اکثریت توسط اقلیتی صاحب قدرت و ثروت است. از آنجا که کنشهای انسانی بر بستری اجتماعی جریان دارند، تا زمانی که این بستر فرصتهای یکسانی را برای همگی آحاد جامعه فراهم ننماید، نابرابری و بیعدالتی بطور مداوم بازتولید میشود و استعدادهاي انساني فراوانی از رشد و شكوفايي بازمانده و قربانی میشوند. تا زمانی که خانوادهای از حداقل امکانات معیشتی محروم است و یا فردی به علت تعلق به هویت اجتماعی-فرهنگی خاصی نمیتواند در نقش اجتماعی شایستهاش حضور یابد، نمیتوان شاهد شکوفاشدن استعدادهای انسانی و تشکیل جامعهای متوازن بود.
بنابراین از نظر ما تحقق عدالت، پیش شرط هرگونه رشد و تعالی انسانی است. به تعبير ما، عدالت عبارت است از برخورداری همهی افراد یک جامعه از تمامی امکانات و آموزشهایی که جهت کسب شایستگیهای لازم برای مشارکت فعال در جامعه ضروریاند و همچنین برابری آنها در مقابل الزامات اجتماعی و قانونی حاکم برجامعه.
در ادامه به جنبههای مختلف عدالت با تفصیل بیشتری میپردازیم.
1) عدالت اقتصادی
از آنجا که بسیاری از محرومیتها و نابرابریها ریشه در تعلق طبقاتی افراد دارند، توزیع عادلانه امکانات جامعه ميان طبقات مختلف اجتماع، تحقق یکی از جنبههای عدالت است. به عبارت دیگر، باید منابع اقتصادی جامعه طوری توزیع شوند، که هیچ شخصی به صرف نداشتن بضاعت مالی از رشد و پیشرفت در جامعه باز نماند. از جهت دیگر در سطحی فراتر از مایحتاج ضروری و ابتدایی زندگی- كه طبيعتا متناسب با شرايط زماني و مكاني متفاوت است - میزان ثروتی که افراد بدست میآورند، باید متناسب با تلاش و شایستگیهای اکتسابی باشد و نه چیزی دیگر.
2) عدالت اجتماعی- فرهنگی
این نوع عدالت اشاره به این دارد که گروههای مختلف اجتماعی، اقوام، نژادها، ادیان و مذاهب از امکان یکسانی برای بارور نمودن و بیان ديدگاههاي مورد علاقهشان برخوردار باشند. یعنی هویتهای مختلف اجتماعی-فرهنگی بتوانند در عین حفظ ارزشها و سبک زندگیشان، در حد استحقاق خود، در حیات جامعه حضور فعال و سازنده داشته باشند. به اعتقاد ما، شهروندان یک جامعه بايد عليرغم تفاوتهای زبانی، مذهبی، جنسیتی و نژادی، بتوانند در كمال امنيت در عرصههای گوناگون جامعه حضور يابند.
3) عدالت سیاسی
در جوامعِ مدرن کنونی نهاد سیاست(دولت، احزاب، پارلمان) یکی از مهمترین عرصههاي زندگی جمعی است؛ بطوریکه از یک طرف این نهاد امکانات متعددی را در اختیار دارد و از طرف دیگر میزان و چگونگی فعالیت نهادهای دیگر را تعیین میکند. لذا باید تمامی شهروندان و هویتهای اجتماعی-فرهنگی از امکان مساوی جهت حضور در آن یا انتخاب کسانی که علاقمند به حضور در آن هستند، برخوردار باشند. در جامعهای که سیاست میدان يكهتازی افراد یا هویتهای اجتماعی-فرهنگی خاص است، تحقق عدالت با مشكلات اساسي مواجه خواهد بود.
