*بعضی از ادبیاتی که در محافل مختلف مطرح میشود دگرستیزانه است/
نشست جریانشناسی اهل سنّت ایران با سخنرانی دکتر لقمان ستوده عضو دفتر مرکزی جماعت دعوت و اصلاح برگزار در تهران برگزار و بر ضرورت گفتوگو تأکید شد.
بنا به گزارش اصلاحوب در این نشست که به همّت «اتّحادیّهی بینالمللی امّت واحده» روز پنجشنبه ٢٤ آبانماه در تهران برگزار شد، دکتر لقمان ستوده در ابتدای صحبت خود به لزوم توجّه به گفتوگو در کشور اشاره کرد و گفت: در ابتدا میخواهم به یک نیاز جدّی در کشور اشاره کنم که آن نیاز گفتوگو است، امّا متأسّفانه در بسترهای هویتزده، یکسری کلیشههای هویّتی شکل میگیرد که ممکن است نسبتشان با حقیقت هویّتی طرف مقابل یا آن دیگری که راجع به آن قضاوت میشود یا کلیشهها که شکل میگیرند، نسبت بسیار دوری باشد یا بسیار اندک نصیبی از حقیقت داشته باشد، ولی متأسّفانه همین نگاهها و رویکردها، بعضاً مبنای قضاوتها و تصمیمگیریها میشود. تنها راه رسیدن به برداشتها، رسیدن به حقیقت باز کردن باب گفتوگو و ایجاد تریبون مناسب برای گفتوگوست؛ هرچند در مقیاس کوچکی باشد ولی این گفتوگو نیاز است تا شروع شود.
وی افزود: بعضاً تصویرهای کاملاً متفاوت از حقیقت هویّتی طرف مقابلمان شکل میگیرد و مستندی هم برای تبلیغ آن نداریم ولی به شدّت برای آنچه هیچ سندی برای آن نداریم، تلاش میکنیم و تریبونهای متعدّدی برای آن کار میکنند، امّا ما به برکت بی تریبونی شاید کمتر مرتکب این بیانصافی شده باشیم ولی به دلیل همین بی تریبونی بسیار قربانی این کملطفیها بودیم. تریبونهایی که خصلت تهاجمیتر دارند. متأسّفانه تریبونهایی هم هستند که بُرد اجتماعی بیشتری دارند هرچند ممکن است بُرد رسمی خاصی نداشته باشند؛ مثلاً تریبون صدا و سیما نباشند که نام آن رسانهی ملّی است هرچند در آنجا هم کملطفی کم، اتّفاق نیفتاده است.
عضو دفتر مرکزی جماعت دعوت و اصلاح، به کار بردن بعضی از ادبیات در مناسک مذهبی را دگرستیزانه دانست و گفت: یک زمانی عاشورا، تاسوعا و دههی محرّم به عنوان مناسک شیعه در جهان اسلام پذیرفته شده بود، امّا اکنون دهههای دیگری به شکل متوالی به آن اضافه میشوند. متأسّفانه ادبیاتی که از ایجاد این بسترهای مناسکی تولید میشود ادبیات دگرپذیرانه و قرین به وحدت نیست بلکه ادبیات دگرستیزانه است و تلاشی که در این بسترها صورت میگیرد غالباً برای تعمیق غیریت سازی است و من فکر نمیکنم حتّی کمکی به هویّت مسلّط هم کند بلکه چالشهایی ایجاد خواهد کرد که در آینده مدیریت کردن آن چالشها بسیار هزینه سازتر خواهد بود از فرصتهای اندکی که ممکن است از قِبل ایجاد جوش و خروشی فراهم شود. من از ناحیهی خودم و دوستانم در دفتر دعوت و اصلاح برای تداوم این گفتوگوها به نفع آینده و ثبات کشور و ارتقاء ظرفیتهای کلانی که کشور ما از آن برخوردار است – و بسیار از آن غفلت می شود – اعلام آمادگی میکنیم.
ستوده در خصوص جریانشناسی اهل سنّت ایران گفت: انگیزهی هویّتی برای فعالیتهای مدنی بعد از یکی دو سال از پیروزی انقلاب اسلامی برای جامعهی اهل سنّت ایران نسبت به گذشته بیشتر تشدید شد. به هر حال وقتی یک ساختار سیاسی با داشتن همهی ارکان قدرت یک لیبل هویّتی را برای خودش انتخاب میکند و البته آن لیبل هویتی معطوف به هویتی اکثریت عددی کشور هست، اقلّیّتهایی که ذیل آنها قرار نمیگیرند یا احساس غیریت با آنان لیبل میکنند یا در برنامههای رسمی کشور احساس جایگاه مزاحم دارند، انگیزه برای رفع مشکل و حضور هویّتی در بین این اقلّیّتها بیشتر میشود.
