پیام اصلی کتاب «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین»، ترغیب مسلمانان به تلاش برای بازیابی و زنده کردن قدرت سیاسی از دست رفته و به اصطلاح نویسنده سروری و قیادت جهان به رهبری مسلمانان است. کتاب، تحت تأثیردیسکورس «دوگانه شرق و غرب» که با شروع استعمار شکل گرفت و به رواج کلیشه و ذهنیت دیرپای برتری، در مرکز بودن و پیشرفت همه‌جانبه‌ی استعمارگر دربرابر ضعف، انحطاط و در حاشیه بودن استعمار شده منجر شد، تدوین شده است. مؤلف با این پیشفرض که جهان در یک برهه‌ی زمانی خاص توسط مسلمانان رهبری می‌شد و تحت نفوذ و سیطره‌ی سیاسی و فرهنگی و دینی آنان بود و از زمانی به بعد، این قیادت و سیطره‌ی همه‌جانبه به ملل اروپایی انتقال یافت، تلاش می‌کند به تاریخ دوره‌های مختلف اسلام و جهان ارجاع دهد تا در راستای پیشفرض اولیه خود، مسلمانان را از تواناییهایشان که در برهه‌هایی از تاریخ به اثبات رسیده آگاه کند و با بازگرداندن عزت نفسی که قرنهاست در وجود آنان غایب می‌بیند، آنها را تشویق به توسعه، پیشرفت وتلاش برای دستیابی دوباره به قدرت بکند. در این میان نویسنده با ارایه راه‌حل بازگشت مسلمانان به قرآن و سنت و اسلام آغازین به نقد ظلم، اختلافات طبقاتی و عدم عدالت و در کنار آن به تعلیم اصول تربیتی و اخلاقی اسلامی هم می‌پردازد. از نقاط قوت کتاب علاوه بر ادبیات بسیار فصیح و تأثیرگذار آن، تلاش نویسنده برای رجوع به منابع متنوع و متعدد غربی و اسلامی و به میزان معتنابهی ادبیات مدرن است که در مقایسه با کارهای بسیاری از علمای مسلمان معاصرش که تصوری هر چند به معیوبی تصور ندوی از تاریخ ندارند، دارای ارزش است. به علاوه انگیزه‌ای که کتاب در مخاطبان مسلمان و طلاب برای کنجکاوی و تفحص در زمینه تاریخ و اتقاقات تاریخی و آشنایی با فرهنگها و تمدنها و فلسفه‌ها و ادیان دیگر- هر چند به شدت آغشته به تعصب و جزم و اعتقاد محوری و با مشکلات متدیک فراوان - ایجاد می‌کند، می‌تواند از مزیت‌های کتاب به شمار بیاید. کتاب به نسبت ادبیاتی که عموما علمای اهل سنت تا زمان خود نویسنده تولید کرده‌اند نیز اثری مدرن به حساب می‌آید، چون مؤلّف در تحلیل مسئله‌ مورد نظر خود تلاش کرده تا از چهارچوب ژانرهای سنتی مثل فقه و اصول و تصوف و تفسیر و لغت... یا ژانرهای زیر شاخه آنها خارج شود و به شیوه مدرن و از روی تحلیل تاریخی، هر چند با متدولوژی ناقص و مشکل‌دار، مسئله‌ مورد نظر خود را به بحث بگذارد و در این پروسه از بعضی استانداردهای آکادمیک مدرن مانند ارایه پیشفرض، استدلال، شواهد و منابع غافل نماند. همچنین مسئله‌‌ای که کتاب به آن می‌پردازد، خود یک مسئله‌ تقریباً مدرن است که ازحدود قرن هجدهم به بعد، با فروپاشی امپراطوریهای بزرگ اسلامی و حضور پایدارتر استعمار در سرزمینهای مسلمانان، ذهن بسیاری ازعلما و محققان حوزه اسلام را به خود مشغول کرده است. ندوی در رویکرد خود به مسئله‌ نجات مسلمانان، خیلی از علمای پیش از خود همچون شاه ولی الله دهلوی (د. 1762م.) که برای بازگرداندن عزت به مسلمانان و نجات آنان راه‌حلهایی مبنی بر اتحاد گروهها و فرق مختلف اسلامی و بازگشت به عصر طلایی دوران پیامبرارایه دادند، فاصله نگرفته است؛ یعنی ندوی هر چند با وارد کردن تاریخ به بحث خود، سعی می‌کند از چارچوب ژانرهای سنتی در پاسخ دادن به مسئله‌ به اصطلاح انحطاط مسلمانان (انگاره‌ای که خود، امروزه مورد نقد است و تغییرات و تحولات تاریخی، کمتر با ادبیات انحطاط مورد بحث قرار می‌گیرد)، خارج شود اما نمی‌تواند خود را از دام همان راه‌حل قدیمی و ناکارآمد بازگشت به دوران طلایی رها کند. به همین خاطر همان روایت هگیوگرافیک و اسطوره‌ای از دوران پیامبر و صحابه را با وجود ادعای تحلیل تاریخی حفظ می‌کند و کل بازخوانی تاریخی پریشان خودرا از دوران باستان تا مدرن بر روی همان تصویر ایده‌آل از تحولات آغاز اسلام بنا می‌کند. 

اگر بخواهیم این کتاب را تحت یک ژانر خاص طبقه‌بندی کنیم می‌توانیم از سه ژانر سخن بگوییم:

 آ. ژانر «الهیات رهایی‌بخش»( Liberation Theology) که تلاش دارد از آموزه‌های دینی برای نجات طبقه مستضعف، در حاشیه قرار گرفته و سرکوب شده استفاده کند و به نحوی از انحا هسته‌ی دین را در ارتباط تنگاتنگ با برقراری عدالت در جامعه تفسیرمی کند. «الهیات رهایی‌بخش» در شبه قاره، زمینه‌ای که نویسنده کتاب از آن برخاسته، به دلیل تنش بر سر قدرت بین مسلمانان و غیر مسلمانان اززمان فروپاشی ایلخانان به بعد، از دیسکورسهای غالب در میان مسلمانان بوده است که بخصوص بعد از سلطه کلنیالیزم(استعمار) بریتانیا که منجر به هر چه بیشتر به حاشیه راندن مسلمانان و بیرون راندن آنان از حوزه قدرت شد، شدت بیشتری به خود گرفت. چنین دیسکورسی از قرنها قبل از ندوی و از زمان شاه ولی الله دهلوی و شیخ احمد برلوی که درسال 1831م.در جهاد با سیکها کشته شد، راه نجات مسلمانان را از سرکوب و فقر و ظلم، در دین و آموزه‌های دینی و بخصوص در بازگشت به اسلام آغازین و الگوبرداری تمام و کمال از پیامبر و صحابه جستجو می‌کرد. جای جای کتاب ماذا خسر العالم از آغار تا پایان، و در گیر و دار تلاش نویسنده برای تحلیل و نقد فرهنگها و تمدنهای غیراسلامی یا فرهنگ و تمدن به انحطاط کشیده شده مسلمانان، منعکس‌کننده انتظاری است که ندوی از دین اسلام دارد یا کارکردی است که وی برای این دین تعریف می‌کند؛ یعنی برچیده شدن ظلم و ستم به طبقات زیردست و اقلیتها، جلوگیری از آماس ثروت در دست طبقه‌ای خاص و وارد کردن فشار اقتصادی توسط آنان به طبقات فقیر و مظلوم، توجه به حق و حقوق زنان، جلوگیری از اسراف، خوشگذرانی، شهوترانی و فساد طبقه حاکم و صاحبان ثروت و مقام، رواج معنویت به جای دنیاگرایی، ارایه میزانی از رفاه به طبقات فرودست که فرصتی برای آرامش و معنویت و به قول نویسنده آخرت‌گرایی و دین‌ورزی برایشان باقی بماند و همواره مثل بردگان تمام زندگیشان صرف کار و زحمت نشود و... ندوی راه‌حل همه این معضلات را بازگشت به عصر طلایی و حاکمیت اسلام راستین می‌داند و در این راستا پیامبر را به عنوان رفورمیست و اصلاحگری می‌بیند که «مبعوث شد تا تمام زنجیرها و طوق‌های گریبانگیر آنان {ستم دیدگان}را بردارد.» ( 128). همچنین زندگی پیامبر و یارانش برای او به مثابه یک جنبش انقلابی است و با الگوبرداری از چنین تصویری به تشویق جوانان مسلمان به جهاد (131-137) می‌پردازد و بدین ترتیب با کنار هم چیدن همه این ملزومات، کتاب خود را به ژانر «الهیات رهایی‌بخش» نزدیک می‌کند.