راهکارها
چون منابع هرجامعهای محدود هستند و گروههای صاحب قدرت و ثروت، اغلب میخواهند آنها را در اختيار خودشان داشته باشند، برای دستيابي به عدالت باید برنامهریزی و تلاش نمود. بدون برنامهریزی و مبارزه نمیتوان محرومیتها و نابرابریهای موجود در جامعه را از بین برد. ولی از آنجایی که هرجامعهای مبتنی بر روابط خاص اقتصادی و اجتماعی است، برای رسیدن به عدالت نمیتوان راهکارهایی فرازمانی و فرامکانی ارائه نمود. با این حال، تحقق عدالت مستلزم توجه به یکسری راهکارهاست که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
نفی طبیعی بودن نابرابریها
قشرهایی از جامعه که برای سالیان متمادی منابع و امکانات مختلف جامعه را در اختیار داشته و دارند، با توسل به انواع و اقسام لطایفالحیل چون برخورداری از هوش بالا، کوشش فراوان، داشتن املاک وراثتی و…، موقعیت مسلط اقتصادی، اجتماعی و سیاسیشان را امری کاملاً طبیعی جلوه میدهند. آنها طوری دست به مشروعسازی موقعیتشان میزنند که گویا از ماقبل تاریخ چنین وضعی داشتهاند. لذا اولین گام رسیدن به عدالت، آگاه نمودن مردم نسبت به غير طبيعي بودن غالبِ نابرابريها و مشروعسازيهاي فوق است. باید روایتی واقعی از اینکه چگونه آنها به آن جایگاههای برتر منتقل شدهاند ارائه نمود. باید نشان داد که نابرابریها نه طبیعی و ازلی بلکه تاریخیاند.
آمدن محذوفین جامعه به عرصهي عمومی
تا زمانی که در اثر مناسبات ناعادلانه اجتماعی حاکم بر جامعه، شهروندانِ محروم و قربانی تبعیض، از حضور فعال در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به دور باشند، کماکان موقعیت نامناسبشان باز تولید میشود. لذا برای رهایی از این بنبست، ضروري است به تدريج وارد عرصهی عمومی جامعه شوند. آنها باید به هرطریقی که شده، توجه بازیگران عرصهی سیاست را به خود معطوف داشته و با تاثیرگذاری برنهاد سیاست، منابع جامعه را متناسب با استحقاق و شايستگيهايشان به خود اختصاص دهند.
به حداکثر رساندن توانائیهای نسبی
از آنجائیکه در جوامع کنونی، سرمایههای اقتصادی(پول)، اجتماعی(همبستگی)، فرهنگی(تحصیلات) و سیاسی(رأی) قابل تبدیل به یکدیگر هستند و همهی سرمایههای فوق در اختیار افراد و اقشار خاصی نیستند، افراد و هویتهای اجتماعی-فرهنگی میتوانند سرمایه و یا تواناییهايي را که در آن مزیت نسبی دارند، تا حد امكان گسترش داده و آنرا تبدیل به دیگر سرمایههای مورد نیاز کنند. در واقع به این طریق میتوان تا حدود زیادی، شدت نابرابریها را تعدیل کرد و حتی در مواردی آنها از بین برد.
جماعت دعوت و اصلاح ايران، ضمن تأكيد بر موارد ياد شده، بر خود لازم ميداند، در حد توان و همگام با جامعه و نهادهاي آن در راستاي گسترش فرهنگ تعاون و تكافل اجتماعي، به منظور رفع محروميت در ابعاد مختلف و سرانجام تحقق عدالت تلاش نمايد.
بدیهی است که اسلام دارای تعدادي اصول ثابت و تغییرناپذیر است که با گذر زمان هیچگاه دچار دگرگونی و تحول نمیشوند و از این رو نوگرایی به معنای عام خود، جز در حد تفسیرِ روزآمد، شامل این بخش نمیشود. آنچه در این بخش از اهمیتی ويژه برخوردار است، جنبههای متغیر اسلام است كه مرادبحث ما ميباشند. پس از شکلگیری اسلام در قالب حکومت و تمدن و فرهنگ، شناخت و رفع عوامل فرسایش، همواره از بسترهای دغدغهساز برای اندیشوران و اصلاحگران مسلمان بوده است. هنگامی که به تاریخ دور و دراز مسلمانان مینگریم با بسیاری از شخصيتها و جنبشها مواجه میشویم که کوشیدهاند با عوامل فرسایش مبارزه کنند و اجازه ندهند اسلام به سان دیگر ادیان و مکاتب دچار ایستایی و نابودی شود. تلاش این شخصيتها و جنبشها بیشتر ناظر به همان گفتار پیامبر بوده که فرموده است:
«إن الله یبعث لهذه الأمة علی رأس کل مائة سنة من یجدد لها دینها»(رواهابوداود) "خداوند در آغاز هر سده، کسی را برای این امت خواهد فرستاد که دینش را برایش تجديد نمايد."
