یکصدو یک سال از تولد شهید سید قطب میگذرد؛ بزگواری که در 9/10/1906 میلادی دیده به جهان گشود، و آثار ارزشمندی از قبیل "فی ظلال القرآن "، "معالم فی الطریق" و "المستقبل لهذا الدین" را از خود به یادگار گذاشت، و یکی از بزرگترین پرچمداران عرصه ادبیات عرب و تفکر اسلامی بود. تاریخ، عبارت از مجموعهای از حوادث نیست، بلکه عبارت از تفسیر و تبیین حوادث، شناخت وجوه ارتباط میان اجزای مختلف و متفاوت این حوادث است، بگونهای که آنها را همچون حلقههای به هم پیوسته و مرتبط به حساب آورد و درک و تجزیه حوادث و تفسیر و بازخوانی آنها نتیجه قدرت درک آدمی و توانمندیهای روحی، فکری، مادی مرتبط است، و اینکه آدمی ارزشهای فیزیکی و متافیزیکی و ادبیِ زندگی دنیایی را در چه میبیند؟! این کلمات را سید قطب-رحمه الله- برزبان آورده است، و چه بسا ما را بر فهم و تفسیر بسیاری از موضعگیریها و نظریات این مرد بزرگ یاری دهد، بزرگمردی که در تاریخ ٢٩ اوت ١٩۶۶ میلادی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
بارها از خود پرسیدهام که اگر سیدقطب از این استعداد سرشار خدادادی که همگان بدان معترفند، برخوردار نبود، بلکه فقط یک متفکر و اندیشمند بود و همچون فلاسفه و اندیشمندان با پدیدهها و واقعیتها تعامل میکرد چه اتفاقی رخ میداد؟ آیا با این شرایط نیز چنین آرا و نظریاتی را داشت؟ اگر بعد از آنکه در سال 1964 از زندان آزاد شد و دعوت رئیس جمهور وقت عراق، "عبدالسلام عارف" را اجابت میکرد و به آن کشور میرفت چه اتفقی روی میداد؟! آیا این هجرت، و پای گذاشتن در جامعه و فضایی جدید تأثیری در شکلگیری آرا و دیدگاههای گوناگون وی برجای نمیگذاشت؟ آنگونه که امام شافعی-رحمه الله- هنگامی که از عراق به مصر سفر کرد آرا و فتاوایش دستخوش تغییر و تحول شد؟
اگر خداوند به ایشان طول عمر عطا میکرد و جمال عبدالناصر حکم اعدام وی را به حبس ابد تقلیل میداد چه اتفاقی روی میداد؟ آنگونه که بسیاری در آن زمان در داخل و خارج مصر از وی خواستند حکم اعدامش را به حبس تبدیل کند؟ آیا عامل زمان و تفکر بیشتر این فرصت را برای وی بوجود نمیآورد؟ که اندیشهها و دستاوردهای فکری خود را مورد بازنگری قرار دهد؟ همانگونه که برای عده کثیری از متفکران چنین امری اتفاق افتاده و بسیاری از نظرات خود را که در گذشته که بدان اعتقاد داشته و آن را صحیح میدانستند مورد بازنگری قرارداده و نهایتاً تعدیل نموده اند؟ اما خداوند سبحان چنین اراده نمود که ایشان شهید شوند، و او به آفریدههای خویش آگاه میباشد و او لطیف است و هر چیزی را آفریده و بدانگونه که در خور آن بوده اندازهگیری کرده است.
هیچ انسان منصفی شک نمیکند در اینکه سید قطب-رحمهالله- با تمام وجود به دین روی آورده و همه، زندگیاش را بدان اختصاص داده بود و با همهی وجود خویشتن را تسلیم خدا کرده بودنیز شکی ندارد اینکه ایشان به قدرت و صلابتِ این دین ایمان داشتند، و اینکه دین توانایی آن را دارد که در سایهسار خلافت و آبادانی زمین، نظامی صحیح برای زندگی و دنیای بشر پایهگذاری کند. و هیچکس در این شک ندارد که این مرد بزرگوار از مواهب فراوانی برخوردار بود و جان خود را بر کف نهاد و روح خویش را در راه ایمان و اعتقادش تقدیم کرد، و سالهای پایانی عمر خود را در زندان سپری نمود و با قلم و بیانات و روشهای خاص خود، تفکر و اندیشه هایش را تشریح و تبیین مینمود.