ب. ژانر اکسیدنتالیزمOccidentalism غرب‌شناسی از دیدگاه شرق): این ژانر که نقطه مقابل اورینتالیزم (Orientalism شرق‌شناسی از دیدگاه غرب) به معنایی است که ادوارد سعید مد نظر دارد، منعکس‌کننده‌ی ستریوتایپها، ذهنیتها و کلیشه‌های عمدتا و نه لزوما، تعصب‌آلود و مغرضانه و ناشی از عدم شناخت واقعی غرب است. اکسیدنتالیزم هر چند ریشه‌هایش احتمالاً به قبل از قرن هجدهم برمی‌گردد، غالباً از این قرن به بعد و با گسترش امپریالیزم و کلنیالیزم اروپایی وبه تبع آن تقسیم جهان در ذهنیت بشر به «دو قطب غرب و شرق» و ورود این دوگانه به تاریخ‌نگاری شکل گرفت. به دلیل بازخوانی جزم‌اندیشانه و تعصب‌آلود مؤلّف از دوره‌های متعدد تاریخ تمدن، فرهنگ و ادیان غرب، یعنی یونان و روم باستان، اروپای میانه واروپای مدرن، تمرکز اصلی آن به نقد غیر منصفانه و غیر واقع‌بینانه و تاریخ‌گریز به تمام این دوره‌ها و قرار دادن غرب فاسد، جاهل، مادیگرا، ضد اخلاق و شهوتران در مقابل شرق اسلامی، معنوی، اخلاقی، عادل و خداپرست، کتاب، بیشتر از هر ژانری به ژانر اکسیدنتالیزم تعلق دارد. از نظر ندوی «اروپا از لحاظ قدرت و سرعت به هر میزانی پیشرفت کند و تجهیزات و وسایلش افزایش یابد، به همان میزان سرعت قطار بشری به سوی هدف جاهلی، که آتش و نابودی و اضطراب و قتل و کشتار، هرج و مرج اجتماعی، نابهنجاری اخلاقی، بحران اقتصادی و فقر روحی در انتظار اوست، افزایش می‌یابد» (319-320)، یا اروپاییان و غربیها «... چنین پنداشتند که غیر از لذت، خوشگذرانی، بهره‌مندی مادی و فساد و تبهکاری در جهان چیزی وجود ندارد» (280)، یا «حکومتهای اروپایی، ناهنجاریها، تباهیها و هرزگیهای تمدن غربی را با خود به همراه دارند» و در سایه چنین حکومتهای فاسدی استعداد و سطح اخلاقی مردم پیشرفت نخواهد کرد (272) ویا هیچ وسیله‌ی بازدارنده‌ی دینی و اخلاقی از گناه و فساد در بین اروپاییان وجود ندارد (280). کتاب روایتی ایستا و برگرفته از اعتقادات دینی دارد که طی آن مؤلّف به رد و انکار افراطی غرب می‌پردازد. طبق این روایت، تمام جهان ازجمله و به ویژه یونان و روم که از نظر نویسنده مادر تمدن غرب هستند، قبل از ظهور اسلام و پیامبر اسلام در فساد، تاریکی، جهل، فلاکت و شهوترانی و خوشگذرانی عده‌ای و رعیت و بردگی عده دیگری غرق شده بود. با ظهور اسلام برای حدود چند دهه یعنی تا پایان خلفای راشدین جهان دگرگون شد و عدالت، برابری، روشنایی، علم، اخلاق نیکو، آبادی و معنویت و... برپا شد. بعد از آن اسلام اگرچه به انحطاط گروید، هر از گاهی مجددی و مصلحی مسلمان یا حکومت اسلامی قویی یافت می‌شد که وضعیت جهان را دوباره به حالت صلح، تعادل و آبادی مادی و معنوی قبل در می‌آورد. نهایتاً حکومتهای مسلمان به انحطاط کشیده شدند و غرب رهبری جهان را به عهده گرفت و جهانی را که مسلمانان گل و بلبل کرده بودند به فساد و فلاکت و بدبختی نشاند و به ترویج فرهنگ مادیگرایانه و شهوت‌رانانه‌ای پرداخت که ریشه در فرهنگ و تمدن فاسد و عاری از اخلاق روم و یونان باستان دارد. به این شیوه نویسنده در دام کلیشه‌ی «غرب مادی» و «شرق معنوی» می‌افتد و روایتی به شدت واقعیت‌گریز و تاریخ‌ستیز را به تصویر می‌کشد. وی حتی مثالهای تربیتی را بیشتر به منظور برتری دادن فرهنگ شرق بر غرب استفاده می‌کند. با همه اینها مؤلّف نقدهای جدی و دقیقی هم از مسئله‌‌ی «یورو سنتریک» یا غرب‌محور بودن اسلام‌نگاری و مطالعات آکادمیک در باب اسلام و توسعه و هژمونی روایت غرب‌محور در حوزه‌ی اسلام‌شناسی صورت داده است، که تا حدودی رویکرد اکسیدنتالیستی او را تعدیل می‌کند.(334)

 ج. ژانر تعلیمی (Didactic): ندوی، هم از نقدهای افراطی به تمدن و فرهنگ و ادیان غیرمسلمان و به‌ویژه غرب و هم از بازخوانی دوره‌ی آغازین اسلام و شخصیت زمامداران مسلمان اولیه به‌عنوان ظرفی و فرصتی برای تعلیم اخلاق و یادآوری ایده‌آل‌های انسانی و معنوی استفاده می‌کند، لذا کتاب به این معنا می‌تواند تحت ژانر تعلیمی قرار بگیرد. ندوی از طریق چنین نقدها و بازخوانی‌ای می‌خواهد به مخاطبان، ارزش قضاوت با عدل و علم و انصاف، رعایت برابری زمامدار و رعیت، امانتداری دارایی و اموال مردم توسط فرماندهان و امیران، مجاهدت، وجدان حساس و آگاه، بزرگ‌منشی، شجاعت بی‌نظیر، رها شدن از خودپرستی، پرهیز از تعصبات قومی، مسؤولیت‌پذیری، عدم فرمانبرداری از حاکم عاصی، عشق و فداکاری، توجه به عفت در اقشار مختلف، پرهیز از علم‌فروشی، جلوگیری از رشوه، کشتار، اسراف، ولخرجی، خوشگذرانی و شهوترانی، جلوگیری از همدستی با استعمارگر و توجه به مسئله‌ی‌ اخلاق تکنیک و صنعت را خاطر نشان سازد (77-78، 183-184، 138-152، 279، 311-312) و از این طریق راهی به‌سوی بازسازی فرهنگ و اخلاق در جامعه بگشاید. همه‌ی این ارزشها در واقع ایده‌آلها و دغدغه‌های بیشتر رفورمیستهای مسلمان شبه‌قاره هستند که چارچوب تفسیر آنها از وضعیت حاکمیت و زمامداری اسلام آغازین را شکل می‌دهد. تمرکز نویسنده بر روی آسیبهای فرهنگهای پیشا اسلام و فرهنگ مدرن غرب، هر چند با روایتی نادرست و در بیشتر موارد خلاف واقع و غیر تاریخی، به نوعی نشان‌دهنده‌ی حساسیت او نسبت به یک سری آسیبهای اخلاقی هم در حوزه‌ی سیاست و حکمرانی و هم در حوزه‌ی عمومی و فرهنگ عامه است و آرزوی او را برای برقراری جامعه‌ای رها از تمام این معضلات و نقصها نشان می‌دهد. با این‌حال از آنجایی که نویسنده‌ی این هیجان خود برای تشکیل جامعه‌ای اخلاقی را با تعصب شدید نسبت به عقاید و دین خود دنبال می‌کند، طوری که به قلع و قمع و رد و انکار همه‌ی نظامها و سیستم‌ها و فرهنگ‌ها و اخلاق حاکم بر آنها می‌پردازد و تز اصلی او برتری‌طلبی سیاسی یک گروه دینی خاص است که بر محور اخلاق جانبدارانه می‌چرخد نه صرف ارزش تعلیمی، ارزش تعلیمی کتاب به‌شدت خدشه‌دار شده است.