حوزهی جغرافیایی و فکری این مجددان نیز متفاوت و گسترده بوده است. گسترهي جغرافيايي نوسازي ديني، شبه قارهی هند تا مراکش و شمال افریقا را در بر گرفته است. از حيث تنوع رويكرد فكري نيز، برخی از آنان به زدودن غبار خرافات از سيماي عقيدهي صحيح اسلامي در زندگي مسلمانان پرداختهاند. برخی ديگر نوسازیِ جنبههای روانی و درونی امت را، برخی نوسازی جنبههای کلامی را و برخی دیگر تمام جنبههای مطرح در اسلام را در برنامههای خود گنجاندهاند. عمربن عبدالعزیز(101-61ه.ق) نخستین کسی است که از وی در این زمینه نام برده میشود؛ زیرا او به سبب برخوردار بودن از قدرت و حکومت، توانست بسیاری از جنبههای فراموش شده و اهمال شدهی اسلام را دوباره زنده کند. پس از وی به ندرت کسانی یافت میشوند که در کنار برخورداری از قدرت، دغدغهي نوگرایی و احیای دوبارهی جنبههای اهمال شدهی اسلام را داشته باشند. البته "اورنگ زیب" و "سیداحمدبن عرفان شهید" در هند از این سخن مستثنی هستند، ولی جغرافیای کار و میزان تأثیرگذاری آنان آنقدر محدود بوده که عموماً کمتر از آنان یاد میشود.
ابوحامد محمدغزالی(505-450 ه.ق) هرچند از سلسله جنبانانِ جنبش احیاگری به شمار میرود، اما کار او بیشتر در جنبههای عرفانی خلاصه میشد و در کتاب احیاء علومالدین گرچه از غبارزدایی از مفاهیمی مثل توحید، فقه، ذکر و... سخن به میان آورد، اما بازهم نگاه او به جنبههای عرفانی و صوفیانهی قضیه محدود است. حوزهی فعالیت ابنتیمیه(661-728 ه.ق) اما بسی گستردهتر از کسان پیش از خود بود، ولی ناسازگاریهای عالمان قشری و صوفیان درباری و قدرتمندان مصلحتاندیش، درآن زمان به اندیشههای وی اجازهی پرو بال گشودن نداد و در روزگار اخیر هرچند اندیشهی وی جولانی ویژه یافته، اما باز هم نگاه سطحی به آثار و اندیشههای او، خوانِش عصریِ افکار وی را محدود ساخته است.
در این میان کار سیدجمال و محمدعبده و شاگردان مکتب او بسی گستردهتر و روزآمدتر بود؛ ولی شرایط ویژهی جهانی موجب شد تا اندیشههای این مکتب همچنان در سطوح آکادمیک و غیرعملی -به استثنای برخی موارد نادر- باقی بماند. اما در کنار فعالیت جنبش وهابیه در حوزهی مسایل کلامی و جدلی، جنبش اخوانالمسلمین با نگاهی گسترده و فراگیر، قرائتی متفاوت از نوگرایی ارائه کرد. براساس این قرائت، نگاهی کاملاً انعطافپذیر و روادار نسبت به مقولههای طرح شده در گذشته و حال در سطح جهان اسلام و جهان مدرن ارائه شد. در این نگاه هرچند فعالیتهای سازمانی معطوف به اجرای عملی اسلام در سطوح سیاسی و اجرایی است، اما قضیه بیش از آنکه ناظر بر مسایل و فروع جزئی و متغیر باشد، مسایل کلان و کلی موردنظر است و به ویژه هویتسازی برای امت اهمیتی درخور و روزافزون دارد. در کوششهای گذشته و حال، فعالیت اصلی اندیشوران و مجدّدان، گرفتار توالی بیحاصل اندیشهها و فاقد نوآوریهای لازم بوده، ومقولهای بنام نوگرایی در آنها مطرح نبوده است؛ درحالی که در نگرهی اخوان، این مقوله از اولویت ویژه برخوردار است.
راهكار
اجتــهاد
ساز و کار بنیانی ما برای تحقق نوگرایی در مقولهی اجتهاد تبلور مییابد. بدیهی است که اجتهاد به عنوان نظرورزی در متون دینی برای فهم آن و استخراج حکم مسایل نو از آن، هم در سطح نظری و هم در سطح عملی همواره در تاریخ اسلام وجود داشته، اما نگاه ما به این مقوله کاملاً متفاوت از گذشته است؛ نخست از آنرو که حوزهای بس فراخ و گسترده برای آن قایل هستيم و دیگر از آنرو که از همه افراد واجد توانایی علمی میخواهيم با دست یازیدن به آن، به ارائهی راهگشاییهای نو برای مشکلات پدید آمده بپردازند.
