بیژن عبدالكریمی در گفت‌وگو با «اعتماد» از چالش‌های درونی و بیرونی كشور و نقش روشنفكران در حل مشكلات می‌گوید

اگر روشنفكران اقتضائات و پیامدهای مسائل امنیتی و ژئوپلیتیكی ایران را درك كنند، گفتمان وفاق شكل می‌گیرد

 

روز و روزگاری که استادان و تحلیلگران از ضرورت افزایش انسجام اجتماعی و مشارکت عمومی سخن می‌گفتند، احتمالا شرایط این روزهای ایران را پیش‌بینی کرده بودند که عامل بیرونی برای تاریخ و تمدن ایرانی چنگ و دندان نشان می دهد. واقع آن است که متفکران کشورمان در آن ایام در خشت‌خام واقعیت‌هایی را مشاهده می‌کردند که بسیاری از مسئولان و سیاست‌گذاران امکان دیدن آنها در آینه را نیز نداشتند. بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه با تکیه بر این ضرورت‌های جدید بیرونی و درونی است که خطاب به تصمیم‌سازان از آنها می‌خواهد که متوجه اهمیت دستیابی به امر آشتی ملی در درون باشند. مخاطب عبدالکریمی اما همواره حاکمیت نیست؛ او معتقد است هر اندازه وظیفه حاکمیت برای شکل‌دهی به وفاق و انسجام ملی و حفاظت از تمدن و فرهنگ ایرانی سنگین است، روشنفکران و کنشگران سیاسی و حتی عموم مردم نیز وظایفی را به عهده دارند که نباید از زیر بار اجرای آن شانه خالی کنند. او به برخی تحرکات خطرناک در بیرون از مرزها اشاره کرده و درخواست عاجزانه اپوزیسیون برای حمله اسراییل به ایران را نوعی استحاله سیاسی ارزیابی می‌کند.

عبدالکریمی تایید صلاحیت پزشکیان را نشان دهنده ارسال سیگنال از سوی حاکمیت می‌داند که باید از سوی عموم مردم، کنشگران سیاسی و فعالان مدنی نیز درک شود . این استاد فلسفه که یکی از متقدمین طرح نظریه وفاق در ایران است، انحراف ایده وفاق از بنیان‌های اصلی نظری و عملی‌اش را خطرناک ارزیابی می‌کند. به اعتقاد عبدالکریمی وفاق نه در معنای تقسیم قدرت میان دو طیف سیاسی بلکه به معنای جهش به مرحله‌ای مدنی‌تر و قوام‌یافته‌تر در حکمرانی و مشارکت است.

 

‌ایران در شرایط فعلی با چالش‌ها و گرفتاری‌هایی در درون و خارج از كشور روبه‌رو شده است. ایران با استفاده از داشته‌های تاریخی، تمدنی و هویتی خود چگونه می‌تواند از این بزنگاه‌ها عبور كند؟

ایران در عرصه بیرونی و بین‌المللی، نقش و جایگاهی پیدا كرده كه مناسبات ژئوپلیتیك منطقه را به هم زده است. اما مناسبات درونی این كشور متناسب با شأن و جایگاهی كه در بیرون پیدا كرده، نیست. وضعیت كنونی ایران شبیه خانواده‌ای است كه در بیرون از خانه، نمای بسیار دلنشینی دارد و پدر خانواده واجد احترام بسیاری است، اما اختلافات درونی و منطقی كه مسائل خانواده را تدبیر می‌كند به هیچ‌وجه با شمایل بیرونی‌اش سازگار نیست. ایران گفتمان مقاومت را ارایه كرده و این محور در حال تغییر مناسبات جهانی، تغییر نقشه خاورمیانه و متزلزل ساختن هژمون امریكاست، اما روش‌های درونی جامعه‌اش را به گونه‌ای ساماندهی می‌كند كه همسطح موفقیت بین‌المللی‌اش نیست. می‌پذیرم كه جایگاه قدرت سیاسی یك كشور در مناسبات بین‌المللی یكی از مهم‌ترین عوامل برای تغییر شأن تمدنی است، اما برای تغییر شخصیت و شأن تمدنی ایران نیازمند تحولاتی در درون كشور هستیم. متاسفانه هم گفتمان انقلاب، هم حاكمیت سیاسی ما و هم دانشگاه‌های ما، هم روشنفكران، پوزیسیون، اپوزیسیون ما و هم نوگرایان و سنت‌گرایان ما به تمامی مقوله فرهنگ را رها كرده‌اند. بهتر است بگویم دركی از مقوله فرهنگی ندارند. به‌رغم اینكه شعار داده می‌شود كه «انقلاب ایران یك انقلاب فرهنگی است» اما در عرصه عمل به هیچ‌وجه با مسائل، مواجهه فرهنگی نداریم.

