بحث چهارم: توکل

توکل، اعتماد صادقانه قلب به خدای متعال است، اعتماد بر این‌که خداوند می‌تواند در همه‌ی مسائل دنیا و آخرت برای ما مصلحت را جلب و ضرر و زیان را دفع نماید: توکل واگذاری همه‌ی امور به خدا و ایمان به این حقیقت است که غیر از خدا هیچ کسی نمی‌تواند چیزی ببخشد یا آن را از کسی منع کند، ضرری برساند یا منفعتی شامل کسی بگرداند[131].خداوند فرموده است:

﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيۡءٖ قَدۡرٗا ٣﴾ [الطلاق: 2-3].

«و هرکس خداترس و پرهیزکار شود خدا راه بیرون شدن (از عهده گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او می‌گشاید. و از جایی که گمان نبرد به او روزی عطا کند، و هرکس بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد».

پیامبر (ص) این آیه را برای ابوذر خواند و فرمود: «اگر همه‌ی مردم به این آیه عمل می‌کردند برای آنان کافی بود»[132]. همان‌گونه که ابن رجب گفته: اگر مردم «تقوی و توکل را به حقیقت رعایت می‌کردند، همین برای مصالح دین و دنیای آنان کافی بود»[133].

توکل جزو اعمال قلب است و ربطی به اعضای دیگر یا زبان او ندارد و هرچه شناخت بنده از خدا و صفات او مانند قدرت و لیاقت و علم و مشیّت و سایر صفات او بیشتر گردد، توکل هم بیشتر می‌گردد، در واقع هر اندازه «به خدا و صفات او داناتر و آگاه‌تر باشد توکل او هم صحیح‌تر و قوی‌تر خواهد بود»[134].

نشانه‌ی این که توکل در قلب حاصل شده و نتیجه بخش بوده این است که شخص به قضا و قدر خداوند خشنود باشد، در طلب مال دنیا و تکاپو برای روزی حرص شدید را رها کند و هنگام ناموفق بودن در امور اهل شکایت نباشد. خداوند به ما یاد داده است که در دعاهایمان توکل و یاری جستن را مخصوص خدا گردانیم و جز از او کمک نخواهیم، خداوند این مسئله را در سوره فاتحه و در هر نمازی به ما آموزش داده است:

﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾.

« تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم»

خداوند پیامبرش را نیز امر کرده که بر او توکل کند:

﴿فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّكَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِينِ٧٩﴾ [النمل: 79].

«پس تو بر خدا توکل کن که تو البته بر حقّی و حقّانیت بر همه آشکار است».

همه رسولان و انبیای خدا چنین بوده‌اند، قرآن از زبان آنان برای ما حکایت می‌کند که:

﴿وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا سُبُلَنَاۚ وَلَنَصۡبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَيۡتُمُونَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ١٢﴾ [ابراهیم: 12].

«و چرا ما بر خدا توکل نکنیم در صورتی که خدا ما را به راه راست‌مان هدایت فرموده‌‌است؟».

خداوند فرموده‌‌ است:

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ يَٰقَوۡمِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَيۡهِ تَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّسۡلِمِينَ ٨٤ فَقَالُواْ عَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡنَا رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٥﴾ [یونس: 84-85].

«و موسی گفت که ای قوم من، شما اگر به حقیقت ایمان به خدا آورده و اگر به راستی تسلیم فرمان او هستید بر او توکل کنید. پیروان موسی نیز همه گفتند: ما بر خدا توکل کردیم».

پس توکل دلیل ایمان و یار همیشگی آن است و هر قلبی که از توکل خالی باشد، از ایمان هم خالی است، بدین خاطر است که خداوند مؤمنان را چنین وصف نموده‌‌است:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢﴾ [الانفال: 2].

«مؤمنان تنها کسانی هستند که چون نام الله برده شود، دل‌های شان ترسان گردد، و چون آیات او بر آن‌ها خوانده شود، ایمان‌شان افزون گردد، و بر پروردگارشان توکل می‌کنند».

در صحیح بخاری آمده که ابن عباس گفت: «جمله «حسبنا الله ونعم الوکیل» را ابراهیم  هنگامی که در آتش انداخته شد، سه بار زبان آورد و پیامبر (ص) نیز هنگامی که به او گفتند: مردم قریش بر ضد شما گرد یکدیگر جمع شده‌اند، پس از آنان بترسید، این جمله را تکرار کرد»[135].

پیامبر (ص) حقیقت توکل را به یاران خود می‌آموخت و در دعاهای خود آن را به‌کار می‌برد. در صحیح بخاری و مسلم آمده است که پیامبر (ص) در دعای خود فرمود: «اللَّهُمَّ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ»[136]. «خداوندا! در برابر تو تسلیم شدم، به تو ایمان آوردم و بر تو توکل کردم».