ماذا خسر العالم ارزش تاریخی ندارد و روایتی است بسیار ساده‌انگارانه، جانبدارانه، ایستا و کج و معوج از تاریخ جوامع، تمدن‌ها، فلسفه‌ها و ادیان دوره‌های باستان، میانه و مدرن که سرشار از پیشفرض‌های غیر علمی، اشتباهات روش‌شناختی، قضاوت‌های نادرست و نتیجه‌گیریهای اگر نگوییم غلط، غیر منطقی است. متن بسیار تک‌بعدی با مسایل برخورد می‌کند و تمام معضلات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی چندین قرن جوامع از جهات بسیار متنوع و متعدد را می‌خواهد صرفاً به کمرنگ و ضعیف شدن نقش دین و تحریف و فراموشی و بی‌توجهی به رسالت انبیا - که یک روایت اعتقادی اسلامی است - تقلیل دهد و بدینسان از نقش سایر فاکتورها در تولید آسیبهای مذکور غافل می‌شود. کتاب در واقع ملغمه بی سر و تهی است از اطلاعاتی مربوط به دوره‌های متنوع و متعدد تاریخی و هر آنچه که به ذهن نویسنده خطور کرده، از تاریخ انتیک و باستان در چین و روم و هند و ایران گرفته تا تاریخ عرب قبل از اسلام، اسلام آغازین، خلافتها و سلطنتها و امپراطوریهای مسلمان و اسلام مدرن، و از ادیان ایران و هند مثل آیین هندو و بودیزم و جینیزم گرفته تا تاریخ پاگان و مسیحیت، واز آنجا تا اروپای میانه، رنسانس، روشنگری و اروپای مدرن، که نویسنده بدون هیچ متدولوژی مرتبط با مطالعه تاریخ بر روی هم تلنبار کرده است. در گیر و دار این ملغمه، مؤلّف صرفاً به منظور اثبات پیشفرضهای تعصب‌آلود و معتقدمابانه‌ی خود ازجمله این‌که: تنها راه نجات بشر آیین اسلام است؛ مسلمانان نسبت به تمام ملل و متدینان به ادیان و معتقدان به فلسفه‌های دیگر احق هستند و لذا شایستگی سروری جهان را دارند؛ مسلمانان در یک دوره‌ی خاصی رهبری جهان را به دست داشتند و به علت دوری از اسلام آغازین آن را از دست دادند؛ تمام ملتها و اقوام در زمان پیامبر، فاسد و شهوتران و فاسق و بی بند و بار و بی قانون و قاعده بودند؛ تمام حکومتها در این زمان ظالم بودند؛ اروپای مدرن مادیگراست و دین را مانند هسته‌ی خرما دور انداخته است و... به گلچینی از سخنان محققان و آثار تاریخی می‌پردازد و در این پروسه دست‌چین کردن اطلاعات، زوم می‌کند روی نقل‌قولهایی که به آسیب‌شناسی گوشه‌هایی از فرهنگها و ادیان و قوانین ملل دیگر در برهه خاصی از زمان و در شرایط خاص پرداخته‌اند و این آسیب‌شناسی را به مقیاسهای زمانی و محدوده‌های جغرافیایی بسیار وسیعی تعمیم می‌دهد، کاری شبیه به خطابه‌های تند و سیاسی روحانیون انحصارگرا و رادیکال در مساجد.

جمله‌ی اول باب اول کتاب اینگونه شروع می‌شود: «بدون تردید قرن ششم و هفتم میلادی از پست‌ترین ادوار تاریخ بود»(75). درست از همان شروع سخن، مشکلات متدیک متن مثل استفاده از واژه‌های مبتنی بر قطعیت همچون «بدون تردید» که به کارگیری آنها در تحلیل تاریخی نادرست است و اظهار ادعایی بسیار دهن‌پرکن و بزرگ در مورد دو سده از تاریخ بشر در مقیاس جهانی و ارزشگذاری دو قرن از میراث بشریت به پست‌ترین ادوار تاریخ، خود را نمایان می‌کند. در واقع شروع کتابی که ادعای تحلیل تاریخی دارد با چنین جمله‌ای بیانگر آن است که نویسنده تقریباً تصوری از تاریخ و رویکرد تاریخی به مسایل ندارد. به همین منوال جمله‌ی دوم به دو قرن شش و هفت هم اکتفا نمی‌کند و چند قرن قبل از آن را هم بسیار ساده‌انگارانه به قضاوت می‌نشیند: «از چندین قرن پیش انسانیت رو به سقوط و تنزل نهاده بود و در روی زمین هیچ نیرویی وجود نداشت که دستش را بگیرد و از فرو افتادنش جلو گیری کند.» (75). در ادامه ادعا می‌شود که «در این قرن انسان خالقش را فراموش کرده بود.» در نقد این ادعا باید پرسید آیا در سراسر این دو قرن در کل عالم، افراد و جوامع زندگی دینمدارانه نداشتند؟ حتی اگر منظور کتاب پرستش و زندگی بر مبنای عقیده به خدای واحد هم باشد - نه بر محور دینمداری به طور عام - باز هم ادعای غیر علمی‌ای است و مطالعات تاریخی در باب ادیان توحیدی خلاف این عقیده را ثابت می‌کند. کمترین مثال نقض آن یهودیان در همسایگی خود پیامبر بودند که گرچه به روایت مؤلّف دچار انحراف و انحطاط شده بودند ولی زندگی دینمدارانه‌ای بر محور یکتاپرستی داشتند (Haggai Mazuz، The Religious and Spiritual Life of the Jews of Medina، BRILL، 2014). به همین منوال کتاب به قضاوت در باب اخلاق دردو سده مذکور می‌پردازد و انسانها و جوامع این دوره طولانی از تاریخ را اینگونه توصیف می‌کند: «قدرت تشخیص خیر و شرّ و خوب و بد را از دست داده بود.»(75). این ادعا هم بیانگر آن است که مؤلّف به ماهیت، ساختار و کارکرد سیستمهای اخلاقی و نرمهای اجتماعی پیچیده دوره‌های گذشته زندگی بشر چندان توجهی ندارد و از این مسئله‌ی‌ تاریخی که خود پیامبر هم حتی به شهادت منابع مورد اطمینان مؤلّف، یعنی آثار شاه ولی الله دهلوی، بسیاری از هنجارها و شعایر دینی را از نرمهای اجتماعی و دینی زمان خود اقتباس نمود، غافل است. (Reza M. Pirbhai، Reconsidering Islam in a South Asian Context، Leiden، Boston: Brill، 2009، 140). با اینکه کتاب سعی می‌کند به شدت قرآن‌محور باشد و احتمالاً به عمد، خیلی جزیی به حدیث اشاره می‌کند، به طور شگفت‌آوری به رویکرد خود قرآن هم که صریحا ادعایی نکرده که در سراسر این دو قرن، افراد و جوامع قدرت تشخیص خیر و شر را ار دست داده بودند، بی‌توجه است. مؤلّف به همین ترتیب از روی روایت اعتقادی خود به پیش می‌تازد، که نور انبیا مدتها بود خاموش شده بود و اگر اشعه‌های ضعیفی از آن مانده بود تنها در دیرها و خلوتکده‌ها یافت می‌شد و نیکان خلوت نشین شده بودند و الی آخر(75 به بعد)، ادعا پشت ادعا در باب تاریخ با جسارتی حاکی از عدم آگاهی. این کلی‌گویی و ادعاهای کلی فقط حوزه‌های زمانی را در بر نمی‌گیرد ودر حوزه‌ی جغرافیایی نیز نویسنده به همان دام می‌افتد. اگر نگاهی به عناوین و زیرعنوانها داشته باشیم به عبارتهایی مانند «نگاهی به ادیان و ملتهای دنیا» بر می‌خوریم که نشان‌دهنده‌ی غفلت از این امر است که دانش تاریخ علم تی‌تی کردن حوادث، فرهنگها، نرمهای اجتماعی، روابط افراد، گروهها، طبقات، صنفها و ادیان و داینامیک قدرت در واحدهای زمانی تا حد امکان ریز و واحدهای مکانی تا حد امکان محدود و مشخص است و استفاده از عناوین و موضوعات کلی همچون عالم و دنیا از خاصیت تاریخی بحث می‌کاهد و به آن خاصیت اعتقادی و ایدئولوژیک یا اسطوره‌ای و افسانه‌ای می‌بخشد.