‌چه بر سر فرهنگ جامعه ایرانی آمده است. اساسا چگونه می‌توان جامعه را از فرهنگ تهی كرد؟ این استحاله فرهنگی چگونه رخ داده است؟

این استحاله از دو طریق رخ داده است؛ روحانیت و قدرت سیاسی ایران در داخل، تبلیغات را جانشین فرهنگ و روشنفكران ایرانی هم ایدئولوژی را جانشین فرهنگ كرده‌اند. من هم روشنفكران، هم روحانیت، هم اپوزیسیون و هم قدرت سیاسی كشورم را متهم می‌كنم كه دركی از مقوله فرهنگ ندارند. لذا امروز یك نوع انحطاط فرهنگی همراه با نیهیلیسم جهانی جامعه ایرانی را تهدید می‌كند. كار به جایی رسیده كه بخشی از اپوزیسیون، پرچم اسراییل را در آغوش گرفته و به دور خود پیچیده، در خیابان‌های لس‌آنجلس و سایر شهرهای غرب می‌رقصد و از اسراییل عاجزانه تقاضا می‌كند كه به ایران حمله كند! این وضعیت با فحاشی‌هایی كه رخ می‌دهد نهایت ابتذال را می‌رساند.موضوع زمانی دردناك‌تر می‌شود كه این نوع جهت‌گیری فرهنگی را میان برخی روشنفكران ایرانی می‌بینیم. بخشی از مردم هم به دلیل خشم و كینه‌ای كه نسبت به وضع موجود دارند همین برخورد را می‌كنند.دلیل این امر آن است كه در اكثر قریب به اتفاق نیروهای اجتماعی ایران (از پوزیسیون گرفته تا اپوزیسیون) مقوله فرهنگ درك نشده است. آموزش و پرورش در ایران، نوعی هولوكاست است. دانشگاه به بازی احمقانه صدور مدرك بدل شده، رسانه ملی شكست خورده است. روحانیت تا حد زیادی شأن و پایگاه خود را از دست داده، روشنفكران در طرف غلط تاریخ ایستاده‌اند و ...همه این گزاره‌ها دست به دست هم داده تا جامعه ایرانی به لحاظ اخلاق شرایط مناسبی نداشته باشد.

‌در این صحنه‌آرایی سهم قدرت سیاسی و سیاستگذاران چیست؟ تا چه اندازه سیاستگذاران و تصمیم‌سازان در شكل‌گیری این فضا نقش داشته‌اند؟

هم قدرت سیاسی و هم مخالفان و روشنفكران فقط به مقوله سیاست، جدال سیاسی و جناح‌گرایی پرداخته‌اند و هیچ كس به این فكر نكرد كه ایران باید خطوط زمین بازی‌اش را ترسیم كند. قدرت سیاسی به این بلوغ نرسیده بود كه خطوطی را ترسیم كند كه اجازه داده شود منتقدان ضمن رعایت این خطوط، بتوانند بازی كنند. قدرت سیاسی فقط اقدام به حذف نیروها كرد. در نقطه مقابل هم امروز اپوزیسیون و بسیاری از روشنفكران نمی‌دانند مهم‌تر از نقد قدرت سیاسی، ترسیم خطوط حیات اجتماعی ماست. اینكه ما حق نداریم به خاطر اختلافات درونی، منافع ملی كشور را قربانی كنیم. ما باید مقتضیات ژئوپلیتیك و امنیت كشور را درك كنیم. من به عنوان منتقد نظام سیاسی و منتقد گفتمان انقلاب در زمانی كه تمامیت ارضی ایران در خطر است در كنار قدرت مركزی كشور می‌ایستم . اختلافاتی كه بر سر حجاب و بی‌حجابی، تقسیم حقوق كارمندان، رانت‌خواری‌ها و...وجود دارد موضوعات مهمی هستند، اما وقتی امنیت ملی به خطر می‌افتد من باید مقتضیات امنیتی كشور را درك كنم. بسیاری از روشنفكران و كنشگران ایرانی این حقیقت را درك نكرده‌اند.حیرت‌انگیز اینكه حتی نیروهای مرتبط گفتمان انقلاب و نیروهای حاكمیتی هم این حقیقت را درك نكرده‌اند. اگر مقاومت امری جدی است، امری همه‌جانبه هم است. ما باید حیات درونی جامعه را متناسب با این مقاومت تنظیم كنیم. متاسفانه حاكمیت هم فقط نیروهای خود را دید و بخش بزرگی از جامعه را نادیده انگاشت. درك نكرد كه مطالبات مردم ایران، بیش از 150سال است كه ارضا ناشده باقی مانده است. مردم انتظاراتی دارند، اما حاكمیت زبانی برای گفت‌وگو با این بخش از جامعه نداشت. تنها برخوردهای پلیسی و امنیتی صورت داد كه غیرقابل درك است. در واقع منطق پلیسی و امنیتی، جای منطق فرهنگی را گرفت. امروز با خلأ فرهنگی در جامعه روبه‌رو هستیم.

