فصل اول: تربیت با توجه به ایمان به روز آخرت
بحث اول: برانگیخته شدن پس از مرگ
ایمان به زنده شدن رکنی از ارکان عقیدهی اسلامی و انکار آن کفری آشکار است و اگر شخصی به زنده شدن و حساب و کتاب و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم اعتقاد نداشته باشد، ایمان او به طور کامل از میان میرود. خداوند فرموده است:
﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآۚ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ﴾ [الأنبياء: 104].
«همانگونه که (نخستین بار سهل و ساده) آفرینش را سر دادیم، آفرینش را از نو بازگشت میدهیم (و به شکل دیگری زندگی دوباره میبخشم و مردمان را برای حساب و کتاب حاضر میآوریم). این وعدهای است که ما میدهیم، و ما قطعا آن را به انجام میرسانیم».
﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٧﴾ [التغابن: 7].
«کافران میپندارند که هرگز زنده و برانگیخته نخواهند گردید: بگو: چنین نیست که میپندارید، به پروردگار سوگند: زنده و برانگیخته خواهید شد. و سپس از آن چیزهایی که میکردهاید باخبرتان خواهند کرد. و اینکار برای خدا ساده و آسان است».
بدون شک اجرای عبادات اسلامی، اخلاق دینی و شرایع الهی که بندگان مکلف به انجام آن هستند وابسته به وجود پاداش و مجازات در روز حساب و کتاب است، در غیر این صورت مؤمنان و کافران، فرمانبرداران و نافرمانان، نیکوکاران و اشرار همه مساوی خواهند بود و دین تأثیری در رهنمود انسان بهسوی خیر و معرفت نخواهد داشت.
قرآن به شیوهای بسیار نیکو اعتقاد به زنده شدن یا همان ایمان به روز قیامت را بیان نموده و با تصاویری واضح و شگفتانگیز، صحنهها و مناظر قیامت را به تصویر کشیده است به گونهای که در هیچ یک از آثار وحی الهی باقیمانده قبل از قرآن یا ادبیات بشر در طول تاریخ چنین شیوهای نمیبینیم. این تصویرپردازی هم مربوط به دوران برزخ است و هم روز حشر و حساب و کتاب و حوض و صراط و میزان و هم مربوط به توصیف بهشت و جهنم. بیان قرآن در این مورد به گونهای است که هم عظمت خالق و قدرت او را روشن میسازد و هم ما را نسبت به اهمیت تقوا و ترس از خدا هوشیار میکند.
سنت پیامبر (ص) نیز به عنوان مفسر و توضیح دهنده جزئیات قیامت به کنار قرآن آمد. ابوهریره از پیامبر (ص) نقل میکند که فرمود: «روز قیامت خداوند زمین را میگیرد و با دست راست خود آسمان را در هم میپیچد، سپس میفرماید: من پادشاه هستم. کجایند پادشاهان زمین؟»[247].
هنگامی که جبرئیل در بارهی ایمان از رسول خدا (ص) سؤال پرسید، او در جواب فرمود: «ایمان یعنی باور به خدا، ملائکه خدا، کتابهای آسمانی، پیامبران خدا، روز قیامت و ایمان به قدر خیر و شر»[248].
خداوند فرموده است:
﴿لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ [البقرة: 177].
«این که (به هنگام نماز) چهرههایتان را به جانب مشرق و مغرب کنید، نیکی (تنها همین) نیست (و یا ذاتاً رو کردن به خاور و باختر، نیکی به شمار نمیآید). بلکه نیکی (کردار) کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیغمبران ایمان آورده باشد».
قرآن روز قیامت را با نامهایی مختلفی نامگذاری کرده است؛ روز جزا، روز حساب، روز خروج، روز زنده شدن، روز حسرت، روز جدایی و روز تغابن (زیانمند گشتن گروهی و سودمند شدن گروهی دیگر). قرآن همچنین انکار روز قیامت توسط مشرکان را زشت شمارده است و گفتهی آنان را چنین نقل میکند:
﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ٢٤﴾ [الجاثية: 24].
«منکران رستاخیز میگویند: حیاتی جز همین زندگی دنیایی که در آن بسر میبریم، در کار نیست. گروهی از ما میمیرند و گروهی جای ایشان را میگیرند، و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاک نمیسازد».
و از اینجا باور فیلسوفان قدیم دهری (منکران وجود خدا) و فیلسوفان جدید متافیزیک و مادهپرست را مردود میکند. همهی این فیلسوفان و مادهگرایان فراموش کردهاند که عقل به صورت بدیهی و واضح پذیرفته است که «فاقد الشیء لایعطیه» یعنی فاقد یک شیء نمیتواند آن را ببخشد، و فراموش کردهاند که مادهی سخت و بیجان عقل ندارد، روح در او نیست و ارادهای از خود ندارد، پس چگونه میتواند عقل و روح و اراده را خلق کند!؟
قرآن عقیدهی یهودیان و مسیحیان را نیز که در بارهی حقیقت روز قیامت دچار انحراف شدهاند ناپسند دانسته است و از یهودیان که معتقد به جاودانه ماندن در جهنم نیستند چنین نقل میکند:
﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗ﴾ [البقرة: 80].
«میگویند: (هرچند هم گناهکار باشیم) آتش جز چند روز معدودی گریبانگیر ما نمیگردد».
نصاری نیز به تفکر «منجی بودن مسیح و فدا شدن او برای رهایی آنان از آتش» پناه برده و خود را در دامنهی یک زندگی حیوانی و دور از دین رها ساختهاند و به این عقیده توکل کردهاند که قرآن آن را چنین نقل میکند:
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُ﴾ [المائدة: 18].
«یهودیان و مسیحیان میگویند: ما پسران و عزیزان خداییم».
اما باور امت اسلامی در این باره اینگونه است:
﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ ٱلنَّاسِ لِيَوۡمٖ لَّا رَيۡبَ فِيهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ٩﴾ [آل عمران: 9].
«پروردگارا! تو مردمان را در روزی که تردیدی در آن نیست جمع خواهی کرد (تا همگان را در برابر کارشان پاداش دهی و بدین امر وعده دادهای و) بیگمان خدا خلاف وعده نمیکند».
و در مورد لحظهی وقوع قیامت باید گفت که خداوند آن را جزو علم مخصوص خود قرار داده است و کسی به آن آگاه نیست. او فرموده است:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ يَسَۡٔلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنۡهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ١٨٧﴾ [الأعراف: 187].
«دربارهی روز قیامت از تو میپرسند و میگویند: در چه زمانی (دنیا به پایان میرسد) قیامت رخ میدهد؟ بگو: تنها پروردگارم از آن آگاه است، و کسی جز او نمیتواند در وقت خود آن را پدیدار سازد (و از پایان این جهان و سرآغاز آن جهان مردمان را بیاگاهاند. اطلاع از هنگامه قیامت) برای (ساکنان) آسمانها و زمین سنگین و دشوار است (و هرگز دانش انسان بدان نمیرسد). قیامت ناگهانی به وقوع میپیوندد و بر سرتان میتازد. از تو میپرسند: انگار تو از (شروع) قیامت باخبری؟ بگو: اطلاع از آن، خاص یزدان است، ولیکن بیشتر مردمان (این مسأله و فلسفه آن را چنان که باید) نمیدانند».
اینکه زمان وقوع قیامت جزو اسرار باقی مانده است باعث شده که مردم برای توبه کردن و انجام عبادتها، امروز و فردا نکنند و برای آباد ساختن دنیا از زراعت و صنعت و تجارت غافل نمانند. البته قرآن برخی نشانهها و علایم را که قبل از برپا شدن قیامت روی میدهند بیان کرده و رسول خدا نیز جزئیات آن را در احادیث خود توزیع داده است.
﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ [الأنعام: 158].
«روزی پارهای از نشانههای پروردگارت فرا میرسد (و آنان را به ایمان اجباری وادار مینماید) امّا ایمان آوردن افرادی که قبل از آن ایمان نیاوردهاند، یا این که با وجود داشتن ایمان خیری نیندوختهاند، سودی به حالشان نخواهد داشت».
رسول اکرم (ص) پس از خواندن این آیه آن را چنین تفسیر کرد: «قیامت برپا نخواهد شد تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع کند، هنگامی که مردم طلوع خورشید از مغرب را میبینند همهی آنها ایمان میآورند، در این حال است که ایمانِ این تازه مؤمنها هیچ نفعی به حال ایشان ندارد»[249].
در روز قیامت فهم زمان از بین میرود:
﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يُقۡسِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَيۡرَ سَاعَةٖۚ كَذَٰلِكَ كَانُواْ يُؤۡفَكُونَ٥٥﴾ [الروم: 55].
«روزی که قیامت برپا میشود گناهکاران سوگند یاد میکنند که جز ساعتی در (دنیا و جهان برزخ) ماندگار نبودهاند این چنین آنان (در دنیا توسط شیاطین و شیاطین صفتان از درک حقیقت و راه درست) باز داشته شدهاند (و هم اینک گرفتار عذاب ابدی گشتهاند بدا به حالشان!».
زمین و آسمانها نیز در این روز دگرگون میشوند:
﴿يَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَيۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُۖ وَبَرَزُواْ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ٤٨﴾ [إبراهيم: 48].
«در آن روزی که زمین به زمین دیگری و آسمانها به آسمان دیگری تبدیل میشوند و آنان در پیشگاه خداوند یگانه مسلط (بر همه چیز و همه کس)، حضور به هم میرسانند».
او فرموده است:
﴿وَأَنَّ عَلَيۡهِ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰ٤٧﴾ [النجم: 47].
«و اینکه قطعاً بر خدا است که (رستاخیز را پدیدار و مردگان را) زندگی دوباره بخشد».
﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ بَدَأَ ٱلۡخَلۡقَۚ ثُمَّ ٱللَّهُ يُنشِئُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأٓخِرَةَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٠﴾ [العنكبوت: 20].
«بگو در زمین بنگرید و بنگرید که خدا چگونه در آغاز موجودات را پدید آورده است و (چه رنگ و بو و سیما و ویژگیهایی به هر یک داده است و چه اسراری در آنها به ودیعت نهاده است تا از مشاهده اشیاء به راز و رمز آنها پی ببرید و در برابر قدرت مافوق تصور آفریدگارشان سر تسلیم فرود آورید و بدانید که او کسی است که جهان را از نیستی به هستی آورده است) بعداً هم جهان دیگر را پدیدار میکند چراکه خدا بر هرچیز تواناست».
﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يَنسِلُونَ٥١﴾ [يس: 51].
«(برای بار دوم) در صور دمیده میشود و به ناگاه همه آنان از گور بیرون آمده و بهسوی (دادگاه حساب و کتاب) پروردگارشان شتابان رهسپار میگردند».
مردم هنگام زنده شدن براساس صالح بودن و فاسد بودن برانگیخته میشوند و انسانهای فاسد خلقتی ناقص خواهند داشت، خداوند فرموده است:
﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِيٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ كُنتُ بَصِيرٗا١٢٥ قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتۡكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَاۖ وَكَذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمَ تُنسَىٰ١٢٦﴾ [طه: 124-126].
«و هرکس که از یاد من روی بگرداند (و از احکام کتابهای آسمانی دوری گزیند) زندگی تنگ (و سخت و گرفتهای) خواهد داشت، (چون نه به قسمت و نصیب خدادادی قانع خواهد شد و نه تسلیم قضا و قدر الهی خواهد گشت) و روز رستاخیز او را نابینا (به عرصه قیامت گسیل و با دیگران) در آنجا گرد میآوریم. گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا جمع آوردهای؟ من که قبلاً بینا بودهام خدا میگوید: همین است آیات من به تو رسید و تو آنها را نادیده گرفتی همانگونه هم تو امروز نادیده گرفته میشوی (بینام و نشان در آتش رها میگردی)».
قرآن دلایل زنده شدن و امکان عقلی آن را هم بیان کرده است:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٧﴾ [الروم: 27].
«او است که آفرینش را آغاز کرده است و سپس آن را باز میگرداند و این برای او آسانتر است. بالاترین وصف، در آسمانها و زمین متعلق به خدا است و او بسیار با عزت و اقتدار و سنجیده و کار بجا است».
بدون شک خلقت اولیه بدون وجود مشابه مشکلتر از باز گرداندن خلقت به حال اولیه است. خداوند نمونهها و مثالهایی را برای مردم بیان کرده است تا قضیه رستاخیز را بر آن قیاس کنند و شک و شبهه دامنگیر آنان نشود، خداوند فرموده است:
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنَّكَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِيٓ أَحۡيَاهَا لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٣٩﴾ [فصلت: 39].
«و از نشانههای (قدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت میبینی اما هنگامی که (قطرههای حیات بخش) آب بر آن فرو میفرستیم به جنبش در میآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج میزند) آن کسی که این زمین خشک و برهوت را زنده میکند هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده میگرداند چرا که او بر هرچیزی تواناست».
در این آیه زنده شدن ایشان به زنده شدن زمین قیاس شده است که این نوع قیاس را «قیاس إله إلا له» گویند. به همین شیوه خداوند بیان کرده است که خلق هستی مهمتر از خلق بشر است، زیرا در نظام مهندسی جهان میلیونها قانون وجود دارد که ادامه وجود و حفظ بقای آن وابسته به آن قوانین است، بدین خاطر خداوند فرموده است:
﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧﴾ [غافر: 57].
«قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بسی دشوارتر است از آفرینش مردمان (در پایان این جهان برای شروع زندگی در آن جهان) ولیکن بیشتر مردمان (که کفار و مشرکانند چنین چیزی را درست) نمیدانند».
همچنین قرآن نمونههایی از زنده شدن و زنده کردن را که در این دنیا برای مردگان روی داده بیان کرده و آن را جزو امور خارق العاده و معجزه به حساب آورده است؛ آن گاه که ابراهیم خلیل الله به پروردگار گفت: ﴿أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ٢٦٠﴾ [البقرة: 260]. «نشانم بده که چگونه مردگان را زنده میگردانی». خداوند در پاسخ او فرمود:
﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾ [البقرة: 260].
«و گفت: پس چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را به خود نزدیک گردان (تا مشخصات و ممیزات آنها را دریابی آن گاه آنها را ذبح کن و درهم بیامیز) سپس بر سر کوهی قسمتی از آنها را بگذار بعد آنها را بخوان به سرعت بهسوی تو خواهند آمد و بدان که خداوند چیره و با حکمت است».
ابراهیم بندهای پرندگان را از هم گسست و با همدیگر قاطی نمود و آنها را از هم جدا کرد و هرکدام را بر قلهی کوهی گذاشت، خداوند همهی آن اجزاء را باهم جمع کرد و پیش روی ابراهیم حیاتی دوباره بخشید. مثال دوم این قضیه برای یکی از پیامبران یهود روی داد، به شیوه که خداوند جسدش را پس از مرگ زنده کرد و پیش روی او به الاغش زندگی دوباره بخشید و غذا و نوشیدنی او را برایش تازه کرد. قرآن این مسأله را چنین بیان کرده است:
﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ كَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمۡ يَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجۡعَلَكَ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ كَيۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٥٩﴾ [البقرة: 259].
«یا همچون کسی که از کنار دهکدهای گذر کرد در حالیکه سقف خانهها فرو تپیده بود. دیوارهای آنها بر روی سقفها فرو ریخته بود گفت: چگونه خدا این را پس از مرگ آنها زنده میکند؟ پس خدا او را صد سال میراند و سپس زندهاش گرداند و گفت: چه مدت درنگ کردهای؟ گفت: روزی یا قسمتی از یک روز، فرمود: (نه) بلکه صد سال درنگ کردهای به خوردنی و نوشیدنی خود (که همراه داشتی) نگاه کن (و ببین که با گذشت این زمان طولانی به اراده خدا) تغییر نیافته است و بنگر به الاغ خود (که چگونه از هم متلاشی شده است. ما چنین کردیم) ما تو را نشانه (گویایی از رستاخیز) برای مردمان قرار دهیم (اکنون) به استخوانها بنگر که چگونه آنها را بر میداریم و به هم پیوند میدهیم و سپس بر آنها گوشت میپوشانیم هنگامی که (این حقایق) برای او آشکار شد، گفت: میدانم که خدا بر هرچیز تواناست».
اثبات زندگی در عالم برزخ و عذاب قبر
قرآن وجود حیات برزخی را اثبات میکند، این دوره پس از مرگ آغاز شده و با شروع قیامت پایان مییابد، در حقیقت روح انسان در این دوره و پس از مرگ بر حسب ایمان و عمل او در دنیا، عذاب میبیند و درد میکشد یا استراحت میکند و آرامش مییابد. خدای تعالی فرموده است:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٠٠﴾ [المؤمنون: 99-100].
«(کافران به راه غلط خود ادامه میدهند) و زمانی که مرگ یکی از آنان فرا میرسد میگوید: پروردگارا! مرا (به دنیا) باز گردانید تا این که کار شایستهای بکنم و فرصتهایی را که از دست دادهام جبران نمایم نه! (هرگز راه بازگشتی وجود ندارد) این سخنی است که او بر زبان میراند (و اگر به فرض به زندگی دنیا برگردد باز به همان برنامه و روش خود ادامه میدهد) در پیش روی ایشان جهان برزخ است تا روزی که برانگیخته میشوند».
﴿ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦﴾ [غافر: 46].
«و آن آتش دوزخ است که بامدادان و شامگاهان آنان بدان عرضه میشوند (این عذاب برزخ ایشان است) و اما روزی که قیامت برپا میشود (خدا به فرشتگان دستور میدهد) خاندان فرعون را به شدیدترین عذاب دچار سازید».
مردی پیش عامر شعبی، که جزو بزرگان تابعین است، گفت: خدا فلانی را رحمت کند، او اهل آخرت شد، عامر گفت: خیر او هنوز جزو اهل آخرت نگشته است بلکه اکنون اهل برزخ است، او نه از دنیاست و نه از آخرت»[250].
ما راجع به روح چیزی غیر از آنچه وحی الهی بیان کرده است نمیدانیم، و برای ما روشن نکرده که ماهیت روح چیست، اما وجود روح، زمان وارد شدنش به بدن انسان و زمان گرفته شدن آن از جسم را به ما اطلاع داده است، قرآن در پاسخ به سؤالی که کفار دربارۀی روح از پیامبر (ص) پرسیدند فرمود:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا٨٥﴾ [الإسراء: 85].
«از تو (ای محمد) در بارهی روح میپرسند (که چیست) بگو: روح چیزی است که تنها پروردگارم از آن آگاه است (و خلقتی اسرارآمیز و ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اعجوبه جهان آفرینش است، بنابراین جای شگفت نیست اگر به حقیقت روح پی نبرید) چراکه جز دانش اندکی به شما داده نشده است».
پس شناخت ماهیت روح جزو امورات خاص خداست و بشر آن را نمیداند، و هرگز به آن شناخت پیدا نمیکند. امام مسلم در کتاب حدیث خود از پیامبر (ص) چنین نقل کرده است: «هرکدام از شما در مدت چهل روز در شکم مادرش خلقت خود را کامل میکند، سپس در مدت چهل روز دیگر به خون بستهای تبدیل میشود، سپس فرشته فرستاده میشود و روح را در آن میدمد»[251]. این حدیث بیانگر زمان دمیده شدن روح در جسم آدمی است، اما درباره زمان گرفته شدن آن از جسم، ام سلمه ل گفته است: «رسول خدا (ص) نزد ابوسلمه رفت و او را در حالی دید که [بیجان شده] و چشمان او باز بود. پیامبر (ص) چشمان او را بست، آنگاه فرمود: هرگاه روح انسان قبض میگردد، چشماناش آن را دنبال میکند»[252]. این حدیث بیان میکند که روح خلق شده و جدید است نه قدیم و فقط وجود انسان در خلق بر آن پیشی گرفته است و این مضمون حدیث مذکور است.
اما نسبت دادن روح به خدا در این آیه:
﴿ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ٩﴾ [السجدة: 9].
«آنگاه (اندام) او را سامان داد، و از روح خود در آن دمید، و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، چه اندک سپاس میگزارید».
و عیسی را روح خدا نامیدن که در قرآن آمده است، از نوع اضافه تخصیصی و برای بزرگداشت و گرامیداشت روح است و مانند اضافه صفات الهی به خدا نیست، از طرف دیگر صفات خدا خلق نشده و قدیم هستند اما روح مخلوقی است گرامی، روح برای جاودانگی خلق شده است برخلاف جسم که پوسیده میگردد و دوباره زنده میشود. همچنین روح انسان پس از جدایی از جسم در حال عذاب یا در رفاه و آسایش باقی میماند[253]. خداوند فرموده است:
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩﴾ [آل عمران: 169].
«و کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده نشمار بلکه آنان زندهاند و بدیشان نزد پروردگارشان روزی داده میشود و (چگونگی زندگی و نوع خوراک ایشان را خدا میداند و بس)».
در حدیث صحیح آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «هرکدام از شما که بمیرد، جایگاهاش در ابتدای روز و اول شب به او نشان داده میشود، اگر بهشتی باشد جایگاهش در میان{{اهل بهشت}} و اگر جهنمی باشد جایگاهش در میان اهل آتش است و به او گفته میشود: این جایگاه توست تا زمانی که خداوند در قیامت تو را زنده میگرداند»[254].