مقولهی اجتهاد دو سطح متمایز دارد. یکی سطح نظری و دیگری سطح تطبیقی. مقصود از اجتهاد نظری، کوشش برای فهم متن و روشن ساختن پیام آن در قالب امر و نهی و... است. در این نوع اجتهاد کوشش میشود مفاهیم کلی کشف و روشن شوند و راه خردورزی و اندیشیدن در آنها گشوده شود، ماهیت مفاهیم در تناسب با متن، تبیین و در نتيجه، دلالت مبسوط متن برمفاهیم روشن شود. این کار نیز بایستی درچارچوب ابزارهای فهم و تفسیر صورت پذیرد. این نوع اجتهاد در چارچوب متن صورتبندي ميشود. از سوی دیگر، در مواردی که متن ساکت است، با بهرهگیری از سازوکار اجتهاد و نقطه عزیمت قراردادن قواعد کلی و مقاصد شریعت، استنباط احکام تحقق مييابد. مقصود از اجتهاد تطبیقی، اجرای عملی مواردی است که در سطح فهم انتزاعی از احکام به دست آمدهاند، یعنی انطباق رفتار و سلوک با فهم نظری.
اهمیت اجتهاد تطبیقی از اجتهاد نظری کمتر نیست؛ زیرا مقصود از قانونگذاری جنبهی عملی آن است. درصورت فقدان ساز وکار عملی، هدف اصلي از اجتهاد تحقق نمييابد. البته این قضیه مشروط به میزان تحقق مقاصد قانونگذاری از رابطهی دیالتیک میان حکم انتزاعی و شرایط عینی است.
از سوی دیگر کاربست مقولهی اجتهاد در مواردی که متن دینی برای رخدادی خاص به تعیین حکم پرداخته، در کنار مواردی که متن ساکت است، از الزامات بدیهی تحققِ نگاه نوگرایانه است. بنابراین در فرآیند نوگرایی، نگاهی ویژه و متمایز به مقولهی اجتهاد وجود دارد. در این نگاه در کنار تاریخمند و مقطعی دانستن بسیاری از فتواهای عالمان و مجتهدان گذشته، راه برای نوآوری و ایجاد سازگاری با زندگی مدرن گشوده است.
نظر به گستردگي دستاوردهاي بشر در حوزههاي مختلف، بر اين باوريم كه حفظِ قديمِ اصيل و بهرهگيري از هر جديد مفيد، ميتواند در پاسخگويي به مسايل متنوع روز كارگشا باشد و معتقديم كه مقولهي اجتهاد در عصر حاضر به صورت جمعي و از مجراي مجامع فقهي كارآمدتر است.
در اين ميان، شكلگيري اتحاديههاي بينالمللي، متشكل از انديشمندان و مجتهدان دنياي اسلام از قبيل"اتحاديهي جهاني علماي مسلمين" و" مجمع بينالمللي فقه اسلامي" نويدبخش ايجاد تحول مثبت در اين زمينه است.
همبستگی، احساس تعلق متقابل آگاهانه و ارادی بین افراد، گروهها و جوامع است که ناشی ازمصالح مشترک آنها و لازمهي زندگی جمعی بوده، در آن هر یک از افراد وگروهها در یک شبکهی مبادلات متقابل، نیازمند دیگری است.
بيگمان انسانها خواهان سعادت هستند و سعادتشان در گرو پیشرفت و دستیابی به آرزوهای ممکن و معقولشان میباشد. از طرف دیگر تمام فعالیتهای هدفمند انسان برای دستیابی به دو مقصود اساسي جلب نفع و دفع ضرر است؛ چرا که نفعطلبی و زیانگریزی ويژگي ذاتی بشر است؛ اما آیا انسانها به تنهایی و بدون همکاری و کمک دیگران قادر به شکوفا ساختن استعدادها و دفع زیان از خود هستند؟
به طور كلي جامعه شناسان بر اين باورند که انسانها برای دستیابی به اهداف خویش نیازمند یاری دیگران هستند و در عين حال به منظور دستيابي افراد به اهدافشان، لازم است که بخشي از آزادیهای خویش را محدود کنند.
