مربیان از نگاهی دیگر
مباحث این نوشتار تحت عناوین زیر سامان یافته است:
الف) مدخل بحث
ب) تربیت با مربی و بدون مربی
ج) مربیان صالح و طالح
د) آسیبشناسی غفلت از مربیان
الف) مدخل بحث: در معبر سخن نکات مقدماتی زیر قابل طرحاند:
۱) مربی بازیگر اصلی میدان تربیت:
واژه تربیت را از هر مادهای بگیریم و از این مفهوم در هر تعریفی ارایه کنیم، در اینکه مهمترین بازیگر میدان و عرصهی تربیت، مربی است، شکی نیست و خدشهای بر آن نمیتوان وارد کرد. اگر بتوان همه مباحث تربیتی را بر اساس علل چهار گانه «صوری» (شکل و روش تربیت)، «غایی» (هدف و مقصود در تربیت)، «مادی» (همه امکانات فضایی و آموزشی و حتی متن) و فاعلی (مجری و عامل و فاعل اجرای طرح تربیتی) خلاصه نمود، محوریترین نقش در تربیت به علت فاعلی، که همان مربی است، باز میگردد. زیرا این مربی است که به مواد تربیتی جان میدهد و روش تربیتی را تجسم بخشیده و بدان حیات میبخشد و متربی را به غایات تعریف شده میرساند.
عجیب اینجاست که در مباحث تربیتی موجود، عمدهی تمرکز و تاکید یا برمتون و روشها است و یا بر روی شرایط و حالات «متربی»، (کودک، دانش اموز و...)؛ و از خود «مربی» که علت فاعلی تربیت است، غفلت شده است؛ و حق بحث از شئون و اهمیت مربی به خوبی ادا نشده است و گرچه مربی برای دیگران نامأنوس نیست، اما در واقع باید مربی را در نظام تربیتی و در مباحث مربوط به آن، «آشنای غریب» نامید؛ آشنایی که مهجور و مغفول مانده است و حال آنکه تحقق تربیت، محفوف و مقرون به مربی است.
۲) حدود و نقطهی تمرکز بحث:
سه بعد وجودی مربی و متربی (همهی انسانها) عبارتند از: «جسم»، «عقل» و «قلب» (دل) و آدمیان در هر سه حیطه واجد استعدادهایی هستند که فصل آدمیان از سایر موجوداتاند و از این رو حیطهی کار مربی نیز حداقل در سه محدوده است: «مربی برای جسم»، «مربی برای عقل» و «مربی برای قلب».
مربیان ورزشی و نظامی از بازیگران تربیت در بعد جسمیاند و فلاسفه و متفکرانی که در صدد شکوفایی استعداد عقلانیاند (امثال «روش سقراطی» فهم و ادراک)، از مربیان عقلی، و نخبگان حوزه اخلاق و عرفان از مربیان حوزهی قلبی.
در این نوشتار روی سخن با مربی جسم و امور تربیت جسمانی نیست و با مربیانی سروکار داریم که قرار است عقل و قلب دیگران را بارور کنند و بر روح و جانشان اثر بگذارند، که البته مهمتر از مربیان حیطه جسم نیز میباشند، چون روح مهمتر از جسم است.
در بحث از مربیان عقلی و قلبی نیز تا حد امکان به سایر علتهای تربیت (امکانات، روشها و...) نیز اشاره جدی نشده و بر روی موضوع مربی، شأن، اهمیت، جایگاه و... آن تأمل خواهد شد. در این حیطه نیز در صورتی که مباحثی سابقا مطرح شده باشد، جز به اشاره از آنها یادی نخواهد شد و تا حد امکان به ناگفتههای مربیان پرداخته خواهد شد.
ب) تربیت با مربی و بدون مربی:
آدمی دارای استعدادهای بالقوهای است که در طول زندگی، این استعدادها یا حداقل بخشی از آنها، به دلایل مختلف و به طرق گوناگون، به صورت کامل یا ناقص به بار مینشینند. به عبارت دیگر، دریک نگاه کلی، تربیت را به دو صورت میتوان فرض کرد: اول: تربیت بدون مربی؛ دوم: تربیت با مربی.