قرآن کریم تفاوت حال صالحان و گناهکاران را در هنگام مرگ اینگونه بیان میکند:
﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِينَ ٱجۡتَرَحُواْ ٱلسَّئَِّاتِ أَن نَّجۡعَلَهُمۡ كَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَوَآءٗ مَّحۡيَاهُمۡ وَمَمَاتُهُمۡۚ سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٢١﴾ [الجاثية: 21].
«آیا کسانی که مرتکب گناهان و بدیها میشوند گمان میبرند که ما آنان را همچون کسانی به شمار میآوریم که ایمان میآورند و کارهای پسندیده و خوب انجام میدهند و حیات و ممات و دنیا و آخرتشان یکسان میباشد (اگر این چنین بیندیشند چه بد قضاوت و داوری میکنند!)».
در صحیح بخاری آمده که انس بن مالک از ابوطلحه روایت کرده که پیامبر (ص) در روز بدر دستور داد که بیست و چهار نفر از سران قریش را در یکی از چاههای بدر بیندازند سپس آنان را با نام پدرانشان صدا میزد و میفرمود: «ای فلان پسر فلان و ای فلانی پسر فلان! آیا بهتر نبود که از خدا و رسولش اطاعت میکردید، همانا به آنچه که پروردگارمان وعده داده بود رسیدیم. آیا شما هم وعدهی خدا را به حقیقت دریافتید؟» عمر (رض) گفت: ای رسول خدا!! با اجساد بیروح سخن میگویی؟! رسول خدا (ص) فرمود: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست شما گفتار مرا بهتر از آنان نمیشنوید»[255]. در حدیث دیگر آمده است: «هرگاه بندهای در قبر گذاشته میشود و همراهان و دوستانش برمیگردند و از آنجا میروند، او صدای کفشهای آنان را میشنود»[256].
پیامبر (ص) فرموده است: این آیه: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ﴾ [إبراهیم: 27]. «خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت، استوار و ثابت قدم میدارد»، در مورد عذاب قبر نازل شد[257]. هرگاه پیامبر (ص) از دفن یک میت فارغ میشد کنار قبر میایستاد و میفرمود: «برای برادر خود طلب بخشش کنید و از خدا بخواهید که او را ثابت قدم بدارد زیرا اکنون از او سؤال میشود»[258]. صحابی بزرگوار عبدالله بن مسعود فرموده است: «زندگیِ تنگ و سخت همان عذاب قبر است»[259]. از عایشه ل نقل شده که زنی یهودی نزد او رفت و برای او از عذاب قبر گفت و برای او دعا کرد که: خداوند تو را از عذاب قبر نجات دهد. عایشه ل در مورد عذاب قبر از رسول خدا (ص) سؤال کرد. ایشان فرمود: «آری، عذاب قبر...»[260]. یعنی آری عذاب قبر برای کسانی که جبار و متکبر و سخن چین و همکار ظالمانند و از مردم عیبجویی میکنند و کسانی که کاهنان و طالعبینان و فالگیران را تصدیق کنند وجود دارد. این توضیح را «سفارینی» بیان کرده است[261].
در صحیح مسلم از زید بن ثاقب (رض) روایت شده است که گفت: پیامبر (ص) بر مادیان خود سوار بود و ما هم همراه ایشان در یکی از باغهای قبیله «بنی نجار» بودیم، ناگهان مادیان ایشان رم کرد و نزدیک بود که اورا پایین بیندازد. در همین هنگام متوجه چند قبر (شش یا پنج یا چهار قبر) شدیم. پیامبر (ص) فرمود: چه کسی صاحبان این قبرها را میشناسد؟ مردی گفت: من میشناسم. پیامبر (ص) پرسید: اینان چه وقت مردهاند؟ گفت: در دوران شرک و بتپرستی مردهاند. پیامبر (ص) فرمود: اگر پنهان نمیشدید و فرار نمیکردید، از خداوند میخواستم که صداهایی را که من از عذاب قبر میشنوم به شما هم بشنواند. آن گاه پیامبر (ص) رو به ما کرد و فرمود: از عذاب قبر به خدا پناه ببرید. ما هم گفتیم: «نعوذ بالله من عذاب القبر»[262].
هنگامی که عمرو بن عاصس در بستر مرگ بود چنین وصیت کرد: «....اگر مُردم، نوحه و زاری نکنید و بر سر قبرم آتش روشن ننمایید، آن گاه که مرا دفن کردید خاک را یک باره بر من بریزید و همان اندازه که یک شترِ آماده قربانی، ذبح میگردد و گوشت آن تقسیم میشود کنار قبرم بمانید تا آرام بگیرم و وحشتم بر طرف شود و ببینم که به فرستادگان پروردگارم چه جوابی بدهم[263].
در دوران برزخ فرصتی برای توبه یا عمل صالح وجود ندارد و فرصت انجام همهی این اعمال با مرگ انسان پایان مییابد. اما اگر در طول زندگی کار نیکی کرده باشد و منفعت آن هنوز در میان مردم جاری باشد، پاداش آن به او میرسد، همانگونه که درحدیث صحیح بیان شده است: «هرگاه انسانی بمیرد، راه عمل بر او بسته میگردد مگر از سه طریق: از طریق صدقه جاریه، علمی که برای مردم سودمند است و فرزند صالحی که برای او دعا کند»[264].
خداوند فرموده است:
﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا١٨﴾ [النساء: 18].
«توبه کسانی پذیرفته نیست که مرتکب گناهان میگردند (و به دنبال انجام آنها مبادرت به توبه نمینمایند و برکرده خویش پشیمان نمیگردند) تا آنگاه که مرگ یکی از آنان فرا میرسد و میگوید: هم اینک توبه میکنم (و پشیمانی خویش را اعلام میدارم) همچنین توبه کسانی پذیرفته نیست که بر کفر میمیرند (و جهان را کافرانه ترک میگویند) هم برای اینان و هم آنان عذاب دردناکی را تهیه دیدهایم».
پس فقط دنیا جای توبه و عمل است و انسانِ باهوش، کسی است که نفس خود را پست شمارد و برای زندگی پس از مرگ عمل نماید، اما عاجز و ناتوان کسی است که از هواهای نفسانی پیروی میکند -همانگونه که رسول اکرم (ص) فرموده است-. انسان عاقل قبل از این که از طرف کسی دیگر مورد محاسبه قرار گیرد خود را محاسبه میکند و قبل از این که اعمالش توسط دیگران وزن شود، خود آن را وزن میکند و خود را برای مرگ آماده میکند و در دنیا برای سعادت آخرت احتیاط مینماید، زیرا دنیا هر اندازه طول بکشد بازهم فانی است و زندگی جاوید و باقی در آخرت است، نعمتهای دنیا مانند یک چشم برهم زدن میگذرند و نعمت واقعی آن است که خداوند برای بندگان صالحش مهیا فرموده است.
عمر بن خطاب (رض) فرمود: «اگر دنیا از اول تا آخر به کسی داده شود سپس آن شخص بمیرد مانند آن است که شخصی در خواب چیزی ببیند که مایه خوشحالی اوست، سپس بیدار میشود و میبیند که در دست او چیزی نیست»[265].
پس اگر حال کسی که تمام دنیا در اختیار او باشد مانند یک رؤیای گذرا است، وای به حال کسی که مقداری اندک از دنیا بهره برده است و بسیاری از آنان که لذتی از دنیا بردهاند؛ از این دستهاند و بدتر حال آن کسی است که سهمی بسیار اندک برده یا به هیچ سهمی از دنیا نرسیده و بردهوار و درمانده و گرسنه در دنیا زندگی میکند، که بسیاری از انسانهای بیچاره و بدبخت از این گروهند!!.
بحث دوم: شفاعت
با آیات قرآن و سنت نبوت وقوع شفاعت از جانب رسول اکرم (ص) و انسانهای صالح در آخرت ثابت شده است. شفاعت عبارت است از درخواست از پروردگار برای بخشیدن گناه بندگان مسلمان و این کار فقط زمانی انجام میپذیرد که خداوند به شفاعت کنندگان اجازه این کار را بدهد و راضی باشد که شفاعت در مورد آن دسته از مسلمانان صورت گیرد. خداوند فرموده است:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ ٢٥٥﴾ [البقرة: 255].
«الله (معبود بر حق است) هیچ معبودی بحق جز او نیست، زنده (و جهان هستی را) نگه دار و مدبر است، نه چرت او را فرا گیرد و نه خواب، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست کیست که در نزد اوجز به فرمان او شفاعت کند؟ آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشت سرشان است میداند. و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد احاطه نمییابد، کرسی او آسمانها و زمین را در بر گرفته، و نگاهداری آن دو (زمین و آسمان) بر او گران و دشوار نیاید، و او بلند مرتبه و بزرگ است ».
«کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازه او؟».
﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ٢٦﴾ [النجم: 26].
«چه بسیار فرشتگانی که در آسمانها هستند و (با وجود عظمت و بزرگواریشان) شفاعت ایشان سودی نمیبخشد و کاری نمیسازد مگر بعد از آن که خدا (به شفیع) اجازه دهد و (از مشفوع له) راضی و خشنود گردد».
شفاعت به هیچ یک از کافران تعلق نمیگیرد:
﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ كَٰظِمِينَۚ مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ١٨﴾ [غافر: 18].
«ستمگران نه دارای دوست و دلسوزند و نه دارای میانجیگری که میانجی او پذیرفته گردد».
تمامی آیاتی که شفاعت را نفی میکند به نفی شفاعت از کافران برمیگردد.
شفاعت پیامبر (ص) و انسانهای صالح در قرآن و سنت ثابت شده و رحمتی از جانب خداوند برای بندگانش محسوب میشود. مسلمانان در مورد شفاعت برای عموم امت اختلافی ندارند و همه به آن معتقدند. خوارج و معتزلیها و آنان که پیرو اصول عقلی آنان هستند. برای انسانهای موحدی که به دلیل ارتکاب برخی گناهان کبیره وارد آتش شدهاند شفاعت را ناجایز شمردهاند. در حالی که از رسول اکرم (ص) در حدیث صحیح ثابت شده است که فرمود: «هرکسی که شفاعت را تکذیب کند، هیچ بهرهای از آن نخواهد داشت»[266]. انسان مسلمان اگر در مورد اخبار غیبی به سندی صحیح از رسول اکرم (ص) دست یافت در برابر آن تسلیم میشود و آن را با سنجش عقلی بیارزش نمیسازد، زیرا عقل آمادگی این را ندارد که امور غیبی را بسنجد و حق و باطل را در این زمینه از هم تشخیص دهد، بلکه وظیفه اصلی پس از دست یافتن به صحن اسناد خبر به پیامبر (ص) و فهم معنای آن پایان میپذیرد. در مورد شفاعت هم از پیامبر (ص) حدیث صحیح رسیده که فرمود: «واعطیتُ الشفاعة»[267]. یعنی «به من شفاعت داده شد». و در حدیث صحیح دیگری فرموده است: «من سید فرزندان آدم در روز قیامت هستم و اولین کسی هستم که دارای حق شفاعت میباشم و میانجیگری میکنم»[268].
صحابی فقیه عبدالله بن عمر (رض) آیه زیر را چنین تفسیر کرد:
﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا٧٩﴾ [الإسراء: 79].
«انسانها در روز قیامت به زانو خواهند افتاد و هر امتی پیامبرش را دنبال میکند و میگویند: ای پیامبر! برای ما شفاعت کن، تا این که شفاعت به پیامبر (ص) ختم میشود، در این روز است که خداوند، پیامبر (ص) را به مقامی ستایش شده [مقام محمود] برمیگزیند»[269].
جمهور مفسران این تفسیر را برای آیهی مذکور پذیرفتهاند[270]. این شفاعت همان شفاعت عظمی است که خداوند، فقط آن را به آخرین پیامبر خود اختصاص داده تا به واسطه او حساب و کتاب مردم را زود آغاز نماید و حاضران در صحنه محشر از هراس حساب و کتاب و آن موقعیت رهایی یابند. شفاعت پیامبر (ص) باعث میشود که گناه کاران اهل توحید هم از آتش خارج شوند که البته این شفاعت دوم را سایر انبیاء و انسانهای صالح و علماء هم انجام میدهند.
قاضی عیاض گفته: «شفاعتهای مربوط به پیامبر ما در روز قیامت پنج نوع است:
اول: شفاعت عمومی.
دوم: شفاعت برای وارد کردن گروهی از مؤمنان به بهشت بدون حساب.
سوم: گروهی از یک امت به سبب گناهانشان مستحق آتش گشتهاند، اما پیامبر (ص) در مورد برخی از آنان شفاعت میکند و وارد بهشت میشوند. بخشی از مبتدعان و خوارج و معتزله این شفاعت را انکار کرده و براساس اصول عقلی فاسد خود اعتقاد به آن را ناجایز دانستهاند، اصول عقلی این گروهها مبنی بر حسن و قبح عقلی است.
چهارم: شفاعت پیامبر (ص) و سایر انبیاء و ملائکه و مؤمنان در مورد تعدادی از گناهکاران که وارد آتش جهنم شدهاند.
قرطبی میگوید: جماعت معتزلیها این نوع شفاعت را هم انکار کردهاند. زیرا آنان شفاعت را برای هرکسی که به سبب گناه، آتش بر او واجب گشته ممنوع دانستهاند، هرچند که وارد جهنم هم نشده باشد و به طرق اولی کسی را که وارد جهنم شده باشد از شفاعت محروم میدانند.
پنجم: شفاعت برای افزایش درجه اهل بهشت و بالا رفتن مقام آنها.
قاضی عیاض گفته: «معتزلیها این نوع شفاعت و شفاعت مربوط به حشر اول انسانها [شفاعت عظمی] را انکار کردهاند»[271].
ابن ابی العز بر تقسیم قاضی عیاض این موارد را اضافه کرده است:
ششم: شفاعت برای تخفیف عذاب آنان که شایستگی تخفیف را دارند، مانند شفاعت پیامبر (ص) در مورد عمویش ابوطالب.
هفتم: شفاعت پیامبر (ص) برای آنان که نیکیها و بدیهایشان مساوی است. پیامبر (ص) برای این افراد شفاعت میکند تا وارد بهشت گردند.
هشتم: شفاعت پیامبر (ص) برای همهی مؤمنان که خداوند به آنان اجازه دهد وارد بهشت شوند[272].
در مورد شفاعت عظمی در حدیث صحیح چنین آمده است: «خداوند در روز قیامت مؤمنان را جمع میکند، آنان میگویند: کاش واسطهای میان خود و پروردگار مییافتیم تا ما را از این جایگاه رها سازد». پیامبر (ص) فرمود: سپس آنان نزد آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (درود خداوند بر همهی آنان باد) میروند، اما هرکدام به عذری از شفاعت برای مؤمنان عذر میخواهند، تا این که نزد محمد (ص) میآیند و برای آنان شفاعت میکند. به او گفته میشود «ای محمد از دروازه سمت راست آن دسته از امتت را که حسابی بر آن نیست وارد کن. این افراد میتوانند همراه سایر مردم از درهای دیگر هم وارد بهشت شوند» و اینگونه با شفاعت کبرای پیامبر (ص) قضاوت نهایی آغاز میگردد.
اما شفاعت دوم پیامبر (ص) برای خارج کردن نافرمانان از آتش است، پیامبر (ص) فرمود: «آنان نزد من میآیند من هم میروم تا برای رفتن به نزد پروردگار اجازه بگیرم، به من اجازه داده میشود، وقتی پروردگارم را میبینم، برایش سجده میکنم و آن اندازه که مرا مهلت دهد در آن حال میمانم، آنگاه به من گفته میشود: ای محمد بلند شو، سخنت را بگو تا شنیده شود، درخواستت را مطرح کن تا پذیرفته گردد و شفاعت نما تا شفیع گردی. من هم با کلمات و الفاظی که خداوند به من آموخته او را ستایش میکنم، سپس شفاعت میکنم، پس حدی برایم تعیین میکند و من آنان را وارد بهشت میکنم، سپس باز میگردم و میگویم: پروردگارا! در جهنم فقط افرادی باقی ماندهاند که قرآن را زندانی کرده بودند»[273]. یعنی طبق تفسیر قتاده بن دعامه سدوسی فقط افرادی در جهنم میمانند که کافرند و قرآن را حبس نمودهاند[274]. سپس پیامبر (ص) فرمود: «هرکس که بگوید: لا إله إلا الله و در قلب او اندازه یک دانه جو نیکی باشد از آتش رها میشود، پس کسی که بگوید: لا إله إلا الله و در قلب او اندازه یک دانه گندم خیر و نیکی باشد از جهنم خارج میشود. پس کسی که بگوید: لا إله إلا الله و در قلب او یک ذره خیر باشد از آتش خارج میشود»[275].
درست است که با این شفاعت پیامبر (ص) آن دسته از اهل توحید که نافرمانی کردهاند یا دچار گناه کبیره شدهاند از آتش جهنم خارج میشوند- آن هم پس از این که به خاطر گناهان کبیره و نافرمانی در آن عذاب داده میشوند و به شرطی که پروردگار هم اجازه این کار را برای آن دسته از اهل توحید صادر نماید - و هرچند که این مسئله در احادیث به تواتر رسیده و ایمان به شفاعت جزو ضروریات شریعت گشته است، اما نباید هیچ شخصی با تکیه به این مسئله از عمل صالح دست بردارد یا در گناهان صغیره و کبیره غرق شود به این امید که با شفاعت از آتش نجات مییابد. چنین برخوردی با قضیه شفاعت از غافلان صادر میشود، زیرا او چه میداند که خداوند اذن شفاعت را برایش صادر میکند یا خیر؟ علاوه بر این آیا نباید به عذاب جهنم و وارد شدن به آتش فکر کند که کمترین عذاب آن «شعلههای کمی از آتش است که تا قوزک پای او میرسد و به سبب گرمای آن، مغزش به جوش میآید؟»[276]. و آیا در نافرمانی خدا لذتی وجود دارد که با چنین شکنجهای برابری نماید و شخص با امید به شفاعت بخواهد آن را تحمل کند؟
پس برای انسان عاقل تا چه حد ضروری است که توجه به نفس را رها کند و با توحیدی خالص برای آخرت آمادگی کسب نماید و اعمال صالح را به فراوانی انجام دهد، آنگاه تمنای شفاعت کند و برای این که شفاعت رسول الله (ص) که برای امتش لحاظ کرده است شامل حال او شود، دعا نماید. در حدیث صحیح آمده است که فرمود: «برای هر پیامبری یک دعای مستجاب وجود دارد که آن را از خدا میخواهد و من میخواهم که دعایم را برای شفاعت امتم تا آخرت به تأخیر اندازم»[277]. در صحیح مسلم آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «شفاعت من -ان شاء الله- برای هر فرد امتم که بمیرد و برای خدا شریک قرار نداده باشد، شامل خواهد شد»[278].
شفاعت پیامبر (ص) برای مؤمنان موحدی است که نافرمانی کردهاند، همانگونه که در گفته رسول خدا (ص) آمده است: «من میان پذیرش شفاعت و این که نصف امتم وارد بهشت شوند مختار گشتم و شفاعت را انتخاب کردم زیرا امتم را به اندازه کافی و بیشتر از نصف در برمیگیرد، آیا شما میپندارید که شفاعت برای انسانهای با تقوا و پرهیزگار است؟ خیر بلکه برای گناهکاران و خطا کاران و افرادی است که دامن خود را به گناه آلودهاند»[279]. در حدیث دیگری هم به صحت رسیده است که پیامبر (ص) فرمود: «شفاعت من برای آن دسته از امتم است که مرتکب گناه کبیره شدهاند»[280].
این احادیث درِ امید و رحمت را به روی بندگان میگشاید و آنان را از یأس و نومیدی از رحمت خدا باز میدارد اما انسان غافل و مغرور نیاز دارد که در این حدیث پیامبر (ص) تأمل کند که بیان کرده است گروهی از امت او که «اصحاب الشمـال» نام دارند به عذاب خدا گرفتار میشوند و پیامبر (ص) به خداوند میفرماید: پروردگارا! امتم را نجات بده و خداوند میفرماید: ای محمد تو نمیدانی که اینان بعد از تو چه کردهاند؟[281].
و اگر کسی غرور بر او مسلط شده باشد و به این حدیث قانع نشود در این حدیث دیگر تأمل کند که فرمود: «ای فرزندان عبدمناف! من نمیتوانم در پیشگاه خدا برای شما کاری کنم. ای عباس بن عبدالمطلب من نزد خدا نمیتوانم برای تو کاری بکنم و ای صفیه عمهی رسول خدا من نمیتوانم نزد خداوند برایت کاری کنم»[282]. یا به این حدیث توجه کند که فرمود: «مواظب باشید که هیچکدام از شما را در روز قیامت نبینم در حالی که گوسفندی بر دوش خود گذارده که صدایش را بلند کرده یا اسبی که شیهه میکشد یا شتری که صدایش را بلند کرده است یا طلا و جواهرات و لباسهایش بر دوش او تکان میخورند و آن شخص در این حال فریاد بزند: ای رسول خدا به فریادم برس. اگر چنین بگوید: من خواهم گفت: نمیتوانم کاری برایت بکنم، زیرا پیامم را به تو رساندم»[283].