آن چه در توکل لازم است این است که بنده جز از پروردگار چیزی نخواهد و جز هنگام ضرورت و ناچاری از مردم درخواست نکند. در صحیح مسلم از عوف بن مالک اشجعی روایت شده که گفت: «ما به تعداد هفت یا هشت یا نه نفر نزد پیامبر (ص) بودیم که به ما فرمود: آیا با فرستاده خدا بیعت نمی‌کنید؟ این در حالی بود که ما تازه بیعت کرده بودیم، پس گفتیم: با شما بیعت کرده‌ایم ای رسول خدا .پیامبر (ص) دوباره فرمود: آیا با فرستاده خدا بیعت نمی‌کنید؟ در این حال ما دست‌های خود را دراز کردیم و عرض کردیم: ما با شما بیعت کرده‌ایم اما اکنون در چه موردی با شما بیعت کنیم؟ فرمود: بر این که خدا را عبادت کنید و برای او شریک قرار ندهید و نمازهای پنج‌گانه را به پا دارید و از من اطاعت کنید (پیامبر در این هنگام یک کلمه را پنهان کرد)، و از مردم چیزی نخواهید». مالک می‌گوید: «من از آن به بعد افرادی از آن‌ها را می‌دیدم که تازیانه‌شان بر زمین می‌افتاد اما از کسی نمی‌خواستند که آن را به آن‌‌ها باز گرداند»[137].

در صحیح مسلم آمده که قبیصه  از پیامبر (ص) چنین نقل کرد: «درخواست کردن فقط برای سه نفر جایز است. برای مردی که دیه‌ای به گردن گرفته جایز است که از مردم درخواست کمک کند تا این که به مطلوب خود می‌رسد، سپس از طلب کردن دست می‌کشد. دوم برای مردی که مصیبتی دامن‌گیرش شده و در نتیجه ثروتش را از بین برده است، برای او جایز است که از مردم درخواست کمک مالی کند تا این که توانای تأمین نیازهای ضروری زندگی را پیدا ‌کند. سوم برای مردی که فقیر و مستمند می‌شود، برای او جایز است که درخواست پول کند تا به مالی برسد و توان تأمین هزینه‌های جاری زندگیش را بیاید. ای قبیصه غیر از این سه مورد، درخواست پول کردن از مردم حرام است و صاحب چنین مالی آن را به حرامی می‌خورد»[138].

استفاده از اسباب با توکل حقیقی منافاتی ندارد، مادامی که شخص معتقد باشد که امر و دستور و سرانجام همه‌ی امور در دست خداست و خداوند متعال «کسب عمل و انجام آن را به بنده نسبت داده و تقدیر و اختیار و امر و نهی را برای آنان قرار داده تا به این وسیله آنان را به بندگی خود درآورد و با این امتحان، فرمان‌‌برداران را از نافرمان‌ها جدا کند و میان آنان که خدا را بر همه چیز ترجیح می‌دهند با آنان که چیز‌های دیگر را بر خدا ترجیح می‌دهند جدایی افکند، خداوند، مردم را امر کرده تا در این امور و برای انجام دستورات او بر او توکل کنند و به این وسیله آنان را مطیح خود سازد»[139].

ابن رجب گفته است: «واقعیت بخشیدن به توکل منافاتی با استفاده از اسباب ندارد اسبابی که خداوند مقدرات را بر آن‌ها بنا کرده و سنت خود را در میان مخلوقات از طریق این اسباب جاری کرده است، و خداوند همراه دستور به توکل به استفاده از اسباب نیز امر کرده است. تلاش برای استفاده از اسباب با اعضا و جوارح انسان، برای او عبادت محسوب می‌‌شود و توکل قلبی به خداوند، ایمان به شمار می‌آید». خداوند فرموده‌‌ است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذۡرَكُمۡ﴾ [النساء: 71].

«ای اهل ایمان سلاح جنگ برگیرید».

﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠﴾ [الجمعه: 10][140].

«پس آن‌‌گاه که نماز پایان یافت (بعد از ظهر جمعه باز در پی کسب و کار خود رفته و) روی زمین منتشر شوید و از فضل و کرم خدا (روزی) طلبید».

قرآن کریم امر کرده که مؤمنان برای رویارویی با دشمنان، نقشه‌های حکیمانه و استوار، هوشیاری، احتیاط و آمادگی دفاعی را وسیله قرار دهند و برای کسب روزی تلاش کنند. این در حالی است که آنان را به توکل بر خدا فرا خوانده، بدون این‌‌که استفاده از وسائل تناقضی با توکل داشته باشد. پیامبر (ص) نیز به همین شیوه حقیقت توکل را با گفتار و کردار خود به اصحاب می‌فهماند. پیامبر (ص) روز اُحُد میان دو زره به یاری جنگجویان آمده بود و هرگز بدون زره در صف جهاد حاضر نشد... و هنگام هجرت یک راهنمای مشرک که هنوز بر دین قریش بود اجیر کرد تا راه را به او نشان دهد. این در حالی است که خداوند او را مایه هدایت همه جهانیان قرار داده و از شر همه مردم او را محافظت نموده بود.

پیامبر که سالار اهل توکل است برای خانواده‌اش، غذای یک سال را ذخیره می‌کرد و هنگام سفر یا جهاد یا حج یا عمره، توشه و کوله بار خود را با خود حمل می‌کرد»[141].

