ثروتمندان چگونه میاندیشند؟!
نویسنده حدود سی سال وقت گذاشت و با میلیونرها ومیلیاردرهای فراوانی در سراسر دنیا مصاحبه و دیدار داشت تا تفاوت تفکر سرمایهداران و مردم عادی را بیابد. سرانجام 21 تفاوت در نوع اندیشهی این دو گروه ارائه میدهد:
یک. مردم عادی باور دارند که پول، اصل همهی بدیهاست، ولی ثروتمندان معتقدند که فقر اصل همهی بدیهاست. تقریباً نوعی شستوشوی مغزی در افراد عادی وجود دارد هنگامی که میپندارند اغنیا فقط شانس دارند یا بیشرف و دزد هستند. همین باعث شده که در برخی از جوامع کمتر توسعهیافته یا عقبمانده، ثروت را نوعی شرمندگی یا عیب بدانند.
دو. در وقتی که مردم عادی «خودستایی» را رذیلت میبینند، اغنیا آن را فضیلت میدانند. ثروتمندان میکوشند خود را خوشبخت کنند و ادعا ندارند یا تظاهر نمیکنند که میخواهند دنیا را نجات دهند. مشکل این است که طبقهی متوسط این را یک امر منفی میدانند و همین باعث شده فقیر بمانند؛ اگر نتوانی خودت را پاسداری کنی، هرگز و هرگز نخواهی توانست دیگران را یاری دهی، چون چیزی نداری تا ارائه دهی.
سه. همگان به شانس باور دارند، چیزی که میتوانیم آن را «بخت آزمایی» بنامیم، اما اغنیا تنها به کار و تولید میاندیشند. آن قهرمانی که طبقات متوسط جامعه در انتظارش هستند گاهی دولت، رئیس، همسر یا شانس و بخت است. سطح تفکر، خرد، روش و برنامههایشان همین است، همواره در انتظارند .. و زمان میگذرد، ولی سرمایهداران کار میکنند و وقت را هدر نمیدهند.
چهار. بسیاری بر این باورند که راه رسیدن به ثروت، آموزش و تحصیلات رسمی است، ولی ثروتمندان کسب مهارت کاری را اصل میدانند. اغلب اغنیا تحصیلات اندکی دارند و کار را بر پایهی آموختهها و یافتههای کمی آغاز کردهاند. عموم مردم به این قناعت رسیدهاند که مدارک فوق لیسانس و دکترا ابزار کسب ثروت هستند، چون بیشترشان در محاصرهی یک خط طولی فکری قرار دارند و همین نگذاشته است سطح فکرشان ارتقا یابد. ثروتمندان آن اندازه که به اهداف اهتمام میورزند به ابزار اهمیت نمیدهند.
پنج. اکثر مردم عادی در آرزوی گذشتههای خویش به سر میبرند، اما ثروتمندان جز به آینده نمیاندیشند. میلیاردرهای خودباور همیشه آمادهی خطرپذیری و گام نهادن در آیندهی ناشناختهاند و تا پای به خطر انداختن خود و اموال و آرزوهایشان پیش میروند، ولی کسانی که باور دارند که بهترین روزگارانشان در گذشته بوده است، خیلی کم به سرمایه میرسند و اکثرشان از نومیدی و افسردگی رنج میبرند.
شش. همگان نسبت به پول دیدگاهی عاطفی و احساسی دارند، ولی اغنیا دیدگاهی منطقی دارند. مردم به طور عموم عاقلانه میاندیشند که پول چه میکند و چه نمیکند، ولی بزرگان مالی میدانند که پول ابزار مهمی در آفرینش فرصت و ایجاد راه حل است.
هفت. عموم مردم پول را از شغلی به دست میآورند که دوست ندارند، ولی ثروتمندان از راهی پول کسب میکنند که عاشقش هستند. طبقات میانی در شغلهایی به کار میپردازند که با آن سرمایهدار نمیشوند، چون همواره نیازمند میمانند و در مدرسه و جامعه با اندیشههایی فردگرایانه آموختهاند که به دستآوردن سرمایه با تلاش بدنی یا عقلی امکانپذیر است.
هشت. سطح توقعات افراد عادی پایین است، زیرا از زیان میترسند، اما سرمایهداران همیشه دنبال مبارزهطلبیاند. روانشناسان و کارشناسان سلامت به مردم توصیه میکنند که سطح خواستهها و توقعات خود را پایین نگه دارند تا به زیان و افسردگی و ناامیدی دچار نشوند. ولی واقعیت این است که هیچ کس تا کنون بدون آرزوها و خواستههای کلان به ثروت و اهدافش نرسیده است.