ابن ابی العز میگوید: حال که سرور تمام خلایق و بزرگترین شفیع نزد خدا به نزدیکترین شخص خود میگوید: «من نمیتوانم در پیشگاه خدا کاری برایت بکنم» دیگران چه وضعی خواهند داشت؟»[284].
یکی از مقامات شفاعات، شفاعت پیامبر (ص) برای این است که افرادی بدون حساب وارد بهشت شوند، همانگونه که یک بار هنگام غذا خوردن به اصحاب فرمود: «پروردگارم ﻷ به من وعده داده است که هفتاد هزار از امتم بدون حساب و کتاب و بدون عذاب وارد بهشت شوند و من امیدوارم که آنان وارد نشوند تا این که شما و پدران و همسران و نسل صالح شما در مساکن بهشتی جایگیر شوید»[285]. یکی دیگر از مقامات شفاعت پیامبر (ص) برای بالا رفتن درجات برخی از بهشتیان است تا مقامشان بیشتر از آنچه که عملشان اقتضا میکند بالا رود. همانگونه که هنگام وفات ابوسَلَمه (رض) برایش دعا کرد: «خداوندا ابوسلمه را ببخش، درجات او را در میان هدایت یافتگان بالا ببر، در نسل او در آینده جانشنیانی قرار بده و ما و او را مغفرت بفرما و ای پروردگار جهانیان، قبرش را برایش گشاد کن و آن را برایش نورانی فرما»[286].
طبق نصوص قرآن و سنت ثابت شده که شفاعت فقط توسط پیامبر (ص) انجام نمیشود بلکه پیامبران و ملائکه و مؤمنان هم برای خارج شدن اهل توحید از آتش شفاعت میکنند.
در روایت بخاری آمده است که مؤمنان میگویند: «پروردگارا! برادران مؤمن ما را که همراه ما نماز میخواندند، همراه ما روزه میگرفتند و همراه ما کار [نیک] میکردند [را نیز نجات بده] خداوند میفرماید: «بروید و هرکس را یافتید که یک مثقال دینار ایمان در قلب او باشد، از میان اهل دوزخ خارج سازید، خداوند صورت آنان را بر آتش حرام میگرداند، آنان نزد اهل آتش میروند در حالی که بعضی از آنان تا قوزک پا در آتش فرو رفته است و برخی تا نیمه ساق پا. مؤمنان هرکدام از آنان را بشناسند از آتش در میآورند، سپس باز میگردند. خداوند به آنان میفرماید: [دوباره] بروید و هرکس را که یک مثقال ذره ایمان در قلب او هست از آتش بیرون آورید. آنان میروند و هرکس را بشناسند بیرون میآورند». ابو سعید خدری (رض) که راوی این حدیث است گفت: اگر شما سخن ما را باور نمیکنید این آیه را بخوانید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا٤٠﴾ [النساء: 40].
«خداوند ذرهای ظلم روا نمیدارد و از (اجر کسی نمیکاهد، ولی) اگر کار نیکی (از کسی) سر زند، آن را چند برابر میگرداند».
ابوسعید دوباره حدیث را پیگیری کرد و گفت: «سپس پیامبران و ملائکه و مؤمنان شفاعت میکنند و خدای جبّار میفرماید: الآن شفاعت من باقی است و آزاد کردن بقیهی اهل توحید را از آتش به عهده میگیرد و آنان را بدون این که عملی صالح انجام داده باشند یا کار نیکی کرده باشند وارد بهشت میسازد»، این گروه جز این که اهل توحید بوده و برای خدا شریک قائل نشدهاند چیز دیگری نداشتهاند و جزو آزادشدگان رحمان هستند[287]، البته پس از این که مجازات آن بیعملی را از آنان میگیرد»[288].
از این جا برای ما روشن میشود که احادیثی که بیانگر حرام بودن آتش بر گوینده «لا إله إلا الله» است فقط کسانی را مد نظر دارد که قول و عمل به مقتضای آن را باهم جمع میکنند، زیرا گناهان اهل توحید آنان را در آتش وارد میسازد، اما باعث نمیشود که مانند کافران در آتش جاودانه بمانند. حدیث زیر هم جزو این احادیث است: «هرکس شهادت دهد که خدایی جز اللّه نیست و محمد فرستاده خداست، آتش جهنم بر او حرام میگردد»[289].
این مسأله هم به اثبات رسیده است که فرزندان میتوانند برای پدرانشان شفاعت نمایند، همانگونه که در این حدیث آمده است: «خداوند درجهی بندی صالح را در بهشت بالا میبرد، بنده میگوید: پروردگارا این مقام بالا چرا و از کجا به من تعلق گرفت؟ در پاسخ او گفته میشود: به خاطر استغفار فرزندت برای تو»[290]. در حدیث دیگری هم آمده است که «هر پدر و مادری که سه فرزند نابالغ، آنان وفات کند، قطعاً خداوند آنان و فرزندانشان را به فضل و رحمت خود وارد بهشت میسازد، پیامبر (ص) در ادامه فرمود: و به فرزندان گفته میشود: وارد بهشت شوید، میگویند منتظر پدر و مادرمان هستیم. سه بار به آنان گفته میشود وارد بهشت شوید، اما آنان در پاسخ میگویند: منتظر پدر و مادرمان هستیم. در نهایت به آنان گفته میشود: به همراه پدر و مادرتان وارد بهشت شوید»[291].
در حدیث صحیح آمده است که یکی دیگر از اسباب شفاعت این است که صد نفر از مسلمانان بر جنازهای نماز بخوانند و برای او نزد خداوند میانجیگری کنند متن حدیث چنین آمده است: «هیچ مردهای نیست که گروهی از مسلمانان به تعداد صد نفر بر او نماز بخوانند و همه آنها برایش شفاعت کنند مگر این که شفاعت آنان در مورد او پذیرفته میشود»[292]. اما اگر مقام توحیدی نمازگزاران بالا باشد تعداد کمتر از صد نفر نیز برای شفاعت مرده کافی است، همانگونه که در حدیث صحیح دیگری آمده است: «هیچ مرد مسلمانی نیست که بمیرد و بر جنازهی او چهل مرد مسلمان که برای خدا شریک قائل نمیشوند نماز بخوانند مگر این که خداوند شفاعتشان را در مورد او میپذیرد»[293]. اما شفاعت مسلمانانی که به لعنت فرستادن عادت کردهاند پذیرفته نمیشود، در حدیث صحیح آمده است: «لعنت گویان در روز قیامت جزو شهادت دهندگان و شفاعت کنندگان نخواهند بود».
یکی دیگر از اسباب شفاعت، سجدهی زیاد برای خداست، در حدیث آمده است: «پیامبر (ص) عادت داشت که به خدمتکار میفرمود: آیا چیزی نیاز داری؟ یک بار خدمتکار در پاسخ گفت: ای رسول خدا نیاز من این است که روز قیامت شفاعتم کنی، فرمود: چه کسی این را به تو یاد داده است؟ گفت: خدایم، فرمود: پس با سجدهی بسیار مرا یاری کن»[294].
از پیامبر (ص) حدیث صحیح رسیده است که قرآن برای خوانندهی خود شفاعت میکند. در صحیح مسلم آمده است: «قرآن بخوانید زیرا در روز قیامت شفیع یاران خود خواهد بود»[295]. از ابن عمر (رض) روایت است که فرمود: «روز قیامت، قرآن میآید و برای همنشین خود شفاعت میکند و میگوید: پروردگارا برای هر عمل کنندهای اجر و پاداشی وجود دارد و من این شخص را از لذتها و خواب منع میکردم، پس او را گرامی بدار. در پاسخ گفته میشود: [ای بندهی خدا] دست راستت را بگشا، در نتیجه دستش از رضوان خدا لبریز میشود. سپس گفته میشود: دست چپت را بگشا و آن هم از رضوان خدا لبریز میشود»[296].
یکی دیگر از اسباب شفاعت سکونت در مدینه و وفات در آنجاست، در حدیث ابوسعید خدری (رض) آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «هرکس سختی و مشقت مدینه را تحمل کند و در آن جا وفات کند اگر مسلمان باشد روز قیامت برای او شفیع خواهم بود و به نفعش شهادت خواهم داد»[297].
درود فرستادن بر پیامبر (ص) و برای دستیابی او به «وسیله» که مقامی مخصوص پیامبر است یکی از اسباب شفاعت است. در حدیث آمده است: «هرکس که برای من درخواست وسیله کند، شفاعت من برایش حلال خواهد شد»[298].
شفاعت نشان از رحمت خدا برای بندگان موحدش دارد، خداوند به پیامبرش اجازه میدهد که برای آنان که خدا راضی است شفاعت کند و به ملائکه و سایر پیامبران و صالحان هم اجازه میدهد که برای برادران خود در آخرت شفاعت کنند. همچنین شفاعت نشان از رحمت پیامبر (ص) برای امتش دارد زیرا ایشان دعای مخصوص برای امتش را به شفاعت اختصاص داده است، شفاعت نشان میدهد که مؤمنان هم در قیامت نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوز هستند، زیرا با وجود این که خود از نعمت پایدار بهشت برخوردار شدهاند اما برادران دیگر خود را فراموش نمیکنند که در دنیا اهل توحید بودند و به همراهشان نماز میخواندند و زکات میپرداختند، روزه میگرفتند، حج را بهجای میآورند و مسئولیتهای جهاد را بر دوش میگرفتند اما انجام برخی اعمال باعث شده که از ورود به بهشت محروم شوند. پس برایشان نزد خداوند شفاعت میکنند.
اسلام پیروان خود را اینگونه تربیت میکند که با یکدیگر همکاری کنند و نسبت به هم نیکوکار باشند، خوی خودخواهی در آنان نباشد، برای مصالح یکدیگر در تلاش باشند و برای دستیابی به حقوق خود از شفاعت بهره گیرند، خدای تعالی فرموده است:
﴿مَّن يَشۡفَعۡ شَفَٰعَةً حَسَنَةٗ يَكُن لَّهُۥ نَصِيبٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن يَشۡفَعۡ شَفَٰعَةٗ سَيِّئَةٗ يَكُن لَّهُۥ كِفۡلٞ مِّنۡهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقِيتٗا٨٥﴾ [النساء: 85].
«کسی که (در میان مردم) میانجیگری کند و میانجیگری او پسندیده (شرع) باشد نصیبی از (پاداش) آن خواهد داشت هرکسی که میانجیگری کند و میانجیگری او ناپسند (شرع) باشد بهرهای از سزا از آن خواهد داشت و (پشتیبانی از حق بیپاداش نمیماند و پشتیبانی از باطل بیسزا نخواهد بود) خداوند بر هرچیزی چیره است (و همه چیز را میپاید».
پس کسی که برای امری پسندیده شفاعت کند، سهمی از آن را به دست میآورد، در حدیث صحیح آمده است که: «شفاعت کنید تا اجر بگیرید، خداوند آنچه را بخواهد بر زبان پیامبرش به انجام میرساند»[299].
پیامبر (ص) هنگامی که قبیله «هوازن» در غزوه حنین شکست خورد و فرزندان و زنان آنان اسیر شدند شفاعت نمود، هنگامی که قبیله هوازن بازگشتند و مسلمان شدند و از پیامبر (ص) درخواست نمودند که اسیران و اموال آنان را بازگرداند، ایشان فرمود: آنچه که به من و فرزندان عبدالمطلب غنیمت رسیده است به شما باز گردانده میشود. هنگامی که نماز ظهر را خواندم در مسجد بگویید: ما پیامبر (ص) را میان خود و مؤمنان شفیع میکنیم و مؤمنان را میان خود و رسول الله (ص) واسطه تا زنان و فرزندانمان به ما بازگردانده شود آنان چنین کردند و اصحاب هم اسیران را به آنان بازگرداندند»[300].
پیامبر (ص) برای «میث» شوهر «بریره» شفاعت کرد، زیرا او را دوست میداشت اما «بریره» او را نمیپسندید. پیامبر (ص) به «بریره» گفت: «کاش نزد او باز میگشتی؟ گفت: ای رسول خدا! آیا به من دستور میدهی؟ فرمود: خیر بلکه فقط میانجیگری میکنم. گفت: من نیازی به او ندارم»[301].
اما اگر حدود و قوانین الهی نیاز به قضاوت داشته باشد یا جزو اختیارات حاکم اسلامی باشد، رسول الله (ص) واسطهگری در آن موارد را نهی فرموده است. هنگامی که اسامه بن زید در مورد اجرای حد بر زن مخزومی که دزدی کرده بود با رسول خدا (ص) سخن گفت و قصد شفاعت او را داشت، پیامبر (ص) به او فرمود: «آیا در مورد حدود خداوند واسطهگری میکنی؟». سپس میان مردم خطبهای خواند و فرمود: «آنان که قبل از شما بودند به این خاطر هلاک شدند که اگر انسان صاحب مقامی میان آنان دزدی میکرد، رهایش میکردند، اما اگر انسان ضعیف و بیمقامی مرتکب دزدی میشد، حد سرقت را بر وی اجرا میکردند، اما به خداوند قسم اگر فاطمه دختر محمد هم دزدی کند، دستش قطع خواهم کرد»[302].
در روایت آمده است که: «صفوان پسر امیه بن خلف در مسجد خوابیده بود و لباسش را زیر سرش گذاشته بود، دزدی آمد و لباس او را دزدید، صفوان دزد را گرفت و نزد پیامبر (ص) آورد، او به دزدی خود اعتراف کرد، پیامبر (ص) دستور داد دستش را قطع کنند، صفوان گفت: ای رسول خدا آیا دست یک عرب را به خاطر لباس من قطع میکنی؟ پیامبر (ص) فرمود: «چرا قبل از این که او را نزد من بیاوری این را نگفتی [و او را نبخشیدی؟]». صفوان میگوید: سپس پیامبر (ص) فرمود: «قبل از این که نزد حاکم بروید شفاعت کنید، زیرا اگر حکم به حاکم برسد و ببخشد، خداوند او را نبخشاید». آنگاه پیامبر (ص) دستور داد دستش را از مچ قطع کنند»[303].
نهی پیامبر (ص) از شفاعت کردن برای جلوگیری از اجرای حدود خدا به این خاطر است که اجرای حدود، مصلحت و امنیت جماعت مسلمین و مساوات آنان در شریعت خدا را در پی دارد و عدالتی را که شریعت برای ایجاد آن نازل شده است به انجام میرساند. خداوند فرموده است:
﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩﴾ [البقرة: 179].
«ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص، حیات و زندگی است (بنابر مصلحت و حکمتی در آن) و دقائق و نکاتی که در احکام است این است که قانون قصاص را برای شما وضع کردیم تا از تجاوز و خونریزی بپرهیزید».
اما شفاعت در امور خیر همان چیزی است که شریعت اسلام مردم را برای انجام آن تشویق فرموده و اسلام پیروان خود را بر پایبندی آن تربیت نموده است و آنان نیز در دنیا و قیامت به اجرای آن میپردازند.
بحث سوم: بهشت
بهشت یک رؤیا نیست که مستضعفان زمین را از خود بیخود کند و آنان را از دستیابی به حقوق، بهبود شرایط زندگی و ارتقای روابط اجتماعی تا بالاترین سطوح انسانی باز دارد و باعث شود که انسان برای هم نوعش فرآوردهای به بار نیاورد یا بر او تکبر ورزد. زیرا اسلام هیچکس را از حق طلبی و دفاع از حقوق خود منع نمیکند، بلکه آنان را برای گرفت حق تشویق مینماید: پیامبر (ص) فرموده است: «کسی که برای دفاع از مالش کشته شود، شهید است»[304].
بازهم فرموده است: «آقا و سرور شهیدان، حمزه پسر عبدالمطلب است و کسی که در برابر حاکمی ستمگر بایستد و او را به نیکی امر کند و از بدی باز دارد و حاکم او را به قتل برساند، او نیز چنین مقامی دارد»[305].
بهشت در واقع منزل اصلی شهیدان نیکوکار است و پاداش آنان برای جان و مالی است که در راه برتری حق و عدل بخشیدهاند. پس انسان خردمند نباید فریب اندیشههای مارکسیستی را بخورد که معتقد است «دین افیون تودههاست»، و اگر چنین تفکری زمانی به واقعیت پیوست در مقطعی از قرون وسطی و تاریخ حاکمیت کلیسا بود که تاریکی و ظلمت بر اروپا سایه افکنده و قدرت اربابان کلیسا با فئودالها و مالکان اراضی و پادشاهان سرکش متحد شده بود، اما هیچگاه در تاریخ اسلام رنگ واقعیت به خود نگرفت و دین به افیون تودهها تبدیل نشده است.
انسان اندیشمند نباید فریب تعبیرهای غربی و ماده پرستان را بخورد که آن را مبتنی بر تحلیلهای روان شناختی و انسان شناسی کرده و معتقدند که دین دارای یک مبدأ ابتدایی است و از «توتم پرستی» به «توحید» رسید که این ترقی هم ناشی از رشد عقلانیت انسان بود و همین رشد عقلانی، بشر را به جایی رساند که خود را از قید دین خارج سازد! چنین بینشهایی باعث پوشاندن حقایقی میشود که پیشرفت علمی بشر کشف کرده است و خود را ناچار دیده که صادقانه به وجود خالقی توانا و تدبیرگر برای این جهان پر از شگفتی و باعظمت اعتراف کند.
ایمان به بهشت جزء عقاید اسلامی است که در متون کتاب و سنت ثابت شده است. خداوند فرمود:
﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٢١﴾ [الحديد: 21].
«بر یکدیگر پیشی بگیرید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن همسان پهنای آسمان و زمین است، برای کسانی آماده شده است که به خدا و پیامبرانش ایمان داشته باشند این عطاء خدا است و به هرکس که بخواهد میدهد».
﴿وَٱللَّهُ يَدۡعُوٓاْ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَٰمِ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٢٥﴾ [يونس: 25].
«خداوند (انسان را به بهشت، یعنی) به سرای امن و امان و آرامش و اطمینان دعوت میکند».
خدای تعالی «سلام» است و «دارالسلام» هم که مؤمنین را بهسوی آن فرا میخواند و آنان را تشویق میکند که با یکتاپرستی و عبادت نیکو برای دستیابی به آن تلاش کنند، همان بهشت است[306].
پیامبر گرامی (ص) بهشت را یاد میکند و اصحاب خود را برای به دست آوردن آن ترغیب مینمود و میفرمود: «ندیدهام که کسی از آتش بهراسد و یا در طلب بهشت باشد اما در غفلت و خواب به سر برد»[307]. پیامبر (ص) در این حدیث از غفلت برای فرار از آتش جهنم و غفلت از دستیابی به بهشت نهی فرموده است و این کار فقط با فرار از عرصه گناه به دامنه بندگی و اطاعت ممکن است. جای تعجب است که شخصی خواهان فرار از آتش و خطرات آن باشد اما به خواب فرو رود! و در صدد دستیابی به بهشت باشد اما بخوابد. بهشتی که پیامبر ج، امور غیبی آن را طبق الهام و وحی خداوند، اینگونه توصیف فرموده است: «آن مقدار از بهشت که اندازهی جای کوبیده شدن یک شلاق بر زمین است از دنیا و همهی دارائیهای آن بهتر است»[308]. در حدیث قدسی آمده است که خداوند فرمود: «برای بندگان صالحم در بهشت چیزهایی آماده کردهام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب کسی خطور کرده است». ابوهریره میگوید: اگر میخواهید [به این حدیث یقین کنید] این آیه را بخوانید:
﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧﴾ [السجدة: 17][309].
« پس هیچ کس نمیداند چه پاداشهای (عظیمی) که مایة روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده است، به (پاس) آنچه که (در دنیا) انجام میدادند».
ابو موسی اشعری در تفسیر این آیه:
﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦﴾ [الرحمن: 46].
«وبرای کسی که از ایستادن دربرابر پروردگار خویش بترسد، دوباغ بهشتی است».
فرموده است: دو باغ از طلا برای «سابقین» [آنان که در ایمان از همه پیشی گرفتهاند] و دو باغ از نقره برای آنان که در رتبه بعدی قرار دارند یعنی «تابعین» [از نظر علم «مصطلح الحدیث»] این حدیث «مرفوع» است، زیرا از امور غیبی خبر میدهد و ابوموسی اشعری (رض) نمیتواند طبق نظر خود در این باره سخن بگوید، پس به طور یقین آن را از پیامبر (ص) شنیده است[310].
«مجاهدبن جبر» که جزو امامان مفسر است و طبق نظر «ابن تیمیه» تفسیر او میان تفاسیر تابعین بهترین جایگاه را دارد در تفسیر این آیه:
﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَكُورٌ٣٤﴾ [فاطر: 34].
«و گویند: «حمد (و ستایش) مخصوص الله است که اندوه را از ما دور کرد، یقیناً پروردگار ما آمرزندة سپاسگزار است».