ستوده ادامه داد: روند پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب ضدّ استعماری و استکباری در همهی مناطق کشور ما و با یک همدلی خاصّی رقم خورد. در مناطق اهل سنّت شخصیتهای بزرگواری مثل مرحوم علاّمه احمد مفتی زاده، مرحوم مولوی عبدالعزیز و دیگران هم با یک مدل خاصّی با بقیّهی کشور پیش میرفتند و این بزرگواران در کنار چهرههای جوانتری از قبیل شهید سبحانی و بزرگواران دیگر، مبلّغ اندیشهی تبلیغ و ایجاد دگرگونی بنیادین در کشور بودند، به نوعی تریبون انقلاب اسلامی بودند. بعد از تثبیت انقلاب و بعد از شروع بحثهای مربوط به تدوین قانون اساسی، مجادلههای هویّتی شروع شد. در سطوحی رهبران احزاب دیگر که شریک انقلاب بودند به مرور به تعبیر آقای روحانی از قطار انقلاب پیاده شدند یا با تعبیر هویّتی هم شرکای غیرشیعه انقلاب که در مقدّمه و در اوّلین گامها مرحوم مفتی زاده یکی از کسانی بود که از امکان همراهی با حرکت و روندی که شروع شده بود، محروم گردید.
عضو دفتر مرکزی جماعت دعوت و اصلاح در رابطه با نحوهی شکلگیری جماعت دعوت و اصلاح اظهار کرد: جریانات بنا به سلیقهها و زمینههای تبلیغی و فرهنگی که دارند و یا امکان دسترسیهایی که ممکن است داشته باشند، شکل میگیرد و این نگاهها، به مرور زمان شرکایی را برای خود پیدا میکند و در یک بستری ممکن است تبدیل به چیزی شبیه به تشکیلات یا سازمان شود. مجموعهای از جوانان آن روزگارِ فارغالتحصیل مدارس دینی، ماموستایان مناطق کردنشین و مولویهایی که احیاناً در مناطق دیگری بودند تحت تأثیر مدرسههای فکری جهان اسلام بهویژه مدرسهی فکری اخوانالمسلمین، یک تعلّق خاطری به این حوزهی فکری اخوان پیدا میکنند؛ البتّه بیشتر در مناطق کردنشین و در بین مناطق گردشی اورامانات این اتّفاق افتاد که زادگاه شهید سبحانی و دیگر بنیانگذاران و مؤسّسان این جماعت دعوت و اصلاح است. این مجموعه بعدها به عنوان جماعت دعوت و اصلاح با یکدیگر تعاملاتی پیدا میکنند و در نهایت تبدیل به یک تشکل فراگیر میشوند که امروز در بیش از ۱۵ استان کشور فعّالیّت دارد.
ستوده در رابطه با مرحوم مفتی زاده، بنیانگذار مکتب قرآن بیان کرد: مرحوم مفتی زاده از دوران رژیم گذشته فعّالیّتهای فرهنگی و هویّتی داشتند. ابتدا رویکرد قومی برجستهتر بود، امّا بعدها دگرگونیهایی در وضعیت روحی و فکری ایشان ایجاد میشود و به عنوان یک ماموستا و درسخواندهی مدارس دینی، ویژگی مذهبیِ هویّتی و اولویّتهای معنوی ایشان برجستگی بیشتری پیدا میکند. مجموعهی ایشان تحت عنوان مکتب قرآن شناخته میشود که بنیانگذار مکتب قرآن هستند و اصولاً آموزههای مکتب قرآن، برنامهها و مفاهیم محوری ایشان حول محور مجموعه تولیدات فکری ایشان صورتبندی میشود.
او در ادامهی سخنرانی خود به دودستگی در میان شاگردان مرحوم مفتی زاده اشاره و اظهار کرد: متأسّفانه در گذر زمان یک اختلاف سلیقهای بین دوستان مکتب قرآن ایجاد میشود و اکنون دو شاخهی اصلی در مناطق کردنشین فعّال هستند که یک شاخه با محوریت آقای سعدی قریشی و یک شاخه با محوریت آقای حسن امینی است. تفاوت سلیقه در هر مجموعهای ممکن است وجود داشته باشد. مجموعههایی هم که انسجام خودشان را حفظ کردند و دچار دودستگی نشدند به این معنا نیست که صدر تا ذیل و در طول و عرض تفاوت سلیقه وجود نداشته باشد. ولی به هر حال برای جماعت دعوت و اصلاح تجربهی تلخی بود. هرچند ما از خارج به آن تصمیم نگاه میکنیم ولی دوست داشتیم آن انسجام و یکپارچگی در میان شاگردان مرحوم مفتیزاده باقی بماند و البتّه تلاشهای خیرخواهانهای هم صورت گرفت. این دو دسته که به آن اشاره شد، میتوان گفت جریانات نوگراتر تلقّی میشوند.
