برای فهمیدن باید اول خواند یا شنید؛ اما مگر نگفتهاند"شنیدن کی بود مانند دیدن؟" پس باید رفت و گشت و دید هرچند که همیشه فهم حاصل از دیدن به تنهایی کافی نیست! گاهی زخم آنقدر عمیق است که درکت از درد همانی نیست که مجروح فریاد میکشد.
در این سالیان چندبن و چند بار نام "کوتول" (قطور) را شنیده بودم هر بار به بهانهای، به دلیلی، همراه و همزاد حادثهای، بحرانی! زلزلههای ویرانگر در زمستانی سرد، محرومیت و عقب نگاهدارندگی، خودکشی و مرگ زنان و دختران به نام غیرت و ناموس، تراژدی پناهجویان افغانی و بسیار خاطرات و خطرات تلخ که همواره از کوتول در ذهنم قطعهای دور افتاده و مظلوم از وطن تجسم میکرد. بالاخرە اما وجود شاید مرتفعترین قله در شمال غرب ایران؛ اورین (Avrin) مرا به خود فرا خواند تا در جمعهای شهریوری به مدد همنوردان «باشگاه میربُهال ارومیه» قدم در دره قطور (در اصل گوتول، گوتل، کوتول، کوتل یا کۆتەڵ) گذاشتم.
مسیر از همان راهی میگذشت که زمانی تحت عنوان «جادهی ابریشم» چین و ماچین را به روم و قسطنطنیه و اندلس و فرنگ میرساند که صد البته اکنون گمرک و مرز «رازی» هیچ نشانی از آن معبر و تجارت و ایصال تمدنهای دوران طلایی ابریشیمین بر خود ندارد!
در مسیرمان به قله (ابرین و ههورین و اورین) به ناچار پس از طی بیش از ۱۰ کیلومتر راه خاکی و سیلزده و ناهموار که بیشتر به مالرو میمانست و تنها "پلش" نیر با پول ساکنان محروم خورده دامدارش ساخته شده بود بالاخره به روستایی با نام کنونی «گوگرد» البته رسیدیم! گمان میکنم نام کُردی این روستا در گذشته جیگورت (Je gurt) به معنای محل قبرستان مسیحیان(Fale) و یا گوهرت به معنای زمین حاصلخیز باشد که البته باتوجه به شیب و سنگلاخی بودن روستای ۲۵۰۰ نفری «گوهرت» اثری از زمین حاصلخیز آن پدیدار نبود!
افسوس که در تمام مدتی که شیب طاقتفرسای این روستای بزرگ را میپیمودیم در نگاه مردمانش بالاخص کودکان و دختران و زنان آن، هیچ اثری از امید و لبخند نیافتیم! حتی وقتی که کودکانش را با مشتی شکلات میهمان کردیم غمی عمیق بر صورتشان هویدا بود که در آن هیچ دورنمایی از امید و لبخند پدیدار نبود.
به راهنما و بلد محلیامان گفتم قطور به چه معناست؟ گفت یحتمل نام اتابکی مغولی یا تیموری و یا اسم فرماندهای از قشون عثمانی است که پس از شکست خفتبار صفوی از سلطان عثمانی در چنگ چاردیران (چالدران) اینجا را چونان سایر مناطق کردنشین ایران(شرق و جنوب شرق ترکیه، شمال سوریه و عراق) به اشغال خویش درآوردند!
گرچه بعدها رضاخان میرپنج در معاملهای با مصطفی کمال رهبر وقت ترکیه، در برابر واگذاری آرارات کوچک، درهی مارمیشو و منطقهی قطور و چشمهی ثریا را از بازماندگان عثمانی پس گرفت.
افسوس که بیشتر مردم ۴۰ هزار نفری این منطقه با یک شهر و ۲۵ روستا و یک گمرگ مرزی و رسمی بدرستی معنای نام سرزمین خود را نمیدانند!
قطور کنونی عربیشدهی نام اصیل گوتول(Gotul) یا کوتول کُردی است که جزویی از محدودهی کوچ و زیست اتحادیهی بزرگ میلان(Melli) بوده که سرحدات آن از دشت «حلب» در شام تا «پلدشت» امروزی را شامل میشده.
در زبان کُردی گوتول به دو شکل معنا میشود نخست به هر نوع تپه ماهوری گفته شده و دیگر آنکه به نمایش لباس و ابزار رزم هر جنگجوی کشته شده در نبرد که در مراسم تشیبع و خاکسپاری، بر اسبی سوار و بر آن پارچهای به شکل مخروط میکشاندند در پیشاپیش پیکر کشته شده اطلاق میشد. بعدها این اسم و این مراسم به کُتل تغییر نام داد و این همان است که اکنون در عاشورا و تاسوعا هم در پیشاپیش دستههای سینهزنی، حمل میشود.
بر این اساس و با توجه به تاریخچه و جغرافیای کوتول میتوان گفت این نام بسیار پیشتر از تیموریان و عثمانلیها وجود داشته و قطور کنونی معرب همان گوتول اصلی است که "گ" به "ق" و "ت" به "ط" تعریب شده است!
در این میان اما سلسله کوههای زاگرس و بر تارک آن قلل اورین کوچک و بزرگ در میان کوتول و الند و زورآوا و صفائیه و حصار و کُچک و گوهرت دنیایی از محرومیت و مظلومیت این منطقه را به نظاره نشسته و افسوس که هیج دورنمایی از توسعه و آبادانی و محرومیتزدایی را نمیتوان در آن به انتظار نشست!
روی سخنم با مردمی است که دستشان به دهانشان میرسد! تنها میتوانم گفت کوتول را فراموش نکنید، اگر برای مردمانش راه نمیسازید، مدرسه نمیسازید، پل نمیسازید، آب شرب نمیرسانید حداقل برای فرزندانش، برای کودکانش کتاب و قلم و دفتر فراهم کنید..... خواستهی زیادی نیست.
نظرات