همچنین از جمله ادعاهای کلی کتاب اظهار نظری است که در باب تحریف و بی بند و باری و نفاق در ادیان بزرگ در قرن هفتم ارایه می‌دهد: «آیین‌های بزرگ بازیچه‌ی بی یند و باران و دستخوش تحریف گران و منافقان شده بودند» (75). در نقد این ادعا باید پرسید کدام آیین دقیقاً؟ در کدام نقطه جغرافیایی؟ و در چه بازه‌ی زمانی؟ طبق کدام منابع دست اول و معتبر؟ بی بند و باران چه کسانی بودند؟ منافقان و تحریف‌گران که بودند و دقیقاً چه تغییراتی ایجاد کردند؟ این تغییرات چرا رخ داد؟ آیا متن و چارچوب فلان دین به نیازهای اکثریت پاسخ داده بود و عده‌ای خرابکار برای مقاصد و منافع خاص خود در متن دین مورد نظر در زمان مشخص دست بردند یا رفورمیستهای زمان همصدا با اکثریت به علت عدم پاسخگویی دین مورد نظر به شرایط زمان به تفاسیر نوین از آن دین پرداختند و چهره‌ی آن را تغییر دادند؟ یا سیاستمدار قدرتمند مشخصی برای اهداف خاص، پروژه‌هایی برای تغییر و تحول و به قول نویسنده تحریف به اجرا گذاشت؟ و آیا رفورم و اصلاحات در زمره تحریف قرار دارد؟ منظور از تحریف دقیقاً چیست؟ و دهها سوال دیگر از این دست که یک رویکرد تاریخی درست با در دست داشتن اسناد و شواهد باید به آنها پاسخ بدهد تا نهایتاً به چنین ادعایی برسد که ندوی ابراز کرده است. ماذا خسرالعالم فقط به ادیان اکتفا نمی‌کند به همان منوالی که برای ادیان قبل از اسلام تعیین تکلیف کرد، به ارایه گزاره‌های کلی حاوی قضاوتهای بدون سند و شاهد در باب سیاست و فرهنگ و تمدن گذشته هم می‌پردازد: «مراکز تمدن و فرهنگ و حکومت و سیاست به صحنه‌ی هرج و مرج، بی بند و باری، اختلال، بی نظمی و ظلم حکام تبدیل و به خود سرگرم شده بودند.» (75-76). 

از میان دیگر اشکالات کتاب می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- اشکالات مربوط به بییلیوگرافی و ارجاع: الف) اطلاعات کتابشناسی ناقص است و تنها اسم کتاب و نویسنده ذکر شده و منابع سال چاپ و .. ندارند. ب) به منابع دست اول بخصوص در تاریخ اندیشه و فرهنگ غیر مسلمانان ارجاع داده نشده است. ج) ذکر حوادث تاریخی مهم مطلقاً بدون ارجاع یا بدون ذکر صفحه یا نام اثر در جای جای کتاب مشاهده می‌شود از جمله در: اصلاحات دینی مرتبط با هراکلیتوس در نیمه قرن هفتم ( 78)، اشاره به وضعیت نابسامان اجتماعی در دولت روم شرقی در قرن ششم (77-78تنها در مورد حادثه کشتار 300 نفری، به دایره المعارف بریتانیکا آنهم بدون ذکر صفحه و جزییات اشاره شده است)، نقش اختلافات الهیاتی مسیحی در از بین بردن تمام توانایی‌های فکری و عملی مردم(79 )، اظهار اینکه حبشی‌ها نه در دین دارای روحیه بودند و نه در دنیا دارای اراده و ایمان(81)، قضاوت در باب نژادپرستی و ملی‌گرایی پارسی(89)، قضاوت در مورد رویکرد زرتشتیان به شعایر (89-90)، تحریف و گمراهی یهودیت و مسیحیت همزیست با عرب قبل از اسلام در شبه‌جزیره (102)، داستان سلمان (111)، باور چینی‌ها در مورد امپراطور(113 بدون ارجاع به صفحه)، شرح فوت امپراطوری از چین ( 113)، نقل قول بدون صفحه در مورد حکومت رومیان بر مصر( 114)، مطالب در مورد تاریخ آغارین اسلام (160)، اظهار اینکه دعوت بزرگ اصلاحی لوتر بارزترین نمونه از اثرپذیری از اسلام و عقاید اسلامی است (180)، پرداختن به آرای کارل مارکس (246-247) و نهایتاً بیان چنین نقل‌قولهایی مثل: «ارسطو... پا را فراتر گذاشت و گفت: باید یونانیان با غیر یونانیان، همانند حیوانات رفتار کنند.» (218).

2- استفاده نامتناسب از واژه‌ها: آ. استفاده از واژه‌های دارای بار ارزشی در تحلیل تاریخی از جمله: بدبخت، فجیع، قبیح، بزدلی، حماقت، کودنی (79، 353)، بیان ویژگیهای اخلاقی بر مبنای قومیت و نژاد در توصیف یهودیان مانند مکاری، نفاق، سنگدلی، ذلت، خوردن مال ناحق (83 )، واژه مجوس که بار منفی دارد برای زرتشتیان(89) و نسبت دادن اخلاق پست و خوار به یهودیان و مسیحیان (85). ب. استفاده از واژه‌های مطلق تاریخ‌گریز مانند: هیچگاه، هیچ ملتی، هیچ مقطعی، بی‌تردید، هیچ پادشاهی (75، 94، 99، 118). ج. استفاده از اصطلاحات مبهم و غیر علمی مثل تمدن جعلی (118). د. زمان‌پریشی مفهومی و استفاده از واژه‌های نامتناسب و نادرست برای مقطع تاریخی خاص مثلاً «شغلهای کاذب» برای تشریح وضعیت اقتصاد در ایران باستان ( 117) یا "نظام سلطنتی" و"طبقه تحصیلکرده" در تحلیل ساختار اجتماعی عرب قبل از اسلام (99-100).

