آن بزرگوار ضمن آگاهی از قرآن و سنت به عنوان شخصیتی مجتهد، بعضی از مسایل را که بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) و حضرت ابوبکر (رض) روی داد با استناد به قرآن، سنت و نظر شورای حل و عقد و نهایتاً استنباط عقلانی خود، مورد بررسی قرار میداد. تا جایی که در کتاب موافقات و اعلام الموقعین به استنباطات و اجتهادات حضرت عمر (رض) اشاره شده است.
حال آنچه مهم و با موضوع اخلاق و سیاست ارتباط دارد چند نمونهی آن را بیان میکنیم.
١- تشکیل شورای مشورتی از اصحاب باسواد، شجاع، اهل استدلال و جهادگران باسابقه که حضور آنها در معیت آن حضرت محرز بود. از جمله: معاذبن جبل، عثمانبن عفان، زیدبن ثابت، علیبن ابیطالب، ابوعبیدهی جراح، عبدالرحمنبن عوف، عبداللهبن عباس، عبدالله بن عمر، ابیبن کعب، ابوموسی اشعری، ابودرداء انصاری و سعدبن ابی وقاص.
٢- احداث شهرهای بصره، کوفه، فُسطاط و سیرت در لیبی.
٣- اعزام مربیان و معلمان به نقاط فتح شده به عنوان قاضی و مفسر و مشاوران دینی استانداران، فرمانداران و...
٤- جلوگیری از خالی شدن مدینه از شخصیتهای علمی و پیشکسوتان مسلمان مانند معاذبن جبل، علیبن ابیطالب.
وقتی ابوبکر صدیق (رض) معاذبن جبل را روانهی جهاد به شام کرد حضرت عمر به شدت از این کار حضرت ابوبکر (رض) اعتراض کردند. ابوبکر (رض) گفت چگونه من معاذ را از فضیلت جهاد در راه خدا بازدارم.
عمر (رض) گفت کسانی هستند که در خانههای خودشان میمیرند ولی آنها شهید هستند. این سخن به خاطر علم و آگاهی و جایگاه اجتماعی ایشان در مدینه بود.[1]
٥- تأسیس مراکز فرهنگی در شهرهای فتح شده: شام، مصر، کوفه، حمص، بصره و...
عمربن خطاب معتقد بود که کارگزاران (مسئولین اجرایی) فرصت کار تربیتی و تبلیغ مسایل دینی ندارند.
بنابراین باید در کنار آنها علما و مبلغانی باشند که به مردم آموزش دین و اخلاق بدهند.
٦- برای مربیان اعزامی به مناطق حقوق ماهیانه تعیین کرد و دستور داد در هر شهری یک مسجد جامع بنا شود، و نماز جمعه در هر هفته در آنجا برگزار شود.
٧- دستور احداث پادگانها و کاروانسراهای محلی برای نگهداری نیروهای نظامی، اوحشام و اسبهای آنها.
در هر کدام از کاروانسراها، ٤٠٠٠ اسب وجود داشت.
فرماندهی شام ٣٦هزار سوارکار در اختیار داشت و لشکر دمشق توسط زیدبن معاویه بن ابی سفیان، سویدبن کلثوم با فرماندهی عالی ابوعبیدهی جراح مدیریت میشد.