گفته است که: «خداوند از اهل بهشت «خزنِ مرگ» را دور میکند و آنان در برابر مرگ ایمن میشوند»[311]. در مورد نظرِ مجاهد، احادیثی وارد شده است که بیان میکند مؤمنان در بهشت جاودانه میمانند. از جملهی آن احادیث این است که پیامبر (ص) فرمود: «خداوند اهل بهشت را به بهشت و اهل جهنم را به جهنم وارد میکند، سپس در میان هردو دسته فردی ندا میدهد که: ای اهل بهشت، برای شما هیچ مرگی نیست و ای اهل جهنم برای شما هم هیچ مرگی نیست و هرکدام از شما در جایگاه خود جاودانه خواهد ماند»[312].
کسی که در ادبیات بابلیها و یونان قدیم و اقوام دیگر مطالعه کند و افسانههای جاری در میان آن ملتها را مورد دقت قرار دهد در مییابد که بشر تا چه اندازه برای جاودانگی در تلاش بوده و در این تلاش با ناکامی مواجه گشته است. جاودانه شدن برای بشر هرگز محقق نشده و نخواهد شد مگر در بهشتی که خداوند برای بندگان صالح خود مهیا فرموده است، آنگاه که «مرگ را در روز قیامت به صورت گوسفندی با رنگ مایل به سفید میآورند... و دستور داده میشود که آن را ذبح کنند»[313].
جاودانگی مؤمنان در بهشت فقط به همراه نعمتی دائمی و تندرستی پایدار و جوانی همیشگی خواهد بود. پیامبر (ص) فرموده است: «در بهشت یک منادی ندا میدهد: برای شما مقرر گشته که همیشه تندرست باشید پس هرگز مریض نخواهید شد و مقرر گشته که زنده باشید پس هرگز نخواهید مُرد و مقرر گشته که جوان و شاداب باشید پس هرگز پیر نخواهید شد و مقرر گشته که در نعمت و بهرهمندی باشید پس هرگز دچار فقر نمیشوید. و این وعده پروردگار است که فرموده:
﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُۖ لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّۖ وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡكُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٤٣﴾ [الأعراف: 43][314].
«و آنچه از کينه (و نفرت) که در سينههايشان است بر میکنيم. و از زير (درختان و مسکنهای) آنها نهرها جاری است. و گويند: «ستايش مخصوص الله است که ما را به اين (بهشت) هدايت نمود، و اگر الله ما را هدايت نمیکرد؛ ما هرگز راه نمیيافتيم. مسلّماً فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند». و (آنگاه) به آنان نِدا داده میشود که: «اين بهشت را به پاداش آنچه که انجام میداديد، به (شما دادهاند و) ارث برديد»».
با هر بادی که از شمال میوزد زیبایی مردان و زنان بهشتی بیشتر میگردد و تسبیح و تکبیر پروردگار به آنان الهام میشود و ازخوردنیها و نوشیدنیها و سایر نعمتهای بهشتی بهرهمند میگردند که بزرگترین و برترینِ آن نعمتها، رضوان خدای تعالی است. پیامبر (ص) فرموده است: «خداوند به بهشتیان میفرماید: ای اهل بهشت! آنان میگویند: لبیک ای پروردگار، در خدمتیم و خیر و برکت در دستان توست. آن گاه میفرماید: آیا [از پاداشی که به شما دادم] خوشنود گشتید؟ میگویند: چگونه میشود که راضی نباشیم ای پروردگار! در حالی که به ما چیزهایی دادهای که به هیچیک از مخلوقات خود ندادهای. خداوند میفرماید: آیا بیشتر از این هم به شما بدهم؟ میگویند: پروردگارا! از این بهتر و بیشتر چیست؟ میفرماید: رضوان خود را بر شما حلال میکنم و هرگز بر شما خشم نمیگیرم»[315].
همانگونه که مرگ، اهل بهشت را فرا نمیگیرد، به خواب هم نمیروند و به هیچ طریقی از نعمتهای بهشتی فاصله نمیگیرند. از رسول اکرم (ص) سؤال شد که آیا بهشتیان میخوابند؟ فرمود: خواب برادر مرگ است و اهل بهشت نمیمیرند»[316]. [پس به خواب هم نمیروند].
میوههای بهشتی همیشه تازه و نو میشوند. پیامبر (ص) فرموده: «هرگاه توسط یک فرد بهشتی میوهای چیده شود، خداوند بلافاصله در جای آن همانندش را به وجود میآورد»[317].
خداوند بهشت را مژدهای برای مسلمانانِ اهل توحید قرار داده و اولین کسی که دروازههای بهشت برایش گشوده میشوند، محمد (ص) خاتم النبیین است. انس بن مالک میگوید: پیامبر (ص) فرمود: «روز قیامت به دروازه بهشت میرسم و میخواهم که آن را برایم باز کنند. نگهبان آن میگوید: تو چه کسی هست؟ میگویم: من محمد هستم. نگهبان میگوید: به من دستور داده شده است که قبل از تو در را برای هیچکسی باز نکنم»[318].
پس از پیامبر (ص) گروه مؤمنان و متقیان وارد بهشت میشوند. از پیامبر (ص) روایت شده است که فرمود: «ما آخرین امت [در دنیا] و اولین امت در قیامت هستیم و قبل از همه وارد بهشت میشویم»[319]. هفتاد هزار از مؤمنان و اهل تقوی بدون حساب و کتاب و فقط به خاطر ارزش اخلاصی که در توحید داشته و به شیوهی نیکو بر خداوند توکل نمودهاند وارد بهشت میگردند.
در حدیث صحیح آمده که پیامبر (ص) فرمود: «هفتاد هزار از امتم بدون حساب و کتاب وارد بهشت میشوند. اصحاب گفتند: ای رسول خدا! آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که برای شفای مریضهای خود از داغ کردن و دعاهای نامشروع استفاده نمیکنند و بر پروردگار خود توکل مینمایند»[320].
بیشترِ اهل جنت را مسلمانان و پیروان محمد (ص) تشکیل میدهند. حدیث زیر به این مطلب اشاره دارد: «همهی امتها بر من عرضه شدند. [در میان آنان] پیامبری را دیدم که پیروان او کمتر از ده نفر بودند، پیامبرانی دیگر را دیدم که هرکدام یک یا دو نفر پیرو داشتند، ناگاه امتی بسیار پرجمعیت به من نشان داده شد. گمان بردم آنان امت من هستند. اما به من گفته شد: آنان موسی و پیروانش هستند، اکنون به این افق بنگر. من هم نگریستم و جمعیتی بسیار زیاد دیدم. گفته شد: همهی آنان امت تو هستند و همراهشان هفتاد هزار بدون حساب و کتاب و لمس عذاب به بهشت داخل میشوند»[321].
پیامبر (ص) در حدیثی دیگر، مسلمانان را اینگونه مژده داده است:
«من امیدوارم که شما نصف اهل بهشت را تشکیل دهید، زیرا شما در میان امتهای دیگر مانند یک موی سیاه در بدن یک گاو سفید یا یک موی سفید در بدن یک گاو سیاه هستید»[322]. این حدیث بیانگر کثرت کافران و جمعیت اندک مؤمنان است.
این مسأله در طول تاریخ همینگونه بوده است اما پیروان محمد (ص) از پیروان سایر انبیاء بیشتر خواهند بود. در حال حاضر تعداد امت مسلمان به نسبت کافران روی زمین کم جمعیتتر است و وظیفه مسلمانان در عصری که اکثریت اهل زمین را کفار تشکیل میدهند.این است که پیوسته در صدد ابلاغ دعوت اسلام به ملتها و ادیان و نژادهای مختلف باشند تا این مسئولیت مهم از عهدهی آنان خارج گردد و کلام حق و دین حقیقی در جایگاه والای خود قرار گیرد و مفهوم این آیه به حقیقت بپیوندد:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٣٣﴾ [التوبة: 33].
«تا این آیین (کامل و شامل) را بر همهی آئینها پیروز گرداند (و به منصهی ظهورش رساند) هرچند که مشرکان نپسندند».
بحث چهارم: آتش جهنم
همهی ادیان آسمانی، تکذیب کنندگان دعوت پیامبران را به سوختن در آتش جهنم تهدید کردهاند. خداوند متعال بیان فرموده است که همانگونه اهل بهشت در آن جاودانه میمانند، جهنمیها نیز در آتش جنهم برای همیشه ماندگار خواهند شد:
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٠﴾ [التغابن: 10].
«و کسانی که کافر بشوند و آیات ما را تکذیب بکنند آنان دوزخیاناند جاودانه در آنجا میمانند».
﴿لَهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ ظُلَلٞ مِّنَ ٱلنَّارِ وَمِن تَحۡتِهِمۡ ظُلَلٞۚ ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ١٦﴾ [الزمر: 16].
«بالای سرشان سایبانهایی از آتش و در زیر پاهایشان سایبانهایی از آتش دارند (و بلکه از هر سو آتش بر آنان خیمه زده است و طبقات آتش ایشان را فراگرفته است) این چیزی است که خداوند بندگان خود را از آن میترساند (و برحذر میدارد) پس ای بندگانم! خویشتن را از (عذاب) من بپرهیزید (و با انجام طاعات و عبادت خود را از آتش دوزخ در امان دارید)».
در آیات بسیاری از قرآن کریم، نسبت به آتش جهنم هشدار داده شده است، برخی از آیات به توصیف آتش جهنم، طبقات آن، عمق و گودی آن، پردهها و تاریکی آن، شدت سرما و گرما و میزان سوزانندگی آن، نالههای آن، دود و شعلهها و زبانههای آن و درهها و کوههای آن، چاهها و چشمهها و رودهای آن، زنجیرها و بندها و انواع عذاب آن میپردازد، برخی آیات دیگر هم خوراکها و نوشیدنیهای جهنمیان و نوع پوشش و جاودانه بودن آنان در جهنم و خروج اهل توحید با رحمت خدا و شفاعت شفیعان از این ورطهی هولناک را بیان میکنند. پیامبر (ص) هم به شیوهای بیسابقه، جزئیات و اخبار جهنم را توصیف نموده است به گونهای که در ادیان دیگر تا این حد، وضوح نیافته است. البته همهی ادیان آسمانی، جهان آخرت و وجود بهشت و جهنم در آن جهان را اثبات و تأیید میکنند.
ترساندن از آتش اثر عمیقتری از تشویق به بهشت برای تربیت نفس انسانی دارد. اسلام برای رونق بخشیدن به شعلههای ایمان در نفس انسان از هردو شیوهی ترغیب و ترهیب بهره گرفته است. خداوند فرموده است:
﴿فَأَنذَرۡتُكُمۡ نَارٗا تَلَظَّىٰ١٤﴾ [الليل: 14].
«من شما را از آتش هولناکی بیم میدهم که شعلهور میشود و زبانه میکشد».
نعمان بن بشیر که یکی از اصحاب پیامبر است میگوید: من از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: «أَنْذَرْتُكُمُ النَّارَ أَنْذَرْتُكُمُ النَّارَ». «من شما را از آتش میترسانم، من شما را از آتش میترسانم».
«پیامبر (ص) این جمله را به گونهای میفرمود که مردم داخل بازار، آنرا از جایی که من ایستادهام میشنیدند»[323].
در صحیحین (بخاری و مسلم) آمده است که ابوهریره (رض) از پیامبر (ص) روایت نمود که فرمود: «من شبیه مردی هستم که آتشی روشن میکند و موجودات ریز و پروانهها میافتند [و میسوزند]. من هم میخواهم شما را از افتادن در آتش نجات دهم، اما شما میخواهید به کام آن فرو روید»[324].
بازهم در صحیحین از انس (رض) نقل شده که گفت: بیشترین دعای پیامبر (ص) این بود که میفرمود:
﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ [البقرة: 201].
«پروردگارا! در دنیا به ما نیکی رسان و در آخرت نیز به ما نیکی عطا فرما (و سرای اجل و عاجل ما را خوش و خرم گردان) و ما را از عذاب آتش (دوزخ محفوظ نگهدارد)».
جابر (رض) روایت میکند که پیامبر (ص) به مردی فرمود: «در نماز چگونه دعا میکنی؟ گفت: تشهد را میخوانم، آنگاه میگویم: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْجَنَّةَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنَ النَّارِ». «خداوندا! من از تو بهشت را میخواهم و از آتش جهنم به تو پناه میآورم».
البته نه مانند شما و نه مانند معاذ نمیتوانم دعاها را زمزمه کنم. پیامبر (ص) فرمود: «همهی ما برای رسیدن به بهشت این دعاها را میخوانیم و تفاوتی میان دعاها ما و تو نیست»[325].
هدف از تهدید انسانها ترساندن آنان از آتش، ایجاد ترس در برابر خدا، بزرگداشت او و تشویق بندگان به اطاعت و پرهیز از نافرمانی او است. انسان هر اندازه از خدا بیشتر بترسد به همان میزان به انجام سنتها و اعمال صالح میپردازد. ترس در حد خود امری پسندیده است اما اگر به نگرانی و اضطراب و دوری از اعمال شایسته منجر گردد، از طریق امید به خوش فرجامی و مهربانی پروردگار معالجه میگردد که آیات «رجاء» همین وظیفه را در بر دارند و در نهایت انسان را به میانهروی و تعادل میرسانند و حالتی میان «خوف» و «رجاء» به او میبخشند. پیامبر (ص) در یکی از دعاهای خود میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَاَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَجْزِ وَالْكَسَلِ»[326]. «پروردگارا من از حزن و اندوه و ناتوانی و کسالت به تو پناه میآورم».
مؤمنان به خاطر این که خداوند «حزن» را از آنان دور گردانده، سپاسگذاری میکنند:
﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَ﴾ [فاطر: 34].
«شکر و شتایش برای خدایی که حزن و اندوه را از ما دور گرداند».
بدون شک غلبهی حزن و اندوه بر مؤمنان به گونهای که آنان را از شاد نمودن خانواده و انجام وظایف مثبت باز دارد، پدیدهای منفی و نیازمند معالجه است.
اگر حزن، هنگام تفکر در آیات عذاب و حوادث جهنم به ذهن انسان خطور کند به حدی که برای پرهیزکاری و انجام عبادات مؤثر باشد، برای شخص مؤمن مطلوب است. هر اندازه که مؤمن، یادآور اخبار و اوصاف جهنم میگردد ترس او از خداوند و خضوعش در برابر عظمت او بیشتر میگردد. حتی مناظر دنیوی مانند شعلهور شدن آتش در تنور و نانوایی یا کورهی آهنگری همیشه انسانهای مؤمن را به یاد آتش جهنم انداخته، قلبهایشان را لرزانده و باعث سرازیر شدن اشکهایشان گردیده است. رسول اکرم (ص) از همهی مردم نسبت به جهنم و حالات آن آگاهی بیشتری داشت، به همین خاطر فرموده است: «قسم به کسی که جانم در دست اوست اگر آنچه را که من میبینم شما هم ببینید، خندهای کمتر و گریهای بیشتر خواهید داشت. اصحاب عرض کردند: «ای رسول خدا، مگر چه میبینید؟ فرمود: آتش و جهنم را میبینیم»[327].
ابو درداء از رسول الله (ص) نقل میکند که فرمود: «اگر آنچه را که من میدانم شما هم میدانستید کمتر میخندیدید و بیشتر گریه میکردید و از هول و هراس این که نجات پیدا میکنید یا خیر، به بیابانها میرفتید و به درگاه خداوند التماس میکردید».
همواره در زندگی روزمره تصاویر جهنم، حال و وضع جهنمیان که با غُل و زنجیرها و سایر ابزارهای جهنمی بسته شدهاند به ذهن مؤمنان خطور میکند و اثر خود را بر رفتار و عملکرد آنان میگذارد.
«سعید جرمی» در توصیف انسانهایی که خوف خدا را دارند میگوید: «آنان هرگاه به آیهای برمیخورند که بیانگر اوصاف آتش جهنم است، از وحشت فریاد میزنند، گویی که نالهای آتش در گوششان طنین میاندازد و آخرت پیش چشمانشان است»[328].
خداوند، آتش جهنم را برای انسانها و جنّیهای نافرمان خلق کرده است، زیرا این دو گروه مکلف به انجام وظیفه هستند و در قبال آن بازخواست میشوند. راه نجات برای این دو گروه از موجودات، اطاعت از خداوند و پرهیز از نافرمانی اوست. رسول اکرم (ص) بیان فرموده است که گریه کردن از ترس خدا و برای رهایی از آتش و پناه بردن به خداوند، به بندگان سود میرساند و آنان را از آتش جهنم نجات میدهد: «دو چشم هست که آتش جهنم هیچیک از آن دو را لمس نمیکند. چشمی که در دل شب از ترس خدا اشک میریزد و چشمی که برای رضای خدا، شب را بیدار میماند و نگهبانی میدهد»[329].
در حدیث دیگر آمده است: «هرکس سه بار از خداوند بهشت را طلب کند، بهشت میگوید: خداوندا او را وارد بهشت کن و هرکس سه بار از جهنم به خدا پناه ببرد، جهنم میگوید: خداوندا او را از آتش نجات بده»[330].
همانگونه که بهشت دارای درجاتی است، جهنم هم دارای طبقاتی عمیق است، خداوند فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا١٤٥﴾ [النساء: 145].
«بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پایینترین مکان آن هستند».
و همانگونه که بهشت دروازههای مختلفی دارد به بعضی از بعضی دیگر ارزشمندترند، جهنم نیز دارای دروازههای متفاوت است:
﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوۡعِدُهُمۡ أَجۡمَعِينَ٤٣ لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ لِّكُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ٤٤﴾ [الحجر: 43-44].
«و حتماً دوزخ میعادگاه جملگی آنان است، دوزخ دارای هفت در است و هر دری بخش خاص و ویژهای از آنان دارد (که از آن به دوزخ در میآیند و متناسب با اعمال زشت و پلید ایشان است)».
درهای هشتگانه بهشت، هرکدام برای یکی از اعمال صالح تخصیص یافته، به همین صورت دروازههای هفتگانه جهنم نیز هرکدام برای یکی از اعمال زشت و گناه آلود معین گشته است[331]. دروازههای جهنم بر روی اهل جهنم بسته میشود.
﴿إِنَّهَا عَلَيۡهِم مُّؤۡصَدَةٞ٨﴾ [الهمزة: 8].
«آن آتشی ایشان را در بر میگیرد که سرپوشیده و در بسته است».
سفیان ثوری آیهی:
﴿لَا يَحۡزُنُهُمُ ٱلۡفَزَعُ ٱلۡأَكۡبَرُ وَتَتَلَقَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ هَٰذَا يَوۡمُكُمُ ٱلَّذِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ١٠٣﴾ [الأنبياء: 103].
«وحشت بزرگ (قیامت) آنها را اندوهگین نسازد، و فرشتگان به استقبالشان آیند (گویند:) «این همان روز تان است که به شما وعده داده میشد»».
را اینگونه تفسیر نموده که: «منظور از «فزع اکبر» بسته شدن دروازههای جهنم بر روی اهل آن است»[332]. آتش جهنم به وسیلهی چادرهایی از جنس آتش مانند دالانهایی سرپوشیده، زبانههای آتش را برای سوزاندن کافران نگه میدارد.
خداوند متعال فرموده است:
﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَا﴾ [الكهف: 29][333].
«ما برای ستمگران آتشی را آماده کردهایم که (از هرطرف ایشان را احاطه میکند) و سراپرده آنان را در بر میگیرد».
آیات قرآنی جمعیت جهنمیان را بسیار زیاد تعیین کرده است:
﴿كَأَنَّمَآ أُغۡشِيَتۡ وُجُوهُهُمۡ قِطَعٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مُظۡلِمًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾ [يونس: 27].
«انگار با چادرهایی تاریکی از شب چهرههایشان پوشانده شده است آنان دوزخیانند و جاودانه در آن میمانند».
برخی از احادیث صحیح بیان میکنند که گروهی از اهل توحید هم در آتش میسوزند تا حدی که به ذغال تبدیل میشوند و آنگاه که به رحمت خداوند شفاعت مؤمنان از آن خارج میگردند در آب حیات شستشو داده میشوند[334].
یکی از خواص آتش جهنم آن است که هم گرمای شدید دارد و هم سرمای سخت:
﴿وَقَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِي ٱلۡحَرِّۗ قُلۡ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّٗاۚ لَّوۡ كَانُواْ يَفۡقَهُونَ﴾ [التوبة: 81].
«و میگویند در گرما (ی سوزان تابستان بهسوی میدان نبرد) حرکت نکنید (ای پیغمبر! بدانان) بگو: اگر دانا بودند میفهمیدند که آتش جهنم گرمتر و سوزانتر (از گرمای تابستان و از همه آتشهای جهان) است».
در صحیح بخاری و مسلم نقل شده که پیامبر (ص) فرمود: «این آتشی که بنی آدم در دنیا روشن میکنند فقط یک جزء از آتش جهنم است که هفتاد برابر از این آتش گرمتر است»[335]. ثابت شده که آتش جهنم تا نصف هر روز شدت میگیرد و هرگاه اهل جهنم وارد آن میشوند بر شدت آن افزوده میگردد و همهی آنان را به ذغال تبدیل میکند، پس از آن که دیگر چیزی برای سوخت آن باقی نماند، جهنمیان دوباره زنده میشوند و جهنم به سراغشان میآید...
خداوند فرموده است:
﴿كُلَّمَا خَبَتۡ زِدۡنَٰهُمۡ سَعِيرٗا﴾ [الإسراء: 97].