ستوده در بخش دیگری از سخنان خود به جریانات سنّتیتر اهل سنّت پرداخت و گفت: اگر بخواهیم به جریانات سنّتیتر بپردازیم یک جریان ریشهداری در بدنهی جامعهی اهل سنّت ایران و در مناطق مختلف به طور مشخّصتر در کردستان و در ترکمن صحرا هست به نام جریان صوفیه؛ که در قالب بعضی تکایا و خانقاهها و مجموعههایی که تحت عنوان مدیریت یک شخص به عنوان شیخ یا قطب آن مجموعه فعّالیّت میکنند با هم هماهنگی هایی دارند. کارشان قاعدتاً معطوف به سیاست نیست، ولی نا آشنا به سیاست هم نیستند قدرت را میشناسند و بعضاً ممکن است در یک سطوحی وارد تعاملاتی شوند و بخشی از نیازهای جامعهی هدف که جامعهی اهلسنّت ایران باشد، این سلیقه و این شیوه خوانش از دین جواب میدهد.
عضو دفتر مرکزی جماعت دعوت و اصلاح تصریح کرد: ما معتقد نیستیم که این جریانها زائد هستند. هرکدام از این جریانات نیاز بخشی از جامعهی اهل سنّت را پوشش میدهند و کارکردهای خاصّ خود را دارند و هیچ کدامشان هم نمیتوانند و نامطلوب است که بخواهند بدیل دیگری شوند. وی افزو: آقای دکتر سروش کتابی را سالها پیش منتشر کردند با این عنوان که «در کدام جهان زندگی میکنیم؟» و نتیجهگیری نهایی این بود که ما به تعداد آدمها، جهان داریم و هر کدام از این جهانها هم یک شیوه، سلیقه و مزاج ایجاد میکنند که از روز تولّد هر انسانی تا زمانی که به بلوغ فکری و انتخاب آگاهانه میرسد، مجموعه تحوّلات و تطوّراتی که در محیط خانوادگی، هویّتی و خانوادگیاش وجود داشته در اینکه با چه رویکردی از یک پدیدهی واحد خوانش داشته باشد تأثیر میگذارد. شخصی که رویکرد صوفی را انتخاب میکند در یک بستر و محیط فرهنگی و هویّتی خاصّی به این نتیجه میرسد و یا اصلاً با یک انگارههایی که معطوف به روح آن شخص است و به شخص دیگری از بیرون ربطی ندارد شکل میگیرد. به عبارت دیگر جزو ضمیر آن فرد است که خوانشاش از دنیا، دین و پدیدههای خوانش عرفانی باشد.
ستوده در رابطه با جریان صوفیه اظهار کرد: در صوفیه طریقتهای مختلفی داریم که قادری و نقشبندیه طریقتهای محوری هستند باز ذیل آنها هم خانقاهای مختلفی وجود دارند که هر کدام منصوب به شخصی در قید حیات یا در گذشتههای دور فعّالیّت میکنند. مجموعههایی که به لحاظ گفتمان سنّتیتر هستند ولی به لحاظ زمان بروز و ابزارهای بروز امروزیتر حساب میشوند؛ شاید بتوان ذیل عنوان کلّی «سلفیت» طبقهبندی شوند. البتّه سلفیت در داخل تفاوتهایی با هم دارند مثلاً سلفیت جهادی داریم یا اهل حدیث مدرسه و رویکرد خودشان را دارند. اینها هم در یک بازهای از تعامل در بعضی از نقاط کشور و مدارس سلفی با یک نوع همراهی و همکاری مشخّص و ملموس با ساختار فعّالیّت میکنند. من فکر میکنم همهی این مجموعهها حقّ دارند که سخنگوی خودشان را داشته باشند و فردی از داخل خودشان علایقشان را مطرح کند، ولی متأسّفانه در کشور ما این کار یک جرم خطرناک بوده بنابراین افراد بیشتر از اینکه دیده یا شنیده شوند در قالب بولتنها خوانده میشوند.