سید قطب ادیب بود نه فقیه
پر واضح است که سید قطب ادیب و نویسندهای چیره دست بود، نه فقیه و اصولی. و زمانی که ادیب و نویسنده مطلبی را به رشتهی تحریر در میآورد، در گفتار و نوشتارش هیچ قطعیت و تعیینی نیست. و اصولاً چنین چیزی از وی خواسته نمیشود. بلکه در عالم رموز و مثل به پرواز در میآید و همواره در پی معنای زیباتر است، بر عکس فقیهی که در آنچه مینویسد و میگوید هیچ مجالی برای شک و شبهه نمیباشد، بلکه باید نظراتش را دقیق، واضح و بطور مشخص بیان نماید، تا هیچ ابهام و التباسی را آرا و نظراتش فرا نگیرد، در نتیجه نه خود گمراه گردد و نه دیگران را به ورطهی گمراهی بکشاند.
اگر ما این پیشزمینه را به خوبی درک کنیم، درمییابیم که سید قطب محصولات فکری خود را با عقل و قلب و وجدان یک ادیب نگاشته است؛ ادیبی که در لابلای کلماتش به وفور از مجاز و کنایه و دیگر صنایع ادبی و بلاغی استفاده میکند. حتی ایشان با همین مشرب و دیدگاه به تفسیر آیات قرآن میپردازد و مفاهیم و اصطلاحات اسلامی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد.
شکی نیست که مهمترین مرحله زندگی سید قطب، مرحلهی تحقیق در مورد اسلام و فراخوانی به سوی آن است، و اینکه مردم آن را به عنوان ایدئولوژی و نظام زندگی برگزینند؛ نظامی که میتواند عدالت اجتماعی را بر پای دارد و تمامی ستمها و تنگناها را برطرف نماید. و از طریق قانونگزاری و توجیه افکار و اندیشهها حقوق و خواستههای فقرا و مستضعفین را تأمین نماید در این مرحله -که سبب تأخیر بازگشت وی از آمریکا هم شد- به جماعت اخوان المسلمین پیوست وی بر این باور بود که ساختار فکری "اخوان المسلمین" توانایی آن را دارد که افکار و ایدههایش را در مسیر دعوت و اصلاح و ترویج این ارزشها سامان بخشد. ایشان ریاست بخش "نشر دعوت" را در جماعت عهده دار شدند و تا زمانی که به زندان رفتند بر چاپ و نشر مجلهی "الدعوة" اشراف داشتند و زندان و شکنجه و زیاده روی در دشمنی با وی موجب برانگیخته شدن هر چه بیشتر کینه و نفرتش علیه "هیأت حاکمه" شد.
در این مرحله بسیاری از پرسشهایی را که قبلاً در خصوص چرایی آنچه که روی میدهد به ذهنش هجوم میآوردندکنار نهاد، در حالی که او ادیبی ژرف اندیش و تیزبین، و متفکری اندیشمند بود و همواره در مقابل آنچه در پیرامون وی به وقوع میپیوست، علامتهای استفهام قرار میداد؛ تا جوابهای قانع کنندهای را بیابد و موجبات آرامش فکری خود را فراهم نماید. در واقع سید قطب دشمنی سیاسی را توجیهگر این همه خونریزی و تکهتکه شدن و آوارگی و ایجاد رعب و وحشتی که در زندانها و سلولهای تحقیق وجود داشت نمیدانست!!