از طرف دیگر اگر در جوامع ابتدایی، انسانها توانستهاند به تنهایی به حداقل امکانات لازم برای گذران یک زندگی ابتدایی دست یابند، امروزه با این همه پیچیدگی حاکم بر زندگی انسانها دیگر چنین امري امکانپذیر نیست و انسانها ناگزير از برقراری روابط مبتني بر همکاری با دیگران هستند.
دين مبين اسلام با تعاليم اجتماعي حيات بخش خويش، مسلمانان را به همبستگي، وحدت، تكافل و تعاون فرا ميخواند و تفرق، جمعگريزي و تنازع را منشأ شكست و نابودي ميداند. فراتر از اين، تمام انسانها را در برخورداري از حقوق انساني، يكسان و برابر و همهي آنها را متعلق به يك اصل ميداند. بر اين اساس، ضمن تأكيد بر تعامل مبتني بر "بِرّ" و "قسط"، كه مقدمهي تحقق همبستگي در جامعهي بشري است، ارتباط و شناخت متقابل با ساير تمدنها و فرهنگها را توصيه مينمايد. مسلمانان با التزام به چنين مفاهيمي، هم خود در آرامش زندگي ميكنند و هم در فرايند تحقق صلح جهاني، نقش و وظيفهي خود را ايفا مينمايند.
ما بر اين باوريم كه علم و فرهنگ کنونی جهان از آن تمام ملتهایی است که هزاران سال برای پرورش آن رنج کشیده و آن را بارور ساختهاند و بر اساس سنت تداول، در ميان تمدنها دست به دست گشته است؛ بنابراين فخرفروشی در برابر همدیگر و استفادهي ابزاري از تكنولوژي، به منظور سيطره بر ساير ملتها، قبل از هر چیز به علم و پیشرفتی آسیب میرساند که دستاورد مشترك همهي انسانهاست.
معتقدیم که تلاش برای از بین بردن تمامی تمدنها، ادیان و فرهنگها از طرف یک دین یا فرهنگ یا تمدن خاص، به فرض تحقق، تنها منجر به تشنج و ناآرامی جهان خواهد شد و نتيجهاي جز عقبماندگی برای دستهای و پیشرفت نامتوازن برای دستهای دیگر به بار نخواهد آورد.
بر اساس آموزههاي قرآن و سنت، بر اين باوريم كه رابطهي مسلمانان با غيرمسلمانان مبتني بر صلح است، مگر با كساني که پیمان شکستهاند و مسلمانان را آواره و دربدر کردهاند و نخستین بار آغازگر جنگ بودهاند.
راهکارها
ما برای دستیابی هر چه بیشتر ملتها، احزاب و گروههای مختلف به همبستگی مطلوب، راهکارهای زیر را مناسب میدانیم:
مشارکت عادلانه
با اندک تاملی در احوال کنونی حاکم بر جهان در مییابیم که علت بسیاری از تنشها به حذف گروهها وکسانی از صحنه بر میگردد که نه به حقوق خویش دست یافتهاند و نه اجازه دفاع از خود و تلاش برای دستیابی به حقوق و اهدافشان به ایشان داده میشود. ما براین باوریم که حتی بخش عمدهي علل تشنج موجود در روابط اسلام و غرب نه به اختلاف عقیده و دین بلکه به عدم توازن در نظام حاکم بر روابط میان آنها بر میگردد و اگر بستر مشارکت فعالتر مسلمانان درعرصه بینالملل، با برقراری مساوات در اطلاعرسانی و عدم تحریف حقایق و واقعیات و... فراهم شود، بخشي از آن عدم توازن جبران ميشود و بیترديد روحیه تفاهم و همکاری و احساس مسؤولیت متقابل بیشتری حکمفرما خواهد شد.
در عرصه داخلی کشورها هم معتقدیم که تکروی احزاب و گروهها، طرح ادعای نمایندگی همهی مردم و تلاش برای خاموش کردن و یا کماثر کردن صدای منتقداني که آنها هم در راه تلاش برای سعادت مردم گام بر میدارند، باعث مهآلود و تیره و تار شدن فضای روابط میان احزاب و در نتیجه قشرهای مختلف مردم است.