3- برداشت مبتنی بر هگیوگرافی (ژانری که به زندگی و معجزات و فضایل اولیا و مقدسان می‌پردازد و ارزش تاریخی ندارد). برداشت نویسنده از تاریخ آغاز اسلام بیشتر برگرفته از رویکرد هگیوگرافیک است تا شرح وقایع تاریخی. وی شکاف در اسلام را مربوط به بعد از خلافت راشدین می‌داند (187) و لذا به اغتشاشات و شورشها و نارضایتیها و مشکلات بخشهایی از مسلمانان در زمان خلفای راشدین توجه ندارد و جامعه‌ای را که در آن سه خلیفه به قتل می‌رسند، جامعه‌ی آرمانی و دوران طلایی فرض می‌کند. مؤلّف دستکم می‌توانست به رویکرد علمای پیش از خود در شبه‌قاره مثل شاه ولی الله رجوع کند که دیدگاه تاریخمندانه‌تری به آغاز اسلام داشته‌اند و دوران بعد از قتل خلیفه سوم را به دوران فتنه تعبیرکرده‌اند. (Walī Allāh، Izālat al-khafāʾ ʿan khilāfat al-khulafāʾ، tr. Taqi al-Din al-Nadwi، vol. 1، Dimashq، Darul Qalam، 2013، 85–234 and 487–586.). یکی از آفات نگاه هگیوگرافیک، شخص‌محوری در تحلیل تاریخی است که ندوی هم نه تنها در باب تاریخ آغازین که در مورد دوره‌های بعدی هم به آن دچار شده است؛ به‌عنوان مثال در مورد اتابک زنگی می‌نویسد: «خداوند متعال شخصی به نام عماد الدین اتابک زنگی (م.541) را نصیب مسلمانان نمود. او بود که در صحنه‌های متعدد صلیبیان را سخت شکست داد(193). وی همچنین در تحلیل موفقیت مسلمانان در جنگهای صلیبی بر شخصیت، خصوصیات دینی و اخلاقی صلاح‌الدین ایوبی(د. 1193م.) متمرکز می‌شود و وی را معجزه‌ی اسلام می‌خواند ولی به واقعیت‌های سیاسی و موازنه‌های قدرت و شرایط تاریخی زمان صلاح‌الدین اشاره‌ای نمی‌کند(193). هر چند در باب عثمانیها سعی می‌کند عوامل دیگر مثل تفوق فنون نظامی و فرماندهی صحیح و برتری در تجهیزات جنگی و ... را هم تا حدودی به اجمال مد نظر قرار دهد(199). آفت دیگر رویکرد هگیوگرافیک این است که فتوحات و موفقیتهای سیاسی و نظامی مسلمانان صرفاً به نیروی اخلاص، ایمان، شجاعت و مقاومت مسلمانان نسبت داده شده و تمام پس‌زمینه‌های سیاسی و اجتماعی فاکتور گرفته می‌شود. مثلاً ندوی در شرح فتوحات آغاز اسلام از واقعیتهای تاریخی تقریباً سه دهه جنگ میان ایرانیان و رومیان و هرج و مرجهای سیاسی و اقتصادی موجود در ایران و شرایط و موقعیتی که زمینه را برای موفقیت فتوحات اسلامی فراهم کرده بود غافل مانده است و همچنان با حرکت در چهارچوب دوران طلایی بر تک‌عاملی کردن فتوحات و منحصر کردن ریشه‌های آن به ارزشهای دینی و معنوی و اخلاقی تأکید می‌کند. وی مثل بسیاری از رفورمیستهای مسلمان دیگر در رویکردش به عصر طلایی می‌تواند مورد انتقاد قرار بگیرد. زیرا بر خلاف نگاه هگیوگرافیک چنین اصلاحگرانی که جامعه‌ی اسلامی آغازین را مدینه فاضله‌ای سراسر‌ هارمونی و نظم و ثبات و عدالت و تقوا می‌بینند، نافرمانیهای جنگ احد، تنشها با یهودیان مدینه، مسئله‌ی‌ منافقان، اختلافات در امر جانشینی پیامبر، بعدها قضیه‌ی خوارج، قضیه‌ی جنگهای رده، و بسیاری بی‌نظمیها و اغتشاشات دیگر، همه و همه واقعیتهای تاریخی زمان پیامبر و خلفای راشدین هستند. از آسیبهای چنین ایده‌آلگرایی این است که مسلمانان دچار این توهم می‌شوند که برای پیشرفت و برنده شدن و به قول ندوی به دست آوردن رهبری جهان، ایمان و خلوص و آخرت‌گرایی و ارزش‌های اخلاقی و دینی‌ای که در متن اسلام منعکس شده‌اند کافی است و واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی، بازیهای موازنه قدرت، تاکتیکهای دسترسی هر چه بیشتر به منابع، توجه به سرمایه‌های علمی و قدرت دانش و بسیاری واقعیتهای دیگر را که فاتحان مسلمان گذشته، در کنار اخلاق دینمدارانه‌شان مد نظر داشته‌اند، مورد اغماض قرار می‌دهند و صرفاً بر پرورش انسان دینی و شریعتمدار متمرکز می‌شوند. به علاوه این دیدگاه موجب تشدید دیسکورس دوگانه اسلام و کفر شده هر کس یا گروهی را که از دایره‌ی چنین تعلیماتی خارج باشد - حتی اگر واجد سرمایه‌های گرانقدری باشد که بتوانند موتور محرک جامعه بشوند- به رسمیت نمی‌شناسد و این موجب رکود و جمود در جامعه‌ی اسلامی می‌شود.

4- اشکالات متدیک در تحلیل دوران مدرن: کتاب در ارزیابی خود از دوران مدرن که در آن به مسئله‌ی‌ بمب اتم، ریشه‌کن شدن اخلاق، جنگ، ملی‌گرایی، نژادپرستی و... به‌عنوان پیامدهای مدرنیته می‌پردازد، به‌شدت تحت تأثیر کانتکست بعد دو جنگ جهانی و منابعی است که در این جو شکل گرفته و مدرنیته را در چنین پس‌زمینه‌ای نقد کرده‌اند(281)؛ مثلاً از میان منابع آن می‌توان به کتاب بیست جلدی The Historians’ History of the World که در سالهای آغازین قرن بیستم تدوین شده و دو جلد آن که در سال 1926 چاپ شده به حوادث جنگ جهانی اول می‌پردازند یا کتاب Man The Unknown که در میانه‌ی دو جنگ جهانی یعنی سال 1935 نوشته شده اشاره کرد. همچنین Philosophy of Our Times که ندوی بسیار به آن ارجاع داده بعد از جنگ جهانی اول و در آغاز جنگ دوم یعنی 1940 تدوین شده و کتاب The Making of Humanity در 1919 منتشر شده است. به همین ترتیب قضاوت مؤلّف در مورد وضعیت اجتماعی فقرا در دوران مدرن آنجا که اظهار می‌کند: «{شیوه زندگی مدرن} به صراحت حق حیات را از فقیر می‌گیرد و چون سگان، ستوران و چهارپایان با وی برخورد می‌کند»( 304) یا در باب انگیزه‌های انسان مدرن که از دید او اینگونه توصیف می‌شود: «پول است که مخترع را به اختراع وا می‌دارد و سازنده را به سازندگی، پول است که شخص سیاسی را به ایراد سخنرانی وا می‌دارد و نماینده را به کاندیدا شدن، عالم را به نوشتن وا می‌دارد و فرماندهان نظامی را به شورش(305) یا درتعریف آرمانهای پست برای طبقات مختلف در جامعه‌ی مدرن که ادعا می‌کند: «فیلسوفان و سیاستمداران، نابغه‌ها و اشراف، سرمایه‌داران و مستمندان، همه و همه در پی هدفی هستند که از لباس و غذا فرا نمی‌گذرد»( 306)، نشان می‌دهد که وی تحت تأثیرهم ژانر بخصوصی از ادبیات اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و هم تجربه مستعمره بودن سرزمینش، دستاوردهای مدرنیته از جمله رهایی‌بخشی طبقات حاشیه از جمله رعیت، بردگان، اقلیتهای دینی و قومی و زنان، تولید و ایجاد انگیزه‌ها و آرمانهای انسان محور و انتروپوسنتریک برای ساختن جامعه‌ای مبتنی بر آزادی، برابری، پلورالیزم و دموکراسی را نادیده می‌گیرد و از انسان محصول مدرنیته، تصویرموجودی با انگیزه‌ها و آرمانهای سطح پایین و پست ارایه می‌دهد. وی همچنین به‌علت نا آگاهی از جریان رابطه‌ی دانش و قدرت و کارکرد دانش و علوم انسانی در تحولات ساختاری دستگاه‌های سیاسی و نهادهای اجتماعی و فرهنگی در دنیای مدرن، به انکار نقش محققان و نویسندگان مقالات و کتب درانعکاس واقعیت‌های اجتماعی روی می‌آورد و آنان را متهم به خیال‌پردازی در گوشه‌ی کتابخانه‌ها می‌کند. (٣٠٦). 