یکی از برادرانی که رابطهی نزدیک با وی داشت و در سال 1965 میلادی با ایشان زندانی شده بود، میگوید: سید قطب-رحمه الله- یک بار به من گفت: کتابهایی که اخیراً نوشتهام، بیانگر تفکر و اندیشهی من هستند؛ و آنها عبارتند از: "معالم فی الطریق"، "جزءهای پایانی تفسیر فی ظلال القرآن"، "خصائص التصور الاسلامی و مقوماته"، "الاسلام و مشکلات الحضارة" و آنچه که در زندان نگاشتهام. اما کتابهایی که پیشتر نوشتهام تنها در بر گیرندهی مسایل تاریخی هستند و بس. این برادر به او گفته بود: بنابراین شما هم همچون امام شافعی دو مذهب دارید، مذهب قدیم و مذهب جدید و آنچه را که بدان پایبند هستی همانا مذهب جدید است؟! سید قطب-رحمه الله- فرمود: آری! آراء من نیز همچون آراء شافعی-رضیاللهعنه- دستخوش تغییر و تحول شده است، با این تفاوت که شافعی در فروع دچار تحول شد ولی من در اصول!
اینجانب در این مقاله در پی آنم که دو موضوع بسیار مهم را که سید قطب-رحمه الله- در تمامی نوشتهها و تحقیقاتش بدانها پرداختهاست و بسیاری از محققان و نویسندگان و همچنین جمع کثیری از فرزندان حرکت اسلامی را به خود مشغول کرده است، مورد تحلیل و کنکاش قرار دهم، و آن عبارت است از حاکمیت و جاهلیت جوامع.
حاکمیت در نگاه سید قطب
بسیاری در رابطه با قضیهی حاکمیت به شدّت دچار اشتباه شدهاند و در دو بعد فهم و تطبیق، فراتر از حدّ لازم گام نهادهاند. حاکمیتی که سید قطب بر آن تأکید میکند همان حاکمیت تشریعی است، حاکمیتی که عبارت است از اینکه فقط خدا قانونگذار است و حلال میگرداند و حرام مینماید، البته چنین برداشتی از حاکمیت از ابتکارات سید قطب نمیباشد و حتی ایشان به قلم زنی در این موضوع بسیار شهرت هم دارند، بلکه این برداشت در نزد تمامی مسلمانان بالضروره امری معلوم است و علمای اصول آن را اثبات نموده و تمامی اهل سنّت بر آن اتفاق نظر دارند.
بنابراین، حاکمیتی که سید قطب و مودودی از آن سخن گفته و آن را فقط شایستهی خدا میدانند، به این معنی نیست که خداوند بر علما و امرا ولایت داشته باشد و باید به نام او حکومت کنند. بلکه مقصود از آن حاکمیت تشریعی است و بس.
اما مصدر سلطه و قدرت سیاسی، ملت است. این ملت است که فرمانروایان خود را برمیگزیند ونیز ملت آنان را بازخواست میکند و بر عملکردشان نظارت و حتی آنان را عزل مینمایند. اما امروزه چنین برداشتی از حاکمیت در هالهای از ابهام قرار دارد و بسیاری از لائیکها تلاش میکنند که تفسیری غلط و اشتباه از آن ارائه دهند تا بدانچه که خود در پی آنند برسند و دین را از صحنه زندگی دور کنند. بنابراین مطلقاً معنای حاکمیت آن نیست که در پی تشکیل یک حکومت دینی باشیم. بلکه هر کدام از سید قطب و مودودی-رحمه الله- آن را رد کردهاند.
سید قطب-رحمه الله- در این زمینه بسیار واضح و شفاف میگوید: "حکومت خدا بر روی زمین از این طریق شکل نمیپذیرد که علمای دین حکومت را در دست بگیرند، آنچنانکه در دوران حکمرانی کلیسا چنین بود. نیز حاکمیت الهی به این روش متحقق نمیشود که کسانی به اسم خدایان و از جانب آنان سخن بگویند، آنچنانکه در دوران "حکومت الهی مقدس" چنین بود. بلکه حاکمیت الهی عبارت از آن است که شریعت الهی حاکم گردد و هر امری در جامعه طبق شریعتی که خداوند مقرر داشته است حل و فصل شود.
حاکمیت الهی بدینمعنا هیچ منافاتی با آن ندارد که بشر در دایرهای که خداوند مجاز دانسته است نقش ایفا کند، بلکه حاکمیت خدا مخالف آن است که بشر در زمینهی قانونگذاری بطور مستقل عمل نماید، و این چیزی است که هیچ مسلمانی از آن خشنود نیست و هرگز آن را نمیپذیرد. مانند قانونگذاری در زمینهی عبادات و حلال کردن چیزی که خداوند حرام نموده و حرام نمودن چیزی که او آن را حلال کرده است و یا چیزی را که خداوند فرض نموده اسقاط نماید.