از تمایزات این دو گونه تربیت عبارتند از:
۱) «تربیت بدون مربی» به صورت دفعی و تصادفی و بیبرنامه محقق میشود و فرد بر اثر مواجهه با مسایل مختلف و اشخاص گوناگون، بخشی از تواناییهای باطنی خود را ظهور میدهد. وقتی با خطر مواجه میشود، ناچار ذهنش فعال شده و تحلیل میکند و قلبش به استرس کشانده میشود. اما از حوادث میآموزد که چگونه با حوادث مشابه مقابله کند و عقل و قلبش در مقابله با خطرات تجهیز میشوند.
اما در «تربیت با مربی»، کار دفعی نیست و تصادفی نیز مطرح نمیباشد، بلکه فرآیند تربیت طبق یک برنامهی از قبل تعریف شده و هدفدار، به جریان در میآید و متربی در مدت خاص، در مکان ویژه و در موقعیت مشخصی، استعدادهایش را شکوفا میکند.
۲) محصول «تربیت بدون مربی» رشد ناموزون استعدادها است. زیرا ممکن است بخشی از قابلیتهای وجودیاش کاملا مغفول بماند و به بخش دیگری پرداخته شود و یا سهم مناسب هر یک از قابلیتهای انسانی در حوزه جسم، عقل و قلب داده نشود و از این رو رشد کاریکاتوری شخصیت را داشته و در بعدی نیرومند، اما در بخش دیگری ضعیف باشد.
اما در «تربیت با مربی»، اگر فرآیند تربیت درست تعریف شده باشد و در قالب نظام تربیتی منظور گردیده باشد، در آن صورت به همه قابلیتها پرداخته شده و به هریک از تواناییها سهم مناسب داده میشود. مربی مانند باغبانی، شاخههای زاید را میزداید، بخشهای ضعیف را با آب و... تقویت میکند و...
۳) «تربیت بدون مربی» زمان بر، بطئی، دیریاب و کم محصول است. فردی حتی اگر در مسیر درست تربیت قرار گیرد و شکار درندگان انسانی نشود، تا اینکه خود بخواهد راه شکوفاسازی قابلیتهایش برای رسیدن به صبر، مقاومت، گفتار خوش، پندار نیک... را به دست آورد، باید افتان و خیزان مسیر سنگینی را طی کند. اما تربیت به دستان مربی حاذق و نیرومند مسیری میان بر، زودیاب و پرمحصول است. یعنی متربی در اندک زمانی، دستاوردهای قابل توجه در جهت شکوفایی استعدادها دارد و به راحتی و به سرعت از خطرات آگاه شده و با هدایت مربی از آنها دور میافتد.
ج) مربیان صالح و طالح:
با فرض اینکه در مسیر تربیت، نقش مربی اساسی است و از این رو باید به «تربیت با مربی» پرداخت و تربیت با برنامه و سریع و موزون داشت، اما مسألهی اساسی آنجا است که آدمیان واجد دو گونه استعداد بسیار متفاوت، بلکه متعارضاند و از این رو مربیان با توجه به استعدادهای درونی خود و نیز قابلیتهای متربیان، به دو گونه قابل فرضاند:
۱) مربیان صالح:
مربیانی که در صدد شکوفایی استعدادهای سازنده، مثبت، خدایی، معنوی، تکاملی و... نفس آدمیاناند. مگر نه آن است که نفس انسان، هم میتواند به تقوا الهام کند و هم به فجور و زشتیها؟
(فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) (شمس/۸-۷)
مربیان صالح نفس را به سوی نفس مطمئنه و در آن مسیر و با آن غایت تربیت میکنند. به همین جهت، به سوی قابلیتهایی از وجود آدمیان
میروند که خیرخواهانه و سعادت طلبانه و دگر دوستانه و... است؛ و انبیاء و اولیاء نیز چنین رسالتی را بر دوش داشتند. از این رو میتوان ادعا نمود که پیامبران و اولیا، مناسبترین الگوهای مربیان صالحاند و مربیان نیکو هدف و خوش کردار و تلاشگر، راه آنها را میپیمایند.