5- زوم کردن برروی آسیب‌شناسی ادیان و تمرکز احتمالاً عامدانه بر جنبه‌های منفی آنها، آنهم در موارد متعدد با ارایه‌ی مطالب بدون سند و ارجاع، و نهایتاً نتیجه‌گیری و قضاوت اخلاقی در مورد کل یک اجتماع و فرهنگ در بازه‌ی زمانی بسیار گسترده بر مبنای این جوانب منفی، برای مثال ندوی: آ. در باب آیین‌های ایران باستان ازجمله زردشت و مزدک نه تنها بر آسیبهایشان تمرکز می‌شود، بلکه کارکرد اخلاقی آنها را انکار می‌کند: «بدینسان جامعه‌ی ایرانی در زندگی خویش از وجود دینی عمیق و ژرف که تربیت نفس و تهذیب اخلاق را عهده‌دار باشد و باعث از بین بردن شهوات و عامل ایحاد تقوا و کارهای خیر باشد، و ...محروم ماند. نهایتاً ایرانیان به درجه‌ای از انحطاط اخلاقی رسیدند، که...»( 90). ب. در تحلیل آیین‌های چین مشتمل بر بودایی و لائوتسه و کنفسیوس، مدام تلاش می‌کند شواهدی در باب آسیبها نشان دهد که ثابت کند این ادیان شایستگی زمامداری سیاسی نداشتند: «بنا بر این چینی‌ها برای جهان حامل رسالتی و دینی که مشکلات آن را حل نماید نبودند» (٩٢). چنین رویکردی فاقد هر گونه تعمق در باب مسئله‌‌ی بسیار پیچیده‌ی رابطه‌ی دین و سیاست و اخلاق در ادیان باستان با توجه به زمینه‌های اجتماعی و سیستم‌های فکری و عملی و ساختارهای الاهیاتی متفاوت هر کدام از این دینهاست .ج. در باب آیین هندو ادعاها و قضاوتهای بدون مرجع مطرح می‌کند: «بسیاری از این عبادتگاهها تبدیل به فاحشه‌خانه‌هایی شده بود که افراد فاسق و فاجر در آنها، مطلوب و خواسته‌ی خود را دنبال می‌کردند»( 95). د. در توضیح جامعه‌ی عرب جاهلی و متعاقباً اوضاع جهان در آن دوره معتقد است: «... در روی زمین، امتی با طبیعت سالم، جامعه‌ای بر اساس اخلاق و فضیلت، حکومتی بر مبنای عدالت و رحمت، قیادتی بر پایه علم و حکمت، و دینی صحیح و منقول از انبیا علیهم السلام وجود نداشت»( 109). مباحث، گویی به قصد، طوری چیده شده که بتواند پیشفرض کتاب را تأیید کند؛ به عبارت دیگر نتیجه کتاب از همان آغاز برای مؤلّف مشخص و مبرهن بوده است. کتاب در ترتیب و چینش مباحث، یک مسیر کج و معوج را طی می‌کند؛ یعنی اول آسیبهای جوامع قبل از اسلام را خاطرنشان می‌کند بعد به زیبایی‌شناسی اسلام و تعریف و تمجید از مبانی اخلاقی و مبتنی بر مساوات و عدالت آن و گزارشهای هگیوگرافیک، و نه مبتنی بر تحلیل تاریخی، از یاران و صحابه و خلفای راشدین می‌پردازد و نهایتاً به این نتیجه می‌رسد که ظهور اسلام تمام جهان را از فساد و فقر و طبقات اجتماعی و بی عدالتی و.. نجات داد. متن همچنین بر آسیب‌شناسی سیستم طبقاتی نظامهای اجتماعی گذشته و ساختارهای ارباب و رعیتی و وضعیت کشاورزان و صاحبان زمین می‌پردازد که اگر چه، با وجود مشکلات مربوط به سند و ارجاع، خود امری منطقی است اما نتیجه‌گیری‌ای که از بیان این آسیب‌ها می‌شود یک نتیجه‌گیری غلط است. نویسنده درارایه این آسیبها مطالب را طوری کنار هم می‌چیند گویی که با ظهور اسلام تمام این سیستمها فرو ریخت و کل جهان متحول شد و عدالت و مساوات و پلورالیزم و دموکراسی و مشارکت عام در منابع ثروت و قدرت رایج شد و با چنین مغالطه‌ای می‌خواهد خواننده را متقاعد کند که ظهور اسلام، جهان را از تمام این نابسامانیها رها کرد. این در حالی است که خود مسلمانان اگر نگوییم از همان آغاز، دستکم تنها چند دهه بعد از فوت پیامبر، دچار همین آسیبها بودند و خودشان در چهارچوب همان ساز و کارها و ساختارهای حاکم بر دنیای سنت و قدیم باید تحلیل بشوند و مورد مطالعه قرار بگیرند. اینکه در ایران و روم و چین قبل از اسلام کشاورزان یا زنان در وضعیت بدی به سر می‌بردند دلیلی بر این نیست که بعد از اسلام، وضعیت این دو قشر متحول شد. حتی اگر قبول کنیم آنهم با مناقشه که تا حدودی بعضی مسایل مثل ارث زنان در مقیاس محدود تغییر کرد، ادعای انقلاب و دگرگونی تمام‌عیار برای کل عالم ادعای گزافی است( 117).

6- اظهارات نژادمحور و بر مبنای قومیت: مثلاً بیان ویژگیهای اخلاقی خاص قوم یهود به عنوان عامل محرومیت آنان از زمامداری (83)، اظهار اینکه مغولان، ترکان، ژاپنی‌ها نه ثروتی علمی داشتند و نه دارای نظام پیشرفته سیاسی بودند و مرحله ابتدایی و طفولیت عقلی را می‌گذراندند، تأکید بیش از اندازه برعرب به عنوان قلب تپنده اسلام و بهترین نژاد و ملت که در بین ملتهای دنیا -در عصر جاهلی - تنها ملتی بودند که دارای اخلاق و استعدادهای منحصر به فردی بودند و در قدرت بیان، آزادیخواهی، شجاعت، قدرت حافظه، مساوات‌طلبی، قدرت اراده، وفا به عهد و امانتداری و... نظیری نداشتند. ندوی اگر چه هندی است ولی از آنجا که ریشه‌های اجدادی خود را به اعراب بر می‌گرداند، علاقه به برتری نژاد عرب را در جای جای کتاب منعکس می‌کند (٩٩، ٣٣٦)، ازجمله: «ام‌القری و شبه جزیره‌ی عربستان ... بهترین مرکز برای رسالتش {پیامبر} بود و امت عرب ... بهترین محل برای دعوت و مهمترین عنصر دعوتگری برای رسالتش بود»(١٣١). به علاوه وی به استدلالهای نژادمحور روی می‌آود، مثلاً استدلال می‌کند که در قرن ششم دنیا در گمراهی و فساد بود و عربها آن را نجات دادند، امروزه نیز دنیا در باتلاق گمراهی است و عربها باید به میدان بیایند (346) و یا اینکه راه رسیدن به رهبری برای عرب‌ها ساده و آسان است، چون همان راهی است که در دوره‌ی نخست آن را تجربه نمودند و... (358) یا عربها شایسته‌ی تعظیم و اکرام از سوی ملل دیگر هستند: «بدین ترتیب ... ملت‌های اسلامی در گوشه و کنار جهان به رهبری شان{اعراب} اعتراف خواهند کرد و در محبت و تعظیم و تقلیدشان، خود را به کشتن خواهند داد»(358). ندوی در جاهای دیگر هم به رابطه‌ی نژاد و برتری سیاسی اشاره می‌کند: ازجمله در قضیه‌ی ترکان مسلمان و لیاقت و شایستگی‌شان برای زعامت جهان. (200) از دیگر مشکلات مربوط به نژاد و قوم‌محوری در کتاب این است که مؤلّف به نتیجه‌گیری اخلاقی عام برای یک قوم یا معتقدان به یک آیین بر مبنای حادثه‌ی تاریخی مشخصی در زمان مشخص می‌پردازد؛ مثلاً نتیجه می‌گیرد که چون بین یهود و مسیح که اخلاق پست و خواردارند، در تنشهای اوایل قرن 7 کشتار رخ داد، این دو قوم شایستگی زمامداری بشر را ندارند(85 ).