اما قانونگذاری در مسائلی که نصی در آن وارد نشده است، و یا در زمینه مصالح مرسله، از حقوق مسلّم مسلمانان است به همین جهت نصوص دینی غالباً کلی و مجمل بوده و وارد حیطهی جزئیاتی نمیگردد که با تغییر شرایط زمانی و مکانی دستخوش دگرگونی میشوند و فضای گستردهای را که قانونگذاران آن را "خلأ قانونگذاری" مینامند، متروک گذاشته است تا این فرصت را به مردم بدهد برای خود قانونگذاری کنند و این خلأ را به گونهای متناسب با امور زندگی خویش پر نمایند.
جاهلیت جوامع
موضوع دوم، اندیشه جاهلیت جوامع است. سید قطب-رحمه الله- در این زمینه بیش از حد پا را فرا نهاده است. کسی که "فی ظلال القرآن" و "معالم فی الطریق" را به طور کامل مطالعه نماید، حتماً به این نتیجه خواهد رسید که از دیدگاه سیدقطب تمامی جوامع امروزی در هنجار و رفتار و اعتقاد و باور به دامان جاهلیت روی آوردهاند. و این طرز تفکر به آسانی آدمی را به مرز اندیشهی تکفیر میرساند؛ چرا که این جوامع به حاکمیت خدا خشنود نبوده و خدایان دیگری را شریک او گردانیده است، و از جانب خود نظامها و قوانین و ارزشها و اندیشههایی را جایگزین شریعت خدا و سنت رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم- نموده است.
به همین خاطر وی معتقد بودند که ابتدا باید عقیده و ایدئولوژی خود را عرضه کنیم تا مردم "الله" را پروردگار و قانونگذار، و محمد-صلیاللهعلیه وسلم- را نبی و فرستاده، و شریعت الهی را روش حکومت خود بدانند. ایشان معتقد بودند که ایمانی که اکنون آحاد جامعه از آن برخوردارند یک ایمان لفظی صرف است که با واقعیت فاصلهی زیادی دارد. وی در کتاب "معالم فی الطریق" به این موضوع اشاره نموده، و جوامع امروزی را به مکهی دوران رسالت تشبیه مینماید و میگوید:
پیامبر- صلیاللهعلیه وسلم- ابتدا سیستم حکومتی و قانونگذاری را وضع نکرد، بلکه از عقیده و توحید شروع نمود. نیز ایشان معتقد بودند که در سایهی چنین تفکر و اندیشهای، هیچ جایی برای "پویا نمودن فقه اسلامی یا احیای اجتهاد" وجود نداشته، و اساساً چنین چیزی فایدهای ندارد، چرا که جامعهی اسلامی نداریم. بنایراین ابتدا باید جامعه اسلامی شکل گیرد وسپس در پرتو واقعیت اسلامی خود به حل و فصل مشکلات آن مبادرت ورزیم.
البته دعوتگران و مصلحانی که قبل از سید قطب بودهاند معتقد به این مقاربه و مقایسه نبوده و چنین درک و تشخیصی از واقعیت موجود نداشتهاند. به ویژه استاد حسن البنا -رحمهالله- پایههای حرکت و فعالیت اسلامی خود را بر این قاعده بنا نهاد که جامعه مسلمان است، ولی فاقد یک سری از ارزشهای اسلامی است و ما باید در این زمینه به ایفای نقش بپردازیم و جامعه نیز در این راستا بر ما حقوقی دارد. و بر اساس چنین تفکر و اندیشهای دعوت و حرکت دینی خود را شکل داد؛ امری که عدالت و آزادی و زندگی سرشار از خوشبختی و آرامش را برای شهروندان تأمین مینماید. به همین خاطر دائماً در پی اصلاحگری و نصیحت و حضوری قوی در مؤسسات قانونگذاری و بازرسی، سندیکاها بود.