ستوده تصریح کرد: کوتاهیهای هویّتی میتواند زمینهی برخوردهای ویرانگر را فراهم کند و من فکر میکنم که راه حلّ این مسئله و رفع این مشکل، گفتوگو است و امیدوارم زمینهی گفتوگوهای بیشتر در سطح وسیعتری بدون حاشیه، ترس و لرز و سانسور فراهم شود. در کنار همهی چالشهایی که در جهان اسلام هست و برادرکشیهایی که در کنار گوش ما اتّفاق میافتد، دمیدن در ادبیات تفرقه برانگیز چه کمکی میتواند برای ایجاد ثبات، آرامش و امنیّت ما داشته باشد!؟
عضو دفتر مرکزی جماعت دعوت و اصلاح با تأکید بر اینکه باید با رویکرد شهروندمدارانهتری مجال گفتوگو را فراهم کنیم، خاطرنشان کرد: قطعاً و طبیعتاً وقتی جوانی مخاطب تلویزیون قرار میگیرد و صحبتهای عالمانهی آیت الله جوادی آملی را گوش میکند باید از چشمهی عرفانی که ایشان از آن مینوشد، بهرهمند شود و فردا با آن حال و هوا وارد خیابان شود، امّا اینگونه نیست بلکه برعکس میگردد؛ ببینند کدام تریبون هویتی محکمتر و با ضرباهنگ قویّترین مدّاحیاش ارائه میشود و فحشهایی که میدهد بیشتر به جانش میچسبد و فردا موتور محرّکهی او در جامعه روشن میشود. ما به عنوان یک کشوردار اگر داریم این صحنه را نگاه میکنیم نباید از آن غفلت کنیم؛ که البتّه متأسّفانه صدا و سیما هم روش درستی را در پیش نگرفته است و کم از این انگارههای هویّتی دگرستیز در آن نیست!
نظرات
مهمان
25 آبان 1397 - 09:32ضمن عرض سلام و تقدیر و تشکر فراوان از آقای ستوده درحقیقت و بدون مبالغه، جناب ستوده یکی از سرمایەهای ارزشمند اهل سنت ایران است و از خداوند متعال طول عمر توأم با سلامتی را برای ایشان مسئلت میداریم. درباب جریانشناسی اهل سنت، به نکات مهمی اشارە کردەاند و بسیار بجا و درست بە دستەبندی آنها پرداختهاند. مع الوصف، به جریان بسیار مهمی از اهل سنت جنوب شرق و شرق کشور اشارە نکردەاند و امیدوارم تعمدی در آن نباشد. آن جریان عمدە هم، جریان مسجد مکی زاهدان با محوریت شخص شخیص مولوی عبدالحمید اسماعیلزهی است. در این جریان همەی مولویهای با نفوذ خطەی سیستان و بلوچستان مولوی را بهعنوان لیدر و رهبر معنوی خویش پذیرفتەاند و مردم بلوچ نیز عمدتا ایشان را تنها رهبر اهل سنت میدانند. این جریان، جریانی سنتی است و مشی آن جماعت دعوت و تبلیغ است که بانی آن مولانا الیاس هندی است و در جنوب و شرق ایران پیروانی دارد که رهبر فعلی آنهم شخصی بەنام حاج عبدالرّئوف شهبخش است که در زاهدان زندگی میکند. به جز این جریان، مکتب قرآن نیز اکنون به سە شق تقسیم شدە است. به نیکویی به دو بخش آن اشارە شدە است؛ اما جریان سوم آن که به دنبال مجمع عمومی سال ٨٩ از آن جدا شدەاند، افراد قدیمیای مانند کاک عزیز امینی، هاشم سیدالشهدایی، حسین امامی، رضا بنینجار، امیر عبیدینیا و دیگران را دربرمیگیرد. این خط سوم مشغول تدوین و انتشار آثار مرحوم مفتیزادەاند و تاکنون سە اثر بەنامهای دین و انسان، چگونگی آموزش دین و بحثی دربارەی نفس و شیطان را منتشر نمودە است. افزون بر اینها در جنوب هم افرادی مانند شیخ عبدالکریم دارای جایگاهی ویژە است و نیز مجمع علوم دینی و نیز هیأت فتوای اهل سنت جنوب، دارای وجاهت و جایگاه خاص خویشاند. کاش به تشریح بیشتری پیرامون نوگرایی و نواندیشی و نسبتسنجی این جریانها پرداختە میشد، هرچند تکتک این جریانها میتواند مورد مطالعاتی در آیندەپژوهی جهات ذیربط باشند. درکل اهل سنت نسبت به جریان نواندیشی بسیار بدبین است و بیشتر آنان بهویژە بیشینەی افراد احزاب و جماعتهایی که نتیجەی بیداری اسلامی و اسلام سیاسیاند- مانند جماعت دعوت و اصلاح و مکتب قرآن- در نوعی بنیادگرایی سیاسی صرف، تنفس میکنند. به سهم خودم، از این گفتوگوها استقبال نموده و امیدوارم زمینەی تفاهم و هماندیشی و همکاری بیشتر و رسیدن به نوعی وفاق و همگرایی را فراهم آورد. والسلام