۲) مربیان طالح:
اما مگر نفس آدمی استعداد بدیها را ندارد؟ آیا انسان نمیتواند طماع، حریص، حسود، کفور، ظالم و... شود؟ آیا ریشههای این گونه شر نیز در نفس اماره آدمی نیست؟ اگر هم خود مربی استعداد کجروی دارد و هم متربی، اینجا است که هرچه مربی در آن مسیر قرار گیرد و جدیتر باشد، طالحتر است و خود و متربیان را به مسیر سوء، زشت و نامناسب میبرد.
و البته ممکن است مربی مناسب نباشد، اما متربی راه دیگری برگزیند، که این البته خود بحث دیگری است و از مصادیق آن مربیگری فرعون برای حضرت موسی در کودکی است که بعدها نیز به او گفته که:
(أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا) (شعراء/۱۸)
فرعون موسی را شناخته و گفت: «تو نه آن کودکی که ما پروردیم؟» و حضرت موسی نیز نقش مربیگری فرعون در کودکی را انکار نکرد و البته مسیری غیر از مسیر تربیتی فرعون را در پیش گرفت.
از بحث حاضر بر نتایج و استنباطات زیر میتوان تاکید نمود:
اول: مربی صالح ممکن است درگیر برنامه تربیتی غلط و ناسالم شود، که در این صورت محصول کار، تربیت صحیح و سالم نخواهد بود، چنان چه اگر مربی طالح و بد متولی برنامهی تربیتی درست شود نیز توفیق کامل ندارد، زیرا مربی باید به برنامهای که اجرا میکند، از بن دندان معتقد بوده و در عمل الگوی متربیان باشد.
دوم: در قران مجید واژه تربیت و مربی، کاربرد جدی ندارد و در ذیل رسالت پیامبران، سخن از تعلیم کتاب و حکمت و نیز «تزکیه» است، که تزکیه به نوعی با تربیت ارتباط دارد. یعنی اگر اولا تربیت مربوط به حیطهی قلب و جان باشد و ثانیا صحیح و سالم باشد، معادل تزکیه است، ولی «تربیت» خود قداستی نداشته و حتی میتواند حامل بار منفی بوده و مربی میتواند طالح باشد. از این رو این وااژه که مانند تیغ دو دم کاربرد دارد و میتواند غلط یا درست باشد، در قرآن مجید زیاد مورد تاکید و توجه قرار نگرفته است.
از این نکته میتوان این نتیجه را گرفت که مربی اگر صالح باشد، در تربیت قلب و دل دیگران رسالتی دینی و پیامبرانه بر دوش دارد و برای داشتن و رسیدن به چنین مربی، نمیتوان بیبرنامه و بدون هزینه و بدون برنامه ریزی عمل نمود. صرف برنامه تربیتی مطلوب (امکانات خوب، متن مناسب و...) نیز هرگز کافی نیست و بازیگر اصلی این میدان، مربی است که باید برای تربیت مربی، تمهیدات اساسی اندیشید و با حمایت، توجه و نظارت کافی، به مربی صالح رسید.
سوم: اگر مربیان میتوانند طالح و بد باشند، در عصر حاضر امکانات تربیتی و روشهای ناسالم و مؤثر تربیتی و افراد و مؤسسات با اهداف سوء، نسبت به سابق فراوانتر و پیچیدهتر شدهاند (تاثیر ماهوارهها، اینترنت، سایر وسایل کمک آموزشی نوین در معرفی الگوهای جسمی، عقلی و قلبی). اینجا است که تربیت مربی صالح نسبت به سابق، بیشتر موضوعیت مییابد و دلسوزان امر تربیت دینی و اخلاقی، باید تربیت مربیان خوب را بسیار جدی بگیرند.