دیدگاه سید در مورد جهاد
ایشان در مورد جهاد نیز آراء منحصر به فرد داشت و مسلمانان را فرا میخواند که خود را برای مبارزه با تمامی دنیا آماده سازند! تا نهایتاً همهی مردم مسلمان شوند و یا سرانه بپردازند ! مبنای فکری وی در این زمینه آیات سوره توبه بود، آیاتی که عدهای آنها را آیات شمشیر مینامند. اما ایشان به راحتی از کنار دیگر آیاتی میگذرد که جهاد را فقط با کسانی جایز میداند که به جنگ ما میآیند، و ما را از مواجهه با کسانی که با ما جنگ نمیکنند، باز میدارند. همچنانکه ایشان آیاتی را نادیده میگیرد که ما را به نیکی و عدالت با مخالفانمان فرا میخوانند؛ آنانی که به خاطر دین با ما نمیجنگند و ما را از سرزمینمان بیرون نکرده و دیگران را نیز در بیرون راندمان یاری نمیرسانند. آنچنانکه که آیاتی به طور صریح در این رابطه بیان شدهاند. شهید سید قطب-رحمهالله- در این زمینه میگوید: "ما عقیدهی خود را به مردم تحمیل نمیکنیم چرا که هیچ اکراهی در پذیرش دین نیست، بلکه ما شریعت و نظام خویش را بر آنان تحمیل مینمائیم، تا در سایهسار آن زندگی کنند و در پرتو عدالت آن بیاسایند".
این گفته عجیب و غریب است، چرا که اگر مردم این خواستهی ما را رد کرده و گفتند: ما در پذیرش نظامی که برای خود برمیگزینیم آزادیم، پس چرا با زور و قدرت نظام خویش را بر ما تحمیل میکنید، چه باید کرد؟! پس آیا در چنین شرایطی باید با آنان بجنگیم؟! وانگهی، چگونه عقیدهای را به آنان تحمیل کنیم که با قاعده (لا اکراه فی الدین) موافق باشد؟! و آنان را وادار نماییم که روش های محدود و معیّنی را برای زندگی خود برگزینند؟! چنین چیزی را هیچ یک از علما و فقها جایز ندانستهاند، و در تاریخ نیز نمونه آن را سراغ نداریم.
شهید سید قطب-رحمهالله-در دیدگاه هایش بسیار مخلص بود، و انشاءالله در جهادش مأجور است. تمام مقصد او اسلام بود، و ایشان تمام وجود خود را برای اسلام وقف نمود؛ برای اسلام زیست و در راه اسلام نیز جان داد. خداوند از وی خشنود باشد و او نیز خدا را خشنود بگرداند. و ما را با او در محضر انبیاء و صدیقان و شهیدان و صالحان که آنان نیکو رفیقانند-گرد آورد. از خداوند متعال خواستاریم که آنچه ما معتقدیم ایشان در آن به خطا رفتهاست بر وی ببخشاید و پاداش مجتهدان صادق را به وی عنایت فرماید.
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالإِیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ. پروردگارا! بر ما و بر آن برادرانمان که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتند ببخشای، و در دلهایمان نسبت به کسانی که ایمان آورده اند[هیچ گونه] کینه ای مگذار، پروردگارا! به راستی که تو رؤوف و مهربانی.
نظرات
بارک الله فی الدکتور بهذا النقد السلیم الجاد لأفکار سائد فیأکثر الاوساط الإسلامیة لداعیة سید قطب رحمه الله، هذا العمل دلیل واضح علی قبول النقد الذاتی و الآخرین لدی قادة جماعة الإخوان المسلمون و أعضائهم و محبیهم...
یۆسف عهزمی شاگردی سهید: سهید له قهلبما مهنزلهتێکی ههیه که مهگهر چینی دهسپهروهردهی پێغهمبهری خوا بزانن چۆن مهنزلهتێکه....
پۆل برێمهر گووتبووی سهید باوکی رۆحیی قاعیدهیه؛ تا چهنده ئهو شته بڵێی راست بێ؟بهڵام به راستی کهلامی سهید ئهفسووناویه و کاریگهره لهسهر دهماغو رۆحی مرۆڤ.
mota,asefane ekhwan dar zamane konoony faqat yek name bi masamma hastand va az binesh va rahe boniangozaran besiar doorand . tanha mohammad qotb ta hodoode ziady be an vafadar mande ast.