پیامبر (ص) هنگام مداوای بیماری از بهترین شیوه بهره می‌برد و این‌گونه بیان می‌فرمود که توکل صحیح نه تنها منافاتی با بهره‌گیری از اسباب ندارد بلکه با استفاده از اسباب تحقق می‌یابد، زیرا استفاده از اسباب، اطاعت از خدای تعالی است. سهل تُستری گفته‌‌است: «هرکس حرکت – یعنی تلاش برای روزی – را ناپسند شمارد، سنت پیامبر (ص) را ناپسند دانسته و هرکس توکل را بی‌اعتبار داند، ایمان را بی‌اعتبار کرده است. توکل حالت روحی پیامبر (ص) و کسب روزی، سنت اوست، پس هرکس طبق حال پیامبر (ص) رفتار کند، به هیچ عنوان سنت او را ترک نمی‌کند»[142].

یوسف بن اسباط گفته ‌‌است: «می‌گویند مانند مردی عمل کن که گویا فقط عمل او باعث نجات او خواهد شد و مانند مردی توکل کن که گویا فقط مقدارات برایش پیش می‌آید»[143]. پس هرگاه انسان مسلمان برای رسیدن به اهداف خود از اسباب مشروع استفاده کند و از خداوند متعال یاری جوید به حقیقتِ توکل و رضای پروردگار دست یافته و اجر عظیم خود در قیامت را به دست آورده‌‌است. در این زمینه امام مسلم از عمران بن حصین (رض) روایت کرده که پیامبر (ص) فرمود: «هفتاد هزار از امت من بدون حساب و کتاب وارد بهشت می‌شوند. اصحاب گفتند: آنان چه کسانی هستند ای رسول خدا؟ فرمود: آنان کسانی هستند که تعویذ نمی‌خواهند، فال نمی‌گیرند، داغ نمی‌کنند و بر پروردگار خود توکل می‌نمایند»[144].

همچنین پیامبر (ص) فرموده است: «نزد خدا مؤمن قوی، بهتر و دوست داشتنی‌تر از مؤمن ضعیف است برای به دست آوردن آنچه به تو نفع می‌رساند حریص باش، از خداوند کمک بخواه و ناتوانی پیشه مکن. اگر امر نامطلوبی برایت پیش آمد نگو: اگر چنین و چنان می‌کردم چنین و چنان می‌شد، بلکه بگو: تقدیر خداوند بود و هر چه بخواهد انجام می‌دهد، آگاه باش که «اگر و کاش» کار شیطان را آغاز می‌کند»[145].

امیر مؤمنان عمربن خطاب (رض) با گروهی از اهل یمن برخورد کرد، فرمود: «شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما بر خدا توکل کرده‌ایم، فرمود: [این‌گونه نیست] بلکه شما در خوراک و در اموال با مردم یک کاسه شده‌اید، متوکل کسی است که دانه‌ای در زمین می‌کارد و بر خدا توکل می‌کند»[146].

حقیقت توکل هنگام اعتماد بر خدا، یاری خواستن از او در هر حالی، استفاده از اسباب مشروع و کوشش مطابق سنت‌های طبیعی و اجتماعی ظاهر می‌گردد، نتیجه‌ی توکل هم آن است که شخص به قضا و قدر خدا خشنود می‌شود و به انسان، قدرت و جرأت و شجاعت می‌بخشد. خداوند فرموده‌‌است:

﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾ [ابراهیم: 11].

«یعنی توکل کنندگان فقط بر خدا توکل می‌کنند».

ابن عباس (رض) از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمود: «هرکس دوست دارد که قوی‌ترین مردم باشد، باید بر خدا توکل کند»[147]. «متوکل در حقیقت به کسی می‌گویند که می‌داند خداوند با روزی و توانای خود زندگی او را تضمین کرده است، در نتیجه او هم خدا را در این ضمانت تصدیق می‌کند، با قلبش به او اطمینان می‌یابد و برای روزی خود اعتماد به خدا را عملی می‌سازد بدون این که برای دست‌یابی به روزی توکل را جایگزین اسباب و وسایل کند. زیرا روزی هر فردی تقسیم شده است، چه نیکوکار باشد یا بدکار، مؤمن باشد یا کافر، همان‌گونه که خداوند فرموده است:

﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا﴾ [هود: 6].

«و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست جز آن که روزیش بر خداست».

برخی افراد در فهم حقیقت توکل به اشتباه افتاده‌اند و آن را مساوی با ترک سبب دانسته‌اند. مردی که به گمان خود قصد سفر حج را داشت و هیچ زاد و توشه‌ای با خود نبرده بود در این باره از امام احمد سؤال کرد. ایشان فرمودند: «آیا بر کیسه مردم توکل کرده‌ای؟!!»[148].