«هر زمان که زبانه آتش (به سبب سوختن گوشت و استخوان ایشان) فروکش کند (با تجدید گوشت و استخوانشان) بر زبانه آتششان میافزاییم».
جهنم دارای صدای خشمآلود و جوش و خروشی خاص است که در کلام خدا این چنین وصف شده است:
﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِمَن كَذَّبَ بِٱلسَّاعَةِ سَعِيرًا١١ إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظٗا وَزَفِيرٗا١٢﴾ [الفرقان: 11-12].
«ما برای کسی که قیامت را دروغ بداند، آتش شعلهور و سوزانی آماده کردیم. هنگامی که ایشان را از دور میبیند، صدای خشم آلود و جوش و خروش آن را میشنوند».
﴿إِذَآ أُلۡقُواْ فِيهَا سَمِعُواْ لَهَا شَهِيقٗا وَهِيَ تَفُورُ٧﴾ [الملک: 7].
«هرزمان که به دوزخ انداخته میشوند، تنوره میزند و غرّشی از آن میشنوند».
قرآن کریم بیان نموده که هوای جهنم گرم و سوزان (سَموم) و آب آن داغ و جوشان است و دودی پرحرارت و بسیار غلیظ و سیاه بر آن جا سایه افکنده است:
﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ٤١ فِي سَمُومٖ وَحَمِيمٖ٤٢ وَظِلّٖ مِّن يَحۡمُومٖ٤٣ لَّا بَارِدٖ وَلَا كَرِيمٍ٤٤﴾ [الواقعة: 41-44].
«سمت چپیها! چه سمت چپیهایی؟! (بدا به حالشان!) آنان در میان شعلههای آتش و آب جوشان به سر خواهند برد و در سایه دودهای بسیار سیاه و گرم قرار خواهند گرفت نه خنک است و نه مفید فایدهای».
خداوند به فضل و کرم خود ما را از همهی این عذابها نجات دهد.
آیات قرآنی همچنین از بسته شدن کافران در آتش، نوع عذابها و غذاهای آنان خبر میدهند:
﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ سَلَٰسِلَاْ وَأَغۡلَٰلٗا وَسَعِيرًا٤﴾ [الإنسان: 4].
«ما برای کافران زنجیرها و غلها و آتش فروزان دوزخ را آماده کردهایم».
﴿إِنَّ لَدَيۡنَآ أَنكَالٗا وَجَحِيمٗا١٢ وَطَعَامٗا ذَا غُصَّةٖ وَعَذَابًا أَلِيمٗا١٣﴾ [المزمل: 12-13].
«نزد ما غل و زنجیرها و آتش سوزان دوزخ است و همچنین خوراک گلوگیری و عذاب دردناکی موجود است».
قرآن بیان کرده است که اهلآتش با غل و زنجیرهایی در دستان و گردنشان بسته میشوند و دستانشان به گردنشان آویخته میگردد تا نتوانند گرمای آتش را از خود دور کنند، بلکه با چهرههایشان به استقبال آتش بروند:
﴿أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجۡهِهِۦ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَقِيلَ لِلظَّٰلِمِينَ ذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡسِبُونَ٢٤﴾ [الزمر: 24].
« آیا کسیکه با چهرهاش سختی عذاب روز قیامت را (از خود) دور میسازد، (همانند بهشتیان هستند؟!) و به ستمکاران گفته میشود: «بچشید (کیفر) آنچه را که بدست میآوردید»».
اهل جهنم به وسیلهی تازیانهایی از جنس آهن سرکوب میشوند:
﴿وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنۡ حَدِيدٖ٢١ كُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا مِنۡ غَمٍّ أُعِيدُواْ فِيهَا وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ٢٢﴾ [الحج: 21-22].
«و تازیانههایی از آهن برای (زدن و سرکوبی) ایشان (آماده شده) است هرزمان که دوزخیان بخواهند خویشتن را از غم و اندوه عظیم آتش برهانند بدان برگردانده شوند».
خداوند متعال فرموده است که جهنمیها با یکدیگر درگیر میشوند، همدیگر را نفرین میکنند، از هم متنفرند و از بتهای سنگی و شیاطین جن و انس بیزاری میجویند. خداوند فرموده است که خدایان مشرکان همراه آنان در جهنم خواهند بود:
﴿وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِيمُ لِلۡغَاوِينَ٩١ وَقِيلَ لَهُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ٩٢ مِن دُونِ ٱللَّهِ هَلۡ يَنصُرُونَكُمۡ أَوۡ يَنتَصِرُونَ٩٣ فَكُبۡكِبُواْ فِيهَا هُمۡ وَٱلۡغَاوُۥنَ٩٤ وَجُنُودُ إِبۡلِيسَ أَجۡمَعُونَ٩٥ قَالُواْ وَهُمۡ فِيهَا يَخۡتَصِمُونَ٩٦ تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٩٧ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩٨ وَمَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا ٱلۡمُجۡرِمُونَ٩٩﴾ [الشعراء: 91-99].
«و دوزخ برای گمراهان آشکار گردانده میشود و بدیشان گفته میشود آنجا هستند معبودهایی که پیوسته عبادت میکردید؟ (معبودهای) غیر از خدا، آیا آنها (در برابر این شدائد و سختیهایی که اکنون با آن روبهرو هستید و هستند) شما را کمک میکنند یا خویشتن را یاری میدهند؟ پس از آن آنان (که پرستش شوندگان گمراه ساز) همراه گمراهان، پیاپی به دوزخ سرنگون افکنده میشوند و جملگی لشکریان اهریمن آنان در آنجا به کشمکش میپردازند و میگویند به خدا سوگند ما در گمراهی آشکاری بودیم و آن زمان که ما شما را با پروردگار جهانیان برابر میدانستیم و ما را جز بزهکاران گمراه نکرده است».
در قرآن آمده که زنجیرهای کافران بسیار طولانی و آنان را بر روی چهرههایشان میکشند:
﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ فِي سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُكُوهُ٣٢﴾ [الحاقة: 30-32].
«(خدا به فرشتگان نگهبان دوزخ دستور میفرماید): او را بگیرید و به غل و بند و زنجیرش کشید و سپس او را به دوزخ بیندازید سپس او را با زنجیری ببندید و بکشید که هفتاد ذراع درازا دارد».
﴿يَوۡمَ يُسۡحَبُونَ فِي ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ٤٨﴾ [القمر: 48].
«روزی داخل آتش، بر رخساره، روی زمین کشیده میشوند (و بدیشان گفته میشود) بچشید لمس و پسوده دوزخ را».
یکی دیگر از نمونه عذابهای جهنم این است که آنان را تا بالاترین نقطه آن میبرند و از آن جا به پایین پرتاب میکنند.
﴿سَأُرۡهِقُهُۥ صَعُودًا١٧﴾ [المدثر: 17].
«به زودی او را به بالا رفتن از گردنه و امیدارم».
ابو هریره (رض) از پیامبر (ص) روایت میکند که فرمود: «هرکس که خود را از بالای یک کوه پایین بیندازد و خودکشی کند، در حقیقت در آتش جهنم افتاده و برای همیشه در آن میماند»[336]. علاوه بر این، آنان همانند سنگ آسیاب میچرخند و دل و رودههایشان همراه آن کشیده میشود. در حدیث آمده است:
«روز قیامت، مردی را میآورند و در آتش میاندازد، در این حال، دل و رودهاش در آتش میریزد، آنگاه همانند درازگوشی که به سنگ آسیاب وصل است و دور آن میچرخد، شروع به چرخیدن میکند. اهل آتش در اطراف او جمع میشوند و میگویند: ای فلانی! چه شده چرا اینگونه بر سرت آمده است، آیا تو نبودی که مردم را به خوبی امر میکردی و از بدیها نهی مینمودی؟ و او میگوید: من این کار را میکردم اما خودم براساس آن رفتار نمیکردم»[337].
گاهی جهنمیان را در مکانی بسیار تنگ قرار میدهند به گونهای که توانایی کمترین حرکتی را نخواهند داشت:
﴿وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَكَانٗا ضَيِّقٗا مُّقَرَّنِينَ دَعَوۡاْ هُنَالِكَ ثُبُورٗا١٣﴾ [الفرقان: 13].
«هنگامی که ایشان، با غل و زنجیر، به مکان تنگی از آتش دوزخ افکنده میشوند در آنجا (واویلا سر میدهند) و مرگ را به فریاد میخوانند (و آرزوی نابودی میکنند)».
آنان فقط میتوانند فریاد بزنند:
﴿وَهُمۡ يَصۡطَرِخُونَ فِيهَا﴾ [فاطر: 37].
«آنان در دوزخ فریاد برمیآورند».
مرگ نیز به سراغ آنان میآید و باعث شکنجه و عذابشان میشود، اما نمیمیرند:
﴿وَيَأۡتِيهِ ٱلۡمَوۡتُ مِن كُلِّ مَكَانٖ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٖۖ وَمِن وَرَآئِهِۦ عَذَابٌ غَلِيظٞ﴾ [إبراهيم: 17].
«مرگ از هر سو بدو روی میآورد و حال این که نمیمیرد (تا از آنچه بدان مبتلا است نجات یابد».
عذابهای دیگر نیز برای اهل جهنم مهیا گشته که جز خداوند کسی از آنها خبر ندارد:
﴿وَءَاخَرُ مِن شَكۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ٥٨﴾ [ ص: 58].
«و جز این نوع کیفرهای دیگری از این قبیل دارند».
اما بزرگترین و سختترین شکنجه برای دوزخیان آن است که نمیتوانند خدا را ببینند، و او بر آنان خشم میگیرد:
﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ١٥ثُمَّ إِنَّهُمۡ لَصَالُواْ ٱلۡجَحِيمِ١٦﴾ [المطففين: 15-16].
«هرگز! هرگز! قطعاً ایشان در آن روز (به سبب کارهایی که کردهاند) از (رحمت) پروردگارشان محروم و (از بارگاه قرب و منزلت آفریدگارشان) مطرودند سپس آنان داخل آتش دوزخ میگردند و بدان میسوزند».
در قرآن بیان شده که اهل دوزخ از درخت «زقّوم» میخورند تا سیر شوند، آن گاه آنچه خوردهاند در شکم آنها به جوش میآید، میخواهند بروی آن آبی بنوشند، پس همانند شتری تشنه که مدتهاست آب ننوشیده، از آن مایع داغ به خوردشان میدهند، اما نه تنها هرگز سیراب نمیشوند بلکه هرچه درون آنهاست از گرمای آن ذوب میگردد:
﴿إِنَّ شَجَرَتَ ٱلزَّقُّومِ٤٣ طَعَامُ ٱلۡأَثِيمِ٤٤ كَٱلۡمُهۡلِ يَغۡلِي فِي ٱلۡبُطُونِ٤٥ كَغَلۡيِ ٱلۡحَمِيمِ٤٦﴾ [الدخان: 43-46].
«قطعاً درخت زقّوم، خوراک گناهکاران است همچون فلز گداخته در شکمها میجوشد جوششی همچون آب گرم و داغ».
یک بار پیامبر (ص) پس از تلاوت آیهی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾ [آل عمران: 102].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، از الله ـ آن گونه که شایستۀ پروا کردن از اوست ـ پروا کنید، و جز در مسلمانی نمیرید».
فرمود: اگر یک قطره از «زقّوم» به دنیا بیفتد، زندگی اهل زمین را تباه میگرداند، پس وای به حال کسی که خوراک او زقوم باشد[338].
خدای تعالی بیان فرموده که خوراک ساکنان جهنم از جنس گیاهی خشک و خاردار است که نه تنها بدن را تغذیه نمیکند بلکه باعث رفع گرسنگی هم نمیشود و گلوی آنان را میگیرد[339].
پیامبر (ص) فرمود: «اهل جهنم به حدی گرسنه میشوند که با تمام عذابهای آنان برابری میکند، آنان از شدت گرسنگی غذای گلوگیر درخواستشان پذیرفته میگردد و به یاد میآورند که در دنیا به وسیلهی شراب، لقمههای گلوگیر را میبلعیدند، پس شراب میخواهند و در پاسخ آنان آبی داغ و جوشان را در ظرفهایی مخصوص با قلابهای آهنی به آنان میدهند. هنگامی که این آب داغ به چهرههایشان نزدیک میشود، آن را به شدت میسوزاند و با خوردن آن دل و رودهی آنان تکه تکه میگردد»[340].
خداوند متعال شراب اهل دوزخ را، حمیم (آب جوشان)، غسّاق (بسیار سرد) صدید (خونابه) و مهل (شبیه فلز گداخته) نامیده و فرموده:
﴿لَّا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرۡدٗا وَلَا شَرَابًا٢٤ إِلَّا حَمِيمٗا وَغَسَّاقٗا٢٥﴾ [النبأ: 24-25].
«در آن جا نه هوای خنکی میچشند و نه نوشیدنی گوارایی مینوشند و لیکن آب جوشان و سوزان و زردابه و خونابهی [دوزخیان] را مینوشند».
﴿وَإِن يَسۡتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا﴾ [الكهف: 29].
«اگر در آن آتش سوزان فریاد برآورند (که آب) با آبی همچون فلز گداخته به فریادشان رسند که چهرهها را بریان میکند چه بد نوشابهای».
﴿يَتَجَرَّعُهُۥ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُۥ﴾ [إبراهيم: 17].
«در دوزخ به آن فرد جهنمی، خونابهای نوشانده میشود و او آن را [به ناچار و با رنج بسیار] جرعه جرعه مینوشد و به هیچ وجه برایش گوارا نخواهد بود».
در حدیث صحیح آمده است که: «خداوند با خود عهد بسته که خود شرابخوار را از (طینه الخبال) بنوشاند. اصحاب گفتند: ای پیامبر! (طینه الخبال) چیست؟ فرمود: عرق اهل دوزخ یا همان چرکاب و کثافتها حاصل از سوختن جهنمیان»[341].
روایت شده که عبداللّه بن عمر (رض) آب سردی نوشید، پس از آن به شدت به گریه افتاد. به او گفتند: چه چیز باعث گریهی تو شد؟ گفت: به یاد آیهای از کتاب خدا افتادم که فرموده:
﴿وَحِيلَ بَيۡنَهُمۡ وَبَيۡنَ مَا يَشۡتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشۡيَاعِهِم مِّن قَبۡلُۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ فِي شَكّٖ مُّرِيبِۢ٥٤﴾ [سبأ: 54].
و به یادم افتاد که اهل دوزخ هیچ چیز را به اندازهی آب سرد و گوارا اشتها نمیکنند، زیرا خداوند از زبان آنان نقل میکند که به اهل بهشت میگویند:
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِيضُواْ عَلَيۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ﴾ [الأعراف: 50].
«دوزخیان بالای جنتیان صدا میزنند که مقداری از آب یا چیزهایی که خداوند قسمت شما فرموده است به ما عطا کنید».
خداوند در مورد لباس اهل جهنم فرموده است:
﴿فَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ قُطِّعَتۡ لَهُمۡ ثِيَابٞ مِّن نَّارٖ﴾ [الحج: 19].
«کسانی که کافرند (خداوند برایشان آتش دوزخ را تهیه دیده و انگار آتش آن) جامههای (است که به تن آنان چسپیده بوده و) برای آنان از آتش بریده (و دوخته) شده است».
و
﴿سَرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَانٖ وَتَغۡشَىٰ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ٥٠﴾ [إبراهيم: 50].
«پیراهنهای ایشان از قطران [مس گداخته] است».
در حدیث صحیح آمده است: «اگر زنی بر مردهاش نوحه میخواند قبل از مرگ توبه نکند، روز قیامت در حالی زنده میشود که پیراهنی از جنس مس گداخته بر تن دارد»[342]. تشک و لحاف آنان نیز از جنس آتش است. خداوند فرموده:
﴿لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ٤١﴾ [الأعراف: 41].
«برای آنان (در دوزخ) بستری از آتش و بال پوشهایی از آتش است، و اینچنین ستمکاران را کیفر میدهیم ».
در احادیث صحیح آمده که جسم جهنمیان بزرگ شده و صورتهایشان زشت و قبیح میگردد. پیامبر (ص) فرمود: دندان آسیاب و پیشین شخص کافر به اندازهی کوه احد بزرگ میگردد»[343]. همچنین فرموده که: «فاصلهی شانههای شخص کافر به اندازهای بزرگ میشود که یک سوار کار ماهر و سریع در سه روز میتواند آن را طی کند»[344]. خداوند هم فرموده است:
﴿تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ وَهُمۡ فِيهَا كَٰلِحُونَ١٠٤﴾ [المؤمنون: 104].
«شعلههای آتش دوزخ صورتهای ایشان را فرا میگیرد و آنان در میان دوزخ چهره در هم کشیده (و پریشان و نالان) به سر میبرند».
ابن مسعود (رض) در این باره میگوید: «مانند چهره درهم کشیدن افراد جهنمی که سرشان را با آتش شانه میکنند و در این حال دندانهایشان ظاهر میشود و لبهایشان چروک میگردد»[345].
خداوند متعال بیان فرموده که پوست اهل آتش پس از هر بار سوخت، دوباره روئیده میشود:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ﴾ [النساء: 56].
«بیگمان کسانیکه آیات و دلائل ما را انکار کرده و انبیاء ما را تکذیب نمودهاند. سرانجام ایشان را به آتش شگفتی وارد میگردانیم و بدان میسوزانیم هرزمان که پوستهای (بدن) آنان بریان و سوخته شود پوستهای دیگری بهجای آن قرار میدهیم تا مزه عذاب را بچشند».
این بدان خاطر است که مراکز احساس اولیه بر روی پوست قرار دارد و درد بیشتری احساس میکنند. اهل آتش به تناسب اعمال خود دارای عذابهای متفاوتی هستند.
در حدیث صحیح آمده است: «آتش دوزخ برخی از جهنمیان را تا «قوزک» پا، برخی را تا زانوهای آنها، برخی را تا کمر و برخی را تا گردن فرا میگیرد»[346].
پیامبر (ص) در حدیثی دیگری فرموده است: «کسی که کمترین عذاب را در دوزخ دارد کفشها و بندهایی از جنس آتش به پا میکند [و به حدی گرمای آن زیاد است] که در اثر آن مغز سرش به جوش میآید»[347].
در صحیح مسلم آمده که: «روز قیامت نعمتهای دنیایی اهل آتش را میآورند و به طور کامل در آتش فرو میبرند تا نابود گردد. آن گاه [به اهل آتش] گفته میشود: ای بنی آدم آیا تاکنون خیری دیدهاید؟ و آیا هرگز از نعمتی بهرهمند شدهاید؟ آنان هم میگویند: به خداوند سوگند تاکنون خیری ندیدهایم»[348]. همان طور که بیان شد، قرآن به تفاوت عذاب اهل جهنم تصریح کرده است. برخی مانند فرعون و پیشوایان کفار و دعوتگران باطل که مردم را بهسوی کفر فرا میخوانند و به جهنم سوق میدهند، چنین کسانی بیشترین و سختترین عذاب و شکنجه را خواهند داشت، قرآن فرموده است:
﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ﴾ [غافر: 46].
«و اما روزی که قیامت برپا میشود (خداوند به فرشتگان دستور میدهد) خاندان فرعون را به شدیدترین عذاب دچار سازید».
﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ زِدۡنَٰهُمۡ عَذَابٗا فَوۡقَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يُفۡسِدُونَ٨٨﴾ [النحل: 88].
«کسانیکه کفر میورزند (مردمان را) از راه خدا باز میدارند، عذابی بر عذابشان میافزائیم (و) در برابر فسادی که مینمایند (مجازات ایشان را مضاعف میگردانیم)».
رسول اکرم (ص) بیان فرموده که اگر کفار در دنیا عمل نیکی از آنان صادر شود، قبل از مرگ به آنان پاداش داده میشود تا حسنهای برای قیامت نداشته باشند.
در صحیح مسلم چنین آمده: «خداوند به نسبت کمترین نیکی به مؤمنان ظلم نمیکند، هم در دنیا به آنان پاداش میدهد و هم در آخرت. اما کافران در دنیا نتیجهی تمام کارهای نیکی را که برای خداوند کردهاند خواهند گرفت تا هنگام ورود به قیامت هیچ حسنهای نمانده باشد که در قبالش پاداش گیرند»[349].
اهل دوزخ پیوسته دعا میکنند و میخواهند که از عذابشان کم شود، خداوند فرموده است:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ فِي ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ يُخَفِّفۡ عَنَّا يَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ٤٩ قَالُوٓاْ أَوَ لَمۡ تَكُ تَأۡتِيكُمۡ رُسُلُكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِۖ قَالُواْ بَلَىٰۚ قَالُواْ فَٱدۡعُواْۗ وَمَا دُعَٰٓؤُاْ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ٥٠﴾ [غافر: 49-50].
«دوزخیان به نگهبانان دوزخ میگویند شما از پروردگارتان درخواست کنید که یک روز (بلی فقط یک روز) عذاب ما را از ما بردار. نگهبانان دوزخ به آنان میگویند: آیا پیغمبران شما آیههای روشن و دلائل آشکار را برای شما نمیآوردند؟ میگویند: آری میگویند: پس خودتان درخواست کنید ولی درخواست کافران (بهجایی نمیرسد و بیفایده است و) جز سردرگمی نتیجهای ندارد».