7- اشاره به مسایل بسیار جدی و بحث برانگیز سایر ادیان که دهه‌‌ها تحقیق را پشت سر گذاشته‌اند به صورت کوتاه و سربسته و ارایه‌ی ادعا و فرضیه‌ ساده‌انگارانه در باب این مباحث؛ از مثالهای مربوط به این مشکل اشاره کتاب به بحث پولس در تاریخ مسیحیت است (76). به‌عنوان مثال نویسنده در تحلیل ادعای خود مبنی بر تحریف مسیحیت توسط پولس به مباحث جدی در این زمینه نمی‌پردازد و توجهی به این مسایل ندارد که رساله‌های پولس از منابع حیاتی الهیات در هردو کلیسای شرقی و غربی بوده و از میان بیست و هفت کتاب عهد جدید سیزده کتاب به وی نسبت داده شده‌اند. وی همچنین نقش پولس را در شکل‌گیری اولیه‌ی مسیحیت، ملاقاتهای او با یاران و اطرافیان معتقد به مسیح، گفت‌وگوها و تبادل نظرها و شورهایی که با آنان داشته و تفسیرها ورفورمهایی را که در زمان او و با نقش پر رنگ او از سخنان و شخصیت مسیح صورت گرفته بالکل نادیده می‌گیرد و از اتفاقاتی مانند ارجاع مسیحیان اولیه به نامه‌های پولس در آثار خود، یا در باب این مسئله‌‌ی اساسی که چرا تفسیر پولس به دیسکورس غالب تبدیل شد و اصلاً بدون پولس آیا مسیحیتی وجود می‌داشت یا تحت فشار یهودیان در نطفه خفه می‌شد و بسیاری موضوعات دیگر بی‌خبر است و با ساده‌انگاری تمام فرضیه‌ی تحریف مسیحیت توسط پولس را با ارجاع بدون ذکر صفحه به ترجمه‌ای از کتاب فردی به نام کواشف، مسلم می‌پندارد( 76). به همین منوال کتاب به تحقیر و تقبیح مباحثات کلامی و فلسفی در مسیحیت می‌پردازد و ریشه‌ی جنگهای خونین بین مذهبی در مسیحیت را تک‌عاملی کرده، به مجادلات کلامی و فلسفی نسبت می‌دهد(76-77).

8- قضاوت در باب اخلاق پادشاهان باستان بدون در نظر گرفتن زمینه‌ی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی زمان در شکل‌گیری یک عرف یا رفتار مشخص در دربار و گسترش دامنه‌ی داوری به عموم مردم تحت پادشاهی. کتاب، به عنوان مثال، ازدواج پادشاهان ایران با محارم را که یک امر بر آمده از آیین و فرهنگ خاصی در شرایط خاص بوده، مبنای گزاره‌های کلی در باب اخلاق ایرانیان قرون ششم و هفتم به طور عام قرار داده و ایرانیان را به رذیلت اخلاقی و شهوت‌پرستی منسوب کرده است(85-86) یا بدون مرجع در باب اخلاق پادشاهان در هند می‌نویسد که: «این خاندان‌ها در انجام منکرات و فواحش با هم رقابت داشتند» (95).

9- مقایسه‌ی فرهنگ، اقتصاد، سیاست، و ساختارهای اجتماعی قرون نامتجانس با آموزه‌های دینی اسلام: کتاب بعد از پرداختن به آسیب‌شناسی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جوامع مختلف و متنوع سده‌های متعدد، وارد متن دین اسلام و آموزه‌های دینی اسلامی می‌شود وبه جای اینکه دین را با دین و اقتصاد را با اقتصاد و ساختار جامعه را با ساختار جامعه مقایسه کند، اقتصاد و سیاست و ساختارهای دو قرن ملل غیر مسلمان را با آیات قرآن و آموزه‌های اخلاقی و معنوی مذکوردر متون دینی اسلامی می‌سنجد. مثل اینکه فردی هندو به آسیب‌شناسی ابعاد مختلف جوامع اسلامی و وضعیت اقتصادی و سیاسی آنها در قرون مثلاً پانزده و شانزده بپردازد و سپس به متن کتاب مقدس وداها یا اوپانیشادها مراجعه کند وآ موزه‌های دینی و اخلاقی انها را یادآور شود و این برداشت را به خواننده منتقل کند که معضلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مسلمانان به خاطر بی‌توجهی به چنین آموزه‌های نابی در متون مقدس وداهاست.

10- فرو کاهش ادیان به یکی از نُرم‌های متعلق به آنان: مثلاً فروکاستن آیین عرفانی مانویت به مسئله‌‌ی تجرّد و یا آیین مبتنی بر عدالت و مساوات مزدک به عمل شراکت در زن (86).

11- در بررسی تعامل اسلام با ملل دیگر صرفاً روی تأثیر اسلام بر فکر و فرهنگ غیر مسلمانان تأکید کردن ( به عنوان مثال رجوع کنید به صفحات 178-179 که در آن مجادلات درون‌دینی بر سر تمثال و اعتراف را تأثیر پذیرفته از اسلام می‌داند) و از مسئله‌ی‌ کنش و واکنش و تعامل دو طرفه، ذکری به میان نمی‌آورد. در نقد این مسئله‌ می‌توان یادآور شد که مسلمانان در دوره‌های مختلف با فرهنگ و ادیان ملل دیگر رو در رو شدند و حاصل این مواجهه، تعامل بین فرهنگ اسلامی با فرهنگهای دیگر بود. یعنی اینطور نبوده که فقط مسلمانان بر ملل دیگر تأثیر گذاشته باشند. کل پروسه‌ی ترجمه‌ی آثار یونانی یا ترجمه‌ی آثار هندی طی قرون متمادی به زبانهای اسلامی بیانگر تأثیرپذیری اسلام و مسلمانان از سایر ملل است. کتاب «امرتا کوندا» یا  بحر الحیات، در زمینه اعمال و شعایر و تمرینهای آیین یوگا، که به تمام زبانهای اسلامی ترجمه شد و با بیش از چهل تصحیح مختلف قرنها در جامعه مسلمانان دست به دست می‌شد، نمونه‌ای از خروار است ( Ernst، “The Islamization of Yoga in the ‘Amrtakunda’ Translations،” Journal of the Royal Asiatic Society 13، 2003: 199–226.) .

 12- بها ندادن به تاریخ دانش فلسفی و خردگرایی در اسلام و فقدان تصور تاریخی از دانش تجربی. کتاب، جنبش ترجمه‌ی ‌اندیشه و آثار یونانی و رشد و شکوفایی مباحث عقلی و فلسفی در میان مسلمانان را که طبق استانداردهای آکادمیک امروزه از نقطه قوتهای رشد و توسعه‌ی فکری جامعه‌ی اسلامی محسوب می‌شود، دست کم گرفته و حتی تحقیر می‌کند: فلسفه‌ی یونانی از نظر مؤلّف «سراسر حدس و گمان و افسونهای لفظی و بدون حقیقت بود»(190). این دیدگاه انعکاس یک جریان بلندمدت تعطیل و ضدّیت با فکر و اندیشه و عقل‌گرایی در جوامع مسلمان است که امروزه نیز آثار آن در ضدیت علما و زمامداران دین محور با علوم انسانی مشاهده می‌شود. ندوی همچنین انتظار دارد مسلمانان از همان آغاز به جای فلسفه به دانش تجربی می‌چسپیدند و غافل است از اینکه دانش تجربی به این معنا که مد نظر انسان معاصر است، کلاً یک دانش مؤخّرتری در تاریخ بشر از لحاظ زمانی است و مبنای شکل‌گیری آنهم علاوه بر انقلاب صنعتی به تحولات فلسفی، انقلاب فکری و روشنگری، رواج پوزیتیویسم و حتی تا حدودی در کانتکست تنش با دین بوده است، تنشی که هنوز هم باقی است. 

