سلام بر تو، ای اسطوره صبر و ایمان.
سلام بر شما، شهسواران استواری و صلابت.
سلام بر شما که درس آزادگی، بزرگی و بلندهمتی را به بشریت آموختید.
گواهی می‌دهم که تاریخ کمتر نمونه‌ای چون شما به خود دیده است. شما نایابید؛ چراکه هر جا باشید، ترس گریزان و مرگ در برابر شما بی‌اثر است.
کجا می‌توان مردانی نستوه، زنانی شیردل، جوانانی قهرمان و کودکانی شجاع را در یک امت یافت؟
سوگند به خدا، شما به بشریت درسی نو آموختید و چشمان جهانیان را شستید تا دوباره، این‌بار عمیق‌تر، بنگرند. شما به انسانی که در لجنزار هوی و هوس غرق شده بود نشان دادید که آن‌کس که هوای عروج معنویت را استنشاق کرده باشد، چنان وزین خواهد شد که صلابت کوه‌ها در برابر او همچون خاری در برابر طوفان است.
به دنیا آموختید که معیارهایی فراتر از مادیات وجود دارد؛ معیارهایی که بشریت با آن‌ها امور را نمی‌سنجد. آنگاه که با تعداد اندک، سخن از پیروزی می‌زدید و در برابر تمام قوای غرب و ماشین آهنین آنان ایستادید، بدخواهان به شما نیشخند زدند و شما را دیوانه خواندند.
آنان سرنوشت شما را با تاریخ انقضای چندروزه مهر کردند، چراکه صلابتی چنین را هرگز ندیده و نشنیده بودند.
مگر نه این‌که چند کشور اروپایی در برابر آلمان در مدت کوتاهی سقوط کردند؟ مگر نه این‌که کشورهای عربی در جنگی هفت‌روزه در برابر همین دشمنان شکست خوردند؟
اما شما از جنس دیگری هستید؛ نه جنگ، نه کشتار، نه محاصره و نه تحریم نتوانست عزم شما را متزلزل کند. اگر صلابت بشریت را در یک کفه و صلابت شما را در کفه دیگر بگذارند، کفه شما سنگین‌تر خواهد بود.
بی‌خبر بودند که شما به منبع قدرت کائنات متصلید؛ به خدایی که کیهان‌های عظیم به قدرت او در گردش‌اند. آنان در برابر این قدرت، همچون قطره‌ای در برابر اقیانوس بودند. شما با ایمان به این خدا، همچون موسی که به‌سوی دستگاه فرعون رفت، بی‌باک و مطمئن به او تکیه داشتید:
"قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى"
(فرمود: نترسید! من با شما هستم، می‌شنوم و می‌بینم.)
شما بی‌محابا پیش رفتید و با دستان خالی به مصاف تانک‌های میرکاوا و جنگنده‌های F-35 رفتید. این شجاعت مرا به یاد سخن مرحوم مفتی‌زاده انداخت که یکی از یارانش نقل می‌کرد: روزی از او پرسیدیم چرا این‌قدر بی‌پروا سخن می‌گویید؟ او پاسخ داد:
"ترس نعمتی است که انسان را محافظت می‌کند، اما من از این نعمت محرومم."
گویی در قاموس شما نیز کلمه‌ای به‌نام ترس تعریف نشده است.
بسیار تلاش کردند تا ریشه‌ی شما را از این خاک بکنند، اما نشد. گویی تا اعماق زمین فرو رفته بودید، همچون درختی کهنسال که کندن آن از زمین به سادگی ممکن نیست.
چه کسی باور داشت که تمام امکانات غرب از یافتن مکان اسیران شما در مدت ۱۵ ماه عاجز بماند؟ تکنولوژی آنان را به سخره گرفتید؛ چراکه در میان این همه جمعیت، کسی نبود که به‌خاطر چندرقاز، به ملت و هدف خود خیانت کند، با آن‌که گرسنه، تشنه و آواره بودید.
در مورد شما باید کتاب‌ها نوشت؛ در مورد رهبرانی صادق و جان‌برکف، در مورد تربیتی که از کودکان، مردانی بزرگ و از نوجوانان، یلان میدان ساخت و از دختران، مادرانی امثال خنساء پرورش داد.
کودکان ما می‌آموزند چگونه بر دوستانشان برتری یابند، اما کودکان شما آموختند چگونه بر دشمنان پیروز شوند.
کودکان ما تاریخ را می‌خوانند تا از گذشته بدانند، اما کودکان شما تاریخ را خود نوشتند.
دانش‌آموزان ما ریاضیات و جغرافیا را برای نمره می‌آموزند، اما دانش‌آموزان شما برای حفر تونل و مبارزه با دشمن.
آنچه در میان شما دیدیم، سطحی از انسانیت، بزرگی، صبر و استقامت بود که بشریت در برابر آن، خود را حقیر یافت.
و از همه مهم‌تر، این باور را به بشریت القا کردید که اسلام، دین انسان‌سازی است؛ انسانی متعالی، نه شکلی و صوری. و به همین دلیل است که تا این حد از آن هراسان و نگرانند. ارزش‌های دروغین آنان، همچون سحر ساحران فرعون، با عصای سنوار شما بلعیده شد و اینک طوفان شما، همچون زلزله‌ای قوی، پایه‌های سست بسیاری از بنیادها را فرو ریخته و همچنان می‌تازد.