آنان همواره خواستار خروج از آتش جهنم هستند اما در نهایت ناامید میگردند. این مسئله در احادیث فراوانی بیان شده که آنان از نگهبانان جهنم درخواست شفاعت نزد باری تعالی را میکنند، اما هم نگهبانان جهنم و هم خداوند از پذیرش آن امتناع میورزند. آنان درخواست خود را در ابتدا چنین مطرح میکنند:
﴿قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَيۡنَا شِقۡوَتُنَا وَكُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّينَ١٠٦ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ١٠٧﴾ [المؤمنون: 106-107].
«میگویند پروردگارا! بدبختی ما (که ناشی از انجام معاصی بود) بر ما چیره گشته بود و ما مردمان گمراهی بودیم. پروردگارا! ما را از آتش دوزخ بیرون بیاورد و اگر برگشتیم، ما ستمگر خواهیم بود».
اما خداوند اینگونه پاسخ میدهد:
﴿قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ١٠٨﴾ [المؤمنون: 108].
«خداوند (بدیشان) میگوید: بتمرگید در آن! و با من سخن مگوئید».
در این حال مأیوس و سرافکنده میگردند و شروع به ناله و شیون و آه و حسرت میکنند[350]. دوزخیان همیشه به خروج از آتش امیدوارند، تا این که به آنان اعلام میشود که حکم جاودانگی برای ایشان صادر شده و مرگ هم قربانی گشته است. در صحیحین چنین آمده است: «در این هنگام شادی اهل بهشت افزون میگردد و حزن و اندوه اهل آتش بیشتر میشود»[351].
در سورهی اعراف برخی از گفتگوهای دوزخیان با ساکنان بهشت اینگونه به تصویر کشیده شده است: اهل بهشت به دوزخیان میگویند:
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمۡ حَقّٗاۖ قَالُواْ نَعَمۡۚ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَيۡنَهُمۡ أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ٤٤﴾ [الأعراف: 44].
« واهل بهشت، اهل دوزخ را صدا میزنند که: «آنچه را که پروردگارمان به ما وعده داده بود، (همه را) حق يافتيم، پس آيا شما (نيز) آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود؛ حق يافتيد؟!». گويند: «آری». پس ندا دهندهای در ميان آنها ندا دهد که: «لعنت خداوند بر ستمکاران باد!».
دوزخیان نیز فریاد میآورند که:
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِيضُواْ عَلَيۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُۚ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٥٠﴾ [الأعراف: 50].
«دوزخیان بهشتیان را صدا میزنند که: مقداری از آب یا از چیزهایی که خداوند قسمت شما فرموده است به ما عطا کنید، بهشتیان میگویند: خداوند آب و چیزهای بهشت را بر کافران قدغن کرده است».
«عامر شعبی» و «قتاده سدوسی»، که جزو علمای تابعین هستند، بیان کردهاند که: بهشت دارای پنجرههایی است که ساکنان آن میتوانند از طریق آن، دوزخیان را مشاهده کنند و به آنان میگویند: «شما چرا جزو شقاوتمندان شدهاید در حالی که ما به فضل راهنمایی شما وارد بهشت گشتیم، آنان در پاسخ میگویند: ما شما را به انجام خوبیها امر میکردیم، اما خود آن را انجام نمیدادیم و شما را از بدیها نهی میکردیم اما خود از انجام آن دست نمیکشیدیم»[352].
در قرآن بیان شده است که خزانه داران و فرشتگان عذاب جهنم بسیار خشمگین و سختگیر هستند:
﴿عَلَيۡهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ﴾ [التحريم: 6].
«فرشتگانی بر آن گمارده شدهاند که خشن و سختگیر و زورمند و توانا هستند از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نافرمانی نمیکنند و همان چیزی را انجام میدهند که بدان مأمور شدهاند».
در واقع آنان همان مأموران جهنم هستند که «زبانیه» نام دارند:
﴿فَلۡيَدۡعُ نَادِيَهُۥ١٧ سَنَدۡعُ ٱلزَّبَانِيَةَ١٨﴾ [العلق: 17-18].
«بگذار او همنشینان و هم مجلسان خود را صدا بزند و به کمک بطلبد (نه او را در جنگ با مؤمنان یار بدهند) ما بزودی فرشتگان مأمور دوزخ را صدا میزنیم (تا او را به دوزخ ببرند و به ژرفای آن بیاندازند)».
رسول خدا (ص) فرموده است که برای یکتاپرستان پلی بر روی جهنم قرار داده میشود به نام «صراط» تا از آن عبور کنند، بخاری و مسلم چنین روایت کردهاند: بر روی دو طرف گودال جهنم پلی نصب میشود. من نخستین پیامبری خواهم بود که با امت خود از روی آن پل عبور میکنم. در آن روز غیر از پیامبران کسی نمیتواند سخنی بگوید، و سخن پیامبران هم این خواهد بود: «اللهم سَلَّمَ سَلَّمَ» یعنی پروردگارا نجات، نجات. [در دوزخ] قلابهایی مانند خارهای درخت «سعدان» وجود دارد. البته بزرگی آنها را جز خداوند، کسی دیگر نمیداند. این قلابها، مردم را طبق اعمالشان میربایند، برخی از مردم به واسطهی ایمان و عمل صالح نجات مییابند و برخی هم مجازات میشوند و سپس نجات مییابند»[353].
احادیث صحیح بر این مسئله دلالت دارند که پل صراط پس از اتمام شفاعت نصب میگردد.
یک بار ام المؤمنین عایشه به یاد دوزخ افتاد و گریست. پیامبر (ص) به او فرمود: چه چیز باعث گریهی تو شده است؟ گفت: به یاد آتش جهنم افتادم، ای رسول خدا آیا روز قیامت به یاد خانوادهی خود میافتید؟ پیامبر (ص) فرمود: «ای عایشه در سه مکان هیچکسی به یاد کسی دیگر نیست: هنگام وزن کردن اعمال، زیرا همه در فکر این هستند که آیا نیکیهایشان سنگینتر خواهد بود یا خیر. دوم هنگام تحویل گرفتن کارنامهی اعمال. زیرا همه در این فکر هستند که آیا نامهی اعمالشان به دست راستشان داده میشود یا در دست چپ یا از پشت سر. سوم هنگام قرار گرفتن پل صراط بر روی جهنم»[354].
در صحیح مسلم روایت است که از پیامبر (ص) پرسیده شد: «ای پیامبر «جِسْر» چیست؟ فرمود: جایی است که انسان در آن میلغزد و تعادلش را از دست میدهد، زیرا پر از چنگکها و قلابهای آهنی و خارها است»[355].
مشرکان نمیتوانند از روی پل صراط عبور کنند بلکه قبل از نصب پل وارد جهنم میشوند. در صحیحین از پیامبر (ص) چنین روایت شده است: «روز قیامت ندا داده میشود که هر امتی به خدایان خود ملحق گردد. پس از آن همهی امتها که بتپرست بودهاند در آتش میافتند و فقط خداپرستان باقی میمانند... پیامبر (ص) پس از آن فرمود: آن گاه پل صراط را بر روی جهنم نصب میکنند»[356].
خداوند متعال فرموده است که میان مؤمنان براساس میزان ایمان و اعمال صالح آنان نوری را تقسیم میکند تا با آن بصیرت بیابند. مؤمنان از خداوند خواستار تکمیل آن نور میشوند و منافقان به طور کلی از آن محروم میگردند، خداوند متعال فرموده است:
﴿يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا وَٱغۡفِرۡ لَنَآۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٨﴾ [التحريم: 8].
«میگویند: «پروردگارا! نور ما را به تمام (و کمال) برسان، و ما را بیامرز بیگمان تو بر هرچیز توانایی»».
در باره منافقان هم میفرماید:
﴿يَوۡمَ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِكُمۡ قِيلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَكُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗا﴾ [الحديد: 13].
«روزی مردان منافق و زنان منافق به مؤمنان میگویند: (با شتاب بهسوی بهشت حرکت نکنید و) منتظرمان بمانید تا از نور شما فروغ و پرتوی (به ما بتابد و از آن) استفاده کنیم بدیشان گفته میشود به عقب برگردید (و مجدداً به دنیا بروید) و نوری به بدست بیاورید!».
در کتابهای سیره نقل شده است که برخی از تابعین و اصحاب ش از جمله عمر بن خطاب و عبدالله بن رواحه، هنگام تلاوت آیهی:
﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتۡمٗا مَّقۡضِيّٗا٧١ ثُمَّ نُنَجِّي ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيّٗا٧٢﴾ [مريم: 71-72].
« و هیچ یک از شما نیست؛ مگر آن که وارد آن (= جهنم) شود، این (وعده) بر پروردگارت فرمانی حتمی (و شدنی) است. سپس کسانی را که تقوا پیشه کردند از آن رهایی میبخشیم، و ستمکاران را به زانو در آمده در آن رها میکنیم».
به گریه میافتادند. هنگامی که از ابن رواحه سبب گریهایش را پرسیدند، گفت: خدای من به من خبر داده است که وارد جهنم میشوم اما نفرموده که از آن خارج میگردم[357].
عبدالله بن مسعود و جابر بن عبدالله، لفظ «ورود» در آیه را به معنی «عبور» دانستهاند [یعنی همهی شما از روی جهنم عبور میکنید]. مفسران تابعین از جمله حسن بصری، قتاده سدوسی و عبدالرحمن بن زید بن اسلم با نظر آن دو صحابی موافقند[358]. ابن عباس و مجاهد [که جزو مفسران تابعین و شاگرد ابن عباس است] نظرشان این است که ورود به همان معنای دخول است اما وارد شدن مؤمنان به جهنم در حال خاموشی آن خواهد بود[359].
امام مسلم در صحیح خود حدیثی تخریج کرده است که دلیل خوبی برای نظر ابن مسعود و همفکران اوست، آن حدیث چنین است: «ان شاءاللّه هیچ یک از اصحابی که زیر درخت [در بیعت الرضوان] بیعت دارند وارد جهنم نمیشوند».
حفصه همسر پیامبر (ص) فرمود: اما در قرآن آمده که وارد میشوند!!.
پیامبر (ص) به او تذکر داد [که با نظرش مخالفت نکند]، حفصه گفت: ولی خداوند فرموده است: ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ [مریم: 71]. پیامبر (ص) فرمود: خداوند در جایی دیگر فرموده است که:
﴿ثُمَّ نُنَجِّي ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيّٗا٧٢﴾ [مريم: 72].
«سپس پرهیزگاران را نجات میدهیم و ستمگران را ذلیلانه در آن رها میسازیم».
در روایتی دیگر آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «وارد آن میشوند اما پس از آن به وسیلهی اعمال صالح از آن خارج میگردند»[360]. در صحیح مسلم هم آمده که پیامبر (ص) فرمود: «هر مسلمانی که در طول زندگی سه فرزند خود را از دست بدهد وارد جهنم نمیشود مگر به خاطر حلال شدن قسم خداوند در آیهی [71، مریم]»[361].
عبدالرزاق صنعانی و جمعی دیگر هم ورود را به همان وارد شدن به جهنم تفسیر کردهاند ظاهر آیهی ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ نیز مقتضی ورود به آتش و لمس آن است[362]، پیامبر (ص) هنگام بیان یکی دیگر از صحنههای جهنم میفرماید: «آنگاه که بنده برای حساب و کتاب در پیشگاه خداوند میایستد، آتش روبروی او خواهد آمد. اما اگر آن شخص در دنیا صدقهای داده باشد، آتش را از او دور میکند».
پیامبر (ص) فرمود: «هر فردی با خدای خود سخن خواهد گفت، در حالی که هیچکس میان او و پروردگارش نیست، بندهی خدا در این حال به سمت راست و چپ خود مینگرد، اما فقط اعمال خود را میبیند، پیش روی خود را هم که مینگرد، جز آتش چیزی در برابرش نمییابد، پس تا میتوانید خود را از آتش نجات دهید حتی با بخشیدن یک دانه خرما»[363].
آن چه که به گناهکاران اهل توحید سود میرساند، سجده برای پروردگار جهانیان در دنیاست. در صحیح بخاری و مسلم روایت شده که پیامبر (ص) فرمود: «تا اینکه خداوند از قضاوت میان بندگان فارغ میشود و میخواهد که با رحمت خود برخی از دوزخیان را نجات دهد، پس به ملائکه امر میکند تا آنان را که به توحید گواهی دادهاند از آتش بیرون آورند ملائکه آن گروه را با اثر سجده بر چهرههایشان میشناسد زیرا آتش جایگاه سجده را نمیسوزاند و این بدان خاطر است که خداوند، آتش را بر جایگاه سجده حرام کرده است. در نتیجه آن گروه از آتش خارج میشوند، اما همهی بدنشان [جز جایگاه سجده] سوخته است. در اینحال آب حیات را بر روی آنان میریزند و مانند دانههای کنار جوی آب شروع به روئیدن میکنند»[364].
در احادیث صحیح این مسئله هم بیان شده است که اکثریت بنی آدم، در دوزخ خواهند بود و پیروان پیامبران به نسبت کافران و گمراهان کمتر هستند و همهی آنان در آتش خواهند بود مگر آنان که دعوت انبیاء به ایشان نرسیده باشد. افرادی هم که نمای اسلامی گرفته و خوی کفر پیشه کردهاند و از نظر باری تعالی منافق نام گرفتهاند در قعر جهنم جای میگیرند. اما بیشترین گروه جهنمی از اهل توحید را زنان تشکیل میدهند، زیرا «فضل و برتری شوهر و نیکی او را انکار میکنند»[365].
صدقه برای زنان نیز مفید خواهد بود و آتش را از آنان دور میگرداند. پیامبر (ص) فرمود: «ای زنان مسلمان، صدقه بدهید و بسیار استغفار کنید، زیرا دیدم که شما بیشترین اهل جهنم را تشکیل دادهاید»[366]. در حدیث دیگری که بخاری و مسلم روایت کردهاند آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «آیا بگویم که اهل بهشت چه کسانی هستند؟ هر شخص ضعیفی که از طرف دیگران هم مورد تضعیف قرار گرفته باشد [اهل بهشت است] و اگر به خداوند سوگند بخورد، خداوند آن را به انجام میرساند. آیا بگویم که اهل دوزخ چه کسانی هستند؟ هر شخص فاجر و خسیس و بدخلقی که به مردم ظلم میکند و تکبر میورزد، جهنمی است»[367].
خدای متعال فرموده است:
﴿أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ﴾ [الزمر: 60].
«مگر جایگاه متکبران دوزخ نیست؟».
تربیت با توجه به نمونههای والا و الگو پذیری از آنها
بحث اول: چنگ زدن به قرآن و سنت
وحدت مسلمانان فقط زمانی تحقق مییابد که قرآن کریم را دستآویز خود قرار دهند. دست آویختن به قرآن به معنی پایبندی به احکام و آداب آن از لحاظ فکری و عملی است و این کار هم مستلزم توجه و عمل به دستورات و راهنماییهای سنت است که «مجملات» قرآن را تفصیل و احکام آن را توضیح میدهد. «تخصیص» احکام «عام»، «تقیید» احکام «مطلق» و تبیین احکام جزئی اسلامی که قرآن نص صریحی برای آنها ندارد نیز بر عهده سنت پیامبر (ص) است. در واقع سنت باعث تکمیل وحی الهی است.
لفظ «سنت» در فقه اسلامی به گفتهها، افعال و سکوت پیامبر (ص) در برابر برخی اعمال اطلاق میگردد و در اصول دین به معنی عقاید صحیحی است که پیامبر (ص) و اصحاب ایشان پذیرفتهاند و در مقابل «بدعت» قرار دارد. چنگ زدن به قرآن و سنت باعث میشود که امت اسلامی بتواند وحدت عقیدتی، فکری و روحی خود را حفظ کند و دارای نوعی یکپارچگی در زمینهی رفتاری و ارزیابیهای اخلاقی، اجتماعی و قوانین مدنی باشد.
بدین خاطر پیامبر (ص) همواره به یاران و پیروان خود تأکید میکرد که اعمال و اجتهادات آنان در چارچوب اصول شریعت و دور از بدعت باشد تا وحدتشان محفوظ و از تفرقه در امان باشند. عبدالله بن مسعود (رض) گفته است: «یک بار پیامبر (ص) برای ما خطی کشید و فرمود: «این راه خدا است». سپس خطوط دیگری در چپ و راست آن خط کشید و فرمود: «اینها هم راههای متفرقهای است که در هرکدام از آنها شیطانی وجود دارد و مردم را به آن فرا میخواند». آن گاه این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾ [الأنعام: 153][368].
«و اين راه مستقيم من است، پس از آن پيروی کنيد و از راههای (پراکنده) پيروی نکنيد، که شما را از راه الله دور میکند، اين چيزی است که الله شما را به آن سفارش نموده است، شايد پرهيزگار شويد»».
پیامبر گرامی اسلام ضرورت التزام به قرآن و سنت را اینگونه بیان فرموده است: «کتاب خداوند بهترین کلام و رهنمودهای محمدی بهترین هدایت میباشد و بدترین امور بدعتگزاری در دین است و هر بدعتی گمراهی است»[369].
پیامبر (ص) نسبت به آثار بدعت هشدار داده است و تفاوت قائل شدن میان عمل به قرآن و عمل به سنت را یکی از این آثار خطرناک برشمرده و فرموده است: «به شما هشدار میدهم، نبینم که فردی از شما بر مسند حکومت تکیه دهد و در برخورد با یکی از اوامر یا نواهی من بگوید: نمیدانم [کنایه از بیاهمیت پنداشتن سنت] آنچه را که در کتاب خداست پیروی میکنیم [و آن بس است]»[370]. در روایت ترمذی همین حدیث با این لفظ آمده است: «میان ما و شما کتاب خدا حکم میکند، هرچه را در آن حلال یافتیم، حلال میکنیم و هرچه را حرام کرده بود، تحریم مینماییم [این چنین نگویید و بدانید] که هرچه را رسول خدا (ص) حرام کرده باشد مانند آن است که خداوند تحریم کرده باشد»[371].
آن چه که پیامبر (ص) نسبت به آن هشدار داده بود واقع شد و در گذشته و حال تاریخ امت اسلامی افرادی یافت شدهاند که معتقد به بینیازی از سنت و اکتفا به قرآن بودهاند چنین باوری خطرناک و [گمراه کننده] است، زیرا بدون سنت، نه فهم اسلام ممکن است و نه اجرای احکام قرآن.
پیامبر (ص) همچنین نسبت به وقوع اختلافات فراوان در میان امت هشدار داده و فرموده است: «امت من در آینده به هفتاد و دو فرقه تبدیل میشود که همگی به جز یک فرقه در جهنم خواهند بود، آن یک فرقه، جماعت مسلمانان هستند»[372].
در حقیقت علت متفرق شدن امت، دست نیازیدن به قرآن و سنت و حاکم و داور قرار دادن عقل بهجای شرع است. واضح است که عقول مردم متفاوت و معیارهای عقلانی از هم متمایز است، پس اگر قضاوت به عقلِ صِرف واگذار شود، راهکارهای متفاوت و روشهای مختلفی را پیش میآورد که ناشی از گوناگونی اجتهادات و اختلافات نظرات است. به همین خاطر مبارزه با فکر اسلامی در گذشته و حال از بزرگترین اسباب اختلاف بوده است. تفاوت دیدگاه صاحب نظران و متکلمان در قرن دوم و سوم هجری که به سبب ترجمهی آثار فلسفی یونان و منطق ارسطوئی پیش آمد، مهمترین عامل به وجود آمدن فرقههایی همچون قدریه و معتزله و جبریه و معطله و مشبهه بود. اما آنچه که تأثیر این نحلههای فکری را تا حدودی کاهش داد موضعگیری مناسب علما در برابر آن بود که با کنارهگیری از این افکار، طرد آنها و پرهیز از نقل آن نظرات و خودداری از همنشینی با طرفداران آن افکار و اکتفا به جوابیههای مختصر و رد شبهات حاصل از آنها، چنین افکاری را در تنگنا قرار دادند و مجال را بر آن محدود نمودند. از امام مالک بن انس پرسیده شد که: «چه مواردی بدعت هستند؟ فرمود: اهل بدعت به کسانی میگویند که در مورد نامها و صفات و کلام و علم و قدرت خداوند سخن میگویند و به مواردی میپردازند که اصحاب و تابعان در بارهی آن سخن نگفتهاند»[373].
دامنهی مشغولیت علمای امت باید در زمینهی نشر سنت، مجالس حدیث و آگاهی بخشی به امت در باب معانی قرآن و حدیث باشد به گونهای که قلعهای محکم در برابر تهاجم فکری دشمنان ایجاد کند. امام احمد بن حنبل فرموده است: «بر شما لازم است که به سنت و حدیث و مطالب نافع بپردازید و از فرو رفتن و مجادله در مباحث خودداری نمائید، زیرا علاقه به سخن وری و مباحثه، کسی را رستگار نمیکند»[374].