نه. فرد عادی معتقد است که باید برای رسیدن به ثروت کارهای سخت انجام دهد، ولی اغنیا به ابتکار و نوآوری باور دارند. بزرگان از هر تجربهای چیزی یاد میگیرند و رشد میکنند، خواه موفقیتآمیز باشد خواه ناکامی. آنان میدانند که پاداش حقیقیشان همان است که ابزار موفقیت بشریت گردند، چون در نهایت به نتایج زیبایی خواهند رسید.
ده. فرد عادی معتقد است که برای رسیدن به سرمایه باید سرمایهای وجود داشته باشد، اما ثروتمندان اموال دیگران را در این راه به کار میگیرند. مردم باور دارند که برای کسب مال بیشتر به مال نیاز است، این اشتباه است، زیرا اغنیا طرحهای آیندهی خود را از جیب دیگران عملی میکنند، تنها پرسشی که در ذهن دارند این است که آیا این پروژه ارزش خریدن و سرمایهگذاری دارد یا نه؟!
یازده. کسانی باور دارند که منطق و عقل عامل محرک بازار است، ولی ثروتمندان یقین دارند که عشق مال و علاقه به خویش، ابزار محرک آنان است. سرمایهگذاری موفق در بورس و بازارهای مالی را معادلات ریاضیاتی و خیالی مدیریت نمیکند. اغنیا میدانند که ترس و طمع عامل اصلی بازار است و این دو، ابزار اساسی در تمام مشاغل و رویکردهاست. همین خود امتیازی اصلی در رسیدن به ثروت است.
دوازده. مردم عادی بالاتر از سطح واقعی خود زندگی میکنند، اما ثروتمندان کمتر از سطح خود میزیند. ثروتمندانی که میتوانند همانند شاهان زندگی کنند، در سطحی کمتر روزگار میگذرانند، نه بدین سبب که خسیس و بخیلاند؛ بدین علت که در آینده آرزوهای بزرگتری در سر میپرورانند.
سیزده. مردم معمولی به کودکان خویش چگونگی ماندن در قید حیات را آموزش میدهند، ولی اغنیا به آنان یاد میدهند که چگونه ثروتمند شوند. پدران پولدار از همان آغاز به فرزندانشان میآموزند که شایسته است چه چیز را به دست آورند و چه چیز را به دست نیاورند، تا جایی که خودشان قبول دارند که نگرش نخبهبودن و ممتازبودن را به فرزندان خویش تلقین میکنند. برخی این را خودستایی و خودبزرگبینی میدانند، چون عموم مردم تهیدست میباشند، در حالی که این اشتباه است، زیرا کودکان هنگامی که ژرفنای سرمایه را از همان آغاز دریابند، در آینده برای رسیدن به ثروت کوشش و مبارزه خواهند کرد.
چهارده. همگان فکر میکنند که مال عامل اصلی مشکلات روحی و روانی است، ولی ثروتمندان آسایش را در پول میبینند. سرمایهداران بر سرمایهی خویش میافزایند، چون باکی ندارند که بگویند مال، حلّال همهی مشکلات است و آن را مانند برخی شر نمیدانند.
پانزده. عموم مردم تفریح و آسایش را بر آموختن ترجیح میدهند، ولی نزد ثروتمندان آموختن بر تفریح و سرگرمی اولویت دارد. هرگاه به منزل ثروتمندی بروی، کتابخانهای گسترده خواهی دید که برای رشد فرهنگی و آموزشی و شغلی خود و خانوادهاش تهیه کرده است تا موفقتر باشند، اما طبقهی متوسط به خواندن داستان، روزنامه و مجلات سرگرمی اشتغال دارند.
شانزده. برخی میپندارند که ثروتمندان متکبر و مغرورند، ولی واقعیت آن است که آنان میخواهند پیرامونشان کسانی باشند که همانند خودشان بیندیشند. اغنیا تحمل شنیدن اندوه و دغدغهی دیگران را ندارند و عموم مردم این را نوعی تکبر و غرور و در نتیجه آن را ناپسند میشمارند. توصیف ثروتمندان به تکبر و غرور فقط تلاشی از سوی طبقات متوسط است تا خود را برتر حس کنند.
هفده. اکثر مردم بر پسانداز تمرکز دارند، ولی اغنیا به کاسبی میاندیشند. اغنیا از کانال ریسک و خطرپذیری بر چیزی تمرکز میکنند که به دست خواهند آورد نه بر چگونگی نگهداری آنچه دارند. عموم مردم بر رسیدن به برگههای مسابقه و بلیت جوایز و زندگی محتاطانه تمرکز دارند، و همین فرصتهای زیادی را از آنان میستاند.
هجده. اغلب مردم اموال خویش را در راههای مطمئن به کار میاندازند و از خطرپذیری گریزاناند، ولی اغنیا خوب میدانند که چه هنگام ریسک کنند. صعود شعار اغنیاست. هر سرمایهگذاری ممکن است همه یا بخشی از سرمایهاش را گاهی از دست بدهد، ولی ثروتمندان میدانند که چگونه آن را یا بیشتر از آن را دوباره به دست آورند.
