مرزهای باریکتر از مو (۱۱/۲)
آسمان، آسمانها
در قرآن، ١٢٠ بار سماء و ١٩٠ مرتبه سماوات به کار رفته است که جمعاً، ٣١٠ میشود.
به برداشت نگارنده و با استناد به آیات مربوط، منطور از آسمان (سماء، سماوات)، فضاست. فضایی که در آن، اشیاء و پدیدههای ریز و درشت فراوانی در قالب ذرات تا اجرام عظیم کهکشانی غیر قابل احصاء وجود دارد.
همان طور که عرض کردم، ما هر کجای زمین باشیم به عنوان ناظر زمینی، این فضا و مافیه را بالای سر خود حسّ میکنیم و این حسّی واقعی است نه اعتباری.
در دو سوره از قرآن در بارهی ترکیب «بغیر عَمَد ترونها» دو آیه هست.
۱. سورهی رعد آیهی ۲«اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»
۲. سورهی لقمان آیهی ۱۰«خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»
نکات:
در آیهی اوّل«رَفَعَ» و در آیه دوّم«خَلَقَ» به کار رفته است.
کلمهی «عَمَدٍ» به صورت نکره است و جملهی «تَرَوْنَهَا» صفت آن است.
«خَلَقَ» به معنی برآوردن و بیرون آوردن چیزی از چیز دیگر است و معلوم و مسلم است؛ چیزهایی را که بیرون میآورند به نسبت مادهی قبل، دارای به اصطلاح ارزش افزوده اند بنابراین، دارای رفعت نسبت به قبل از خود هستند. مثلا، آب برآمده ازH2O است که به نسبت هریک از اتمهای خود متکامل تر است؟
«رَفَعَ» نیز چنین است. یعنی از یک سطح پایین، چیزی را به سطح بالاتری آوردن.
برای پاسخ به نیاز سکونت و منزل گزیدن، لازم است که مواد و مصالح خیمه یا خانه متناسب با نیاز هر موجود برافراشته شود.
معنی اوّلیّهی لغات رابه نوعی حسهای ما ساختهاند و کاملاً منطبق با آن بودهاند امّا این لغات به مرور زمان دارای معانی ثانویه شدهاند. این معانی ثانویه چنان در ادبیات ما انسانها گسترش یافته اند که تار و پود آن را فرا گرفتهاند.
زبان قرآن هم که مبتنی بر یکی از این (ادبیات)هاست، در نگاه به آن چارهای نداریم جز این که به معانی ثانویّه در این زبان«عربی» توجّه وافر و دقیق داشته باشیم. این قاعده در همهی زبانها حاکم است.
امّا ادامهی موضوع آسمان...
خداوند به مخاطب خود میگوید: این آفرینش و برآمدن آسمان که تو آن را چون خیمهای میبینی، از تصوّر شما بیرون است. حسّ شما به شما چنین مینمایاند پس، در مورد آن فکر کن.
«وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ»﴿الغاشية: ١٨﴾
یا آن حسّی که در مورد زمین داری که چگونه است برو و بیندیش که چگونه سطح همواری برای زیستن شما فراهم کرده است.
«وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ»﴿الغاشية: ٢٠﴾
حال اگر کلمهی «عَمَدٍ» را جمع عماد به معنی ستونها بگیریم، اولین نکته ای که به ذهن مخاطب خطور میکند – مخصوصاً مخاطب اوّلیّه که یک فرد چادرنشین هم باشد و یا کسی که با بنایی مسکونی شبیه چادر آشنایی داشته باشد-، این است:
این آسمانی که میبینم مانند چادری است که برای برافراشتن آن نیاز به ستون دارد و خدا در جواب این احساس او چنین گفته است:
اینگونه نیست که تصوّر میکنی بلکه حقیقت چیز دیگری غیر از واقعیّت قابل درک شما است.
«این خیمهی آسمان، بیستون برآمده است»
حسّ ما انسانها نسبت به آسمان«واقعاً» چنین است یعنی حسّ میکنیم در زیر بنایی و سقفی شبیه خیمه هستیم و این احساس، تفاوتی میان انسانهای اوّلیّه و انسانهای امروزی ندارد و پذیرای تغییر و تحوّل نیست مگر این که ما خود تغییر کنیم که درآن صورت ما چیزی نخواهیم بود که اکنون هستیم. شاید موجودات دیگر واقعاً حسّ دیگری نسبت به این فضا داشته باشند که از بحث کنونی ما خارج است.
نتیجه این که قائل بودن به ستون آسمان، سالبه به انتفای موضوع است. به عبارت دیگر، «بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»، «بغیر عمد من عماد» نیست بلکه به معنی چیزی غیر از «عَمَد» است.
دلایل فضا بودن آسمان از خود قرآن
در سورهی النازعات/٢٧ و٢٨ میفرماید:
«أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا ﴿٢٧﴾ رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا» یعنی، آیا آفرینش شما دشوارتر است یا آسمان که «سَمْكَ» آن را رفع داد و آن را سامان بخشید.
ادامه دارد...
- افزودن نظر جدید
- 814 بازدید
-
نسخه مناسب چاپ