سطح پایین آگاهی امت از معانی کتاب و سنت و کمبود دانشمندان مسلمان برای آگاه سازی امت در قرن حاضر باعث شده است که امت اسلامی آن قلعهی محافظ را از دست بدهد و در برابر تهاجم فکری بیگانگان منفعل بماند... و در نتیجه قلب و ذهن جوانان مسلمان را به شک و تردید آغشته کرده است و باعث شده نسلی جانشین قدما گردد که جز نامی از اسلام چیزی نمیداند و در فکر و رفتارش اثری از تعالیم اسلامی وجود ندارد تا چه رسد به اینکه زندگانی خویش را بر آن مبنا قرار دهد.
در مقابل خلأ روحی، فکری و اجتماعی به وجود آمده و در نتیجهی حاضر نبودن اسلام در صحنه، افکار و ایدئولوژیهای غربی و شرقی راهی برای نفوذ در ذهن و عقل مسلمانان یافتهاند و در نتیجه امتِ یکپارچه را تکه تکه کردهاند و به گونهای دچار تفرقه نموده که هیچ هدفی آنان را گرد هم نمیآورد و هیچ عقیدهای متحدشان نمیسازد و هیچ شریعتی بر آنان حکم نمیراند. این تفرقه باعث شده است که از ضعف، سستی، عقبماندگی و حرکتی قهقرایی رنج ببرند و حیاتی پر از زد و خورد و تنگ و سخت داشته باشند. در واقع هیچ راهی برای نجات امت اسلامی از این آثار شوم وجود ندارد مگر پرهیز از اختلاف و چنگ زدن به قرآن و سنت و هوشیار نمودن امت با این دو منبع مهم و بالا بردن اصول اسلام در حد نیاز زمان و هماهنگ با پیشرفت سریع بشر و تغییرات روزافزون تمدن و خودداری از تعصب و فرو رفتن در باورهای شخصی و در لاک خود خزیدن و خود را اسیر ذهنیات شخصی کردن و به عبارتی واضحتر حل مسئله مساوی است با پرهیز از افراط و تفریط که رسول گرامی اسلام (ص) ما را اینگونه از آن برحذر میدارد: «از غلو در دین بپرهیزید، زیرا امتهای پیشین به همین سبب هلاک گشتند»[375].
همچنین باید ازدستآوردهای مثبت تهاجم فکری استفاده کرد و در این زمینه راه تفریط پیموده نشود و با دلایل مترقی و همگام با زمان پیشرفت و از این طریق سایر افکار و ایدئولوژیها را در برابر اسلام، رام و مطیع نمود که این مسئله هم با ارتباط محکم و استوار با قرآن کریم و سنت نبوی ممکن خواهد شد: «عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ»[376]. «بر شما لازم است که از سنت من و خلفای راشدین و هدایتیافته پیروی کنید و با دندانهای خود آن را محکم بگیرید».
بدون شک شناخت از اسلام زمانی کامل میگردد که شناخت کافی از سنت وجود داشته باشد. هیچ یک از اصحاب یا تابعین و یا امامان معتبر مسلمان نپذیرفتهاند که شناخت از قرآن و بیتوجهی به سنت و اظهار بینیازی از آن یا اعتقاد به حجت نبودن آن عامل هدایت بوده است. اما در این دوران افرادی پیدا شدهاند که چنین باوری دارند و فراموش کردهاند که چنین تفکری منجر به تعطیل نمودن بیانات پیامبر (ص) در باره قرآن میگردد:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ﴾ [النحل: 44].
«و قرآن را بر تو نازل کردهایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است (که احکام و تعلیمات اسلامی است) و تا اینکه آنان (قرآن را مطالعه کنند و در باره مطلب آن) بیندیشند».
علمای گذشته، اهمیت سنت را در بیان قرآن توضیح دادهاند. قرآن در مورد فرائضی همچون نماز و روزه و زکات و حج و محرماتی همچون زنا و شرابخواری و گوشت حیوان مرده و خون و گوشت خوک و... به اختصار سخن گفته است... و این وظیفه سنت است که تعداد رکعتهای نماز، کیفیت اداء آن، شروط صحت آن و آیات و اذکار آن را روشن سازد یا اینکه حد نصاب اموال مختلف زکات و مقدار اموال و اجناس کشاورزی و حیوانات و کالاهای تجاری که زکات به آن تعلق میگیرد بیان نماید؛ در مورد روزه و حج هم همینگونه است. پس رسول گرامی (ص) مجملات قرآن را تبیین کرده است و اگر بیان نبوی نبود نمیدانستیم چگونه فرائض دینی را به شیوهی مشروع آن ادا کنیم و مردم در این زمینه به اختلافات شدیدی دچار میشدند.
اصحاب پیامبر (ص) هم ـ درود خدا بر آنان باد ـ این مسأله را برای مردم توضیح میدادند و جایگاه سنت را روشن میساختند تا مردم دچار آن خطری که پیامبر (ص) نسبت به آن هشدار داده بود نگردند. امیه بن عبدالله بن خالد بن اُسَید ذکر کرده است که از عبدالله بن عمر (رض) پرسید: آیا تو معتقدی که نماز مسافر باید کوتاه گردد؟ ما چنین مسألهای را در کتاب خدا نمیبینیم. بلکه فقط نماز حاضر را در آن یافتهایم؟
ابن عمر (رض) گفت: ای برادرزاده! خداوند در حالی پیامبر (ص) را فرستاد که ما چیزی نمیدانستیم و هرچه را که پیامبر انجام میداد، انجام میدادیم[377].
پیامبر (ص) دستور داده است که به رفتار ایشان تأسی شود و روش او در انجام عبادات الگو قرار گیرد. بخاری از مالک بن حویرث نقل کرده است که گفت: پیامبر (ص) در حالی نزد ما آمد که جوانهایی متفرق و پراکنده بودیم. ما بیست شب نزد ایشان ماندیم. ایشان گمان برد که ما مشتاق خانوادههایمان شدهایم پس دربارهی کسانی که در خانه تنها گذاشته بودیم پرسید. ما هم به او اطلاع دادیم. ایشان طبع لطیف و مهربانی داشت، پس فرمود: «نزد خانوادههایتان باز گردید و این مسائل را به آنان آموزش دهید و به انجام آن امر کنید و همانگونه که من نماز خواندم شما هم نماز بپا دارید. هرگاه وقت نماز فرا رسید، یکی از شما اذان بگوید و شخص بزرگتری از میان خودتان برایتان امامت کند»[378].
در حدیث جابر بن عبدالله (رض) آمده است که گفت: من پیامبر خدا را دیدم که روز «نحر» (یعنی روز قربانی از ایام حج) از روی مرکبش «رمی» میکرد و میفرمود: «آداب و مناسک حج را یاد بگیرید. من نمیدانم که آیا پس از این حج، مهلتی دیگر برای حج کردن در سال آینده خواهم داشت یا خیر؟»[379].
امام مسلم از ابو هریره (رض) روایت کرده است که: «او یک بار وضو گرفت. ابتدا صورتش را بطور کامل شست، سپس دست راستش را تا آرنج و دست چپش را تا آرنج شست. آنگاه پس از مسح سر به شستن پای راست تا ساق و پای چپ تا ساق پرداخت و گفت: پیامبر (ص) را دیدم اینگونه وضو میگرفت»[380].
از طریق این روایات میتوانیم پی ببریم که منهج اصحاب و فهم اسلام اینگونه بوده است که قرآن و سنت را با هم مرتبط و جزو وحی میدانستند و فرد مسلمان به هردو مورد نیاز دارد، زیرا فقط از طریق آنهاست که میتواند عبادات خود را ادا نماید.
سنت علاوه بر اینکه «مجملات قرآن» تبیین میکند به تقیید امور مطلق هم میپردازد، مانند حکم قطع دست دزد که در قرآن به صورت مطلق بیان شده و کل دست را شامل میشود اما سنت آن را به قطع تا مچ دست مقید کرده است.
خداوند فرموده است:
﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٣٨﴾ [المائدة: 38].
«دست مرد دزد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام دادهاند به عنوان کیفری از سوی خدا قطع کنید، و خداوند (بر کار خود) چیره و (در قانونگذاری خویش) حکیم است (و برای هر جنایتی عقوبت مناسبی وضع میکند تا مانع پخش آن گردد».
طبق این آیهی قرآن دست دزد باید بریده شود، اما مکان آن را مشخص ننموده اما سنت آن را تعیین کرده است، عمر بن خطاب و علی بن ابی طالب (رضوان خدا بر آنان باد) هم دست دزد را از مچ قطع میکردند[381].
آیات عام قرآن نیز از طریق سنت تخصیص مییابد مانند تحریم گوشت حیوان مرده که در قرآن حکمی عام دارد. خداوند فرموده است:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِ﴾ [المائدة: 3].
«(ای مؤمنان!) بر شما حرام است (خوردن گوشت) مردار، خون (جاری)، گوشت خوک، حیواناتی که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شود و به نام دیگران سر بریده شود».
طبق این آیه گوشت همهی حیوانات مرده حرام است، اما رسول اکرم (ص) گوشت حیوانات مرده دریایی و ملخ را از آن استثناء نموده است و فرمود:
«آب دریا پاک و جانواران مردهی دریایی حلال هستند»[382].
«عبدالله بن اوفی هم گفته است که ما همراه رسول خدا (ص) هفت غزوه را انجام داده و از ملخ برای خوراک استفاده میکردیم»[383].
مردی به امام احمد بن حنبل گفت: میبینم که احادیث را نقل میکنی و آن را به خود نسبت میدهی. امام فرمود: [آری و اگر تو حدیث را نمیپذیری] در مورد این آیه چه میگویی:
﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ [النساء: 11].
«الله دربارهی فرزندانتان به شما سفارش میکند، سهم پسر، چون سهم دو دختر است».
آن مرد گفت: این آیه مخصوص مؤمنان است. امام احمد پرسید: اگر شخص وارث قاتل یا برده باشد چه مقدار ارث به او تعلق میگیرد؟ آن مرد [چون از سنت خبر نداشت نتوانست پاسخ دهد و] ساکت ماند. امام احمد برای او روشن کرد که طبق سنت پیامبر ج، شخص قاتل و برده از عمومیت آیه خارج شدهاند[384].
غیر از مواردی که ذکر شد، گاهی سنت احکام جدیدی ذکر میکند که در قرآن بیان نشده است مانند صدور حکم براساس شهادت و سوگند یک شاهد یا وجوب پرداخت دیه توسط زن عاقل و بالغ یا حرمت ازدواج همزمان با زن و عمهی زن یا خالهی و یا بیان احکام شفعه و ارث «جدّه» و سایر احکامی که در قرآن نیامده است.
بر این اساس روشن گشت که احکام شریعت کاملاً مبتنی بر سنت است و فهم کامل اسلام فقط با توجه به این دو وحی خدایی یعنی قرآن و سنت تکمیل میگردد. اصحاب گرامی پیامبر این مسأله را کاملاً روشن نمودند تا در دام شبههها و انحرافات عقیدتی و فکری نیافتند، امام بخاری روایت کرده است که: زنی از قبیله بنی اسد نزد عبدالله بن مسعود آمد و گفت: ای ابو عبدالرحمن شنیدم که تو زنانی را که به خاطر زیبایی، خالکوبی میکنند، و کسانی که آنان را خالکوبی میکنند، زنانی که ابروهای خود را باریک مینمایند و میان دندانهای خود فاصله میاندازند و خلقت خدا را تغییر میدهند، لعنت کردهای. ابن مسعود گفت: آری، چرا چنین نکنم در حالی که رسول الله (ص) هم آنان را لعنت کرده است و خداوند هم آن را در قرآن ذکر فرموده است. آن زن گفت: من همهی کتاب خدا را خواندام اما چنین چیزی در آن نیافتم. ابن مسعود گفت: اگر آنرا میخواندی حتماً آن را میدیدی، مگر خداوند نفرموده است:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾ [الحشر: 7][385].
«چیزهای را که پیغمبری برای شما (احکام الهی) آورده است اجرا کنید، و از چیزهایی که شما را از آن باز داشته است، دست بکشید».
ابن مسعود (رض) برای آن زن مسلمان تبیین کرد که قوانین اسلامی منحصر به قرآن نیست بلکه برخی از آن قوانین در سنت نیز آمده است. عبدالرحمن بن یزید، شخصی ر ا در حال احرام دید که لباس بر تن داشت، او را نهی کرد. آن شخص گفت: آیهای از کتاب خدا برایم بیاور تا حکم آن لباسم را از تن بدرآورد. عبدالرحمن همان آیهی (حشر:7) را بیان کرد.
عبدالله بن عباس شاگردش، طاووس را دید که پس از نماز عصر دو رکعت نماز خواند، به او گفت که پایبندی کامل و دقیق به احکام سنت بسیار ضروری است و گفت: این دو رکعت نماز پس از عصر را ترک کن. طاووس گفت: نهی از این دو رکعت برای حالتی است که سنت تلقی شود. ابن عباس گفت: پیامبر (ص) از ادای این دو رکعت پس از نماز عصر نهی کرده، اکنون نمیدانم که آیا تو به خاطر آن اجر میگیری یا شکنجه میشوی، زیرا خداوند فرموده است:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾ [الأحزاب: 36][386].
«هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند) اختیاری از خود در آن ندارند (و اراده ایشان باید تابع اراده خدا و رسول باشد».
عمران بن حصین به یک منکر سنت گفت: تو شخصی احمق هستی، آیا در کتاب خدا دیدهای که نماز ظهر چهار رکعت است و قرائت آن جهری نیست. سپس مسائل دیگری از نماز و زکات را برایش بیان کرد و گفت: و آیا در کتاب خدا تفسیری دیدهای که بیان کند فلان حکم مبهم است و رفع آن در سنت آمده است[387].
مردی به مطرف بن عبدالله شخیر گفت: برای ما فقط از قرآن سخن بگوئید. مطرف در جواب او گفت: به خدا قسم چیزی برتر از قرآن سراغ نداریم. اما سخنان کسی را که از همه به قرآن آگاهتر است میجوییم[388]. امام عبدالله بن مبارک بسیاری از وقت خود را در خانه مینشست و به نظارت در احادیث میپرداخت. به او گفته شد: آیا در این تنهایی احساس دلتنگی و تنهایی نمیکنی؟ عبدالله بن مبارک گفت: چگونه چنین احساسی داشته باشم، در حالی که همراه پیامبر (ص) و یارانش به سر میبرم[389].
پیشوایان مسلمان به اهمیت سنت و خطر انکار آن با تأویلات باطل و شبهات عقلی پیبردهاند. از امام احمد دربارهی احادیث مربوط به «نزول خداوند» پرسیده شد، ایشان در پاسخ گفت: «ما به این احادیث ایمان داریم، آنها را تصدیق مینماییم و هیچ یک از آنها را انکار نمیکنیم. البته اگر دارای اسناد صحیح باشند و در این صورت سخنان پیامبر (ص) را رد نمیکنیم و یقین داریم که هرچه را بیان فرموده حق است»[390]. امام احمد فرموده است که هرکس حدیث پیامبر خدا را انکار کند بر لبهی پرتگاه هلاکت قرار گرفته است»[391].
امام شافعی فرموده است: «هرگاه حدیث صحیحی از پیامبر (ص) نقل کنم و به آن عمل ننمایم، شما را شاهد میگیرم که عقلم را از دست دادهام»[392].
طبق مطالبی که ذکر شد واضح میشود که فرا خواندن مردم برای اکتفا به قرآن و دور شدن از سنت جزو شبهاتی است که از گذشته مطرح بوده و در عصر حاضر نیز دوباره مطرح شده است. سلف صالح به مردم فهمانیدند که عمل به سنت برای مسلمان لازم است. زیرا تفسیر قرآن، مقید مطلقات و مخصص احکام عام آن و دربرگیرندهی قوانینی جدی است که در قرآن ذکر نشده و برای مسلمانان ضروری است. بدین ترتیب شبهههای پیرامون انکار سنت ریشه کن شد و مردم به هردو وحی [قرآن و سنت] پایبند گشتند و معنی این آیه را فهمیدند:
﴿بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾ [النحل: 44].
«(که آنها را) با دلایل روشن و کتابها (فرستادیم) و (ما این) قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم روشن سازی، آنچه را که به سوی آنها نازل شده است، و باشد که آنها بیندیشند».
در حقیقت سنت مصدر دوم قانونگذاری اسلامی و پیروی از آن واجب است و باید همانند قرآن دستورات آن انجام داده شود و از منهیات آن پرهیز گردد. خداوند فرموده است:
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا٨٠﴾ [النساء: 80].
«هرکس از پیغمبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است چراکه پیغمبر جز به چیزی دستور نمیدهد که خدا بدان دستور داده باشد، و جز از چیزی نهی نمیکند که خدا از آن نهی کرده باشد».
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾ [الحشر: 7].
«چیزهایی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجرا کنید، و از چیزهایی که شما را از آن باز داشته است، دست بکشید».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾ [محمد: 33].
«ای مؤمنان! از خدا و پیغمبر اطاعت کنید».
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾ [النساء: 65].
«امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به شمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو ندانسته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند».
علاوه بر این آیات، آیات دیگری هم ارزش و جایگاه والای سنت نبوی در اسلام را بیان کرده و معانی و مفاهیم وارده در سنت را وحی الهی معرفی نموده و خداوند فرموده است:
﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾ [النجم: 3-4].
«و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد».
اما قرآن هم در لفظ و هم در معنی وحی خداوند است.
فهم کامل اسلام و شناخت جزئیات احکام آن فقط از طریق سنت حاصل میگردد و همانگونه که بیان شده، سنت مجملات قرآن را تفصیل، احکام مطلق را مقید و قواعد عام را مستثنی میکند و احکامی را که در قرآن نامی از آن نیامده تدوین مینماید. به همین خاطر پیامبر (ص) فرموده است: «بدانید که همراه قرآن، همانندی مانند آن نیز به من وارد شده است»[393]. یعنی به پیامبر (ص) قرآن و سنت عطا شده و تبعیت از هرکدام از آنها واجب است.
پیامبر (ص) در خطبهای چنین فرمود: «من شما را به تقوای خدا و اطاعت و پیروی از امیر خود سفارش میکنم، حتی اگر آن امیر بردهای حبشی باشد. بدانید که هرکدام از شما که پس از من زنده بماند اختلافات فراوانی را میان مسلمانان خواهد دید پس در این حال بر شما لازم است که روش من و روش خلفای راشدین و هدایت یافته را در پیش گیرید، به آن تمسک جویید و با دندانهای خود آن را محکم بگیرید»[394].
بیهقی با استناد به حدیث «سفینه» گفته است که منظور از خلفای راشدین، امامان چهارگانه، ابوبکر و عمر و عثمان و علی (رضوان خدا بر آنان باد) میباشند.
حدیث سفینه از این قرار است:
«الخلافةُ في اُمّتی ثَلاثُونَ سنةً بَعدی، ثُمَّ مُلكٌ بَعدَ ذلك». «خلافت اسلامی پس از من سی سال برقرار خواهد بود و پس از آن نظامی پادشاهی حاکم خواهد شد»[395].
این احادیث بیان میکنند که عمل خلفای چهارگانهی اسلامی سنتی قابل تبعیت است و نظرات اجماعی میان آن چهار نفر برای مسلمین حجیت دارد. این به خاطر جایگاه والای آنان بعد از پیامبر (ص) از نظر اسلام است و همنشینی طولانی مدت آنان با پیامبر (ص) و فهم نیکو از کلام خدا و رسول به عظمت مقام آنان افزوده است.
کتابهای مختلف حدیثی و تاریخی به نقل گفتارها، بیان عملکردها و نشان دادن سجایای نیک آنان پرداخته و شایستگی و توانايی کافی آنان برای ادارهی امور جامعهی آن عصر را ثبت نموده و نحوهی قضاوت و نوع برداشت آنان از متون دین در زمینهی عقیده و احکام، در دل تاریخ محفوظ مانده است.
قرآن با زبان قریش نازل شد. پیامبر (ص) و خلفای راشدین هم قریشی بودند پس تواناترین افراد برای فهم مراد خدا و رسول همانان بودند و توانستند در حوادث مربوط به وحی مشارکت مثبت داشته باشند و از اسباب نزول آیات آگاهی کافی کسب نمایند و در نتیجه فهمی نیکو و برداشتی صحیح از آیات و احادیث به دست آورند.
اصحاب پیامبر (ص) از اهمیت وحدت امت آگاهی داشتند و در مقابل اختلافات ناشی از اجتهاد از خود تسامح نشان میدادند و تصمیم را به خلیفهی مسلمانان واگذار مینمودند و به آن پایبند میشدند. حتی اگر خلیفه در زمینهی مسائل عبادی نظری داشت که با دلایل قوی دینی منافات پیدا میکرد بازهم به رأی خلیفه پایبند میشدند، زیرا میدانستند که قویترین دلیل برای حفاظت از وحدت امت، پایبند شدن به نظرات اما شرعی مسلمانان است و وحدت هم طبق آن و سنت و اجماع امری مورد تأکید دین است:
﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡ﴾ [الأنفال: 46].
«کشمکش مکنید، (که اگر کشمکش کنید) درمانده و ناتوان میشوید و شکوه و هیبت شما از میان میرود (و ترس و هراسی از شما نمیشود)».
پیامبر (ص) هم فرموده است: «پس از من به کفر باز نگردید که [در اثر اختلاف] گردن یکدیگر را بزنید»[396].
اصحاب پیامبر این راهنماییها را به درستی فهمیدند و به مقتضای آن عمل کردند.