چهارم: تربیت ناسالم همواره و درهمهی مکانها و زمانها مفسده برانگیز است. اما تربیت ناصواب متربیان، اگر به یک معنا به خود او آسیب میزند، فقدان تربیت صواب مربیان و عدم اهتمام به امور مربی، معایب و مفاسد مضاعف دارد. زیرا هم مربی را بیانگیزه، منحرف و فاسد میکند و هم متربیانی که قرار است توسط مربیان تربیت شوند، نه تنها از مربی ناسالم تاثیر مثبت نمیگیرند، بلکه چه بسا از هرچه تربیت، تزکیه، تهذیب و... است، نیز دلسرد و مأیوس شوند. اینجا است که در تعریف نظام تربیتی، باید امکانات مناسب، برنامه ریزی خوب و بودجهی کافی، برای تربیت مربی و نیروی انسانی منظور نمود، تا محصول کار رشد کیفیت سیستم و ارتقای تربیت عقلانی و باطنی نیروهای مجموعه باشد و باید دانست که هزینه کردن در تربیت نیروهای کیفی، هرگز به هدر نمیرود و ثمرات بسیار وسیع و عمیق بعدی دارد. پس برای داشتن مربی صالح، نباید از جهت مادی و امکانات و... صرفه جویی کرد.
د) آسیبشناسی غفلت از مربیان:
پرسش اساسی در این قسمت آن است که، چرا مربیان در جامعهی ما و در سازمانهای ما مورد غفلت قرار گرفته و از بعد نظری پیرامون آنها کمتر نظریهپردازی شده و در عمل نیز مورد توجه درخور و شایسته قرار نمیگیرند؟ در پاسخ بدین پرسش، از جمله میتوان گفت:
۱) غفلت از مربیان، به دلیل غفلت از تربیت:
ممکن است در یک جامعه، سیستم و نهاد، امر تربیت در حاشیه بیفتد. در این صورت چه توقع است که به مربیان- که بازیگران اصلی میدان تربیت و علت فاعلی آن هستند- توجه کرد؟ در منابع آموزشی و نظام آموزشی، عمدهی تاکیدها بر تعلیم و تعلم است و تزکیه و تربیت بر خلاف ادعای تقدم شأنی، مورد بیتوجهی و بیمهریاند.
از جمله دلایل این امر میتواند پیچیدگی مباحث تربیتی و فرآیندی و سخت بودن تلاش در این حیطه و نامأنوس بودن نتیجهی کار باشد؛ حال آنکه معمولا در برنامه ریزیها به دنبال ارایهی کارهای حجیم و چشمگیر و ملموساند. دیگر آنکه، ممکن است کسی فکر کند که اصلا چه نیازی به تربیت داریم و تربیت برای عصر و عهد کودکی و نوجوانی است!
اما اگر بگوییم که تربیت به معنای شکوفایی استعدادها و زیاد کردن تواناییها است، پرسش آن است که، آیا آدمی در ابعاد معنوی، فرهنگی، کیفی و آموزشی، حد یقف دارد؟ آیا عقل بشری تا حد خاص میتواند ادراک کند و یا قلب آدمی ظرفیت محدودی دارد؟ یا اینکه آدمی در مسیر اعلی علیین و یا اسفل السافلین، راهی ناتمام در پیش دارد؟ اگر پذیرفته باشد که رفتن و شدن برای ادمی، در طول عمر ساری و جاری است و انسانها ممکن است توسط شیادان در هر سنی شکار شوند و شیاطین انس و جن در القای تربیت بد، فعالاند، در این صورت دلسوزان و مسولان باید برای تربیت مربیان در همهی سنین و در همهی مکانها و زمانها برنامه ریزی کنند. و در این صورت تربیت، کودکی، جوانی، میانسالی و پیری نمیشناسد، بلکه بر عکس میتوان ادعا کرد که، از جهتی بزرگسالان بیشتر به مربی نیاز دارند و آن در جایی است که آثار سوء تربیت در آنها ظاهر شده و ریشه دار گردد که در این صورت مربیان سختکوش باید تلاش جدی نمایند، تا فرد آسیب خوردهای را از جهت تربیتی درمان نمایند. و حال آنکه تربیت کودکان به جهت تازگی، انرژی بالا و استعدادهای دست نخورده، از این جهت برای مربیان آسانتر است.