٨- تأسیس مؤسسهی اقتصادی «دارالدقیق» که در آن خرما، کشمش، آرد، گندم و شیر جمعآوری و به مردم در ایام خشکسالی خدمات ارایه میدادند. در قحطسالی مردم اطراف مدینه قبل از اینکه از طرف شام کمکی ارسال شود که از این مؤسسات کمک دریافت میکردند. (عمربن خطاب، محمدعلی صلابی)
عمربن خطاب (رض) برای همهی مسلمانان سهمی از بیتالمال معین کرد و میگفت بخدا قسم در این مال کسی را حق تصرف بیشتر از دیگران نیست. بخدا قسم من هم در تصرف این مال از دیگران سزاوارتر نیستم، هیچ مسلمانی نیست مگر اینکه در این مال سهمی و نصیبی دارد. بخدا سوگند اگر از این مال چیزی باقی بماند به آن چوپان که در کوه صفا مشغول چوپانی است سهم میدهم اگرچه او در اینجا حاضر نباشد.[2]
دیدار نمایندهی امپراطوری روم با حضرت عمر (رض)
نمایندهی امپراطوری روم به قصد ملاقات با عمربن خطاب خلیفه مسلمین راهی مدینه شد. سراغ قصر و بارگاه او را گرفت، به او گفتند او قصر و بارگاهی ندارد. سراغ خانهی او رفت، در خانه نبود، گفتند او زیر آن درخت خرما در نزدیکی مسجد خوابیده است. نزدیک شد، باورکردنی نبود، عمربن خطاب امیر مسلمانان، جانشین پیامبر (ص)، کسی که امپراطوری روم و ایران از هیبت او در هراس بودند، و در فکر مقابله و یا ملاقات و تعامل با او بودند، چگونه با این آرامش خوابیده است؟!
آری نمایندهی روم عمر را زیر درخت خرمایی یافت که به خواب رفته بود. آن شخص در چند قدمی عمر ایستاد و با خود زمزمه کرد و اصحابی که او را همراهی میکردند حرفهایش را شنیدند و در اذهان ثبت شد.
آری او چنین گفت: «یا عمر عدلت فامنتَ، فِنمت» تو عدالت را گستردهای پس به آرامش درون رسیدهای، سپس بخواب رفتهای. پادشاهان ما شبها چندین مکان را از ترس اطرافیان عوض میکنند و تا صبح در اضطراب و تشویش بسر میبرند. اما تو راحت خوابیدهای و ترسی نداری چون با عدالت رفتار کردهای.
به خدا قسم اگر حامل پیام نبودم و اینکه مرا رسول فرستادهاند تا پیام بازپس ببرم هر آیینه اینجا میماندم و به دین و آئین شما ایمان میآوردم که به حقیقت، دین و آئین شما راست و درست است.
مولوی شاعر بلندآوازهی ایران این واقعه را در اشعاری زیبا بیان کرده است که چند بیت آن بدین شرح است:
آمد او آنجا و از دور ایستاد
هیبتی زآن خفته آمد بر رسول
مهر و هیبت هست ضد همدگر
گفت با خود من شهان را دیدهام
از شهانم هیبت و ترسی نبود
رفتهام در بیشهی شیر و پلنگ
بس که خوردم بس زدم زخم گران
بس سلیح این مرد خفته بر زمین
هیبت حفست این از خلق نیست
هرکه ترسید از حق و تقوی گزید
اندرین فکرت بحرمت دست بست
کرد خدمت مر عمر را وسلام
پس علیکش گفت او را پیش خواند
آندل از جا رفته را دلشاد کرد
مر عمر را دید و در لرز اوفتاد
حالتی خوش کرد در جانش نزول
این دو ضد را دید جمع اندر جگر
پیش سلطانان مه، بگزیدهام
هیبت این مرد هوشم را ربود
روی من زیشان نگردانید رنگ
دل قویتر بودهام از دیگران
من به هفت اندام لرزان چیست این
هیبت این مرد صاحب دلق نیست
ترسد از وی جن وا نس و هرکه دید
بعد یک ساعت عمر از خواب جست
گفت پیغمبر سلام آنگه کلام
ایمنش کرد و پیش خود نشاند
خاطر ویرانش را آباد کرد
عمر دید که این مرد درون پاکیزهای دارد و طالب حق است.
دید آن مرد شد که او ارشاد داشت
تخم پاک اندر زمین پاک کاشت
٩- قرار دادن تاریخ هجری بر مبنای ورود پیامبر عظیمالشأن (ص) به مدینهی منوره بهعنوان تاریخ مسلمانان به پیشنهاد حضرت علی (رض).
منابع:
[1] - عمربن خطاب، دکتر صلابی، ترجمهی چاپ
[2]- اسلام و امنیت جهانی، عبدالله سمان، ترجمهی دکتر علی قائمی
نظرات