آنان که در فهم معنی توکل اشتباه کرده‌اند و در نتیجه از کار و کوشش دست کشیده‌اند باعث شده‌اند که برخی از متفکران ناآگاه از حقیقت اسلام، این دین را متهم کنند به این که تلاش مسلمانان را بی‌ثمر می‌کند و عجز و تنبلی و بر سفره دیگران نشستن را در روح و روان آنان می‌کارد. اما اگر مسلمان جاهل باشد چه اتهامی بر اسلام وارد است؟ باید توجه کرد که برای شناخت تعالیم اسلام و تأثیر آن در جوامع، از طریق قرآن و سنت و سیره‌ی گذشتگان صالح عمل کرد، نه از طریق رفتارهای توده‌ی مردم یا انسان‌های جاهل. و اگر آنان که دست از کار و تلاش کشیده‌اند، حقیقت تعالیم اسلام را می‌دانستند و می‌فهمیدند که اسلام به قدرت و تمدن و دانش و بیداری فرا می‌خواند، کاری نمی‌کردند که سبب متهم شدن دین‌شان باشند و راضی نمی‌شدن که به خاطر عمل آنان عقیده و باورشان زشت جلوه داده شود تا چه رسد به این که در عقب افتادن امت از قافله تمدن جهانی سهیم باشند.

توکل صحیح آن است که یاری خواستن از خدا با ایمان جمع شده باشد، یعنی ایمان به «لا حول ولا قوة الا بالله» و ایمان به این که هر چه خدا خواهد همان خواهد شد و هر چه خدا نخواهد روی نمی‌دهد، حال اگر چنین توکلی سبب عقب افتادن مسلمانان از تمدن و ناکام ماندن تلاش‌های آنان بود چگونه این امت توانست در وقت خود بزرگ‌ترین بنای تمدنی را بنیان نهد و آنگاه که حاکمیت از آنِ او بود و در قرن‌های اولیه‌ی تابناک خود با معانی درست و صحیح بر مسند قدرت نشسته بود و توانست قوی‌ترین لشکر را ساز و برگ دفاع بپوشاند. پس واقعیت تاریخی این دین، بزرگ‌ترین دلیل است برای ظالمانه بودن این اتهام که اسلام را سبب عقب افتادگی فرهنگی و شکست‌های نظامی ما می‌داند. حقیقت این است که سبب اصلی این عقب افتادگی که امت اسلامی در دوران‌های اخیر سختی‌های زیادی از آن دیده است، همان انحراف از اسلام حقیقی و دور شدن از روش‌های آن است.

همان‌گونه که برخی از مسلمانان نادان، توکل صحیح را به هم کیسه بودن با دیگران و بی‌کاری و کسالت تغییر داده‌اند، برخی دیگر هم آن را کاملاً رها کرده و فقط بر اسباب طبیعی و اجتماعی اعتماد کرده و هیچ توجهی به معنی توکل ندارند و در نتیجه زندگی آنان سراسر به تلاش و فشار طاقت فرسا تبدیل شده و کوشش آنان برای جمع ثروت یک هدف ذاتی گشته است و هر چه که سرمایه‌های آنان بیشتر می‌شود سعی می‌کنند که با انواع وسایل مشروع و غیر مشروع، آن را دو برابر کرده و صفرهای جدیدی را به رقم حساب‌های خود بیفزایند. آنان در جنون بازار بورس و میان طغیان معاملات تجاری به سر می‌برند و در این حال حقوق پدران و فرزندان، روابط خویشاوندی، زدودن درد و زخم مریضان و ضعیفان و یاری رساندن به اهل حسرت و اندوه و تأمین غذای گرسنگان را به فراموشی می‌سپارند، حتی برخی از آنان به خودشان هم هیچ توجهی ندارند تا چه رسد به دیگران. علت اصلی این وضعیت فقدان توکل و همراهی و همنشینی قلبی آنان با اسباب ظاهری است، به همین خاطر خودشان را برای دست‌یابی به اسباب خسته کرده و نهایت تلاش را به‌کار می‌گیرند اما جز آنچه که خداوند مقدر نموده چیزی عایدشان نمی‌شود و اگر با قلب خود به طور حقیقی بر خدا توکل می‌کردند، خداوند روزی آنان را با کوچک‌ترین تلاشی برای‌شان حواله می‌کرد، آن‌گونه که با حرکت صبح و غروب یک پرنده روزی‌اش را به او می‌دهد، زیرا این حرکت هم نوعی طلب و کوشش برای دست‌یابی به روزی است با این وصف که تلاشی اندک و ساده است»[149].

گاهی ممکن است انسان به دلیل گناهی که انجام می‌دهد از کل روزی یا بخشی از آن محروم شود. مانند آنچه که در حدیث ثوبان به آن اشاره شده است. او از پیامبر (ص) نقل می‌کند که فرمود: «گاهی شخصی به خاطر گناهی که انجام می‌دهد از روزی محروم می‌گردد»[150]. عمر‌بن خطاب (رض) هم گفته‌‌است: «میان بنده‌ی خدا و روزی او حجابی قرار دارد، اگر قانع بود و نفس او به آنچه که خدا داده راضی شد، خداوند روزیش را به او می‌دهد و اگر شتاب کرد و حجاب را پاره نمود، بیشتر از روزیش به او داده نمی‌شود»[151].