و نیز در امور فرهنگی باید حوصله به خرج داد و به دنبال نتایج سریع، ملموس و کلان نبود، بلکه با ارایهی شاخصههای دقیق، سطح تربیت نیروها را سنجید و در صورت پاسخگو نبودن برنامهی تربیتی و مربیان، به تمهیدات تازه دست زد.
پس مهجوریت مربی حاصل مهجوریت تربیت است و با جدی گرفتن تربیت، خود به خود به مهمترین و موثرترین عامل تربیت، یعنی مربیان نیز باز گشته و به ارزش مربیان پی میبریم.
۲) غفلت از مربیان، به دلیل ناتوانیهای مربیان:
ممکن است دلیل عدم توجه به مربیان آن باشد که گفته شود، مگر مربیان با امکانات موجود در هر جای نظام، چه کردهاند که نیاز به توجه جدیتر دارند؟ به عبارت دیگر، از محصول کار مربیان راضی نباشند و به همین دلیل متولیان امر، برای سرمایه گذاری بیشتر در ابعاد مختلف راغب نباشند.
پرسشی که میتوان در اینجا داشت آن است که، از کجا که چنین مدعیانی درست است؟ آیا با کار میدانی، تجربی و پژوهشی به چنین یافتهای رسیدهایم؟ اصلا شاخصههای اندازه گیری توفیق و عدم موفقیت مربیان کداماند؟ آیا ابتدا نباید بگوییم که دقیقا از مربیان چه میخواستیم که حال با اندازه گیری آن حد و حدود، آنان را ناتوان دیدهایم؟ آیا برای نظام تربیتی، اهداف روشن، دکترین مشخص و... داشتهایم که حال با مراجعه به آن مقاصد و با تکیه بر سیاستهای اعمال شده و بر مبنای سرمایه گذاری صورت پذیرفته، بگوییم مربیان در انجام وظایف خود موفق نبودهاند؟
پاسخ مثبت دادن به این پرسشها اصلاً کار سهلی نیست بااین حال در یک «جدل»، اگر در «مقام توصیف» بپذیریم که مربیان در انجام وظایف خود موفق نبودهاند، حال آیا این حقیقت (که البته در جدل پذیرفتهایم) نیاز به تعلیل ریشه یابی ندارد؟ به عبارت دیگر، با فرض جامع و مانع بودن برنامهی تربیتی، امکانات مناسب و...، چرا مربیان برای انجام رسالت خود انگیزههای لازم را ندارند؟ (در اینجا دو پیش فرض اثبات نشده را پذیرفتهایم: اول اینکه، مربیان در انجام وظایف خود ناتواناند؛ دوم: مشکل تربیتی موجد نیز تنها و یا عمدتا به مربیان بر میگردد، نه به امکانات، برنامهها، سیاستها و...).
آیا در «مقام تبیین» نباید به چاره جویی و آسیبشناسی پرداخت و ریشههای افت مربیان و بیانگیزگی آنان را کشف کرد و سپس در «مقام تجویز» به فکر چاره جویی نشست؟ پرسشهایی از قبیل: این انگیزههای پایین در ایفای نقش، تا چه حد به ارضا نشدن نیازهای اساسی باز میگردد؟ عدم تنوع شغلی تا چه حد مشکل ساز است؟ در مسیر تربیتی، عدم پیشرفت شغلی تا چه حد آسیب زننده است؟ و...