‌بسیاری از استادان دانشگاهی و تحلیلگران، این روزها را پیش‌بینی كرده و درباره بروز آن هشدار داده بودند. این بحث كه برای مقابله با خطرات بیرونی باید در درون انسجام و مشاركت ایجاد شود بارها از سوی خود شما مطرح شد. آیا به صحنه رویارویی ترسناك رسیده‌ایم یا ممكن است اوضاع بدتر هم شود؟

فكر می‌كنم حاكمیت سیاسی ایران تا حدی متوجه واقعیت‌ها شده. اینكه فردی مانند دكتر پزشكیان رییس‌جمهور شد و گفتمان خود را وفاق ملی اعلام كرد، نشان‌دهنده ارسال سیگنال از سوی حاكمیت است. البته حاكمیت و نیروهای انقلاب هم یكدست نیستند. متاسفانه نیروهایی كه هنوز بالغ نشده‌اند و در قامت ارزش‌های انقلاب نیستند، میدان‌دار و عرصه‌گردان هستند. گفتمان انقلاب اساسا نیازمند بازسازی در نیروهای خود است. برخی افراد به نام انقلاب به كشور و حاكمیت ضربه می‌زنند و انسجام ملی را به خطر می‌اندازند. حاكمیت با روی كار آمدن پزشكیان و دولت وفاق او، سیگنال فرستاد كه صدای بخشی از مردم را شنیده است. اما بخش قابل توجهی از روشنفكران ایرانی، این سیگنال را نشنیده و نخواست به نحو درستی موضوع را فهم كند، بنابراین كماكان در جایگاه نادرست تاریخی ایستاد.

‌ماه‌ها قبل و در گفت‌وگوهایی كه با شما داشتم، شخص شما درباره ضرورت وفاق و آشتی ملی نظریه‌پردازی كرده و از ضرورت آن سخن گفتید. در واقع شما یكی از تحلیلگرانی بودید كه پرچم وفاق را بلند كردید. اما هنوز تعریف جامع و علمی در خصوص واقعیت وفاق ارایه نشده است. وفاق را در عرصه عینی چگونه می‌توان تعریف كرد؟

این گفتمان بسیار عامیانه شده، خود آقای پزشكیان و یاران نزدیك ایشان هم غافلگیر شدند. متاسفانه جامعه فاقد ساختارهای حزبی مطلوب است. افراد به‌طور اتفاقی ردای قدرت را می‌پوشند. در ایران با ساختارهای تخصصی حزبی و سازماندهی اجتماعی سر و كار نداریم كه سال‌ها روی ایده‌ها و گفتمان‌ها كار كرده باشند. اما نهایتا به‌طور تاكتیكی و به عنوان یك امر دم‌دستی موضوع وفاق در دستور كار قرار گرفت. به نظرم باید روی این ایده كار دقیق كارشناسی و تئوریك صورت گیرد. مراد من از وفاق زمانی كه موضوع را مطرح كردم، گفتمان اجتماعی بود، اما به نوعی تقسیم قدرت بین اصولگرایان و اصلاح‌طلبان تقلیل پیدا كرد. بحث این بود كه بخش نادیده انگاشته شده جامعه دیده شوند، گزاره‌هایی برای ارتباط با آن یافته و از نیروهای واسطه‌ای كه همواره حذف شده‌اند، دعوت شود كه وارد میدان كنشگری شوند، اما متاسفانه این گفتمان به تقسیم قدرت بین دو جریان سیاسی تقلیل پیدا كرد.