«یک بار عبداللّه بن مسعود (رض) در سفر حج به «منی» رفت. از مردم پرسید: امیرالمؤمنین چند رکعت نماز خواند؟ گفتند: چهار رکعت. او هم به تبعیت از امیر چهار رکعت نماز خواند. مردم گفتند: مگر تو برای ما حدیثی نقل نکردی که طبق آن پیامبر (ص) در «منی» دو رکعت خوانده است؟ ابن مسعود گفت: آری و الآن هم معتقد به آن هستم، اما بدانید که عثمان بن عفان پیشوای مسلمین است و من با او مخالفت نمیکنم و چنین کاری را شر میپندارم»[397].
قرآن و سنت دلیل و راهنمای مسلمان در مسیر زندگی و راهنمای جامعه اسلامی برای حرکت و ترقی است. تحقیقات به عمل آمده در زمینهی سرگذشت انسان نشان داده است که دین در گشایش دید انسان و حرکت مستقیم جوامع بهسوی پیشرفت روحی، فرهنگی، عقلانی و مادی بسیار اثرگذار بوده است. دین اسلام هم به عنوان مجموعهای متشکل از آیات قرآن و احادیث پیامبر (ص) چارچوبی مشخص را برای فعالیتهای عمومی انسان تعیین میکند و از انحراف او بهسوی هلاکت و سردرگمی جلوگیری مینماید.
انسانی که از هدایت خدایی و راهنمایی رسول خدا محروم مانده، در حیطهی تجربیات شخصی و بشری محبوس میماند و تلاشهای صورت گرفته توسط بشر برای رسیدن به حقیقت و کشف عالم غیب تنها منبع آگاهی بخشی او به شمار میآید، و پرسشهای او در زمینهی مبدأ و معاد و سیر تحول انسان و هدف از خلقت را در این حیطه باید جستجو کند. فیلسوفان و متفکران بسیاری در طول تاریخ در صدد پاسخ گویی به این سؤالات و پر کردن خلأ حاصل از آنها بودهاند. اما هر اندازه دامنهی علم انسان وسیع و ذکاوت او بالا باشد، نمیتواند که پردههای نادانی را به طور کامل بدرد و به حقیقت و بصیرت دست یابد، مگر از طریق وحی الهی. برای کشف حقیقت، دستیابی به تصوری کلی از هستی و جایگاه انسان نیروهای عظیمی هدر رفت و تلاشهای بسیاری صورت گرفت و عقول و اندیشههای متفکران و فیلسوفان در طول قرنهای متمادی درگیر این قضیه شد اما نتیجهای جز نظراتی متفاوت و متضاد و اجتهاداتی ناقص در بر نداشت و همین بازدهی ناقص، اثری منفی بر جهان فکر و اندیشه و عرصهی اخلاق گذاشت و میلیونها انسان تا هم اکنون نیز در گمراهی و بیثباتی در زمینهی افکار و اندیشه و جهان دینی قرار دارند. امام مالک / مسلمانان را از تکیه بر عقول مردم در زمینه مسائل دینی، اعتقادی و ارزشی نهی فرموده و گفته است: «آیا هرگاه شخصی با قدرتِ جدل بیشتر از دیگری نزد ما بیاید، وحی نازل شده از جانب جبرئیل امین بر محمد (ص) را به خاطر جدل او رها کنیم»[398].
برخی از منتقدان اسلام گفتهاند که فکر اسلامی تابع حدودی مشخص است و تمام جوانب خود را محدود به دایرهی نصوص کرده و در چارچوب وحی محصور گشته است و برای بررسی حقیقت بدور از تعهدات عقیدتی، آزادی کامل ندارد. اما آنچه که آنان عیب میدانند و آن را انحصار و بسته بودن در چارچوبی خاص میپندارند، در واقع نعمتی بزرگ از جانب پروردگار است که بر بندگان منت نهاده و بدین وسیله مسلمانان را از سردرگمی و جستجوی بیسرانجام حقایق و عدم شناخت از مسیر تکامل نجات داده است:
﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٧﴾ [الحجرات: 17].
«آنها بر تو (ای پیامبر) منتّ میگذارند که اسلام آوردهاند، بگو: «اسلام آوردنتان را بر من منّت نگذارید، بلکه اگر راستگویید الله بر شما منّت مینهد که شما را به (سوی) ایمان هدایت کرده است»».
رهنمود انسان به ایمان از جمله بزرگترین منتهای خالق بشر بر اوست و هر اندازه افق روحی و فکری انسان وسیعتر گردد بیشتر میتواند عظمت ایمان و آثاری را که در ثبات شخصیت و روح دارد، درک کند و میفهمد که چه امنیت و آرامشی به او بخشیده و چه احساسات زیبایی در زمینهی خیرطلبی، حقگرایی و جمال دوستی در او ایجاد نموده و تا چه حد به رفتار او رنگ عدل و اعتدال، عقل و انضباط و جمال و شکوه بخشیده است.
وحی الهی زندگی اسلامی را در طول تاریخ رنگ خدایی بخشیده و باعث شده که نسلهای مسلمان امت بر منهج قرآن و سنت پرورش یابند و دیدگاهی عمیق نسبت به هستی و انسان و زندگی داشته باشند و در روان آنان مفاهیم مرتبط با حقیقت و نیکی استقرار یابد. نسلهای پیدرپی امت علاوه بر این توانستهاند رفتار خود را زیر عناوین «عقیده و شریعت» نظم ببخشند و از خلال احکام و تعالیم اسلام حقوق و وظایف خود را به خوبی بشناسند تا دیگر برای رسیدن به حق و دفع ظلم به جنگ و درگیری طولانی، ترور و ترساندن و زندان و خون ریزی دست نیالایند بلکه هر تلاشی در این زمینه در محدودهای مشخص، تحت عنوانی معین و دستوری معتبر صورت گیرد و همهی این چارچوپها، بخششی ربانی و قانون الهی تلقی گردد که همهی بندگان در برابر آن سر تسلیم فرود میآورند و توانای تغییر یا تحریف یا به بازیچه گرفتن آن به خاطر مصالح فردی یا اجتماعی، بزرگ یا کوچک و مرد یا زن بودن افراد را ندارند و همه زیر نظارت شریعتی گسترده و {{مهرانگیز}} قرار میگیرند تا عدل را ایجاد کند، نیکی را محقق سازد و رستگاری را تضمین نماید. [به عنوان مثال] اگر کسی تطابقی میان تاریخ زندگی زن در اسلام و تاریخ زندگی زن در غرب صورت دهد، عظمت و زیبایی این حقیقت تاریخی را به طور کامل درک خواهد کرد که زن غربی برای دستیابی به حقوق خود، جنگ و جدالی طولانی و درگیریهایی فراوان را در گذر زمان انجام داده است، در حالی که اسلام بیشتر این حقوق را بدون هیچ جنگ و جدالی به زن بخشیده است یا در رابطه با حقوق کارگران هم همین قضیه در غرب روی داد در حالی که کارگران مسلمان قبل از کارگران غربی به حق و حقوق خود رسیدند و برای دستیابی به حقوق خود به هیچ صحنهی نبردی وارد نشدهاند و در هیچ انقلاب ویرانگری مشارکت نداشتهاند.
پانوشتها:
[248]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 37، حدیث شماره 8.
[249]- بخاری، الصحیح، (ص) 5 7 ص 195، باب 9 (تفسیر سوره ششم) و مسلم، الصحیح، ج1، ص 137، شماره 157.
[250]- قرطبی، الجامع لا حکام القرآن، ج12، ص 150.
[251]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2036، حدیث شماره 2643.
[252]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 2036، حدیث شماره 921.
[253]- السفارینی، لوامع الانوار، ج2، ص 37.
[254]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2199، حدیث شماره 2866.
[255]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 205، و مسلم، ج4، ص 2202، حدیث شماره 2873. لفظ از بخاری است.
[256]- بخاری، الصحیح، ج2، ص 92، باب 68 (جنائز).
[257]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2201، حدیث شماره 2871.
[258]- ابوداود، السنن، ج3، ص 550.
[259]- ابن مسعود این جمله را در تفسیر آیه 124 سوره طه فرموده است.
[260]- بخاری، الصحیح، ج2، ص 102، باب 87 (جنائز).
[261]- سفارینی، لوامع الانوار، ج2، ص 19.
[262]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2200، حدیث شماره 2867.
[263]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 112، حدیث شماره 121.
[264]- مسلم، الصحیح، ج3، ص 1255، حدیث شماره 1631.
[265]- ابن قیم، مدراج السالکین، ج3، ص 93.
[266]- ابن حجر، فتح الباری، ج11، ص 426 به نقل از سنن سعیدبن منصور که به نظر ابن حجر سند آن صحیح است.
[267]- بخاری؛ الصحیح، ج1، ص 435 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 370، حدیث شماره 521.
[268]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 1784، حدیث شماره 2278.
[269]- بخاری، الصحیح، ج5، ص 228 باب 11 و فتح الباری، ج8 ص 399.
[270]- بخاری؛ فتح الباری، ج11، ص 426.
[271]- قرطبی، التذکره فی احوال المولی و امور الاخره، ج1، ص 301.
[272]- ابن ابی العز، شرح عقیده الطحاویه، ص 197-198.
[273]- بخاری، الصحیح، فتح الباری، ج13، ص 392، و مسلم، الصحیح، ج1،ص 181، لفظ از بخاری است.
[274]- بخاری، فتح الباری، ج11، ص 440.
[275]- بخاری، ج13، ص 392، باب 19 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 182، حدیث شماره 193.
[276]- بخاری، الصحیح، مناقب الانصار، ص 40 و مسلم، الصحیح، ایمان، ص 358.
[277]- بخاری البخاری ج11، ص 96 و صحیح مسلم، ج1، ص 188، حدیث شماره 198.
[278]- صحیح مسلم، ج1، ص 189.
[279]- السنن، ج2، ص 1441.
[280]- السن، ج5، ص 106، و مسند احمد، ج3، ص 213.
[281]- صحیح البخاری، ج، 8، ص 195، باب 45.
[282]- صحیح، بخاری، ج3، ص 190، باب 11.
[283]- صحیح بخاری، ج4، ص 37، باب 189 و صحیح مسلم، ج3، ص 1461، حدیث شماره 1821.
[284]- شرح العقیده الحاویه، ص 206.
[285]- مسند احمد، ج4، ص 16 و المعرفه و التاریخ، ج1، ص318 و این حدیث طبق شروط بخاری و مسلم صحیح است.
[286]- مسند احمد، ج6، ص 297.
[287]- بخاری، الصحیح، ج13، ص 420.
[288]- ابن حبان، موارد الظمآن.
[289]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 57.
[290]- احمد، المسند، ج2، ص 509 و سند آن صحیح است.
[291]- احمد، المسن، ج2، ص 510 و سند آن صحیح است.
[292]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 654.
[293]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 655.
[294]- احمد، المسند، ج3، ص 500 و هیثمی، مجمع الزوائد، ج2، ص 249.
[295]- مسلم، الصحیح، ج71 ص 553.
[296]- الدارمی، السن، ج2، ص 430.
[297]- مسلم، الصحیح، ج6، ص 369.
[298]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 288.
[299]- بخاری، الصحیح، ج13 7 ص 448.
[300]- احمد، المسند، ج2، ص 218، ابن هشام، السیرة، ج2، ص 492.
[301]- بخاری، الصحیح، ج9، ص 408 و ابوداود، السنن، ج2، ص 671.
[302]- بخاری، الصحیح، ج6، ص 513.
[303]- الدار قطنی، السنن، ج3، ص 204. در سند حدیث «عرزمی» هست که شخصی متروک است اما حدیث صفوان صحیح است و ابوداود و نسائی و ابن ماجه و احد از چند و جه آن را روایت کردهاند. این را ابن عبدالباقی هم در تنقیح المقال گفته است.
[304]- بخاری، الصحیح، ج3، ص 108، باب 33، مظالم و مسلم، الصحیح، ج1، ص 125، حدیث شماره 141.
[305]- حاکم، المسند، رک، ج3، ص 195.
[306]- طبری، تفسیر، ج11، ص 103.
[307]- آلبانی، صحیح الجامع الصغیر، ج5، ص 144 و ترمذی، السنن، حدیث شماره 2601 و نگا: شرح السنه، بغوی، ج14، ص 72.
[308]- بخاری، الصحیح، ج4، ص 87، باب 2 (آغاز خلقت).
[309]- بخاری، الصحیح، ج6، ص 21.
[310]- طبری، تفسیر، ج22، ص 138.
[311]- طبری، تفسیر، ج22، ص 138.
[312]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2189، حدیث شماره 2850.
[313]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2188، حدیث شماره 2849.
[314]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2182، حدیث شماره 2837.
[315]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2182، حدیث شماره 2829.
[316]- آلبانی، السلسلة، الصحیح، ج3، ص 74 و 78.
[317]- حاکم، المستدرک، ج4، ص 450، و طبرانی و بزار از حدیث ثوبان. لفظ حدیث از حاکم و رجال آن «ثقه» است، غیر از عبادبن منصور که فردی «صدوق» است اما گاهی دچار تدلیس و تغییر در حدیث میشود. البته این حدیث یک «متابع» دارد. پس «حسن لغیره» است. حاکم گفته: طبق شروط «شیخین» صحیح است. طبرانی در المعجم الکبیر، ج2، ص 100 و بزار، المسند، ق 217 و کشف الاستار، ج4، ص 200.
[318]- مسلم، الصحیح، ص 188، شماره 333.
[319]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 585، حدیث شماره 855.
[320]- مسلم الصحیح، ج1، ص 198، حدیث شماره 218.
[321]- مسلم، الصحیح، ج1،ص 199، حدیث شماره 220.
[322]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 201، حدیث شماره 387.
[323]- احمد، المسند، ج4، ص 268 – 272 و طیالسی، المسند، ص 107 و درامی، السنن، ج2، ص 329 و ابن حبان، مورد الظمآن، ص 616 و بیهقی، السنن الکبری، ج3، ص 207.
[324]- بخاری، الصحیح، فتح الباری، ج6، ص 458، حدیث شماره 3426 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 1789، حدیث شماره 2284.
[325]- ابوداود، السنن، ج1، ص 501، حدیث شماره 792 و ابن ماجه، السنن الزوائد، با سند صحیح و رجال ثقه، و احمد، المسند، ج3، ص 474 و ج5، ص 74.
[326]- بخاری، الصحیح به شرح فتح الباری، ج6، ص 86، شماره 2893.
[327]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 320، حدیث شماره 426. به روایت انس.
[328]- ابن رجب، التخویف من النار، ص 34.
[329]- ترمذی، الجامع، ج3، ص 96، حدیث شماره 169 و گفته که حسن و غریب است.
[330]- ترمذی، الجامع ج4، ص 100، حدیث شماره 2691.
[331]- ابن رجب، التخویف من النار، ص 61.
[332]- ابن رجب، التخویف النار، ص 61.
[333]- ابن رجب، همان 7 ص 63.
[334]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 167، حدیث شماره 183.
[335]- بخاری، به شرح فتح الباری، ج6، ص 330، حدیث شماره 3265 و مسلم، ج4، ص 2184، حدیث شماره 2843.
[336]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 104، حدیث شماره 109.
[337]- بخاری، الصحیح، ج4، ص 90، باب 10.
[338]- ترمذی، السنن، ج4، ص 707 و گفته که صحیح است.
[339]- مضمون آیات 6-7 غاشیه و مزمل 12-13.
[340]- ترمذی، السنن 7 ج4، ص 707.
[341]- مسلم، الصحیح، ج3، ص 1587، حدیث شماره 2002.
[342]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 644، حدیث شماره 934.
[343]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2189، حدیث شماره 2851.
[344]- بخاری، الصحیح، ج7، ص 201، باب 51 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 2189 7 حدیث شماره 2852.
[345]- ابن رجب، التخویف، من النار، ص 125.
[346]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2185، حدیث شماره 2845.
[347]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 196، حدیث شماره 213.
[348]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2162، حدیث شماره 2807.
[349]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2162، حدیث شماره 2808.
[350]- ترمذی، السنن، ج4، ص 708، حدیث شماره 2586.
[351]- بخاری، الصحیح، ج7، ص 200، باب 51 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 2189، حدیث شماره 2850.
[352]- ابن رجب، التخویف من النار، ص 157.
[353]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 164، حدیث شماره 182 [و بخاری، الصحیح، ج3، ص 287 شماره 764 – مترجم].
[354]- ابوداود، السنن، ج4، ص 240، حدیث شماره 4755.
[355]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 169.
[356]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 167، حدیث شماره 302.
[357]- ابن رجب، التخویف من النار، ص 177.
[358]- همان، ص 177.
[359]- همان، ص 182.
[360]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 1942، حدیث شماره 2496.
[361]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2028، حدیث شماره 150.
[362]- ابن رجب، التخویف من النار، ص 183.
[363]- بخاری، الصحیح، ج8، ص 202، باب 36 و مسلم، الصحیح، ج2، ص 703، حدیث شماره 67 لفظ آن از مسلم است.
[364]- بخاری، الصحیح، ج8، ص 180، باب 24 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 165، حدیث شماره 99 لفظ حدیث از بخاری است.
[365]- بخاری، الصحیح، ج1، ص 13، باب 21 و مسلم، صحیح، ج2، ص 626، حدیث شماره 907، لفظ حدیث از بخاری است.
[366]- بخاری، الصحیح، ج1، ص 778 باب 6 و مسلم، صحیح 7 ج1، ص 86، حدیث شماره 79، لفظ حدیث از مسلم است.
[367]- بخاری، الصحیح، ج6، ص 72 و مسلم، صحیح، ج4، ص 2190. حدیث شماره 2853، لفظ حدیث از بخاری است.
[368]- احمد المسند، ج1 7 ص 435 و 465.
[369]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 249، حدیث شماره 7277 و مسلم، الصحیح، ج2 ص 592 حدیث شماره 867، لفظ حدیث از مسلم است.
[370]- ابوداود، السنن، ج5، ص 12، حدیث شماره 4605 و ترمذی، الجامع، ج5، ص 37، حدیث شماره 2663 و گفته: حسن و صحیح است. لفظ حدیث از ابوداود است.
[371]- ترمذی، السنن ج5، ص 38، حدیث شماره 2663 و گفته: این حدیث با این وجه حسن و غریت است.
[372]- ابن ماجه، السنن 7 ج2، ص 1322، حدیث شماره 3993.
[373]- محمدبن مفلح حنبلی، الآداب الشرعیة و المنح المرعیة، ج1، ص 226.
[374]- ابن مفلح، الآداب الشرعیة و المنح المرعیة، ج1، ص 223-224.
[375]- ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1008، حدیث شماره 3029 و احمد، المسند، ج1، ص 215 و ص 347، لفظ حدیث از امام احمد است.
[376]- ابوداود، السنن، ج5، ص 14، حدیث شماره 4607 و ترمذی، الجامع، ج5، ص 44، حدیث شماره 2676، و گفته: حسن و صحیح است لفظ حدیث از اوست.
[377]- احمد، المسند، ج2، ص 94، ص 148 و نسائی، السنن، ج3، ص 117 و ابن ماجه، السنن، ج1، ص 339، حدیث شماره 1066.
[378]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 437، حدیث شماره 6008.
[379]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 943، حدیث شماره 1297.
[380]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 216.
[381]- بیهقی، السنن، ج8، ص 271.
[382]- ابوداود، السنن، ج1، ص 64، حدیث شماره 83 و ترمذی، الجامع، ج1، ص 101، حدیث شماره 69 و گفته که حسن و صحیح است.
[383]- مسلم، صحیح، حدیث شماره 1952.
[384]-ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج11، ص 249.
[385]- بخاری، صحیح، ج6، ص 58، چاپ استانبول.
[386]- نگا: الموافقات، ج4، ص 24 و 25 و ابن عبدالبر، الجامع، ج2، ص 189.
[387]- ابن عبدالبر، جامع بیان العلم، ج2، ص 191.
[388]- ابن عبدالبر، جامع بیان العلم، ج2، ص 191
[389]- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج7 8 ص 339 و 353.
[390]- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج11، ص 304، و بخاری در صحیح، ج3، ص 25، باب تهجد این حدیث [حدیث مربوط به نزول خدا] را بیان کرده است.
[391]- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج11، ص 297.
[392]- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج10، ص 34.
[393]- احمد، المسند، ج4، ص 131.
[394]- ابوداود، السنن، ج5، ص 13، حدیث شماره 4607 و ترمذی، الجامع، ج5، ص 44، حدیث شماره 2676 و گفته حسن و صحیح است. لفظ حدیث از ابوداود است.
[395]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 503، حدیث شماره 2226 و گفته: حسن است. همچنین امام احمد و ابوداود آن را نقل کردهاند (به نقل از زرکشی در المعتبر فی یخرج احادیث المنهاج و المختصر) ص 78، آلبانی هم این حدیث را صحیح دانسته و آن را در «الجامع الصغیر» آورده است.
[396]- بخاری، فتح الباری، ج1، ص 217، حدیث شماره 121 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 82، حدیث شماره 65 و 66.
[397]- بیهقی با سند حسن، السنن، ج3، ص 143-144.
[398]- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج8، ص 88.
نظرات