با یک نگاه آسیبشناسانه هرگز به اینجا نمیرسیم که بگوییم، به مربیان چه حاجت؟ بلکه به اینجا میرسیم که باید مشکلات مربیان را مرتفع نمود. متولیان امر باید این پرسش را از خود بپرسند که شاید نسبت به این قشر مظلوم و زحمتکش، توجهات لازم را نداشته و قصور و تقصیر تربیتی، عمدتا نه به مربیان که به برنامه ریزان باز میگردد. اگر درد این باشد، آنگاه درمان نیز آسان خواهد شد.
با اشاره میتوان گفت، در مقام تجویز، اگر آسیبهای تربیتی به مربی باز میگردد، حداقل از دو ناحیه است: یا مربی تواناییهای لازم را ندارد، که در این حالت، در صورت مستعد بودن، برای ارتقای علمی، آموزشی و تربیتی او باید سریعا اقدام نمود؛ و یا اینکه آن قدر مشغلههای مادی، اقتصادی، اجتماعی و فشارهای زندگی عرصه را بر مربی تنگ کردهاند که از میدان تربیت غفلت کرده است. در این صورت باید حداقل در حد متوسط، به نیازهای اساسی مادی و معنوی او پاسخ داد.
اما اگر اشکال به نظام تربیتی بازمی گردد، نیز بحث جدی دیگری است که باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد. مثلا در برنامه ریزی تربیتی، آیا تعداد مربیان و متربیان با هم سنخیت و سازگاری دارند؟ آیا به تعداد مورد نیاز، مربیان رسمی و تمام وقت پیش بینی کردهایم؟ آیا در نظام تربیتی، جدای از ابعاد فردی تربیت، به ابعاد جمعی آن (تربیت سیاسی، تربیت اقتصادی، تربیت فرهنگی، تربیت اجتماعی و...) نیز توجه نمودهایم؟ آیا در تدوین برنامه تربیتی، پرسشهای عصر مربیان را منظور نمودهایم و آیا مربی به اندازهی کافی مواد خام و غذای فکری و عملی، برای متربیان با نیازهای حاضر را دارد؟ آیا در برنامه ریزی تربیتی به روشهای مناسب و نوین و نیز ابزارهای جدید و کارآمد توجه داشتهایم؟ و...؛ که در صورت عدم توجه به سایر ابعاد موضوع، با داشتن مربیان قوی نیز در امر تربیت کاملا توفیق نخواهیم داشت. اگرچه مربی توانا تا حد خوبی کاستیها را پوشش داده و پاسخگوی نیازها است.
۳) غفلت از مربیان، به دلیل وجود جایگزینهای دیگر:
ممکن است گفته شود که چه نیازی است که خلأ تربیتی را به وسیلهی مربیان پر کنیم؟ میتوانیم در کلاسهای غیر حضوری، نیمه حضوری، آموزشهای مجازی (رایانهای) و با بهره بردن از ابزارهای نوین و تکنولوژی آموزشی (ویدئو، ضبط، کامپیوتر و...)، اهداف تربیتی را محقق کنیم. در این صورت چه نیازی به سرمایه گذاریهای جدی برای مربیان است؟
در اهمیت نقش مربیان در مسایل تربیتی و در پاسخ به پرسشهای فوق، از جمله میتوان گفت که:
اولا: «تعلیم» و «تربیت» تمایزات چندی دارند و از جمله تفاوتهای امور تربیتی از امور آموزشی و تعلیمی، آن است که نقش مربی که با حضور زنده و بالنده و کنترل سنجیده و ارایهی الگوی شخصیتی مناسب، بر روح و جان دیگران اثر میگذارد، به وسیلهی هیچ چیزی جبران نمیشود.