‌كدام نقطه مشترك و بخش كانونی وجود دارد كه همه كنشگران سیاسی و اجتماعی و علمی می‌توانند روی آن تمركز كنند؟

حفظ امنیت ملی، گرانیگاه اصلی بحث است. همه نیروها باید مساله امنیت ملی را بالاتر از تمام مسائل، مطالبات، تعارضات و تضادها بدانند. البته مطالبات مردم و اعتراضات آنها بحق است. آنچه این مطالبات را ناحق می‌كند، طرح آن در یك زمان نامناسب است. امروز مساله اصل امنیت ملی و منافع ملی ماست. من در یك برنامه تلویزیونی هم گفتم، روشنفكران ما می‌خواهند تاثیری بر حیات اجتماعی ملت داشته باشند، درك مقتضیات امنیتی و ژئوپلیتیك جامعه ایرانی یگانه راه است. اگر روشنفكران ما بتوانند اقتضائات و پیامدهای مسائل امنیتی و ژئوپلیتیكی ایران را درك كنند، نوعی گفتمان وفاق با حاكمیت شكل می‌گیرد. ظهور این گفتمان اثراتی ژرف‌تر از انقلاب مشروطه در ایران خواهد داشت. نهایتا هم می‌توان اقدام به تنش‌زدایی كرده و ریل‌گذاری‌های لازم برای اصلاحات و توسعه داشته باشیم.

‌در این مدل فكری، حاكمیت چه رفتاری باید داشته باشد و نقش حاكمیت در تامین منافع ملی چیست؟

پاسخ به این پرسش به بحث‌های تاریخی هم نیاز دارد. ساختار حاكمیتی ایران نه نظام پادشاهی بود و نه دولت مدرن در ایران تجربه شد. فقط گرد آمدن حول محور گفتمان انقلاب و جبهه و جنگ بود كه كشور را حفظ كرد. ساختاری كه حاصل شرایط تاریخی دیرینه ایران باشد؛ مثلا ظهور طبقه متوسطی كه پشتوانه دولت و ملت باشد، نداریم. گفتمان و حاكمیت انقلاب ما همواره در معرض فشار بوده است. جنگ 8ساله، فشارهای امریكا، تحریم‌ها، تنازعات و... همواره مطرح بوده است. این منطق كه برخی عنوان می‌كنند حاكمیت ایران در حال تحریك كردن طرف مقابل است، توپ زدن در زمین دشمن است. حاكمیت ایران طی دهه‌های اخیر دایما نگران بوده، بنابراین همواره از موضع حفظ خود برخورد كرده است. مانند گربه‌ای كه راه‌ها از هر سو برایش بسته می‌شود و چاره‌ای جز پنجه كشیدن نداشته است. روشنفكران هم با فشارهایی كه آورده و همسویی‌هایی كه با نظام سلطه داشتند، شرایط را پیچیده كرده‌اند. شكاف حاكمیت و ملت این‌گونه بیشتر و بیشتر و برای برخی عامل احراز هویت شد. همین امروز هم بسیاری از روشنفكران سطحی ما در این مسیر حركت می‌كنند. این دسته از روشنفكران درك نمی‌كنند كه وجود یك دولت مركزی مقتدر برای توسعه هر جامعه‌ای لازم و خلأ قدرت خطرناك است. این موارد وجوهی است كه روشنفكران ایرانی باید درك كنند. در نقطه مقابل حاكمیت هم باید درك كند كه در ایران یك شكاف اجتماعی عمیق وجود دارد . طی این 40سال همه نیروها و گفتمان‌ها از قطار انقلاب پیاده شده و همه روسای جمهور پیشین با انگ مواجه شدند؛ این منطق باید دگرگون شود. اگر حاكمیت این واقعیت‌ها را درك نكند، شرایط بسیار پیچیده می‌شود. حل تعارضات ایران با امریكا و اسراییل، امری چند هفته‌ای یا چند ماهه نیست، این رویارویی بسیار طولانی مدت است. حاكمیت بدون حمایت یكپارچه ملت، نمی‌تواند از این مسیر با موفقیت عبور كند. نهایتاً ناچار خواهیم شد به دلیل فشارهای درونی و مشكلات اقتصادی ملت، در برخی مواقع كوتاه بیاییم.