نوزده. اکثر انسانها راحتطلباند، ولی اغنیا راحتی را در عدم یقین میبینند. ثروتمندان خیلی زود در زندگی یاد گرفتهاند که میلیونر شدن آسان نیست و نیز پی بردهاند که راحتطلبی ویرانگر است و آموختهاند که حتی با نبودن یقین، باز چگونه راحت باشند.
بیست. بیشتر مردم رابطهای میان ثروت و سلامتی نمییابند، ولی ثروتمندان یقین دارند که سرمایه نجاتبخش زندگی است. در زمانی که طبقات میانی جامعه دنبال طرحها و مزایا بیمهای هستند و برایش به هر دری میروند، سرمایهداران از بهترین امکانات بهداشتی و پزشکی در مجهزترین بیمارستانها و مراکز طبی بهرهمند میشوند.
بیست و یک. اغلب مردم بر این باورند که باید از میان خانوادهی موفق یا ثروت یکی را برگزینند، ولی اغنیا میدانند که میتوانند به هر دو برسند. این دیدگاه که ثروتاندوزی باعث میشود فرد از رسیدگی به امور خانواده باز بماند، چیزی جز اعلان ناکامی نیست.
منبع:
مجلهی المجتمع، شمارهی2023 ، 1433هـ /2012م. - افزودن نظر جدید
- 1108364 بازدید
-
نسخه مناسب چاپ
سایت در قبال نظرات پاسخگو نمی باشد.
بنظر می رسد كه اعلب به تفاوت فی مابين ثروت و سرمايه توجّه نداريم. ثروت وجهی است مالی ، معنوی ، فرهنگی و امثالهم كه ممكن است بدست افتد. وليكن اين دارايی ها وقتی مايه توليد ثروت های بعدی شود سرمايه نام می گيرد. افرادی كه توقّع حصول گنج های بادآورد دارند ، اگر هم چنين فرصتی بيابند ، دير يا زود آنها را بباد می دهند. ايشان جرأت توكّل به شرايط موجود نداشته فی الواقع شكرگزار نعمات الهی نيستند و گمان می نمايند سرمايه كارآفرينان ناپاك بوده و محروميتشان لطف خداست كه ايشان را از كثافت ثروت مبرّی می دارد. حال آنكه تغيير وضع هيچ قومی بدون تحوّلات نفسانی ( ذهنی ) آنان ميسّر نمی باشد. می ماند اينكه دستاورد های فرد به چه كار سازنده خواهد آمد. البتّه استثمارگران سرمايه خود را صرف امور ضد فلسفه مورد اعتقادشان نمی كنند كه همانا مفت خوری باشد.
ثروتمندان در ترازوی منطق اسلام:
1- وقتی خود را بی نیاز می بییند طغیان می کنند.
2- کمتر می توانند تصور کنند که افرادی هستند که گرسنه سر بر بالین می گذارند؛ چون هیچ گاه درد گرسنگی نکشیده اند.
3- غالبا فکر می کنند آنچه را به دست آورده اند ناشی از لیاقت و کیاست آنان و حتی توجه خداوند به آنان بوده است.
4- کمتر می توانند در مجلسی در جای فقرا بنشینند چون احساس کسر شأنی می کنند.
5- سیری ناپذیر هستند و به هیچ مقداری از ثروت و دارایی قانع نیستند.
6- هاله ای از آرزوهای دور و دراز فکرشان را احاطه کرده است.
7- رحم و مروت شان غالبا کمتر فقرا است.
8- در هر جایی که فقیری وجود دارد و در اطرافش ثروتمندی اگر نگوییم که ثروتمند حق فقیر را خورده است یقینا نشان از بی توجهی اولی نسبت به دومی دارد.
9- در زندگی کمتر آرامش و آسایش را تجربه می کنند؛ دایما در فکر و مشغله و اضطراب به سر می برند.
10- از تربیت فرزندان غافل هستند و به نظرشان فرزندان با ثروت به همه چیز دست خواهند یابد.
11- اغلب برای دیگران کار می کنند یعنی اموالی که به دست می آورند برای دیگران است.
12- با حسرت از دنیا می روند.
13- فرزندان کمتر قدر دارایی پدر ثروتمند خود را می دانند و بیشتر آن را حیف و میل و صرف عیاشی می کنند چون زحمتی برای کسب آن متحمل نشده اند.
اگر از این آفات و ده ها آفت دیگر مصون باشند چه نیک و بابرکت است مال و ثروتشان:
مال را گر بهر دین باشی حمول نعم مال صالحش گفت آن رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است آب در بیرون کشتی پشتی است