13- تناقضات تئوریک: در این باب به دو مثال می‌توان اشاره کرد: 

آ. ندوی از طرفی فرهنگ مدرن را ادامه‌ی فرهنگ یونان می‌داند (218) و از طرف دیگر علت پیشرفت و مدرنیزه شدن غرب را کنار گذاشتن فلسفه‌ی یونانی می‌داند و یکی از علل اصلی رکود مسلمانان را در مقایسه با غرب، ادامه‌ی فلسفه‌ی یونان و پافشاری بر آن و عدم توانایی برون‌رفت از این فلسفه به شمار می‌آورد(204). 
ب. وی دچار تناقض گویی در باب ماهیت تمدن یونان می‌شود یعنی از طرفی تمدن یونان را دارای تهذیب و نزاکت و آداب می‌داند و از طرف دیگر تمدنی به دنبال شهوات و شادکامی‌ها و چپاول: «ولی رومیان از لحاظ علم، فلسفه، آداب، شعر، تهذیب و نزاکت و تمدنی که مخصوص یونان بود و در آن بر تمام سرزمینهای معاصر خویش برتری و تقدم داشتند، به آن‌ها{یونانیان} نرسیدند»(219) و در مقابل «اهتمام زیاد شعرا و نویسندگان، به آزادی فردی ... تأثیر بسیار بدی در اخلاق یونانیان و جامعه‌ی آنان گذاشت. در پی آن هرج و مرج در اخلاق گسترش یافت ... شعار مرد جمهوری ... رفتن به دنبال شهوات و غنیمت شمردن شادکامی‌ها و چپاول دنیا ... بود»(216). 

14- سخن گفتن از تاریخ مسلمانان به مثابه‌ی تاریح اسلام و بالعکس و خلط مباحث به دلیل در نظر نگرفتن این شاخص. در نقد چنین خلطی باید گفت تاریخ ترکان عثمانی، بنی‌امیه، بنی‌عباس، صفویان و جنگهای صلیبی و... تاریخی است که مسلمانان آفریده‌اند و نه لزوماً اسلامی که مدّ نطر ندوی است، یعنی اسلام ایده‌آلی که از دید او در سالهای آغازین برپا بود و درآن برده و ارباب یکسان بودند، مساوات و برابری در بین همه‌ی نژادها، فکرها و اقوام برقرار بود، افراد هیچگونه منافع فردی را در نظر نمی‌گرفتند و فقط برای خدا زندگی می‌کردند و ... از عواقب چنین خلطی در کتاب، دچار شدن به تناقض‌گویی است چنانچه نویسنده از طرفی هر جا هر قومی از هر نژادی، عرب (صحابه و یاران پیامبر) یا ترک (عثمانیها) برای اسلام فتوحات و رهبری سیاسی و قدرت نظامی فراهم کرده باشند آنها را می‌ستاید و شایسته‌ی رهبری جهان می‌داند - یعنی در اصل گویی معیار او برای شایستگی رهبری جهان، میزان فتوحات و قدرت سیاسی و نظامی است - و از طرف دیگر مرتب به استانداردهای معنوی و اخلاقی زمامداری که تنها تا پایان راشدین حاکم بود تمرکز می‌کند. مؤلّف احتمالاً به خاطر ناتوانی از تحلیل تاریخی آنچه که در سرزمین‌های زیر سلطه‌ی ترکهای عثمانی اتفاق افتاد مثلاً اینکه این فتوحات عملاً و از روی شواهد و اسناد چه هزینه‌هایی برای ملتها، سرزمینها و فرهنگهای فتح‌شده داشت؟ چه آثار مثبت یا منفی‌ای در آن مناظق به جا گذاشت؟ و چه تحولات اقتصادی و فرهنگی‌ای را موجب شد که باعث ترقی و بالا رفتن سطح زندگی مادی و معنوی آن ملل یا رکود و پسرفت آنها شد؟ و... به دام چنین خلطی افتاده است.

15- نادیده گرفتن واقعیتهای تاریخی در دو حوزه‌ی ملی‌گرایی و دین: 

آ. کتاب در بحث تحلیل چرایی ملی‌گرایی در سرزمین‌های اسلامی، به مشکلات و بحران‌های واقعی و تاریخی سایر اقوام و گروههای مختلف که سهم کم و ناچیزی از قدرت داشتند و غالباً تحت ستم حاکمیت مرکزی بودند وقعی نمی‌نهد و در تحولات ورود جوامع اسلامی به مرحله‌ی دولت - ملت به جای پرداختن به علل داخلی و واقعی و ملموس وضعیت ایجاد شده، آن را به صرفاً به اقتباس از فرهنگ غرب نسبت می‌دهد و گاه دست به گریبان تئوری توطئه می‌شود (٢٥٦، ٢٥٩). متن همچنین به مقایسه‌های غیر منطقی و جانبدارانه، بین ملی‌گرایی و دین، به منظور برتری دادن دین بر ملیت، پرداخته و دشمن‌تراشی را از عواقب ملی‌گرایی محسوب می‌کند(263-265) و چنان تصویرپردازی می‌کند که گویی در دین خبری از چنین آسیبی نیست، غافل از این‌که دشمن‌تراشی دینی با «دیگری» به اتّهام کفر و بدعت و... سابقه‌ی بیشتری ازسایر انواع دشمن‌تراشی‌ها دارد. 

نقدی که می‌توان به این دست مباحث وارد کرد این است که اگر چه ملی‌گرایی را می‌توان به خاطر معیار«ملیت واحد» که برای گرد آوردن گروهها و طبقات مختلف جامعه، از ارایه کرده، نقد کرد ولی دین هم تقریباً ساز و کار مشابهی در این پروسه دارد و معیار «عقیدۀ واحد» را برای گرد آوردن طبقات و نژادهای متنوع تعیین کرده است. اگر در ملی‌گرایی، مردم متعلق به ملیت‌های دیگر راه داده نمی‌شوند، در دین هم مردم متعلق به اعتقادات مخالف و متفاوت، چه به طور علنی و مشخص و چه به صورت ضمنی و طی پروسه‌ی اجتماعی کردن افراد در جامعه اسلامی، راه داده نمی‌شوند. هر گاه دینی بتواند مردم ادیان و ایدئولوژیهای مختلف از جمله ایدئولوژیهای مربوط به اصطلاح کفار، اهل بدعت و حتی خدناباوران را دور هم جمع کند، می‌تواند بر ملی‌گرایی ترجیح و در چنین مقایسه‌ای دست برتر را داشته باشد.

در پایان باید اذعان داشت که اقبال گسترده‌ی مدارس علوم دینی و جوانان مسلمان از متن ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین نشان‌دهنده‌ی، در کنار عوامل دیگر، ضعف دانش تاریخ در این مدارس است. هر چند کتاب ممکن است کارکرد تعلیمی و رهایی‌بخشی داشته باشد و درمخاطبان مسلمان و طلاب، انگیزه‌ای برای کنجکاوی و تفحص در زمینه‌ی تاریخ ایجاد کند؛ اما به دلیل عدم رواج رویکرد واقع‌گرایانه و روشمند به تاریخ ادیان و ملل دیگر در مدارس و حوزه‌های علوم دینی، مطالعه‌ی این کتاب برای طلبه‌ها و جوانان، بدون تحلیل انتقادی و صرفاً به عنوان متن تعلیمی بسیار آسیب‌رسان است؛ زیرا در غیاب دانش تاریخ و آگاهی به متدولوژی تحلیل تاریخی متون، رویکرد نادرست و روش‌شناختی معیوب کتاب الگوبرداری می‌شود، تعصب و جزم‌اندیشی و اعتماد به نفس کاذب ترویج و هیجان و شور افراطی‌گری واقعیت‌گریز بازتولید می‌گردد. توجه فراوان به این کتاب همچنین نشانگر غلبه‌ی روایت اکسیدنتالیزم در ذهنیت جمعی مسلمانان و در سایه قرار گرفتن و رنگ باختن روایت‌های دیگراست.

منبع: ابوالحسن ندوی، کند و کاوی در اوضاع جهان و انحطاط مسلمانان، ترجمه عبدالکریم عثمانی، تهران، نشر احسان، چاپ دوم، 1388.