حضرت عمر‌بن خطاب (رض) از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود: «اگر شما آن‌گونه که شایسته خدا است بر او توکل می‌کردید، خداوند مانند پرنده‌ای که با رفت و آمد صبح و غروب [یعنی با کمترین تلاش] به او روزی می‌دهد به شما روزی می‌داد»[152].

انس (رض) از در سنن از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود: «هرکس هنگام خروج از منزل، بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ» در پاسخ او گفته می‌شود: کفایت شدی، هدایت شدی و حفاظت گشتی و شیطان از او کناره می‌گیرد»[153].

بدون شک، داشتن حسن نیت به پروردگار، بنده را به توکل کردن بر او، سپردن امور به او، اعتماد به فضل و رحمت او، قناعت به روزی و مراعات شأن او وا می‌دارد. در این حال اگر دنیا به بنده پشت کند نگران نمی‌شود، اگر بخشی از ثروتش را از دست دهد ناامید نمی‌گردد و اگر روزیش کم شود، غمگین و ناراحت نمی‌شود و این مسئله باعث نمی‌گردد که امیدش را به خدای تعالی از دست بدهد و مانند ملحدان و انسان‌های نافرمان و دور از خدا رفتار نمی‌کند که به محض تنگ‌‌دستی و فقر دست به خودکشی می‌زنند، بلکه چنین انسانی به خدای خود خوش‌‌بین است، به روزی پروردگار امیدوار است و انتظار خبر دارد، به شیوه نیکو بر خدا توکل می‌کند و در دعاهایش خدا را بسیار فرا می‌خواند، او مانند شخصی است که پادشاه درهمی به او داد اما از او دزدیدند، حاکم به او گفت: نزد من چندین برابر بیشتر از آن وجود دارد پس به درهم دزدیده شده اهمیت نده و هرگاه نزد من آمدی از خزینه‌های خود چند برابر آن را به تو می‌بخشم. اگر این شخص به صحت و درستی گفته حاکم آگاه باشد و به آن اطمینان پیدا کند و بداند که گنجینه‌های حاکم از آن درهم‌ها لبریز است، دزدیده شدن آن یک درهم او را نگران نمی‌کند. بنده خدا همواره باید این آیه را به یاد داشته باشد:

﴿مَن كَانَ يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا﴾ [الطلاق: 2].

«هرکس خداترس و پرهیزکار شود خدا راه بیرون شدن (از عهده گناهان و بلا و حوداث سخت عالم) را بر او می‌گشاید».

و نیز این گفته‌ی قرآن را:

﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ يُسۡرٗا﴾ [الطلاق: 4].

«و هرکه متقی و خداترس باشد خدا (مشکلات) کار او را آسان می‌گرداند».

این که مردم در غرب به هنگام مشکلات و سختی‌ها به خودکشی پناه می‌برند به پوچی و بیهودگی بر می‌گردد که تمدن اروپایی به آن دچار شده است و مردم در نتیجه‌ی آن از پروردگار و خالق خود بریده‌اند و معانی توحید و توکل در قلب آنان محو گشته است. به همین دلیل آنان هنگام مواجهه با مشکلات سخت روانی به خودشان پناه می‌برند که نفس هم قادر به پذیرش آن نیست و عرصه به آنان تنگ می‌گردد، زیرا برای گریز از خشم خدا هیچ پناهگاهی جز خدا نیست، بر این اساس هزاران نفر در اروپا با خودکشی زندگی‌شان پایان می‌پذیرد چون قبل از آن، تاریکی در قلب جایگزین شده و امید و آرزوی‌شان به یأس تبدیل گشته است. اما انسان مؤمن می‌داند که هیچ جای یأسی از رحمت خدا نیست، زیرا قلب او به خدای رحمان و رحیم متصل است و پیوسته این آیه را ذکر می‌کند:

﴿وَلَا تَاْيۡ‍َٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيۡ‍َٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ [يوسف: 87].

«و از رحمت خدا نومید مباشید که هرگز جز کافران هیچ‌کس از رحمت خدا نومید نیست».

 

بحث پنجم: توبه

ذات حق ﻷ همه بندگان را از جمله مؤمنان و کافران و آنان که مرتکب گناهان کبیره یا کفرآمیز شده‌اند مورد خطاب قرار می‌دهد که از رحمت خدا ناامید نشوند:

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥٣﴾ [الزمر: 53].

«(ای رسول رحمت) بدان بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنت‌های) خدا ناامید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است».

دروازه توبه باز است و پروردگار بخشنده و مهربان است. از علی (رض) در باره‌ی این آیه نقل شده که: این آیه از لحاظ معنی وسیع‌ترین آیه‌ی قرآن است.

از ابن مسعود هم روایت شده که گفته این آیه بازترین آیه در قرآن است[154].

خدای متعال مؤمنان را به توبه کردن امر نموده و آن را امیدی برای رستگاری قرار داده و فرموده است:

﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ٣٠﴾ [النور: 30].