ما معتقدیم خدمت کردن به مردم زمانی برای تمام احزاب و تشکلها به طور مطلوب میسر میشود که در حد امكان از حق موجودیت و مشارکت فعال همدیگر در تمام عرصهها دفاع کنند، که بيترديد با این کار علاوه بر تقویت روحیه خدمتگذاری در دیگران، جایگاه خود را نیز تثبیت خواهند کرد و دلسوزی و صداقت ایشان بیشتر برای مردم اثبات میشود.
تاکید بر منافع مشترک
هم فکری و هم عقیده بودن بی شک یکی از موثرترین عوامل همبستگی است و تلاش برای حفظ اندیشه و عقیده مشترک میان یک گروه هم تلاش برای حفظ یک مصلحت مشترک به شمار ميرود؛ اما برای حفظ وجود چندصدایی و تکثر در جامعه و تکامل گروههای متعدد فعال در عرصههای مختلف لازم است، گاهی اختلاف نظرهای موجود در ابعاد مختلف دینی، ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و... نادیده گرفته شده و روی وجوه مشتركي تاکید شود که سود و منفعت همه یا اکثریت افراد جامعه و گروههای فعال را دربردارد. برای دستیابی به همبستگی مطلوب، بهتر است نقاط مورد اختلاف کمتر برجسته شود؛ چون در این صورت مردم هم نقاط اشتراک موجود میان خود را فراموش میکنند و هم به سبب در گیری بر سر نقاط اختلاف از دست یابی به اهداف خود باز میمانند و در یک جمله میتوان گفت که همه زیان میبینند.
«خشونت»، به عنوان عنصری روانشناختی و جامعهشناختی، نقش تعیین کنندهای در حیات فردی انسانها و تحولات فکری و تاریخی جوامع، در طول زمان داشته است و با ورود انسان به دوران مدرن و تغییرِ بینش او در بارهی هستی، انسان و جایگاه او در هستی و نيز حقوق و تکالیفی که دارد، این موضوع اهمیت مضاعفی یافته است و نظر به این که به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران و فیلسوفان، انسانِ مُدرنِ قرن بیستویکم مَنشی فردگرایانه دارد، و خودخواه، خودمدار و در پي کسب قدرت، ثروت و منزلت اجتماعی بیشتر است، یکی از معیارهای بسیار مهمّی که با آن، سلامت روانِ افـراد و مشروعیت و مقبولیتِ گروهها و نظامهای سیاسی-اجتماعی را میسنجند، نسبت آنها با خشونت در هر دو حوزهي نظري و عملي است.
مراد ما از خشونت، اِعمال روشهای غیرمسالمتآمیز و غیرقانونی برای تغییر ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در جامعه است.
چون پرهیز از خشونت و یا توسل به آن از سوی افراد، گروه ها، سازمانها و نظامهای سیاسی برای نیل به اهداف و یا ایجاد هرگونه تغییر و تحول در جامعه، از نوع نگاه آنان به جهان هستی، طبیعت و ذاتِ انسان و تجارب تاریخی و سرانجام جایگاه، حقوق و تکالیفی که برای خود و دیگران قائلاند، ناشی میشود، ما نیز براساس مبانی اعتقادی خود[با الهام از قرآن و سنّت و با استناد به سیرهی رسولاکرم] پرهیز از خشونت وعدم توسل به آن را در هر حال و در هر شرایطی به عنوان یک اصل غیر قابل اغماض و مشی عملی در تعامل با دیگران و ایجاد تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی در جامعه برگزیدهایم و در راه ایجاد بستر و فضای مناسب روانی، اجتماعی و سیاسی برای عدم توسل به خشونت و پرهیز از آن، از هیچ کوششی دریغ نخواهیم کرد و در این راستا، اصلاحِ بینش و نگرشِ افرادِ جامعه به گونهای که خواهد آمد، در اولویت ما قرار دارد.
انسان آزاد آفریده شده است و بارزترین جلوهی آزادیِ او، انتخاب آزادانهي عقیده و باور است. پروردگار مهربان، انسان را در این انتخاب آزاد و مختار گذاشته است و هیچ فردی حق ندارد به بهانهی این که انتخاب او بهترین انتخاب و گزینش است، دیگران را برای قبول باورهای خود تحت فشار و اجبار قرار دهد و كسي هم نباید به دلیل انتخاب نادرستی که داشته است، تحت فشار و اجبار قرار گیرد:
"هيچ اكراهي در دين نيست،..." (بقره/256)
"...پس آيا تو مردم را ناگزير ميسازي كه از ايمان آورندگان باشند؟" (يونس/99)
انسان موجودی خردورز و تربیتپذیر است و در شرایط مناسب میتواند بدون تهدید و یا اجبار، انتخابی درست و منطقی داشته باشد و نیازی به توسّل به خشونت نیست و در این مقوله هیچ فرقی بین انسانها از نظرِ نژاد، جنسیت، رنگ، توان اقتصادي و... وجود ندارد.