به تعبیر یکی از نویسندگان:
«چرا رجال و اعیان عرب اصرار داشتند که مردم پیامبر مدعی را اگر شنیدهاند که چه گفته است، لااقل سعی کنند که با او روبه رو نشوند؟ و صدای او را از نزدیک نشنوند؟ آری، با او رو به رو نباشند و کلام او را با دیدن قیافه و حال حرکتش نشنوند. چرا امرای مروانی و عباسی از نقل کلام امامان شیعه مانع نمیشدند، اما از ملاقات با امامان شیعه مانع بودند؟ آری، وجود پیامبر و امام با هزار زبان، حرفها دارد، برای انسانیت ادمی، برای رشد آدمی، برای مسولیتهایش، برای ساخت شخصیتش، برای ایجاد اراده و اختیار، برای کاربرد عقل، برای قدرت عمل و نظیر اینها... اهمیت رؤیت و عبرت و شهود و نظر و ملاقات را وقتی در مکتب انسانیت میتوانی پی ببری که با راهنمایی همین کلمات در قرآن، پی جویی آیاتی را بنمایی که حاوی همین معانی و مضامین باشند. آن وقت درک میکنی که مکتب تربیتی و ارشاد، واسطهای مهمتر از دیدن ندارد...»
تأثیر حضور مربیان مهذب، صالح و موفق که ادامه دهندگان راه رسولان و امامان میباشند را نیز میتوان در حد محدودتری مانند حضور مربیان آسمانی تعبیر نمود که با کلام نافذ، عمل صواب، پند حساب شده و با نظارت دقیق، متربی را گام به گام به جلو برده و یا اصلاح مینمایند و از این رو هرگز جایگزین دیگری ندارند.
ثانیا: در تربیت، قرار بر کشف استعدادها و شکوفایی آنها به احسن وجه است. اما اگر تربیت غیر حضوری باشد، چگونه این قابلیتها درک میشوند؟ و چگونه سهم هر یک از تواناییهای باطنی، در حد ضروری داده میشود؟ و از کجا که یک فرد مسیر تربیتی درستی را طی میکند؟ از کجا که از ابزارهای نوین، بهرهی غلط برده نشود؟ به ویژه با توجه به اینکه «تفاوت فردی آدمیان» یک اصل مسلم روانشناختی است و قرار نیست که همهی انسانها یک گونه مسیر و مرحله از تربیت را طی کنند و قرار است هر کس به اندازه ظرفیت وجودیاش، خوراک مناسب را دریافت نموده و در مسیر استعدادهای خدادادیاش به حرکت درآید.
در این صورت در فقدان مربی چگونه میتوان به این اهداف بلند رسید؟ و حال آنکه با حضور مربیان موفق نیز ممکن است همهی متربیان به درستی به شکوفایی نرسیده و به بیراهه درغلطند. زیرا چنان چه اشاره شد، وجود نفس اماره و وساوس شیطانی و غرایز نیرومندی که ممکن است انسان را به انحراف بکشانند (قدرت، شهوت، ثروت و...)، حتی با حضور مربیانی چون (پیامبران اولوالعزم) نیز آدمیان را به سرکشی و کجراهه رهنمون کنند، چه رسد که بدون مربی، تذکر، هدایت، کنترل، تشویق، تنبیه وشهود الگوهای مناسب تربیتی و اخلاقی باشند؛ که در این صورت، الگوی تربیتی و نظام مربوط به آن، پیشاپیش در مظان شکست و بن بست میباشد.
اینجا است که حضور مربیان در امر تربیت شرط لازم است (گرچه شرط کافی نیست، زیرا قابلیت قابل و خواست متربی نیز شرط است) و در شرایط حاضر، فقدان مربی برای تربیت انسانی، نه تنها سبب ساز نیست، که سبب سوز است و از این رو اگر تربیت ضرورت دارد و حتی اگر مربیان نواقصی در کار دارند، تنها راهکار، تقویت مربیان در ابعاد مادی و معنوی، فرهنگی و آموزشی و... میباشد.
*ارسالکننده: فرزان خاموشی
- افزودن نظر جدید
- 4318 بازدید
-
نسخه مناسب چاپ