« (ای پیامبر!) به مردان مؤمن بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نا محرم) فرو گیرند، و شرمگاه‌شان را حفظ کنند، این (کار) برای آن‌ها پاکیز‌ه‌تر است، بی‌گمان الله به آنچه انجام می‌دهند؛ آگاه است ».

و فرموده‌‌ است:

﴿وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ [الحجرات: 11].

«و هرکه توبه نکند چنین کسانی بسیار ظالم و ستمکارند».

پس اسلام به خاطر دیدگاه واقع بینانه به انسان از سایر دین‌ها متمایز شده است، از نظر اسلام انسان نه فرشته است و نه شیطان، بلکه موجودی عاقل و بلندمرتبه و بزرگوار است که تمایلات و انگیزه‌های روحانی در او هست و او را به بلندترین نقطه عالم می‌برد و در او کشش‌های جسمی و هواهای نفسانی هم وجود دارد که می‌تواند او را به شیطان‌های زینت‌گر نزدیک سازد... در واقع هم سرافرازی و رشد عالی و هم سقوط و انحراف جزو خصوصیاتی است که در سرشت او نهاده شده است. چنین خلقتی برای انسان جزو احکام تکوینی خداست و اراده و حکم دینی خدا هماهنگ با حکم تکوینی اوست، بر این اساس چون سرشت بشر قابلیت وقوع در گناه را دارد، دروازه بازگشت بر او بسته نشده و رحمت خدا از او دور نگردیده است تا در بدبختی دایمی و خطاهای پی در پی درجا نزند...

پیامبر (ص) -در حالی که خداوند منزلت و ارزش او را بالا برده و گناهان گذشته و آینده او را بخشیده است- حتی یک روز هم از توبه و استغفار غافل نبود و این چنین اصحاب خود را به انجام آن توصیه می‌فرمود: «ای مردم؛ به‌سوی خدا توبه کنید و آگاه باشید که من در طول روز صدبار توبه می‌کنم»[155].

توبه باعث تازه گشتن ایمان و استغفار مایه حیات قلب است. انسان ذاکر و خداشناس مرتکب گناه نمی‌شود. اما اگر درون او از ذکر خالی شد و خداوند او را به خود سپرد و در نتیجه دچار غفلت شد، در دام گناهان و نافرمانی خدا گرفتار می‌شود. این در حالی است که گناهان دو نوعند: صغیره و کبیره و اگر کسی از افتادن در ورطه گناهان صغیره نجات یابد و خداوند او را محفوظ دارد، بسیار کم احتمال دارد که از گناهان صغیره نجات یابد. پیامبر (ص) فرموده است: «قسم به کسی که جانم در دست اوست! اگر شما گناه نکنید، خداوند شما را از میان بر می‌دارد و قومی را به عرصه حیات می‌آورد که گناه کنند و در پی آن از خدا آمرزش بخواهند و خداوند هم آنان را ببخشد»[156].

قلبی که در آن حیات ایمانی جاری است، بی‌وقفه گناه را با توبه نصوح دنبال می‌کند و فرد به خاطر واقع شدن در نافرمانی خدا، پشیمان می‌شود و برای ریشه کن کردن آن گناه شتاب می‌ورزد و با خدای خود عهد می‌بندد که دوباره آن عمل را انجام ندهد و این روال، شرط توبه نصوح است.

حال اگر معصیت فرد، تجاوز به حقوق دیگران را در پی داشت مانند غصب اموال آنان یا شهادت دروغ یا ضرر به آنان، در این صورت لازم است برای بازگرداندن حقوق مردم شتاب کند، زیرا تا زمانی که حقوق افراد به آنان بازگردانده نشود، توبه فرد پذیرفتنی نخواهد بود. در حدیث آمده است: «هرکس که ظلمی به برادرش نموده باشد، خواه به آبروی او لطمه زده یا حق دیگری از او پایمال کرده است، همین امروز (در دنیا) از او طلب بخشش کند. قبل از این که روزی فرا رسد که دیگر دینار و درهمی نیست [تا خود را با آن نجات دهد] و در آن روز اگر عمل صالح داشته باشد به اندازه ظلمی که نموده است از آن کسر می‌گردد و اگر هم عمل نیک نداشته باشد گناهان مظلوم را به دوش او می‌گذارند»[157]. اما اگر معصیت فرد در زمینه‌ی حقوق خدا باشد باید استغفار کند و به خاطر انجام آن پشیمان باشد، به گناه خود اعتراف کند و از پروردگار طلب مهر و بخشش نماید و تقدیر الهی را برای گناه خود دلیل قرار ندهد -یعنی نگوید که گناه من تقدیر خدا بود و نمی‌توانستم آن را انجام ندهم یعنی به این وسیله در برابر خدا برای گناهان خود دلیل تراشی کند و خود را معذور بداند- زیرا چنین رفتاری با توبه در تضاد است. در حدیث صحیح آمده است: «هیچ‌کس مانند خدا معذرت خواهی را دوست ندارد»[158].