افراد از نظر روانی، فیزیولوژیکی و تجارب خانوادگی و شخصی با هم متفاوتند و درنتیجه بسیار طبیعی است که در نگاه به پدیدهها و فهم و تحلیل رویدادها دارای اختلاف نظر باشند و مانند هم نیندیشند و به تبعِ آن، فرهنگهای متفاوت و گوناگونی وجود داشته باشند. در نتیجه هیچ کس و هیچ فرهنگی به تنهایی صاحبِ حقیقتِ مطلق نبوده، حتي قادر به ادامهی حیات و رشد و تکامل خویش نخواهد بود. حذف دیگری و توسل به خشونت، نه تنها مذموم و ناپسند است، بلکه خلافِ هدفِ آفرینش و به زیان مصالح افراد و جوامع انسانی است.
راهكارها
گفتگو
يكي از عوامل زمينهساز بروز خشونت، اختلاف ديدگاهها است. بر اساس منطق قرآني و سيرهي انبياي عظام، "گفتگو" مناسبترين راهكار براي ارتقاي سطح تفاهم متقابل صاحبان انديشههاي متفاوت است. بديهي است گفتگو زماني مثمر ثمر خواهد بود، كه در فضاي احترام متقابل، امكانات برابر و به دور از تعصب، پيشداوري و هرگونه تهديد و اجبار صورت گيرد.
باور به ضرورت نقد
عدم تقدیسِ افکار، افراد و قالبهایی خاص برای زندگی و باور به ضرورتِ نقد و تحلیل به جای فقط نَقل و تجلیل، گام مهمی در راستای پرهیز از خشونت و ایجاد فضایی سالم برای گفتگو و تبادل آرا و نظرات گوناگون، به حساب میآید.
باور به تغيير
باور به تغییر و عدمِ پافشاری بر حفظِ ساختارهای گذشته و باور به حتمیتِ تکامل اندیشه در طول زمان و افزودن بر تجارب روزمرهی زندگی و دستاوردهای علمی، یکی دیگر از راههای پیشگیری از خشونت و توسل به آن است. اصرار ورزیدن بر ساختار سیاسی و اجتماعی گذشته و درصدد تغییر آن برنیامدن، زمينه را براي بروز خشونت فراهم ميكند.
التزام به قرارداد اجتماعي
به باور ما وجود قراردادي اجتماعي كه بر مبناي ارادهي جمعي در قالب ميثاقي بهنام "قانون اساسي" تبلور يافته باشد، يك ضرورت گريزناپذير است. التزام به قانون اساسي كه متضمن حقوق و تكاليف متقابل شهروندان و حاكمان است، راه را بر توسل به خشونت ميبندد.
تأكيد بر آموزههاي اخلاقي
اسلام با وضعِ یك سیستم اخلاقی مبتنی بر واقعیاتِ وجودی انسان و آخرتاندیشی و خداترسی او، به شیوهای حكیمانه و تدریجی، زمینهها و مقدمات بروز و ظهور جنگ و خشونت را به حداقل ميرساند. صبر و خویشتنداری، ایثار، فرونشاندنِ خشم، عفو و گذشت، پرهیز از غیبت و نمامی، خودداری از سوءظن و گمان بد، تركِ مجادلههای بیمورد، ایجاد پیوندهای عاطفی بین خویشاوندان، رعایت حقوق همسایگان، انفاق و كمك به فقرا و مستمندان و از همه مهمتر رابطهی اخوت دینی بین مؤمنان و سرانجام نوعدوستی و خدمت به همنوعان در سراسر جهان، نمونههایي از زمینهسازی برای «صلح» و «همزیستی مسالمتآمیز» و «پرهیز از خشونت» است.
حقوق النشر © 1401 رسالة الإصلاح. جميع حقوق الموقع محفوظة. التصميم والتطوير لشركة روبال للبرمجة