پشیمانی بنده پس از ارتکاب گناه نشان از این دارد که او از خدای خود شرم دارد و او را بزرگ می‌شمارد، پس گناه خود را کوچک نمی‌داند بلکه به عظمت و بزرگی کسی می‌نگرد که نافرمانیش کرده است. اما کسی که گناهان خود را کوچک و بی‌ارزش می‌داند، در واقع، نه آن‌گونه که شایسته است خدا را می‌شناسد و نه به مجازات قیامت ایمان دارد.

از جمله نشانه‌های توبه نصوح، خشوع قلب، بازگشت به‌سوی خدا، ترس از آثار گناه، دعای فراوان برای پذیرش توبه، درخواست عفو و بخشش و گریستن به خاطر خطاها و گناهان است. اگر بنده‌ای پس از گناه صادقانه توبه کرد و به‌سوی خدا بازگشت، آثار گناه را کاملاً پاک کرد و حقوق مردم را به آنان بازگرداند، خداوند با لطف و احسان خود و از روی نیکی و مهربانی با بندگان، از توبه او شاد می‌گردد، در حالی‌‌که نه به آنان احتیاج دارد، نه به توبه‌ی آنان... پیامبر (ص) فرموده است: «به خدا قسم که خداوند به خاطر توبه‌ی بنده‌اش بسیار شادمان‌تر می‌شود از مردی که در سرزمین خشک در حال مسافرت است و برای استراحت زیر سایه درخت می‌رود و می‌خوابد. هنگامی که بیدار می‌شود سواری خود را نمی‌یابد، روی یک تپه می‌رود و از آن جا اطراف خود را می‌نگرد [تا شاید چهارپایش را بیابد] اما چیزی نمی‌بیند، روی یک تپه دیگر می‌رود، بازهم چیزی نمی‌بیند و با خود می‌گوید: به‌جای خودم باز می‌گردم و در آن جا می‌مانم تا می‌میرم، وقتی که به آنجا باز می‌گردد چهارپای خود را می‌بیند که دهنه‌اش را با خود می‌کشد. پیامبر (ص) فرمود: «شادی خداوند از توبه بندگان بسیار بیشتر از شادی چنین مردی است که چهارپایش را یافته است»[159].

خدای متعال توبه را یکی از صفات پرهیزکاران قرار داده و پذیرش آن را به استغفار و مصر نبودن بر گناه وابسته کرده است و فرموده‌‌است:

﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٣٥﴾ [آل عمران: 135].

« و کسانی‌که چون مرتکب کار زشتی شوند یا بر خود ستم کنند، الله را به یاد می‌آورند، پس برای گناهان‌شان آمرزش می‌خواهند، و چه کسی جز الله گناهان را می‌آمرزد؟ و به آنچه کرده‌اند، در حالی‌که می‌دانند (که گناه است) پا فشاری و اصرار نمی‌کنند».

منظور از اصرار در آیه بالا انجام عمدی گناه یا توبه نکردن از آن است، استغفار هم همان توبه از گناه و پشیمانی از آن است، پس کسی که استغفار می‌کند، پشیمان است و بر انجام گناه اصرار نمی‌ورزد. خداوند توبه کنندگان و پرهیزکاران را وعده مغفرت و بهشت و پاداش نیک داده است... و چنین فرموده‌‌است:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ١٣٦﴾ [آل عمران: 136].

«آن‌ها پاداش‌شان آمرزشی از (جانب) پروردگارشان و باغ‌هایی است که از زیر (درختان) آن جوی‌ها جاری است، جاودانه در آن می‌مانند، و پاداش (نیکو کاران و) اهل عمل چه خوب است».

حتی خداوند به آنان وعده داده که بدی‌هایشان را به نیکی تبدیل کند، زیرا گناه بدی و توبه نیکی است و نیکی‌ها و بدی‌ها را از بین می‌برند. این هم فرموده‌ی خداست:

﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٧٠﴾ [الفرقان: 70].

«مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به‌جای آرند. پس خدا گناهان آن را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است».

بر انسان لازم است که در انجام توبه شتاب ورزد زیرا ممکن است به ناگاه مرگ فرایش گیرد یا در بستر موت، بیمار افتد و اینک توبه او پذیرفته نمی‌گردد زیرا از روی اجبار است نه اختیار. در حدیث آمده است که: «خداوند توبه بنده را تا زمانی که در بستر مرگ روح به حلقوم او می‌رسد می‌پذیرد»[160]. خداوند هم چنین فرموده است:

﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا١٨﴾ [النساء: 18].

«و کسانی که (تمام عمر) به اعمال زشت اشتغال ورزند تا آن گاه که یکی‌شان مرگ را مشاهده‌‌کند در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم، توبه چنین کسی پذیرفته نخواهد شد، و آنان که به حال کفر بمیرند (توبه آنها نیز قبول نشود)، بر اینان عذابی دردناک مهیا ساختیم».

گناهان دو دسته‌اند: صغیره و کبیره. در مقابل گناهان صغیره کفاره‌هایی مانند روزه و نماز وجود دارد که باعث پاک شدن گناهان می‌گردد و پیامبر (ص) فرموده است: «نمازهای پنچ گانه، نمازهای جمعه و روزه‌هایی که در ماه رمضان گرفته می‌شود، یاعث پاک شدن گناهانی است که در فاصله میان آنها [در طول روز و هفته و سال] انجام می‌گیرد، البته به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود»[161]. قرآن نیز این مسئله را به صراحت تاکید کرده است.

﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا٣١﴾ [النساء: 31].

«(ای اهل ایمان) چنان که از گناهان بزرگی که شما را از آن نهی کرده‌اند دوری گزینید، ما از گناهان دیگر شما درگذریم».

در مورد گناهان کبیره در حدیث صحیح چنین آمده است که «گناهان کبیره عبارتند از: شریک قرار دادن برای خدا، نافرمانی پدر و مادر، قتل و سوگند دروغ»[162]. این را هم باید دانست که کوچک شمردن گناهان صغیره و اصرار بر انجام آنها یعنی زیاد انجام دادن این گناهان باعث می‌شود که جزو گناهان کبیره محسوب شوند. در حدیث آمده است که: «نسبت به گناهان کوچک هوشیار باشید و از آنها بپرهیزید»[163].

رسول خدا (ص) فرموده است: «انسان مؤمن گناهان خود را همچون کوهی می‌بیند که در پای آن نشسته است و می‌ترسد که بر او فرو ریزد، اما انسان فاجر، گناهان خود را مانند مگسی می‌داند که بر بینی او می‌گذرد و گناه را مانند راندن مگسی ساده می‌انگارد»[164].

از یکی از انسان‌های صالح چنین روایت شده است: «کوچک بودن گناهان خود را در نظر مگیر بلکه به عظمت آن کسی توجه کن که نافرمانیش کرده‌ای».

شکی نیست که باز بودن دروازه توبه در اسلام، هدفی استراتژیک و مهم را دنبال می‌کند که عبارت است «از تداوم پیوند پیروان با دین و خدای آنها در مواقع ضعف و هنگام انجام گناهان و نافرمانی‌ها یا موقع سرکشی آنان در برابر برخی دستورات» حتی آنان که دشمنی با دین خدا کارشان را به‌جای رسانده که شمشیر عدالت برای کشتارشان آخته گشته و قلم و زبان دعوت بر ضد آنها، به حکم مدیر جهان به حرکت درآمده، اسلام دروازه توبه را پیش روی‌شان گشاده و باز گذاشته است، بدان خاطر که رحمت پروردگار همه چیز و همه کس را دربر گرفته‌‌است و نتیجه طبیعی چنین برخوردی این است که جذب پیروان به طور مداوم ادامه می‌یابد و دشمنان نیز از دین مأیوس نشوند، زیرا یک لحظه درخشش و روشنیِ چشم در برابر حق باعث می‌شود که نور الهی در دل نفوذ کند و به آن حیاتی تازه بخشد و آن‌‌گاه است که تیغ روبروی اسلام در جهت دفاع از آن تغییر جهت می‌دهد.

 

پانوشت‌ها:

[131]- ابن رجب، جامع العلوم و الحِکَم، ص 409.

[132]- احمد، المسند، ج5، ص 178 و هیثمی، موارد الظمآن، حدیث شماره 1547.

[133]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 409.

[134]- ابن تیمیه، مدارج السالکین، ج2، ص 123.

[135]- ابن حجر، فتح الباری، ج8، ص 229.

 [136]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 3، حدیث شماره 1120، و مسلم، ج4، ص 2086، حدیث شماره 2086.

[137]- مسلم، ج2، ص 721، حدیث شماره 1043.

[138]- مسلم، الصحیحه، ج2، ص 722، حدیث شماره 1044.

[139]- ابن قیم، مدارج السالکین، ج1، ص 133.

[140]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 409.

[141]- ابن قیم، مدراج السالکین، ج2، ص 140.

[142]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 409.

[143]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 410.

[144]- صحیح مسلم، ج1، ص 198، حدیث شماره 298. بخاری هم از طریق دیگری در ج11، ص 305، شماره 6472 آن را روایت کرده است.

[145]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2052، حدیث شماره 2664.

[146]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 414.

[147]- ابن ابی دنیا، التوکل، ج12، ص 10، از ابن عباس و کنزالعمال، ج3، ص 101.

[148]-ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 340.

[149]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 411.

[150]- ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1334، حدیث شماره 4026.

[151]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 411.

[152]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 573، حدیث شماره 2344 و گفته که: حدیث حسن صحیح است و ابن ماجه در السنن، ج2، ص 1394، حدیث شماره 4164. لفظ حدیث از ابن ماجه است.

[153]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 490، حدیث شماره 3426.

[154]- طبری، تفسیر، ج24، ص 15 و 16.

[155]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2076، حدیث شماره 2702.

[156]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2106، حدیث شماره 2749.

[157]- بخاری، فتح الباری، ج5، ص 101، حدیث شماره 2449.

[158]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 399، حدیث شماره 7416 و مسلم، ج4، ص 2114، شماره 2760، لفظ حدیث از بخاری است.

[159]- امام احمد، المسند، ج4، ص 275.

[160]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 547، حدیث شماره 3537 و گفته: حسن غریب است.

[161]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 209، حدیث شماره 233.